درختان زخم خورده کاخ سعدآباد
سالهاست که کاخنشین هستند اما شاید خوشترشان بود تا بر لب جویی گمنام جای داشتند تا این کاخ. برخی آدمها انگار ساخته شدهاند برای اینکه هر جا که پا میگذارند اثری از خود برجای بگذارند، آنها میخواهند دیگران را به گونهای از بودن خود آگاه سازند. برای همین است که قلم و خودکاری بر میدارند و به جان هرآنچه که در پیرامونشان هست، میافتند و به آنچه که اطرافشان باشد به چشم ابزاری برای به یادگار گذاشتن از خود، نگاه میکنند. حتا اگر آن چیز، درختی باشد که زنده است و نفس میکشد.
اینجا کاخ سعدآباد است و اینها هم درختان زخم خورده از مهمانان ناسپاس این کاخ هستند. درختانی که شاید روزگاری خوشنشین بودند اما این روزها از درهای باز کاخ میترسند.، از انسانها هم. چون گاهی از آنها مهربانی دیدهاند گاهی هم درد زخمی که از دستان آنها بر تنشان نشسته به یادشان میآورد که انسانهای خودخواه تنها زنده بودن خودشان را باور دارند نه طبیعت را.درختان همشهریان ما هستند. همشهریانی که نه تنها برای انسانها مزاحمتی ندارند که بهرهها و فایدههای بسیاری نیز برای شهر و مردمان آن دارند. خویشکاری انسانی ما میگوید نگذاریم رنج و سختی به هیچ یک از آفریدههای خداوند برسد. چرا کسی دلش به حال درختان نمیسوزد!