برای ۱۲ سالگی یک رسانه؛
اینجا «ایلنا» ست
سیاستمداران دوستدار نمایش لبخند هستند چیزی که ایلنا کمتر آن را تجربه کرده و کمتر در خود و جامعهی همآوایش آن را سراغ داشته. ایلنا یعنی سوال. ایلنا یعنی نقد. ایلنا یعنی کارگر.
اینجا ایلناست. اینجا را با خبرهای کارگری و نقدهای تندش به دولتهای دور و نزدیک میشناسند. اینجا بابت صراحت و به خاطر مستقل بودنش؛ شهرت دارد. به تعبیر خیلیها چوب صداقتش را خورده.
اینجا ایلناست. مردم کوچه و بازار از ورودی سبز و سادهاش آن را میشناسند و به جویندگان نشانیاش را میدهند. آنها که به ایلنا آمدهاند؛ خیلی از روزها کارگرانی را دیدهاند که پوشه به دست؛ نگران تعطیلی کارگاه یا در آستانهی اخراج و حدیثمکرر تعدیل؛ از معوقههای گاه یکسالهشان؛ از حقوق غیرمکفی؛ از بالا رفتن تورم و عقب ماندن سفرهی سادهشان از نرخهای روز؛ از اجرتهایی که قرار است از این پس جایشان در سفره خالی باشد؛ از خیز بیکاری برای شکارشان و از بالا رفتن آمار کارگاهها و کارخانههای در آستانهی تعطیلی میگویند.
چند پله بالا که میآیند؛ آستانهی در؛ روی چند صندلی فرسوده و قدیمی مینشینند. گاهی خبرنگاری لیوانی چای دستشان میدهد با قندی که دستهای مردانهشان میان کاسههای چینی گلچین میکند و کمری که روی صندلیهای ناراحت؛ گاه راست میکنند تا خستگی درکنند.
راست میگویند هرجا مردم باشند؛ صاحبان قدرت و نفوذ کمتر خودی نشان میدهند. ایلنا جایی نیست که مدیران روی خوشی به آن نشان دهند؛ دولتمردان؛ بازیکنان دنیای سیاست؛ بنگاهداران اقتصادی؛ صاحبان رانت و ذینفوذان ایلنا را کمتر دوست میدارند. ایلنا یعنی مطالبه؛ ایلنا یعنی نقد؛ ایلنا یعنی سوال؛ ایلنا یعنی چرا؛ ایلنا یعنی چطور؛ ایلنا یعنی کارگر؛ ایلنا یعنی متوسط رو به فقر. و کدام سیاستمدار و دولتمردیست که این همه سوال را دوست داشته باشد. سیاستمداران دوستدار نمایش لبخند هستند چیزی که ایلنا کمتر آن را تجربه کرده و کمتر در خود و جامعهی همآوایش آن را سراغ داشته.
ایلنا یعنی کاش سر برج دیرتر از راه برسد و کاش زودتر برسد. اینجا خبرنگاران بیشتر وقتها میپرسند چرا اجارهها و نرخها هر روز و ماه و سال قد میکشند و صاحبخانهها نرسیده به پایان ماه؛ پشت در صف میکشند؟ و چطور میشود برای پایان سال پولی پسانداز کرد تا صفرهایش چربتر از سال قبل؛ صاحبخانه را راضی به ماندن بکند. چرا صفرها هماندازه قد نمیکشند؟ چرا باید هزینه همیشه چند دایرهی خالی بیشتر از حقوق برای خودش ذخیره کرده باشد؟
خیلیها از من میپرسند چرا ایلنا؟ راستش این سوال را بارها از خودم پرسیدهام. چرا میان این همه رسانهی مکتوب و غیرمکتوب انتخاب من باید ایلنا باشد؟
باید اول سری به تجاهل تکان داده باشم بعد اما گفته باشم؛ بازهم اگر قرار بر انتخابی باشد؛ اولین ترجیحام ایلناست.
خیلیها اینجا ماندگار نشدند. از خیلیها خواسته شد که نباشند چون بودنشان مساوی بود با یک تعطیلی جمعی. خیلیها هم نتوانستند مشکلات ایلنا را تاب بیاورند. که البته و یقینا حق دارند. تا کی باید نگران دوم شدن در ماراتن تورم و دستمزد بود.
اما چرا ما ماندیم؟ شاید عادت بود. شاید یک حس خانگی شدن. برای بعضی هم ماندن یک تصمیم بود. میشد رفت اما خواستند که بمانند تا اینجا هنوز ایلنا باشد. با همان دغدغهها و سوالها و نقدها و چراهایش. لازم بود بعضی ایلنا را ببینند تا بدانند هنوز سوالهایی هست که شاید کمتر رسانهای به طرحش خو کرده باشد. ایلنا باید باشد ولو برخی آن را ناخوش و تلخ بدانند. ایلنا باید چراها و چطورهای خودش را بپرسد. ایلنا باید باشد تا پژواک اعتراض کارگردان در آن به گوش برسد. ایلنا باید باشد تا جای خالی سوالهایی که برخی رسانههای وام گرفته از دولتها؛ قدرتها و رانتها پرسیدنش را صلاح نمیدانند؛ پر کند. ایلنا باید باشد چون اصلاحات باید بماند. ایلنا باید باشد چون نقد باید ماندگار شود. ایلنا باید باشد چون صاحبان نفوذ دارند سنگرهای رسانهای خود را مستحکم در خدمت اهداف کوتاه و بلندشان فهرست میکنند تا حاشیهی امن خود را امنتر کنند. ایلنا یعنی سوال. ایلنا یعنی نقد. ایلنا یعنی کارگر.