خبرگزاری کار ایران

یادداشتی بر دفتر شعر «قتل عام»؛

از قتل عام، صدای انسان امروز می‌آید

از قتل عام، صدای انسان امروز می‌آید
کد خبر : ۱۰۰۲۵۶۸

حسین نجاری در یادداشتی برای دفتر شعر «قتل عام» اثر حامد بشارتی نوشت: بشارتی عمیقاً دل در گرو مسائل اجتماعی به ویژه جامعه‌ی کارگری دارد.

به گزارش خبرنگار ایلنا، «حسین نجاری» یادداشتی برای دفتر شعر «قتل عام» اثر «حامد بشارتی» که از سوی نشر حکمت کلمه منتشر شده، نوشته و در اختیار خبرگزاری ایلنا قرار داده است.

این یادداشت به شرح زیر است:

وقتی همسر نیکوس کازانتزاکیس در سال‌های دهه‌ی ۴۰، به دیدار دکتر داریوش شایگان می‌آید و به اتفاق ایشان بر سر مزار سعدی می‌رود، از اقبال مردم نسبت به این شاعر و حضور در سر مزار این شاعر حیرت می‌کند و می‌گوید: «در هیچ کجای دنیا ندیده‌ام که مزار و مقبره‌ی یک شاعر بزرگ، زیارتگاه مردم باشد! شاید تنها ملتی باشید که با شاعران‌تان چنین ارتباط معنوی عمیقی دارید و چنان ارجی برایشان قائلید که حضوری مدام در زندگی شما دارند.»

با این مصداق می‌توان گفت شوق شعر و شاعری در جریان خون ما جاری است و هیچ ملتی به اندازه‌ی ما با شعر، انس و الفتی ندارد. به عبارتی شعر بخش لاینفکی از هویت فرهنگی-تاریخی ماست ولی اینکه با این پیشینه و پشتوانه چرا نتوانستیم وارد عرصه‌ی جهانی شویم خود حدیث دیگری است که مجالی مبسوط و مجزا می‌طلبد.

اگرچه تاثیر شعر کلاسیک ایران بر نویسندگان و شاعران غرب و شرق در قرن‌های نوزدهم و بیستم میلادی امری است که مورد توافق همگی مورخان و منتقدان امروز جهان است ولی امروزه شعر و ادبیات ایران مقوله‌ی مهجوری است و عدم حضور شاعران ایرانی در صف برندگان جایزه‌ی نوبل ادبیات دلایل متعدد و مبرهنی دارد که در نهایت شعر ما را از شرکت در عرصه‌ی اندیشه و کنش جهانی بازمی‌دارد. و با اینکه شعر نوی فارسی ده سال جلوتر از شعر عرب پا به عرصه‌ی وجود گذاشت ولی پیشتازی شعر معاصر عرب امر روشنی است.

با این پرولوگ باید گفت شعر فارسی به ویژه در ژانر به اصطلاح سپید، نیاز به کوشش و کنکاش بیشتری دارد تا موانع مسلط و موجود را درنوردد. شعر نو فارسی با پیشینه‌ای ۸۵ ساله همچنان جوان است و رگ و پی تازه‌ای دارد. از نیما و شاملو و فروغ و براهنی تا شاعران سرشناسی که در تعاقب این نسل نو ظهور کرده و امروز دستکم ۶۰ بهار را پشت سر گذاشته‌اند و نیز نسل‌های متاخری که متاعی برای عرضه در عرصه‌ی شعر و ادبیات دارند به سهم خود در تعمیق و توسعه‌ی شعر فارسی می‌کوشند و به چکش‌کاری شعر اهتمام می‌ورزند.

حامد بشارتی شاعر خطه‌ی گیلان نیز در زمره‌ی شاعرانی است که اگر چه آنچنان آوازه‌ای ندارد ولی به وسع خویش اعجازی در آستین دارد. بشارتی دومین دفتر شعر خود را با عنوان «قتل عام» در مهر ماه امسال از نشر حکمت کلمه منتشر کرد. این مجموعه که حاوی ۴۳ اثر است یکی از مجموعه‌های موفقی است که شاعر آن به معنای واقعی مولف است نه مقلد. همان چیزی که در زمانه‌ی ما رنگ و رویی ندارد و ده‌ها متشاعر و مترجم جعلی با نشر آثاری فیک، گوی سبقت را به طور موقت از ساکنان جان شعر و ادب ربوده‌اند.

بشارتی شاعری موقت نیست و شعر را وسیله‌ی تفنن خود نساخته، او ادبیات را آگاهی بخش و ابزاری برای کشف و تبیین زندگی می‌داند. او خوب می‌داند شعر از همان آغاز امری ادبی اجتماعی بوده است، نمی‌توان آن را در خلاء و خلوتی پرت به اسارت گرفت و رسالت انسانی را از دوش بلند و بالنده‌ی آن برگرفت و گرده‌ی آن را عاری از بار بشریت نمود، زیرا تاکید بر خاصیتی انتزاعی و ایزوله شدگی هویت آن را تهی از مضمون می‌نماید. بنابراین اگر هنر را امری اجتماعی قلمداد کنیم برای وفاداری به این خصلت باید از اصالت خویش حمایت کند و حتی آن را وجهه‌ی همت خود سازد. همانگونه که ورزش امری اجتماعی است و ورزشکار با درک درست و اجرای دقیق فنون ورزشی، جامعه‌ را همراهی می‌کند و اگر چنین نباشد از پیشگاه اجتماعی-تاریخی مردم طرد می‌شود. شعر نیز به تعبیر شیرکوه بی‌کس :«به قصد نزدیکی به مردم سروده می‌شود.» و اگر نتواند مسیر خود را برای نیل به این جایگاه جلیل بیابد پایگاه اجتماعی نخواهد یافت. زیرا ترانه‌ی آدمی را جامعه در خود می‌پروراند و آن را مسئولانه پیش می‌برد و حتی در حفظ و انتقال آن از دوره‌ای به دوره‌ای دیگر به صورت خودجوش می‌‌کوشد.

اگرچه طیف و تیره‌ای از شاعران نگاه دیگری دارند و خوانشی دیگرگونه از رسالت شعر و هنر می‌کنند ولی بشارتی تعلق خاطری به جهان جدا از انسان‌ آن‌ها ندارد. یعنی اگر جامعه‌ی شاعران را به دو اردوگاه متعهدها و غیر متعهدها دسته‌بندی کنیم در این جهان دو قطبی جهان بشارتی متاثر از جریان متعهدهاست و به شهادت شعرهایش او خود را متعلق و مقید به آرمان‌های اردوگاه شعر متعهد می‌داند. اساساً مگر می‌شود کنشگری ادبی را بدون اعتنا به اجتماع و اجزا و عناصر آن انجام داد، مگر ادبیات می‌تواند مستقل از جامعه باشد، ادبیات و اجتماع و سیاست تاثیر و تاثری متقابل بر همدیگر دارند.

همچنان که هیچ یک از مکاتب ادبی دنیا به شکل انتزاعی و منفک از جامعه نبوده و در طی جریان‌ها و تحولات اجتماعی، تاریخی شکل گرفته‌اند، جامعه نیز برای تنفس سالم نیازمند اکسیژن ادبیات است، بر این اساس گفتگو و تعامل و حتی تقابل اجتماع و ادبیات امری طبیعی است. وقتی ادبیات از اجتماع تغذیه می‌کند چگونه می‌تواند نسبت به آن منفعل باشد؟ بر این اساس باید از منظر شعر و هنر به انسان و جهان و جامعه‌ی انسانی نگریست و به کنکاش در لایه‌های گوناگون آن پرداخت. بنا بر این او عمیقاً دل در گرو مسائل اجتماعی به ویژه جامعه‌ی کارگری دارد:

اسکلت‌های این برج می‌دانند

وقتی تیر آهنی را جوش می‌دهم

وقتی الکترود گیر می‌کند

....

اسکلت‌های این شهر می‌دانند

مشرف به میدان شهر

وقتی تیرآهنی را در سقف جوش می‌دهم

هرگز نمی‌توانم به احترام جشن روز استقلال بایستم.

(ص ۱۳)

اعتصاب

لکه‌های پیراهنش پاک نمی‌شود

لکه‌های روغن روی نان

«اعتصاب رانندگان کامیون» زیر سایه‌ی سنگین کامیون‌ها می‌خوابد

خستگی در آسفالت فرو

در بوی گازوییل انباشته می‌شود....

(ص ۱۸)

کارگری از مزار شریف که حالا خودِ تهران است

کیسه‌های بزرگ از شلوارهای جین

به توپخانه می‌برد....

(ص ۲۰)

(کارگری روزمزد که نمی‌خواهد دیوارها و سقف این خانه تمام شود)

این را پشت آخرین پاکتی نوشتم که برای تو پست کردم به آدرس:

تهران- خیابان گلشهر....

از پیراهنی به پیراهنی دیگر می‌روم

تا جای خالی‌ات را گم کنم

در مزرعه‌ای بزرگ

پشت کامیون‌های حمل گندم

ما را می‌کشند

(ص ۳۸)

کارگران درختی شکست خورده از باد را

از خیابان بلند می‌کنند

برگ‌ها

هریک

به راهی می‌روند.

(ص ۵۴)

به همین چند نمونه از شعرهای کارگری این شاعر دغدغه‌مند بسنده نموده و از ارائه‌ی نمونه‌های دیگر استنکاف می‌کنم. پر واضح است در نمونه‌های ارائه شده، نگاه هنری و زیباشناسانه‌ی او مشهود است و قدر مسلم اینکه بشارتی شعر خود را تبدیل به بیانیه‌ی سیاسی و کارگری نکرده است تا هستی هنری آن را مغشوش نموده و از خاصیت فراروندگی آن بکاهد. او آن قدر به کارش تسلط دارد که شعر راستین را از ماهیت هنری خود منفصل نسازد.

تئودور آدورنو می‌گوید: وقتی می‌توان حرف شعر را فهمید که بتوان صدای انسان را در انزوای شعر شنید. از این رهیافت می‌شود گفت صدای انسان امروز مخصوصاً صدای سوخته‌ی کارگری در شاهرگ شعر بشارتی جاری است. صدایی که از اعماق رنج و اندوه بر می‌خیزد. بر این اساس راوی شعر بشارتی انسان دردمند معاصر است و دغدغه و عواطف و احساسات انسان امروز را دارد.

همچنین باید گفت تخیل یکی از مولفه‌های مهم شعر حامد است که در اغلب آثار او به چشم می‌آید:

«برای این علف‌زار

که اسبی سیاه در دلش نشسته

تو را صدا زدم

برای این علف‌زار که شقایقی به موهایش بسته و

از کوه بالا می‌رود

تو را صدا زدم

مه نمی‌گذاشت نزدیک‌تر از یال اسب به آوندهای گیاه ببینمت.»

(ص ۱۰)

 یا

«...تو هجوم کشتزارهای آفتابگردان در باد را ندیده‌ای

و ندیده‌ای وقتی موهای تورا

در کوهستانی از باد نوشتم

چگونه هزاران کبوتر وحشی

انفجار یک مزرعه‌ی گندم را تماشا می‌کردند.»

(ص۹)

بدیهی است تخیل یکی از مهم‌ترین ویژگی شعر در خلق زیبایی است. شاعر با توسل به تخیل، جهانی نو می‌آفریند و این آفرینش کمک می‌کند تا واقعیت به روایت هنرآفرین تعریف شود. دی ‌‌لویس شاعر معاصر انگلیسی می‌گوید: قوه‌ای که ایماژ شاعرانه را خلق می‌کند، تخیل است و من تصور می‌کنم که هیچ کدام از قوای ذهنی تعریفش دشوارتر از تخیل نباشد. او می‌افزاید: «خیال فرآیندی مبتنی بر تداعی است و تخیل فرآیندی است خلاق» خیال در حقیقت‌ چیزی به جز حالتی از حافظه نیست که از قید زمان و مکان رها شده است، خیال همه‌ی مواد خود را حاضر و آماده از طریق قانون تداعی به دست می‌آورد اما تخیل نیرویی است که میان حس و ادراک میانجی می‌شود، نیروی حیاتی و عامل اصلی هر نوع ادراک انسانی و تکراری است که از عمل جاودانه‌ی آفرینش در «من هستم» لایتناهی و بیکران که در ذهنی محدود جلوه‌گر می‌شود. اینچنین می‌توان گفت تخیل مسئله‌ی مهمی در اثر ادبی است و بشارتی با اتکا به عنصر تخیل به خلق ایماژ شاعرانه پرداخته و تصاویر بدیعی را رقم زده است.

مسئله‌ی عاطفه نیز که یکی از عناصر محوری در هنر محسوب می‌شود در خلال شعرهای بشارتی به قدر کافی وجود دارد. اساساً غایت اثر هنری انتقال عواطف است و شعر «ماما» در صفحه‌ی ۶۱ کتاب که ظاهراً در سوگ مادر بزرگش نوشته نمونه‌ی روشنی از حضور موثر عاطفه در شعر ایشان است.

نهایت اینکه بشارتی شاعری است که نمی‌توان او را نادیده گرفت و انکارش نمود، او در همین کتاب کم‌حجم حرف‌های تازه‌ای برای گفتن دارد و من در این وجیزه تنها به زوایای اندکی از جهان شاعری او  پرداخته‌ام و امیدوارم در فرصت‌های آتی و در مجالی دیگر بیشتر از او بنویسم و به سهم خود در معرفی متاع معتبرش بکوشم. دم‌شان گرم و جام‌شان پر می‌باد.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز