بانوی بلوچی که بدون دندان هنوز قادر به خواندن است؛
تنها درآمدم ماهی سیصد هزار تومان است/ همسرم دو سال پیش مرد اما هنوز ۴ میلیون با شناسنامه و کارت ملیام را مقروضم
"زبیده آزادی" اهل روستای چاهان، هنرمند و آوازخوانی است که سالها پیش به اتفاق موسی بلوچ (دونلینواز) اجراهای متعدد خارجی داشته و حال دچار بیماری روحی و جسمی است و با فقر دست و پنجه نرم میکند. او امروز از مسئولان درخواست حمایت دارد.
به گزارش خبرنگار ایلنا، یکی از مشکلات غمانگیز اهالی موسیقی نواحی، فقر هنرمندان و بیتوجهی مسئولان به وضعیت معیشتی و شغلی آنهاست. مقوله فقر محدود به شهر و استان خاصی نیست و بهطور گسترده در سراسر کشور وجود دارد و شمال و جنوب و شرق و غرب نمیشناسد گرچه استانها و شهرهای محروم سهم بیشتری از این معضل دارند و این همه درحالیست که هنوز آمار دقیقی از هنرمندان موسیقی نواحی کشور در دست نیست.
یکی از این مناطق محروم، استان سیستان و بلوچستان است. موسیقی این استان مانند دیگر هنرهای منطقه قدمت بسیاری دارد و رمز ماندگاری آن نیز تنها تلاش هنرمندان گمنامی است که با وجود مشکلات بسیار؛ هنوز میخوانند و مینوازند و داشتههایشان را به نسلهای پس از خود انتقال میدهند. "زبیده آزادی" بانوی بلوچ یکی از همین افراد است که حال در گمنامی به سر میبرد و زندگی نابسامانی دارد.
"زبیده آزادی" ساکن روستای چاهان در شهر نیکشهر بلوچستان است. او یکی از بانوان هنرمندی است که آوازخوانی را در کودکی از مادربزرگش آموخته و ترانهها، صوتها و آوازهای محلی بسیاری را از بر است. او که از ۱۵ سالگی آوازخوانی محلی را به طور جدی دنبال کرده، سالها پیش به اتفاق زندهیاد موسی بلوچ (دونلی نواز که چند سال پیش حین مسافرکشی در سانحه تصادف جان خود را از دست داد) طی همکاری پانزدهساله، اجراهای داخلی و خارجی بسیاری داشته و در کشورهایی چون ایتالیا، فرانسه، نروژ و سوئد به اجرای کنسرت پرداخته است. زبیده خانم از آن پس دیگر مانند گذشته به فعالیتهای هنریاش ادامه نداد. خودش میگوید: «تا زمانی که موسی بود، مرا به کنسرتهای بینالمللی میبرد اما یک روز خبر آوردند که تصادف کرده و از دنیا رفته است. پس از آن نیز دیگر کسی سراغی از من نگرفت.»
زبیده آزادی که دیگر نامی از او در عرصه موسیقی نمیشنویم، سالهاست با بیماری و فقر دست و پنجه نرم میکند. او مدتی قبل همسرش را نیز از دست داده و این اتفاق بر مشکلاتش افزود.
این بانوی موسیقیدان که بیکاری و عدم فعالیتهای هنری باعث افسردگیاش شده، آلام بسیای دارد.
۱۰ سال است بیمارم، بیمه نیستم و مداوا نشدهام
تنها داریم قرصهای مسکن است
این بانوی بلوچ میگوید: ۵۴ سال سن دارم و حال چند سال است خانهنشین شدهام. تا آن زمان که سالم بودم مشکلات کمتری داشتم به این دلیل که در زمینه موسیقی فعالیت میکردم، با هر دشواری بود زندگیام را میگذراندم اما حالا حدود ده سال است بیمارم و مداوا نشدهام. بیمه هم نیستم.
بیماری شما چیست؟
میگوید: بینایی یکی از چشمانم را تا حدود بسیاری از دست دادهام و دچار سنگ کلیهام. سردردهای دردناکی هم دارم که سالهاست با من است. بهطور دقیق نمیدانم بیماریام چیست، چون برای مداوایام کاری نکردهام به این دلیل که پولی نداشتهام تا خارج دوا و درمان کنم. طی این مدت هم تنها دارویی که مصرف کردهام قرص مسکن بوده است.
فقط کمیته امداد حمایتمان میکند
هیچ درآمدی ندارید؟
پاسخ میدهد: هیچ درآمدی ندارم، جز آنچه که کمیته امداد به ما میدهد. آنها ماهانه سیصد هزار تومان به ما میدهند که البته مبلغش خیلی ناچیز است و دردی از ما دوا نمیکند.
این بانوی بلوچ با اشاره به اینکه تا ۱۵ سال پیش فعالیتهای حرفهای داشته و در کشورهای مختلف به اجرای کنسرت پرداخته، میگوید: ۵ سالی هست که دیگر فعالیت هنری ندارم. البته دو یا سه سال پیش با عیسی بلوچ، فرزند موسی بلوچ، برای اجرای یک برنامه به سراوان رفتیم.
هنوز صدای خوبی دارم
زبیده خانم میگوید: درست است که بیمارم و شغلی ندارم، اما همچنان میتوانم در عرصه موسیقی فعالیت کنم. من هنرمندم و آوازهای بلوچی بسیاری خواندهام و از برم. هنوز هم صدای خوبی دارم، با این حال حتی هنرمندان منطقه به سراغم نمیآیند. گاهی مواقع برخی مستندسازان برای تصویربرداری به روستای ما میآیند و از من میخواهند که بخوانم و من هم برایشان میخوانم، چون هنر و موسیقی دیارم را دوست دارم؛ هرچند حتی دندانی هم برایم نمانده است.
خانهام آب ندارد و سقفش فرو ریخته!
ارشاد از مشکلات شما خبر دارد؟
پاسخ میدهد: بله، به ادارهی ارشاد رفتهام اما گفتهاند فعلا صبر کن. برای دریافت هنر کارت هم ثبتنام کردهام، اما کارتم هنوز به دستم نرسیده است. متاسفانه مسئولان وزارت ارشاد و بخشهای دیگر هیچکدام پیگیر حال من و فرزندم نیستند.
زبیده خانم ادامه میدهد: با اینکه بیمارم، اما اینطور نبوده که دنبال حق و حقوقم نباشم. بیش از یک سال است برای ما پرونده تشکیل دادهاند تا از این طریق حقوقی ماهیانه دریافت کنیم، ولی هیچ فایدهای نداشته و نمیدانم در نهایت به نتیجه میرسد یا نه! من بیمار هستم و واقعا به این پول نیاز دارم اما نمیدانم کجا باید بروم و به چه کسی بگویم. گرانی و فشار اقتصادی هم دایم عرصه را بر ما تنگتر میکند و زندگیمان روز به روز سختتر میشود. خانه من از سنگ و گل و درخت است و هیچ امکاناتی ندارد. پارسال سقف آن فرو ریخت و حالا هم زمستان از راه رسیده است. نه یخچال دارم نه کولر. از داشتن آب و دستشویی و حمام هم محرومیم و به ناچار از امکانات همسایه استفاده میکنیم.
هنرمند بلوچی ادامه میدهد: زمانی که برای اجرای کنسرت به اروپا میرفتم، باردار بودم و پسرم عادل را با خود داشتم. حال او پانزدهساله است و با تمام مشکلات به مدرسه میرود. خودش میخواهد تحصیل کند تا در آینده مهندس شود.
بابت خرج بیمارستان همسرم هنوز بدهکارم با یک شناسنامه و کارت ملی گرویی
زبیده خانم دوست دارد موسیقی کار کند، میگوید: دو سال پیش مجوز گرفتم و قرار بود برای کنسرت به کشور قطر بروم، اما متاسفانه همسرم فوت کرد. همسرم در کار موسیقی نبود. اوائل کشاورزی میکرد و چند سال پس از تولد آخرین فرزندم بیکار شد و در خانه بود. پایش شکست، او را عمل کردند و پلاتین کار گذاشتند، آن زمان هم مشکل مالی داشتم و تا امروز هنوز بابت درمان همسر مرحومم چهار میلیون بدهکارم. شناسنامه و کارت ملیام را در بیمارستانی در ایرانشهر گرو گذاشتهام تا زمانی که آن چهار میلیون را بپردازم.
از هنر دورم، حالم خوب نیست
زبیده آزادی حرفهایش را به پایان میبرد: به دلیل دور بودن از کارهای هنری و اجرا حالم خوب نیست. افسرده و ناراحتم و شاید دلیل بیماریهایم نیز همین باشد. از مسئولان درخواست دارم به من کمک کنند تا بیماری چشم و سنگ کلیهام را درمان کنم، تا پس از آن بتوانم زندگی خود و فرزندم را سر و سامان دهم.
توضیح بخشدار نیکشهر
محمد بلوچ زهی سالها پیش درباره وضعیت "زبیده آزادی" گفت: «در دوره اصلاحات که اوج شکوفایی فرهنگ و هنر بلوچستان بود، زبیده آزادی هم مورد حمایت قرار گرفت و اجراهای زیادی هم در کشورهای اروپایی داشت. وضع مالی این هنرمند هم نسبت به گذشته رو به بهبود بود اما در دوره آقای احمدینژاد و ایجاد برخی محدودیتها، وضعیت او هم مثل بقیه هنرمندان آشفته شد. فوت نوازنده سرشناس دونلی بر اثر تصادف هم روند آشفتگی و گوشهگیری او را تسریع بخشید. بهرغم اجراهای بینالمللی که زبیده آزادی داشت اما هیچگاه نتوانست دوباره در ایران روی صحنه برود. همزمان با شروع روند بیماری روانی او هم حتی پیشنهاد کردیم که کمک کنند در تهران برای زنان روی صحنه برود اما موفق نشدیم.»