روایت اینروزهای یک جانباز:
چرا میخواهید بیت المال را خرج من کنید؟
امروز آنانی در پیشگاه خدا و وجدان جمعی ما شرمسار خواهند بود که توسعه و بالندگی مردمان سرزمینم را مورد تجاوز قرار داده و درد و رنج را به روح جامعه ما، تحمیل کردهاند. این دیدار برایم چون زیارت ارزشمند بود و تلنگری به همه ما.
در سفرهایم به مشهد، همیشه سری به دوستان میزنم؛ این بار سر راه کیکی خریدم و به دیدار محمد رفتم که از رفقای ایام جنگ ایران و عراق است. پای قطع شده، یادگار آندوراناست؛ یادگارانی که در جسم و جان «جانباز» ماندگار است. به خانهاش که رسیدم گفت با دوست دیگری از همرزمانش نیز قرار دارد. وارد شد و در کنارمان نشست؛ دو دست «کاظم» از مچ قطع شده و از همان یادگاران، در صورت هم دارد؛ یک چشم او نیز به همراه دستانش در انفجار مین در ایام دفاع مقدس، نابینا شده. مشغول گپ و گفت شدند و من، محو تماشای آنان.
محمد از کیکی که آورده بودم تکههایی را میبرید و به کام کاظم را شیرین میکرد (صحنه عکس) به عادت معهود، مشغول عکس گرفتن بودم که به ذهنم رسید جنگ، تا چه اندازه وحشتناک است و از آن بیزارم. این قاب، اوج منطق بیرحم جنگ را به ثبت رسانده؛ میراثی که طول و عرض زندگی انسانها را کوتاه وباریک میکند. باید با صدای بلند بگویم از جنگ متنفرم اما دفاع از خاک و میهن و… قصه دیگری است. این دو آشنای ایثارگر، در خطرناکترین واحد در روزهای دفاع مقدس خدمت کرده و ما تا انتهای تاریخ برای ایثار جانشان به آنان و امثال آنان بدهکاریم. در میان صحبت هایمان، کاظم جملهای گفت که کاش نمیشنیدم؛ «برای مداوای صورتم، میخواستند من را به آلمان اعزام کنند. مخالفت کردم. پرسیدم چرا میخواهید بیت المال را خرج من کنید؟ من داوطلبانه به جنگ رفتم.» نفسهایم حبس شد و همه اخبار این روزها بر سرم آوار شد. به ویژه در این روزها که اخبار تلخ ویژه خواریها، اختلاسها و دست اندازی به حق الناس، در رسانهها میچرخد و همچنان، مشاهده برخی که با سوءاستفاده از عنوان و موقعیت، در پی بستن به اصطلاح بار خود هستند جای خالی ایننگرش کاظمها، چگونه خودنمایی میکند. ما امروز نیازمند امانتداری ومراقبت از بیتالمال و مبارزه با ویژه خواری هستیم. امروز کاظم و امثال او مایه شرمندگی افرادی هستند که امانت مردم را با خیانت عوض میکنند. در این عکس محمد و کاظم به ما تلنگر میزنند که ما وقتی درکنار هم باشیم، کاملکننده یکدیگریم. جنگ بر ما تحمیل شد اما درد و رنجش برای محمدها و کاظمها مانده است. خواستیم ایران عزیز از گزند متجاوز مصون بماند اما امروز آنانی در پیشگاه خدا و وجدان جمعی ما شرمسار خواهند بود که توسعه و بالندگی مردمان سرزمینم را مورد تجاوز قرار داده و درد و رنج را به روح جامعه ما، تحمیل کردهاند. این دیدار برایم چون زیارت ارزشمند بود و تلنگری به همه ما. با سپاس از محمد و کاظم که اجازه دادند این عکس را بگیرم. ارزوی عمری با عزت برای همه انسانهای فداکار.