پاشا یثربی در گفتوگو با ایلنا مطرح کرد:
تهیهکنندهها پل ارتباطی میان هنرمندان و حاکمیت هستند/ نفهمیدم چرا ممنوعالکار شدم و چرا مجاز، خودشان بریدند و دوختند/ اغلب تنظیمکنندهها «کولاژ» میکنند نه تنظیم!
یک آهنگساز و تنظیمکننده موسیقی میگوید: تهیهکنندهها پل ارتباطی میان هنرمندان و حاکمیت هستند. حال اگر برخی خوانندگان امروزی را کنار هم بگذارید مجموع سواد همه آنها سر سوزنی خلاء هنرمندانی چون خشایار اعتمادی را پرنخواهد کرد. خشایار اعتمادی، علیرضا عصار، زندهیاد ناصر عبداللهی، نیما مسیحا، مانی رهنما و حمید حامی خوانندگانی هستند که سواد موسیقی دارند و باتجربهاند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، بیشک یکی از کاربردهای موسیقی بهرهگیری از آن در شرایط بحرانی است و حال با گذشت یک سال از بحران کرونا زندگی نسبت به قبل دشوارتر شده و این وضعیت بر روحیه عموم مردم تاثیرات منفی داشته است. بیراه نیست اگر بگوییم در حال حاضر مردم و مخاطبان بیش از هر زمان دیگر به شنیدن آثار به محتوا و با کیفیت احتیاج دارند و این مهم تنها با فعالیت هنرمندان کاربلد و متخصص میسر خواهد شد. پاشا یثربی از فعالان موسیقیِ نسلهای قبل است که هنوز کم و بیش فعال است و با خوانندگان نسلهای پس از خود در مقام آهنگساز همکاری میکند. او در گفتگویش با ایلنا از کاربرد سمپل در موسیقی و کارکردهای آن سخن گفت و به ارزیابی وضعیت موسیقی پاپ امروز پرداخت.
به نظر میرسد که کاربرد سمپلها در موسیقی دیگر کشورها چیز دیگری است و ما در ایران از آن استفادههای دیگری میکنیم. آیا همینطور است؟
این مبحث بسیار کلی است، اما میتوانم بگویم که در ابتدا ذهنیتها برای ساخت مقوله «سمپل» چیز دیگری بوده است. کار کرد اصلی سمپل این است که آهنگساز پیش از آنکه اثرش را با ارکستر اجرا کند، بتواند صدایی تقریبی از کلیت کارش داشته باشد.
چیزی مانند اتود؟
بله، اما در واقع این تکنولوژی تا آن حد پیشرفت کرد که سمپل در بسیاری مواقع جایگزین مقولات دیگر شد. کاربرد سمپل در ایران بنا به دلایلی شکل دیگری پیدا کرده است. در ایران دستمزدها بسیار پایین است و متولیان و تهیهکنندگان برای کسب سود بیشتر ترجیح میدهند به آهنگساز و نوازنده و تنظیم کننده پول ندهند، به همین دلیل از مقطعی به بعد، سمپل کاربرد و جایگاه دیگری پیدا کرد و اتفاقا جواب هم داد. از طرفی عدهای به اشتباه فکر میکنند با وجود سمپل عوامل سازنده کاری نمیکنند و مثلا با زدن دکمهای بخش یا بخشهای از اثر اجرا، و در نهایت آهنگ پخش میشود در صورتی که اینطور نیست. بسیاری افراد نیز با وجود سمپل و بهکارگیری ترفندهایی آهنگساز شدهاند. تنظیمکنندههای ما نیز دوستهاند: دسته اول آنهایی که مینشینند و فکر میکنند و کاری را میسازند که در این زمینه افراد و هنرمندان خوبی داریم. دسته دوم افرادی هستند که اثر یا آثارشان را کولاژ میکنند که تعدادشان بسیار زیاد است و حال برای خودشان برو بیایی دارند. اغلب این افراد از نسلهای جدید هستند. آثاری که توسط این افراد ساخته میشود هیچ محتوایی ندارد و به لحاظ تفکر و تنظیم تکراری هستند، اما از آنها حمایت میشود!
استفاده نابجا از «سمپل» باعث شده بسیاری از آهنگسازان و نوازندگان بیکار باشند و گویا ابزار و ادوات کامپیوتری جای آنها را گرفته است.
بله، متاسفانه همینطور است که میگویید. اما همانطور که گفتم هنوز هم هستند آهنگسازان و تنظیمکنندگانی که کولاژ نمیکنند و با شیوه درست کار میکنند و همچنان به ساز زنده اعتقاد دارند. اگر در این زمینه از کسی نام نمیبرنم به این دلیل است که نمیخواهم کسی از قلم بیفتد.
میتوان گفت وجود سمپلها و دیگر ادوات و نرم افزارها به نوعی موسیقی پاپ کلاسیک ما را محو کرد. سالهاست که ارکستر و رهبری ارکسترهای پاپ معنای خودش را از دست داده و خوانندگان با دو سه نوازنده سر و ته کنسرت را هم میآورند.
متاسفانه همینطور است. خوانندگان جوانی که جویای نام و شهرت بودند صرفا برای اینکه مطرح شوند و صفحه اینستاگرامی با تعداد بالای فالور داشته باشند و صاحب ویترین شوند، پذیرفتند که بیهیچ قیمتی روی صحنه بروند. این رویه و منظر برای خواننده و تهیهکننده بد نیست زیرا درآمد و سودشان بیشتر میشود. اینکه مثلا کل ارکستر را در شب کنسرت با پنج، شش میلیون تومان روی صحنه ببرند، یعنی سود بیشتر به جیب خودشان رفته و در عین حال چند جوان نیز روی صحنه رفتهاند و از این اتفاق خوشحالند.
تاوان این رفتارها را آهنگسازان و نوازندگانی میدهند که کاربلد هستند، اما در خانه نشستهاند، زیرا به وجودشان احتیاجی نیست.
البته باید گفت نوازندگان و فعالان کاربلد با وجود اوضاع بد فعلی بازهم به هرکاری تن نمیدهند. مثلا همایون نصیری به جز آنکه مدیریت و سرپرستی گروه «دارکوب» را به عهده دارد، زمانی روی صحنه میرود که آن کار دارای ارزش باشد مانند کنسرتهای اخیرش با همایون شجریان. شما تصور میکنید چنین فردی حتی با پول و دستمزد خیلی بالا پشت خوانندهی ناکارآزمودهای میایستد و ساز میزند؟ مطمئنم چنین کاری نمیکند اما میخواهم بدانم نوازندگان با تجربه و کاربلد با آن سابقه بسیار و دانش بسیار و توانایی بالا، چرا باید در خانه بنشینند یا مهاجرت کنند؟ این واقعیت دردناکی است که تهیهکنندگان سودجو رقم زدهاند و هنر را از آن جایگاه والا به هجویات رساندهاند. البته فقط موسیقی نیست که چنین اوضاعی دارد. سینمای ما نیز چنین وضعیتی دارد و آثار تولید شده سینمایی و تلویزیونی طی سالهای اخیر گواه این نابسامانی است.
شما با خوانندگان جوان عرصه پاپ همکاریهایی داشتهاید. مثلا قرار بود با امین رستمی همکاریهایی داشته باشید یا با خوانندهای همکاری میکردید که فریاد نام داشت و قرار بود آثاری را برای او در قالب آلبوم بسازید.
بله، در حال حاضر نیز بیشتر با خوانندگان جوان همکاری میکنم. با امین رستمی مشغول همکاری بودیم و آثاری را تولید میکردیم که از میان آنها قطعه «معجزه آینه» منتشر شد. اتفاقا سالهاست با یکدیگر دوست هستیم اما همکاریهای دیگری نداشتهایم و خداراشکر اثر مذکور یکی از بهترین آثار اوست. با فریاد چند همکاری مشترک داشتیم اما ایشان در مقطعی مهاجرت کرد و از ایران رفت و حال از او بیخبرم. در حال حاضر با اشکان محسنی همکاری میکنم و قرار است آثاری را تولید و ارائه کنیم.
اینکه به عنوان متخصص در موسیقی با خوانندگان جوان همکاری میکنید اتفاق خوبی است. دلیل این نوع همکاریها از سوی شما چیست و چه سختیهایی دارد؟
به هرحال همکاری با خوانندگان جوان دشواریهای خودش را نیز دارد، اما مهمترین دلیل این است که خوانندگان جوان در تصمیمگیریها دستم را بازمیگذارند. البته این ویژگی شامل حال همه خوانندگان نمیشود. به طور مثال امین رستمی یکسری نظرها دارد که دربارهشان اتفاق نظر نداریم مثلا اینکه از منظر و پنجره احساسی به ماجرا نگاه میکند. اما موضوعاتی هست که به منطق و علم و مواردی از این دست بازمیگردد و خب برای فردی چون من که تحصیلات آکادمیک موسیقی دارم، مهم است. مثلا برخی توقع دارند از یک ملودی که شعر آرامی دارد و غمگین است اثری ریتمیک تولید شود! این نوع پارادوکسها برایم قابل پذیرش نیست و چنین نظراتی در منطق من نمیگنجد.
البته چنین توقعاتی اغلب متعلق به نسلهای جدید عرصه پاپ است.
درست است. این را هم در نظر داشته باشید که خوانندگان جدید حرف گوش کنتر هستند. البته من در کار اهل گفتگو و تعامل و تشریک مساعی هستم و اینگونه نیست که نظر یا نظراتم را به دیگران تحمیل کنم، اما نهایتا طی همکاری با خوانندگان جوان برای اخذ تصمیمات دستم بازتر است. با این وجود؛ تاثیر تهیهکنندگان را نباید نادیده گرفت. متاسفانه برخی تهیهکنندگان موسیقی را شخم زدهاند و رفتند و عدهای هم هستند که برای ترمیم خرابکاریها تلاش میکنند. واقعیت این است که به سبب فعالیت همان تهیهکنندهها گوش جامعه بیمار است. تعداد آثاری که محتوای موسیقایی و کلامی دارند، بسیار معدود است این یعنی هستند خوانندگانی که هنوز آثار خوب ارائه میدهند و کیفیت برایشان مهم است. احسان خواجه امیری یکی از همین افراد است که همچنان آثار خوب تولید میکند. روزبه بمانی نیز از ترانه سرایان و خوانندگانی است که آثار خوب تولید میکند. چنین خوانندگانی بسیار انگشت شمارند. سال گذشته دو تن از خوانندگان بیسواد پاپ برنامه لایو برگزار کرده بودند که بسیار خبرساز شد به این دلیل که اصطلاحات غلطی چون «تی مینور» را به کاربرند که اصلا در موسیقی وجود ندارد. چند روز پیش متوجه شدم که یکی از همان خوانندهها مهاجرت کرده تا فعالیتهایش را در خارج از ایران ادامه دهد! این فرد و چنین افرادی که تعدادشان کم نیست، میوه درختی هستند که همان تهیهکنندهها کاشتهاند و پرورش دادهاند. نوک پیکان همیشه به سمت تهیهکنندههای موسیقی است، به این دلیل که آنها هستند که تعیینکنندهاند و برای موسیقی تصمیم میگیرند. زمانی که فلان تهیهکننده همراه با خوانندهاش جلسه میگذارد و پشت تریبون میرود و میگوید من تاجرم و حتی اسم خواننده را من تعیین میکنم، اوضاع از این بهتر نمیشود.
مسلما خواننده خوب کم نداریم، اما مشکل اینجاست که مورد توجه تهیهکنندگان امروزی نیستند.
بسیار میشنوم به آن عدهای که کم کارند یا فعالیتی ندارند، میگویند شما و دیگر همنسلانتان کنار کشیدهاید و باعث شدهاید موسیقی به این روز بیفتد! در صورتی که اینگونه نیست. تهیهکنندهها پل ارتباطی میان هنرمندان و حاکمیت هستند و این واقعیتی است که وجود دارد. حال اگر برخی خوانندگان امروزی را کنار هم بگذارید مجموع سواد همه آنها سر سوزنی خلاء هنرمندانی چون خشایار اعتمادی را پر نخواهد کرد. خشایار اعتمادی، علیرضا عصار، زندهیاد ناصر عبداللهی، نیما مسیحا، مانی رهنما و حمید حامی خوانندگانی هستند که سواد موسیقی دارند و باتجربهاند.
چاره کار چیست؟
قبلا نیز گفتهام که اهالی رسانه باید سراغ این مسائل بروند. مثلا میبینم برخی افراد که برای خودشان شبکه و رسانهای راهاندازی کردهاند و با برخی فعالان مصاحبه میکنند. همه این اتفاقات مقولاتی کارگردانی شده هستند که بیشتر جنبه تبلیغاتی دارند. اما دردها و زخمهایی وجود دارد که دربارهشان صحبت نمیشود و این وظیفه اهالی رسانه است که به آنها بپردازند.
نظرتان درباره مواجهه مسئولان با هنرمندان عرصه موسیقی چیست؟
من سه سال ممنوعالکار شدم و برای پیگیری ماجرا به وزارتخانه و دفتر حراست رفتم. حال اینکه برای ادامه فعالیت چه پیشنهاداتی مطرح شد، بماند اما فردی که پاسخگوی من بود، حرف جالبی زد. او گفت ما میخواهیم بچهها زیر چتر نظام بیایند. من گفتم اگر چنین قصدی دارید لطف کنید در ابتدا برای بچههای موسیقی قراردادی تهیه و تنظیم کنید تا هرکه از راه میرسد سرشان کلاه نگذارد و پولشان را نخورد و در آخر نیز به راحتی آنها را از ارکستر یا پروژه بیرون نیندازند.
به چه دلیل و در چه مقطعی ممنوعالکار شدید؟
این موضوع مربوط به مقطعی است که آلبوم «خاطرات گمشده» فریدون آسرایی منتشر شد. یعنی اول خردادماه سال ۱۳۹۰. در آن مقطع گروه مهدی یراحی دستم بود. هفته آخر مرداد یا شهریور همان سال بود که مهدی یراحی برای ثبت گروه اقدام کرد که حراست به او گفت پاشا یثربی ممنوعالکار است. آبان ماه سال ۱۳۹۱ با فریدون آسرایی در برج میلاد کنسرت داشتیم و من به عنوان آهنگساز آلبوم «خاطرات گمشده» و رهبر ارکستر فریدون نتوانستم روی صحنه بروم، زیرا ممنوعالکار بودم. هیچ وقت هم دلیل ممنوع الکاریام مشخص نشد و دراینباره هیچ توضیحی به من ندادند. در نهایت همان مسئول مربوطه در حراست تماس گرفت و گفت میتوانی دوباره فعالیت کنی. زمانی که از او درباره این اتفاق پرسیدم گفت به تو چه که دلیل ممنوعالکاریت چه بوده، برو کارت را بکن! درواقع خودشان بریدند و دوختند.
طی چند ماه گذشته به چه فعالیتهایی مشغول بودهاید و با چه خوانندگانی همکاری داشتهاید؟
فعالیتهایم را نسبت به قبل خیلی محدودتر کردهام. درست است که طی چند ماه گذشته درگیر بیماری کرونا بودهایم اما موسیقی پیش از آن نیز با مشکلات و کم و کاستهایی مواجه بوده و در کل شرایط خوبی نداشته است. باید بگویم دیوار موسیقی کوتاهترین دیوار است و در کشور ما هر اتفاقی میافتد کار ما اصطلاحا میخوابد و فعالیتهایمان متوقف میشود. به طور کلی نه فقط به خاطر کرونا، بلکه به دلیل مسائل شخصی و بازاری که تهیهکنندگان ایجاد کردهاند، ترجیحم این است کمتر کار کنم. باید افزود که در مواقع عادی و در شرایط آرام و معمول هیچگونه حمایتی از سوی ارشاد و دیگر نهادها وجود نداشته و طبیعتا در شرایط بحران نیز حمایت و توجهی وجود ندارد. به طور واضح باید اینگونه گفت که نهادهای مربوطه کاری برای موسیقی نکرده و نمیکنند، زیرا مسئولان ما موسیقی را دوست ندارند.
کرونا آموزشگاههای موسیقی را نیز تعطیل کرده و فعالان این عرصه نیز شرایط نابسامانی دارند.
بله، من نیز در زمینه آموزش و تدریس نیز فعال هستم، اما فعالیتهایم در این زمینه نیز به دلیل وجود محدودیتها و پروتکلها و لزوم رعایت آنها رفته رفته کم شد. البته مردم نیز میترسند و حق هم دارند، زیرا حضور فرزندانشان در کلاسهای آموزش خطرآفرین است. حتی اگر اصول بهداشتی را رعایت کنیم به هرحال این اپیدمی وجود دارد و خطر ابتلا نیز بالاست. شیوه آموزش آنلاین نیز آنچنان کاربردی ندارد، زیرا لزوم برگزاری کلاسهای آموزشی هنری، بخصوص موسیقی، حضور فیزیکی هنرجویان است. آموزش آنلاین برای دروس عمومی و تئوری شیوه مناسبتری است و همانطور که میدانید در حال حاضر مدارس با این شیوه به آموزش دانشآموزان مشغول هستند که البته مجبورند با این رویه به فعالیت ادامه دهند، زیرا راه دیگری ندارند.