خبرگزاری کار ایران

مطهرنیا در گفت‌وگو با ایلنا بررسی کرد؛

قرارداد ۲۵ ساله تهران و پکن؛ پیروزی یا شکست/ جایگاه ایران در بازی چین و آمریکا کجاست؟

قرارداد ۲۵ ساله تهران و پکن؛ پیروزی یا شکست/ جایگاه ایران در بازی چین و آمریکا کجاست؟
کد خبر : ۹۴۷۱۹۸

استاد دانشگاه و آینده‌پژوه سیاسی ایرانی به تحلیل قرارداد ۲۵ ساله ایران و چین در منظر و چالش میان قدرت‌های بزرگ جهانی پرداخت.

علیرغم نقل و طرح مباحث گوناگون درباره قرارداد ۲۵ ساله ایران و چین که مدتی در صدر اخبار رسانه‌های داخلی و بین‌المللی قرارداشت، همچنان ابهام‌ها و سوالات زیادی پیرامون این مسئله و ابعاد گوناگون آن وجود دارد.

چین می‌خواهد خود را به عنوان ابرقدرتی بزرگ در برابر ایالات متحده آمریکا مطرح کند

مهدی مطهرنیا در گفت‌وگو با خبرنگار سیاسی ایلنا، در پاسخ به این سوال که آیا ایران پس از رانده شدن از غرب به سمت شرق تمایل پیدا کرده است و با توجه به این که ایران در آخرین قرارداد مهم خود نتوانسته دستاورد قابل قبولی داشته باشد، این قرارداد آنچنان که برخی کارشناسان معتقدند، می‌تواند اقتصاد ایران را متحول کند، گفت:  آنچه که در باب قرارداد ایران و چین مطرح می‌شود، در (texture) یا همان بافت متن روابط بینالملل، آن هم ارتباط دو دولت در روابط بین‌الدولی مورد توجه است. اگر می‌گوییم روابط بین‌الملل، دولت‌ها و ملت‌ها را با یکدیگر یکسان می‌پنداریم، اما وقتی می‌گوییم روابط بین‌الدولی، دولت‌ها را به عنوان کشورها در قالب دولت-کشور به عنوان نماینده ملت‌ها می‌دانیم. 

وی افزود: چین و ایالات متحده آمریکا میراث‌دار تجربه قدرت‌های بزرگ هستند که تجربه جنگ‌های بزرگی را پشت سر گذاشته‌اند. اگرچه آمریکا حدود ۲۴۰ سال سابقه دولت_کشوری را یدک می‌کشد و از کشورهای جوان دنیا در مقابل تمدن‌هایی مثل ایران و مصر محسوب می‌شود، اما توانسته در همین مدت قریب به ۲۴۰ سال به عنوان میراث‌دار امپراتوری‌های گذشته به بازآفرینی جایگاه خود بپردازد، لذا وقتی می‌گوییم آمریکا، سابقه‌ای از بریتانیای کبیر، اسپانیا، پرتغال و همچنین امپراتوری کلیسا روم و ایران پشت سر آن وجود دارد.

مطهرنیا یادآور شد: تجربه‌های موجود در طول تاریخ نشان داده است که امپراتوری‌ها بازتعریف می‌شوند و قدرت در قالب دولت کشورهای گوناگون در زمان‌های مختلف تاریخی از محیطی به محیط دیگر به عنوان کانون اصلی، قدرت و تداوم می‌بخشد، اما براساس زمان‌هایی که در آن قرار می‌گیرد، روش‌های خود را نیز مدرن‌تر می‌کند، لذا ایالات متحده آمریکا امروز به عنوان ابرقدرت جهانی مطرح است و روش‌های مدرن‌تری را نسبت به دیگر قدرت‌های بزرگ بین‌المللی برای ماندگاری خود با هزینه‌های کمتر شکل می‌بخشد

این تحلیل‌گر مسائل خارجی عنوان کرد: چین نیز جزو امپراتوری‌های کهن است. امپراطوری است که می‌توان آن را جز تمدن‌های هزاره‌ای بدانیم و اگر امروز می‌خواهیم بگوییم چین به قدرت بزرگ جهانی تبدیل شده است نباید فراموش کنیم که در دورانی از تاریخ یک قدرت بزرگ جهانی بوده است و اکنون می‌خواهد خود را به عنوان ابرقدرتی بزرگ در برابر ایالات متحده آمریکا مطرح کند که این در قالب چهارچوب تحلیلی خاص قابل ردیابی است؛ ایالات متحده آمریکا پس از فروپاشی اتحاد جماهیر سوسیالیستی به تعبیر «هانتینگتون» که در آغاز دهه ۱۹۹۰ در مقاله‌ای از قول «رابرت هنگستروم» نوشت: «بدون شوروی، آمریکایی بودن چه معنایی دارد؟»؛ از نظر منطق استراتژیک همواره باید (Othere Stratgic) «دگر استراتژیک» داشته باشد که بر اساس آن دیگری بتواند استراتژی مدنظر را به ویژه در حوزه سیاسی، امنیتی و نظامی طراحی‌ کند.  آمریکایی‌ها بعد از فروپاشی اتحادیه جماهیر شوروی به دنبال یک «دگر استراتژیک» بودند، به همین دلیل از بنیادگرایی اسلامی سخن به میان آوردند و در سال ۱۹۹۰ هانتینگتون از «برخورد تمدن‌ها» سخن گفت و  بعدها «تنس» در سال ۱۹۹۵ از تروریسم شروع کرد و بعد از ماجرای ۱۱ سپتامبر تروریسم در جهان برجسته شد.

وی گفت: آمریکایی‌ها استراتژی خودشان را در قالب تمدن‌ها تعریف و سپس به تروریسم پرداختند و بعد برای اینکه عیان‌تر و ملموس‌تر باشد در راستای برگشت به یک مصداق دیگر یعنی دگر استراتژیک به چین توجه کردند و در دهه ۲۰۱۰ تا ۲۰۲۰ سعی کردند چین و آسیا را مدنظر قرار دهند و کار خود را که در سال ۲۰۰۳ با حمله به آسیا که از دروازه ورودی خاورمیانه انجام شده بود، گسترش دهند.

آمریکایی‌ها به بزرگ‌نمایی قدرت چین می‌پردازند

چین اصطکاک با آمریکا را فرصتی برای افزایش قدرت می‌داند

مطهرنیا افزود: اکنون آمریکایی‌ها در چارچوب همین معنا، به بزرگ‌نمایی قدرت چین می‌پردازند و چین هم در پی استفاده از این سپهر، در جهت گسترش پرستیژ قدرت خود بر آمده است و در عین حالی که یک قدرت بزرگ جهانی است، اصطکاک با ایالات متحده آمریکا را فرصتی برای افزون کردن قدرت خود می‌داند تا با جلب‌نظر بخشی از جهان که ضدآمریکا هستند، بتواند به انباشت و افزون کردن قدرت خود در برابر آمریکا با هزینه‌های کمتر نائل آید؛ لذا مقوله ایران برای چینی‌ها در این مسئله مطرح است.

این کارشناس مسائل بین‌المللی با بیان اینکه چینی‌ها به رقابت با آمریکا به عنوان یک فرصت در جهت جذب قدرت‌های ضدآمریکایی به نفع پکن نگاه دارند، گفت: به این ترتیب سعی می‌کنند این فرصت را به طور بهینه در راستای منافع و اهداف تعریف شده ملی چین به کار گیرند. برای آمریکایی‌ها نیز رقابت چین به عنوان یک دگراستراتژیک این منفعت را دارد که آمریکایی‌ها می‌توانند افکار عمومی جهان به ویژه افکار عمومی ملت آمریکا را در جهت هزینه دادن برای گسترش باند پر پهنای قدرت آمریکا با ایجاد یک هژمونی از نیمکره غربی به نیمکره شرقی گسترش بخشند و به این ترتیب این دو به عنوان لازم و ملزوم یکدیگر هستند و به مثابه دو لبه یک قیچی عمل می‌کنند که باید جهان آینده را برش دهد و در عین حالی که به ظاهر  رو در روی یکدیگر هستند اما یکدیگر را تکمیل می‌کنند.

وی گفت: این تکمیل کردن یکدیگر است که نظام بین‌الملل و نظم جدیدی را مبتنی بر سناریوی دوقطبی شدن جهان دنبال می‌کند، سناریویی که در آغاز قرن بیستم میلادی به سمت تک قطبی شدن جهان تمایل داشت و «بوش» اول در جهت هژمونی بسیط این نکته را دنبال کرد و ادبیاتی تحت عنوان اینکه « یا با ما باشید یا بر ما» را به کار می‌برد و در پی نظم تک قطبی حاکم بر جهان بود اما زمانیکه این موضوع محقق نشد، در دوران اوباما به سمت سناریوی مطلوب بعدی یعنی جهان «تک_چند قطبی» حرکت کرد.

آمریکا به دنبال سناریوی چند_تک قطبی از گذار دوقطبی منعطف است

آیا  پناه بردن به یک امپراطوری جدید راه قدرتمند شدن کشورهای در حال توسعه است؟

مطهرنیا در ادامه خاطرنشان کرد: با اینکه جهان تک_چند قطبی هنوز هم دنبال می‌شود اما به نظر می‌رسد اکنون برای گذار از وضعیت موجود به سمت سناریوهای مطلوب‌تر در آینده مثل دنیایی چند_تک قطبی آمریکایی‌ها به سناریوی سوم خود عدول کردند و آن همان چیزی است که در سال ۹۹ تحت عنوان اینکه دنیا دوقطبی خواهد شد، مطرح کردم. آن هم دو قطبی منعطفی که در یک طرف آن جهان سرمایه‌داری دموکراتیک با پرچم‌داری آمریکا قرار دارد و در سوی دیگر جهان سرمایه‌داری اقتدارگرا به پرچم‌داری چین قرار خواهد گرفت؛ اکنون این موضوع خود را از جهت نشانگان موجود بیشتر به نمایش می‌گذارد.

وی ادامه داد: آنچه اکنون دیده می‌شود، بیشتر متمایل به ایجاد یک نظم دو قطبی منعطف برای گذار به وضعیت مطلوب‌تری است که می‌تواند دنیایی تک-چند قطبی به رهبری آمریکا و مدیریت قدرت‌های بزرگ باشد؛ لذا باید در این بطن و متن آنچه را که برخی از مسئولان کشور من جمله وزیر امور خارجه در باب تغییر در اقطاب قدرت می‌گویند، دید؛ این گزاره از منظر لایه لیتانی درست است و اقطاب قدرت جایگزین یکدیگر می‌شوند؛ همان طور که امپراتوری‌های بزرگ گذشته کنار رفتند و امپراتوری‌های جدیدی به وجود آمد، اما سخن این است که آیا پناه بردن به یک امپراطوری جدید برای رهایی از یک امپراطوری به نسبت قدیمی‌تر راهکاری برای قدرتمند شدن کشورهای در حال توسعه است؟

مطهرنیا تاکید کرد: تاریخ نشان داده است که این امر هیچ گاه صورت نپذیرفته است لذا مهم نیست که آمریکا قطب است یا نه؛ آنچه که مهم است این است که ما چگونه می‌توانیم از قدرت درونی خود برای بهره‌برداری در تعاملات بین‌المللی از قدرت‌های بزرگ جهان برای احیای قدرت ملی خود بهره ببریم. اینکه این احتمال وجود دارد که چین جای آمریکا را بگیرد، مانند این است که بگوییم در تاریخ قبل از این آمریکا جای بریتانیا را گرفت و «چرچیل» در عرشه ناو «وینسنس» ایستاد و گفت «اکنون دوره برادران بزرگتر است»؛ منظور از برادران بزرگ‌تر ایالات متحده آمریکا و اتحادیه جماهیر شوروی سوسیالیستی بود؛ آیا اینها تمایزی با یکدیگر دارند؟ اگر تمایزی دارند این تمایز در چیست؟

دریافت کمک ونزوئلا از چین، چه کمکی به آن کرده است؟

  آمریکا در سپهر زیست جهان‌اندیشی سیاسی ایران هست تا همه چیز را به او نسبت دهیم

این کارشناس مسائل بین‌المللی در پاسخ به این سوال که برخی در مقام مقایسه ایران با کشورهایی بر می‌آیند که در ازای ناتوانی در پرداخت بدهی‌شان که در قالب قراردادهایی توسعه‌ای بوده، چین بنادر آنها را مصادره کرده است، و برخی دیگر می‌گویند ایران با آن کشورها قابل مقایسه نیست، تحلیل شما نسبت به این دو گزاره چیست، گفت: گفته می‌شود چین در استعمار ایران نکوشیده است، می‌گویم همین وضعیت و سابقه را چین در سال ۲۰۰۷ در جهت کمک به ونزوئلا طی کرد؛ اکنون ونزوئلا کجای دنیا به واسطه ارتباط با چین ایستاده است و چه تجربه‌ای از این همه نزدیکی به چین و گرفتن وام از این کشور دارد؟ آیا چین چه در دوره باستان و چه حال حاضر سعی نکرده است قدرت خود را به محیط‌های پیرامونی خود گسترش و زمینه‌های تحت سلطه گرفتن سرزمین‌های همجوار خود را بدون توجه به خواست عموم آن کشورها از جمله آنچه که در هنگ‌کنگ وجود دارد، دنبال کند؟ آیا این یک الگوی قابل قبول برای حکمرانی مطلوب و یک نظام ناشی از قانون آهنین الیگارشی حزبی نیست؟ آیا همین چین بیشترین حمایت را از کره شمالی نمی‌کند همین کره‌شمالی که مظلوم‌ترین مردم جهان را در خود زندانی کرده است. به تبع باید این پرسش ها پاسخ داده شود.

وی افزود: در ایران این جهت‌گیری ذهنی وجود دارد و گرنه کسی مخالف ارتباط، همکاری و تعامل با پایتخت‌های کشورهای جهان به ویژه پایتخت‌های بزرگ جهان نیست. اگر ایران متفاوت است، چرا فقط در باب پکن، مسکو و لندن متفاوت است و در مورد واشنگتن متفاوت نیست؟ در سیاست ایران، ایالات متحده آمریکا به عنوان یک قدرت بزرگ حاکم در سپهر زیست جهان اندیشه سیاسی مطرح شده است تا همه چیز را به او نسبت دهیم. آیا اختلاس‌ها و ارتشاء‌ها و مسائل دیگر نیز در دست آمریکا قرار دارد؟ اگر در دست اوست که بسیار قدرتمند است و اجازه نخواهد داد که ما با چین نیز رابطه مطلوبی داشته باشیم؛ لذا این حرف‌ها تا حدود زیادی سطحی‌نگری و ژورنالیستی است تا اینکه از منطق معرفت شناسانه قدرتمندی برخوردار باشد.

چین به دنبال تئوری «کودتا از درون» در آمریکا است

شکست آمریکا شکست بسیاری از اقتصادهای جهان محسوب می‌شود

مطهرنیا در پاسخ به این سوال که چین از پیشتازان FATF است و از سویی ایران تحت شدیدترین تحریم‌ها قرار دارد؛ چقدر امکان دارد چین بر خلاف این دو موضوع، با ایران قرارداد همکاری ببندد، عنوان کرد:  نمونه بسیار نزدیک حرکت چین در ارتباط با ایران به شرکت «هوآوی» باز می‌گردد؛ معاون شرکت هوآوی دختر بنیانگذار این شرکت است که تحت تحریم‌های ایالات متحده قرار دارد. اکنون خود چین نیز تحت تحریم‌های آمریکا قرار گرفته است. اگرچه چین قدرت اقتصادی بزرگ جهان و در حال رشد و شکوفایی است اما از منطق منافع و منابع پیروی می‌کند، یعنی چه میزان منابع به میدان می‌برد و چه میزان منافع از آن به دست می‌آورد.

وی افزود: چینی‌ها حتی اگر بخواهند بین واشنگتن و تهران یکی را انتخاب کنند با توجه منابعی که درون خود آمریکا بر اساس تئوری «کودتا از درون» سرمایه‌گذاری کرده‌اند تا زمینه‌های به دست گرفتن شرکت‌های آمریکایی را به وجود آورند، نمی‌توانند. درست مانند چیزی که لابی‌های کشورهای مختلف دنیا از جمله کشورهای عربی آن را دنبال کردند و آمریکایی‌ها هوشمندانه آنقدر آنها را در چرنول اقتصادی و بین‌المللی خودشان عجین کردند که اکنون شکست آمریکا، شکست بسیاری از اقتصادهای جهان محسوب می‌شود، تا آنجا که در سال ۲۰۰۸ میلادی که آمریکا دچار بحران اقتصادی شد، یوان چین برای حمایت از دلار آمریکا به میدان آمد.

این کارشناس مسائل بین‌المللی ادامه داد: البته چینی‌ها به دنبال آن هستند که با ترفندهای گوناگون از این پیوند بگذرند اما از آن سو آمریکایی‌ها نیز بیکار ننشسته‌اند که هر آنچه چینی‌ها می‌خواهند انجام دهند. رقابت  جدی است اما این رقابت در نظام بین‌الملل و در منطق قدرت بین‌المللی یک امر لازم و ملزوم است که همواره خود را به نمایش گذاشته است، لذا از منظر استراتژیک باید واقعیت را پذیرفت.

وی گفت: واقعیت این است که این دو کشور رقیب هستند، اما رقابت آنها بر اساس یک تجربه به دست آمده به ویژه در قرن بیستم میلادی و سه جنگ بزرگ جهانی یعنی جنگ اول و دوم جهانی و جنگ سرد به آنها آموخته است که با یکدیگر رقابت کنند اما در این حال با یکدیگر دشمنی رو در رو نداشته باشند و همکاری و تعامل را بر سر سفره جهانی به جای درگیری و نزاع رو در رو بپذیرند. هر کسی بر سر این سفره دستش را بیشتر دراز کند، بیشتر می‌برد.

انتهای پیام/
ارسال نظر
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان
      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
      پیشنهاد امروز