نگاهی به رسمی دیرینه؛ چرا تفال؟
شبنشینی با حافظ در طولانیترین شب سال

گاه پیدا کردن راهی به آسانیهای زندگی آنقدر سخت است که برای پیدا کردن چاره؛ تنها میتوانی دل به کلماتی از وانفسای تاریخ بسپاری. انگشتان لرزانت؛ صفحه به صفحه جلو میرود تا روی یک غزل متوقف شوند. چشمان حریصات را به دنبال کلمات میکشانی. «فال» ات از همینجا آغاز میشود.
برخی به آن اعتقاد ندارند و اصولا دل بستن به چنین مستمسکهایی را به ویژه در دنیای مدرن کاری عاقلانه نمیدانند. برخی اما پس از گذشت قرنها جای آنرا در مراسم ایرانی و باستانی خود خالی نمیکنند و هنوز تفال میزنند؛ تفال به حافظ؛ دیوانی از شمسالدین محمد از قرن هشتم قمری؛ یادگاری برای طولانیترین شب سال؛ یلدا.
برخی کارشناسان بهرغم اینکه اعتقاد به فال حافظ را برای یک انسان قرن بیست و یکمی منطقی نمیدانند اما آنرا وسیلهای میدانند برای بازخوانی و دوبارهخوانی شعر حافظ، فراموش نشدن این کتاب، زنده نگه داشتن زبان فارسی و حفظ سنتهای ایرانی.
محمد بقایی ماکان هم بر این اعتقاد است. این نویسنده، پژوهشگر و مترجم حوزهی ادبیات فلسفه و اقتباسشناسی در گفتوگو با خبرنگار ایلنا؛ با شرحی اجمالی از سنتهای ایرانی در شب یلدا، به بررسی رسم تفال به دیوان خواجهی حافظ شیرازی که هنوز در طولانیترین شب ایرانیان انجام میشود، میپردازد.
بیدارنشینی ایرانیان و برآمدن خورشید؛ احترام به نور
بقایی ماکان میگوید: سنتهای ایرانی در مناسبتهای مختلف خود را مینمایانند که یلدا یکی از آنهاست.
او توضیح میدهد که: ویل دورانت در کتاب تاریخ تمدن مینویسد؛ بسیاری از سنتهای ایرانی همچنان در طول تاریخ راه پیمودهاند و تا امروز در میان جامعه ایرانی بهصورتهای نوین مورد توجه قرار دارند که از جمله آنها یلداست. به عقیدهی ویل دورانت میترائیسم همچنان خود را بر صورت خورشید بر گرد صورت قدسیان مینماید.
بقایی، مشخصترین میوههای سفرهی این شب را انار و هندوانه میداند که هر دو سرخ رنگاند. سرخی نهفته در وداع میترا با آفریدگان. او همچنین بیدارنشینی ایرانیان را تا سپیدهدم و برآمدن خورشید را احترامی میداند که فرهنگ ایرانی به نور میگذارد چراکه لطیفترین عنصر در تشبیه به ذات خالق جهان است و در همهی ادیان بزرگ؛ این تشبیه بیان شده است.
سهروردی نیز در حکمت اشراق عالیترین نور را «نورالانوار» مینامد که درواقع برگردان ترکیب «شیدان شید» در فرهنگ ایران باستان است. بقایی بنا به همین اعتبار میگوید: سنتهای ایرانی در جریان هزارهها به صورتی نو تغییر شکل دادهاند که هستهی مرکزی آنها همان باورها، دیدگاهها و اسطورههای کهن است که نمونههای دیگرش را در آیینهای نوروزی دیدهایم.
یلدا؛ زیباترین نماد هویت ایرانی
تغییر سنتها در طول تاریخ همیشه جریان داشته است. چیزی که این نویسنده اینگونه تعبیرش میکند: براساس تحولات فرهنگی؛ تغییراتی در سنتها ایجاد شده و شاخ و برگهای تازهای بر تنهی اصلی آنها اضافه میشود که درواقع با مذاق انسانهای جدیدتر سازگارتر میشود.
بعدهم میگوید: از آنجا که حافظ فقط نماد شعر فارسی و درواقع بخشی از هویت ایرانیست نه تنها در شب یلدا بلکه در میان جامعهی ایرانی حضوری والا و مشخص دارد و در هر محفلی به نوعی مطرح است. شب یلدا یکی از زیباترین آنهاست.
غزل حافظ وقف روح و روان انسان و مکنونات قلبی
اینکه چرا به دیوان خواجهی شیراز تفال میزنند؛ بقایی در توضیح آن میگوید: غالب غزل شامل ابیات مستقلی است که در هریک مضمون و اندیشهای متفاوت مطرح میشود که بهطور طبیعی میتواند در یک جمع؛ شامل احوال افراد مختلف شود. از سوی دیگر غزل حافظ؛ وقف روح و روان انسان و مکنونات قلبی اوست و به قول خواجه؛ هرکسی به قدر دانش خود از آن ادراک میکند:
تو را چنان که تویی هر نفس کجا بیند / به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک
از بهانه برای شیرین کردن محفل تا عاملی مهم در پیوند اقوام
دیوان حافظ در شبی که اعضای خانواده؛ یک به یک گردهم آمده و میوههای سرخ را در میانهی سفرههای محرمانهی خود میچینند و لب به داستانسرایی و گاه زمزمه میگشایند؛ بیشترین عنصر هماهنگکنندهی فرهنگهاست.
بقایی این راز را چنین توصیف میکند: برای برخی که اعتقادی به تفأل ندارند؛ حافظ بهانهایست برای شیرین کردن محفل و مذاقها. این رسم به تنهایی عامل مهمی در پیوند اقوام ایرانیست تا در شبی طولانی در میانهی همهی شبهای سال؛ ایرانیان را با هر عقیده و مسلک و اندیشهای بههم پیوند بزند. از پیرمرد پابرهنهای که در سواحل گرم خلیجفارس سر میکند تا زنان پا به سن گذاشتهای که در شالیزارهای لنگرود و رودسر میانهی آب؛ برنج نشاء میکنند یا دخترکان دستار بهسر بستهی ترکمن و صحرانشینان چوخهپوش. همگی با حافظ پیوند میخورند. این همان تاثیری است که ما در دیگر سنتهای ایرانی مانند سیزدهم نوروز، سفرهی هفتسین و دیگر موارد نیز شاهدیم.
اصلیترین شکل تفال
مترجم حوزه ادبیات؛ فلسفه و اقتباسشناسی؛ شکل اصلی تفال را جستجوگری میان غزلهای حافظ میداند و معتقد است شکلهای دیگر تفال به حافظ مثل فال کوزه بیشتر جنبهی امروزیتر داشته و چیزیست که بیشتر نسل جوان از رسانههایی مثل تلویزیون یاد گرفتهاند. رفتاری ابتداییتر و بازاریتر با غزلهای حافظ که میتواند جنبهی تفریح و شوخی داشته باشد.
از گوته تا مردم کوچه و بازار
میگویند بعد از کتاب آسمانی؛ در خانه هر ایرانی؛ حتما نسخهای از دیوان حافظ وجود دارد. اقبالی که ایرانیان به مناسبتهای مختلف به دیوان حافظ دارند نشان از علاقه و توجه ایرانیان به این کتاب است. بقایی؛ این توجه را خواستهای والا تعبیر میکند که ریشه در معانی عمیق و اندیشههای همیشه ماندنی حافظ دارد که هر کسی را در هر سطح آگاهی و دانش، مجذوب خود میکند. از گوته که یکی از پنج غول تفکر در تاریخ بشریت است تا مردم کوچه و بازار که از خواندن حافظ لذت میبرند گو اینکه چندان درک عمیقی از آن برایشان ممکن نباشد.
دلایل جهانشمولی حافظ؛ لفظی خوشآهنگ و معانی عمیق
دلیل جذابیت و جهانشمولی حافظ چیست؛ بقایی ماکان اعتقاد دارد: سرودههای حافظ نه تنها دربرگیرندهی معانی عمیق و اثرگذار است که به لحاظ لفظی یکی از خوشآهنگترین نمونههای شعر در زبان فارسی است و این دو عامل مهم که هماهنگی لفظ و معناست درکنار شگردهای صنایع شعری، سبب گرایش فارسیزبانان نه در ایران که در محدودهی ایران فرهنگی و هر جایی که فارسیزبانی هست؛ میشود تا آنها هم بدون شعر حافظ؛ روزگار نگذرانند.
بقایی در توضیح جهانشمولی حافظ هم میگوید: در اکثر خانههای مردم بنگلادش، هند، پاکستان، ترکیه، افغانستان، تاجیکستان و بهطور کلی کشورهای آسیای مرکزی و خاورمیانه و اکثر کشورهای عربی؛ اشعار حافظ مورد توجهاند. حتی برخی از غزلها که به زبانهای دیگر ترجمه شده؛ در کشورهای غیرفارسی زبان هم طرفداران خاص دارد.
اختلاف طبقاتی معنا ندارد
برخی؛ حافظ را با فال حافظ میشناسند. از کودکان کار فال به دست تا مجلات عامیانه یا مجریان شبکههای ماهوارهای و سایتهاو وبلاگها. اما چه کسانی میتوانند با این اثر ارتباط روحی یا ذهنی برقرار کنند و به تفال چه کسانی میتوان اعتماد کرد؟، بقایی ماکان پاسخ میدهد: همهی طبقات به حافظ گرایش دارند و اینکه حافظ در طبقات پایین هم وجود دارد دلیل بر بیاهمیت بودن شهرتش نیست. زیرا شعر او باب مذاق همه طیفهاست و میتواند افرادی را که به لحاظ دانش و تسلط بر زبان فارسی در حد بالایی نیستند را هم جذب کند.
ساقی سیمساق من گر همه درد میدهد / کیست که تن چو جام میجمله دهن نمیکند
کدامین شنونده با کلماتی اینچنین و بازی تا این اندازه زیبا با حروف و کلمات؛ مجذوب حافظ نمیشود و هوس ورق زدن آن به ذهنش خطور نمیکند تا باب میل خود در دنیای خیال شاعر فرو رود.
آنگونه که بقایی ماکان میگوید؛ انسانی که در قرن بیست و یکم زندگی میکند؛ گاه نیازمند گفتگوی میان دل خود با اهل دلیست که به او ایمان دارد. پارهای اوقات گفتههایش را میخواند تا در آن تعقل کند و پارهای اوقات آن را میخواند تا دل ناآرامش را با آن آرام کند. و این هر دو ارزشمند است. گروه دوم همان سنتی را زنده نگاه میدارند که در شب یلدا و آغازین روزهای بهاری رسم است. رسمی که با دید و بازدید و ابراز محبت و هدیه دادن همراه است.