گفتگو با کارگردان فیلم تگرگ و آفتاب:
درباره درونمایه داشآکل؛ دهها فیلم میتوان ساخت
ایده داشآکل آنقدر قوی و عمیق و خاص است که در هر موقعیتی و هر زمانی میتوان درباره آن فیلم ساخت زیرا فرهنگ بومی ماست.
رضا کریمی؛ کارگردان سینمای ایران بعداز ۵ سال دوباره به سینما بازگشته و با فیلم سینمایی تگرگ و آفتاب در سی و سومین دوره جشنواره فیلم فجر حضور دارد. فیلمی که هرچند داستان یک رزمنده سالهای دفاع مقدس را بیان میکند اما از درونمایه داستان داشآکل برخوردار است. با رضا کریمی درباره تگرگ و آفتاب گفتگو کردهایم.
شما ۵ سال فیلم نساختید چرا بعداز ۵ سال چنین سوژه جسارتآمیزی را برای ساخت فیلمتان انتخاب کردید؟
بعداز ساخت فیلم آدمکش در سال ۸۸ ترجیح دادم که در سینما کار نکنم و به تلویزیون رفتم و یک سریال ساختم البته در این مدت چند فیلمنامه نوشتم که یکی فیلمنامه تگرگ و آفتاب بود. دوست داشتم این فیلم را بسازم و یک فضای جدید تجربه کنم هرچند همیشه من سینمای قصهگو را دوست دارم، سینمایی که قصهاش را در یک فضای متفاوت تعریف کند.
تگرگ و آفتاب در سکوت خبری ساخته شد آیا این سکوت بدلیل شباهت داستان فیلم به داشآکل نبود؟
آبانماه۹۳ بود که پروانه ساخت فیلم را گرفتم اما تا زمان نمایش فیلم و تا تیتراژ پایانی هیچ اشارهای نکرده بودم که فیلم را براساس داستان داشآکل ساختهام. البته فکر اولیه این قصه یک شباهتهایی با داشآکل صادق هدایت داشت ولی من بجای پرهیز و فرار از این تشابه رسما اعلام کردم تشابهاتی وجود دارد و سعی کردم از تشابه بهعنوان یک امتیاز استفاده کنم.
از ابتدا قرار نبود فیلم برای جشنواره فیلم فجر ساخته شود ولی به یکباره تصمیم گرفتیم که فیلم را به جشنواره بدهم لذا این تصمیم سرعتی را میطلبید و باید پیشتولید سنجیده و حساب شده باشد و تدوین موازی با فیلمبرداری انجام شود. این تصمیم بسیار کار سختی بود که ما باید انجام میدادیم بنابراین فکر کردم در سکوت خبری کار کنم تا روی کار متمرکز باشم و به دور از حاشیهها فیلم را بسازم.
داستان فیلم چقدر نزدیک به داشآکل بود؟
داستانی که من قصد ساختن آن را داشتم یک داستان واقعی بود. قصه یک رزمنده که به شهر میآید و هنگام بازگشت به جبهه تعهدی در شهر برایش ایجاد میشود که در شهر ماندگار میشود. ماجرای یک وصیتنامه که باعثمیشود رزمنده ما درگیر مشکلات یک خانواده شود و در این میان یک ماجرای عشقی نیز برایش بوجود آید.
چرا شباهتهای تگرگ و آفتاب را با داشآکل حذف نکردید تا بیننده نگوید داستان داشآکل را امروزی و مدرن تعریف کردید؟
هرچند داستان فیلم من اصل بود اما وقتی تصمیم گرفتم فیلم را بسازم؛ تصمیم گرفتم که هرگز از تشابه داستان به داشآکل پرهیز نکنم زیرا معتقدم اشکالی ندارد و به کار لطمه نمیزند. آنچه در داستان داشآکل تم و درونمایه اصلی است فتوت و جوانمردی است و این درونمایه ریشه در فرهنگ عامه ایرانیها دارد لذا ایده داشآکل آنقدر قوی و عمیق و خاص است که در هر موقعیتی و در هر زمانی میتوان درباره آن فیلم ساخت. هرچند تاکید میکنم داستان تگرگ و آفتاب از لحاظ درونمایه شبیه داشآکل است و بقیه قصه و داستان در فضای دهه ۶۰ و با مناسبات آدمهای آن روز میگذرد.
چراچنین مفهومی در ساختار دفاع مقدس مطرح شد؟ میتوانستید در قالب یک فیلم اجتماعی فیلم را بسازید؟
حرفی که در این فیلم گفتیم تاکنون در دفاع مقدس مطرح نشده است. جنگ و سالهای جنگ و آدمهای آن موقع و کسانی که شهید میشدند؛ دنیایی از سوژه هستند و ایدههای زیادی اطراف آنها وجود دارد. ما خیلی آدمها و قهرمانها را در جبهه و جنگ دیدیم و فداکاری آنها را در جنگ دیدیم اما زندگی شخصیشان را کمتر دیدهایم و در فیلمها هم کمتر نشان داده شده که رزمندگان قبل از آنکه از شهر بروند؛ در شهر خانواده داشتهاند و عاشق بودهاند. یعنی یک مسیری طی شده و آدمی که از جانش میگذرد قبل از آن؛ از خیلی از مسائل دیگر گذشته است و طی طریقی کرده است و از دلبستگیهای زیادی گذشته است تا به آن نقطه رسیده.
در فیلم تگرگ و آفتاب سعی کردم گذشتن از این دلبستگیها را درکنار عمل به تعهد نشان دهم و فردی را نشان دادم که به خاطر وطنش از همه عشقش میگذرد و حتی جوری به جنگ میرود که آن عشق را فراموش کند.
در پایان فیلم همین که قهرمان داستان به جبهه میرود؛ کافی بود شاید نیازی به شهید شدنش نبود؟
این شخصیت با این همه گذشت باید شهید میشد تا بیینده تصور نکند در میانه راه بازگشته و ازدواج میکند. البته شاید در آینده اگر از فیلم فاصله بگیرم؛ نیاز باشد اصلاحاتی در فیلم انجام بدهم.