بررسی بحرانهای سال ۱۳۹۸ و پیامدهای آنها؛
خانیکی: «بیافقی» توان جامعه را در مواجهه با بحران تضعیف میکند/ در مسأله کرونا «ادراک جمعی از خطر» شکل نگرفت/ جامعه سرسخت، ماندنی است
یک استاد دانشگاه، گفت: در برابر بحرانها نمیتوان انتظار داشت که نهادهای مدنی به صورت منفرد و براساس توانمندی های خود یا کمک مردمی فعالیت کند، بلکه باید مدیریت جامعتری شکل بگیرد، به عبارت دیگر«این درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمیشود»
سال ۱۳۹۸ برای مردم ایران سالی همراه با بحرانهای مختلف و متعددی از بحران سیل در روزهای آغازین سال تا مشکلات و بحرانهای اقتصادی و در پایان شیوع فراگیر ویروس کرونا بود. نکتهی قابل اما نه تنها وقوع یک حادثه بلکه پیامدهای آن در جامعه و اثراتی است که بر روحیه عمومی اقشار مختلف مردم برجای میگذارد.
در همین راستا و با هدف تحلیل این پیامدها و تحلیل واکنش جمعی مردم در حوادث مختلف گفتوگویی با هادی خانیکی استاد دانشگاه و عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت، انجام دادیم.
مشروح این گفتوگو را در ادامه از نظر میگذرانید:
از کلیپ ویدئویی به تازگی از شما منتشر شد شروع کنیم، شما در این کلیپ اشاره کردید که در شرایط روزهای قرنطینه خانگی و تحت تاثیر کرونا، در حال یاد گرفتن روابط مبتنی بر خانه هستیم، قبل از آن هم گفتید که در حال یادگیری تنهایی هستیم، نخست اینکه به نظر شما این دو گزاره متناقض نیست؟ و آیا واقعا در شرایطی که فاصله میان نسلی در جامعه و رابطه میان اعضای خانواده بسیار مشهود است، میتوانیم بگوییم که در حال یادگیری روابط مبتنی بر خانه و خانواده هستیم؟
آن چه من در آن ویدئو کلیپ گفتم بیان حال خودم بود در روزهایی که در سوگ مادرم بودم و البته پیش از شیوع گسترده کرونا بود. از منظر فردی که در محیط فعال علمی، اجتماعی و سیاسی حضور دارد و مدتی با یک رخداد عاطفی درگیر بوده، آن هم از دست دادن مادر با توجه به نقش مهمی که در ساختار عاطفی فرد دارد، همزمان با این اتفاق به ناگاه مواجه شدم با خانه نشین شدن متاثر از شیوع کرونا به عنوان کسی که میخواهد در محیط فعال بیرون از خانه حضور داشته باشد، این فضا برای من یادآور خاطرات دوران جوانی و تنهایی است که یادآور حس زندان در دهه ۵۰ بود.
باید به این توجه کنیم اگر شش ماه قبل کسی میخواست روندهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را پیشبینی کند بعید میدانم که میتوانست این دنیای پساکرونا را به تصویر کشد،
اکنون انسان و جامعه به این دوران پرتاب شده است، جهانی که کانون آن برخلاف گذشته، خانه است، آن هم خانهای که در برابر یک محیط فعال اجتماعی در دنیای مدرن و مواجهه با مدرنیته بسیاری از ابعاد آن متفاوت و کوچکتر شده بود. در نتیجه انسان با پرسشهایی از این جنس مواجه میشود که اکنون میخواهد با تنهایی، با ملال و با دلتنگی چگونه مواجه شده و تلاش میکند به این پرسشها از منظر دینی، روانشناسی یا فلسفی پاسخ دهد.
اما سوال شما هم سوال درستی است، بالاخره این انسان که از غار و یک زندگی فردی نیامده تا وارد این دنیای جدید شود، در حالی که برعکس آن، با همه دانش، تجربه و تسلطی که به فناوری داشت، خانهنشین شد و به یک معنا از میان ارتباطات جمعی و ارتباطات شبکهای یا مجازی وجود داشته یک دفعه با این تنهایی و فاصله مواجه میشود.
درخصوص فاصله نسلی گفتید، بله قطعا نسلهای گذشته به اندازه نسلهای نوجوان و حتی کودک امروز بر این فناوریهای نو تسلط ندارند تا از این فضا استفاده کنند. اصلا تا پیش از این دنیای مجازی یا دنیای شبکهای شده برای نسلها به یک اندازه مورد استفاده نبود اما اکنون به گونهای مورد استفاده قرار گیرد.
حرف من در آن کلیپ این بود که همه نگاه ما به مساله کرونا یک نگاه مبتنی بر تهدید نباشد که البته حتما تهدید هم هست، اما در کنار آن فرصتهای جدیدی هم به وجود میآید و آن فرصتهایی است که بخشهایی از «جهان زیست» آدمی مثل همان عاطفه که یک بخشی از این جهان زیست است در مواجهه خود را نشان میدهد. البته در بسیاری از موارد اغلب خانوادههایی که در سن و سال من و همسرم هستند، به زن و شوهر خانهنشین و فرزندانی که بیرون از خانه هستند، تبدیل شدند و گفتوگوی بین نسلی به گفتوگوی درون نسلی تبدیل شده است.
جامعه ایران در سال ۹۸ با بحرانهای مختلفی مواجه شده است، از حادثه سیل در ابتدای سال تا شیوع بیماری کرونا، سال پر حادثه و پر تلاطمی بر جامعه ایرانی گذشت، این وقایع چه اثری بر روحیه و روان عمومی جامعه و میزان امید یا یأس مردم دارد؟
در همان ویدئو کلیپ من به یک شعر از سایه اشاره کردم و این جا هم به نظرم باز باید به شعری از او اشاره کنم، در شعر ارغوان، سایه بسیار زیبا میگوید که «این چه رازی ست که هر سال بهار با عزای دل ما میآید»، این عزای دل در بهار گذشته با سیل آمد، بعد از آن تحریمهای شدید آغاز شد و اثرات مختلفی بر جامعه داشت. هر کدام از اینها را میتوان گفت یک مساله، آسیب و یا بحران است که بخشی از ساحتهای زندگی هر فرد و جامعه را در برمیگیرد، یکی ساحت سیاست، یکی زیست طبیعی و یکی ساحت عاطفی را همانطور که شما گفتید.
مجموع اینها به نظر من یک زنجیره خیلی پردامنهای بوده است، از سیل تا تحریم، اعتراضها، مساله سقوط هواپیما که شهادت جمعی از نخبگان در آن رقم خورد و قبل از آن شهادت سردار سلیمانی به عنوان یک سردار ملی که حتی همین شهادت ایشان در یک محدوده کوتاه موجب ترمیم خیلی از شکافها شد که بعد با مساله سقوط هواپیما دوباره شکاف تازهای ایجاد شد و در نهایت هم شیوع ویروس کرونا به عنوان آخرین بحران جامعه ایران را به خودش درگیر کرد.
مجموع اینها در درجه اول به نظام ادراکی و احساسی جامعه ضربه و آسیب زده است، به عقیده من آن چیزی که میشود به عنوان وجه مشترک همه این حوادث ذکر کرد و به عنوان یک آسیب اجتماعی از آن نام برد، سرمایه اجتماعی بخصوص اعتمادها، باورها، همبستگیها و امید به آینده بود که مورد تهدید قرار گرفت. در نتیجه آنچه که با وقوع هر کدام از این حوادث و رخدادهای سنگین که جامعه با آن مواجه شد دچار آسیب شد و تنزل یافت، اعتماد و امید به آینده بود.
طبیعتا جامعه و یا فردی که امید و اعتمادش لطمه میبیند، هم مواجهاش با هر رخداد و مصیبتی تازه سختتر است و هم عبور از آن برای او سختتر خواهد بود.
به هر حال مساله بیاعتمای و ناامیدی یا به عبارتی دیگر «بی افقی» از عواملی است، که توان جامعه و فرد را تضعیف میکند و همین عاملی برای ناتوانی در مواجهه با مسائل پیشرو میشود، در مساله مواجهه جامعه با کرونا هم همین تهدید، یعنی تهدید پایین بودن سرمایه اجتماعی را به خصوص در مراحل اولیه بیشتر میتوان دید، به طوری که یک شکاف عمیق در مواجهه با اطلاعات و اخبار ارائه شده به چشم میخورد، یعنی باور به خبرها و اطلاعات رسمی کم است و به همین دلیل هم ادراک جمعی از خطر در سطح بسیار پایینی قرار دارد. به نظر من با فعالتر شدن جامعه مدنی و اصلاحاتی که در نحوهی اطلاعرسانی رسمی رخ داد، این مخاطره در حوزهی اطلاعرسانی تا حدی پایین تر آمده است.
در زمان سیل دولت به شهروندان برخی شهرها هشدار تخیله شهر میداد اما از سوی مردم توجهی نمیشد، در مساله کرونا هم بخشی از مردم چندان روایت رسمی از زمان ورود کرونا را باور نکردند، حتی از سوی برخی کاربران در شبکههای اجتماعی ابتلای مسئولان به کرونا دستاویز طنز قرار گرفت، این نشان میدهد اعتماد به اخبار رسمی تا حد زیادی کاهش یافته است، به نظر شما تا رسیدن به این مرحله چه روندی طی شد و برای ترمیم آن چه باید کرد؟
روایت شما روایت درستی است و این را من به این گونه خلاصه کردم که ادراک جمعی از خطر حتی خطر کرونا یا ادراک خطر از سیل به صورت واحدی شکل نگرفت و علت این که به صورت واحد نبود این است که شکاف یا گسست اجتماعی وجود دارد، در همین قضیه سیل بخش هایی از جامعه تحت تاثیر شکافهای قومی اصلا مساله سیل را در مرحله نخست متاثر از ساختن سدها و یا دخالت قومیتی (ترجیح قومی در برابر قوم دیگری) میدانستند و یا مثلا در خوزستان اصطلاح سیل ولومی( volume)(قابل کنترل و تنظیم) شکل گرفته بود، به این معنا که خب ولوم این سیل دست خودشان(مسئولان) است و هروقت بخواهند آب سد را رها میکنند و یک منطقه زیر آب میرود و هدف هم قومیت خاصی است، پس ببینید فهم اجتماعی مقدم بر اقدام اجرایی است که انجام میشود.
این به اصطلاح شکاف، ناگهان یا خلق الساعه به وجود نیامده است، بلکه به تدریج شکل گرفته که یکی از مهمترین دلایل آن هم که در صحبت شما بود، همین مساله راستگویی یا پنهانکاری در ارائه اطلاعات است و یا به عبارت دیگر احساس جامعه درخصوص این که محرم به شمار میآید و به موقع به آنها اطلاعات ارائه میشود یا نه.
چرا چنین اتفاقی رخ میدهد، به نظر من به درک غلط سیاستگذاران و برنامهریزان، چه در حوزه ارتباطی و چه در حوزه سیاسی برمیگردد، ببینید اگر به همین آخری هم برسیم و در همان چارچوب به موضوع نگاه کنید،
وقتی مساله کرونا مطرح شد و اولین برداشتها از این بیماری این بود که قدرت اپیدمی یا همهگیری آن بالا است و به کشورهای مختلف و جوامع مختلف هم خواهد رفت، آن کسی که میخواهد به سیاستگذاری توجه کند میتواند دو نوع نگاه داشته باشد، یک اینکه ما هم در معرض این اپیدمی هستیم و دو این که در مواجهه با آن باید چه کار کنیم و براساس همین دو سوال مردم و جامعه را شریک خودش میبیند و آنها را مشارکت میدهد که ما در معرض این مساله هستیم و باهم باید در برابر آن اقدام کنیم.
یک دید دیگر میتواند یک نگاه عمودی باشد و از بالا به پایین نگاه کند، یعنی این که همواره به مساله از زاویهی سیاسی یا امنیتی نگاه شود و بگوییم اگر اکنون اعلام شود هراس ایجاد کرده و بر کنش سیاسی یا مثلا انتخابات اثر میگذارد، در نتیجه همین عوامل تبدیل به یک ناباوری میشود، البته در اینجا میخواهم به یک عامل دیگر هم اشاره کنم که شاید ما به آن کم توجه هستیم، چون نگاه سیاسی به مساله بر سایر جنبهها پیشی میگیرد و آن هم اینکه بالاخره پدیده کرونا یک پدیده نو و یک مساله نوپدید است که حتی در جوامع مختلف به رغم ادعاهایی که در حوزه فرهنگ، اجتماع و توانمندیهای علمی آنها وجود دارد، در آنجا هم دستپاچگی، ناتوانی و عمل براساس آزمون و خطا دیده میشود.
یعنی در اثر آنکه نگاه ناشی از فهم سیاسی و فهم امنیتی باعث میشود که مساله به موقع به مردم گفته نشود، ناکارآمدی و آشفتگیهای اجرایی هم میتواند اضافه شود و آن پیش زمینه بیاعتمادی قبلی و بیافقی نسبت به آینده که وجود داشت با آمدن کرونا تشدید شد.
نکته بسیار مهمی که وجود دارد، این است که مساله کرونا نمیتواند به تنهایی توسط قوه مجریه یا حاکمیت مدیریت شود، بلکه در کنار آن نیاز است که جامعه هم یک جامعه فعال باشد.
این اعتماد از دست رفته یا آسیب دیده چگونه میتواند بازیابی و یا بازسازی شود؟
به نظر من در مواجهه با هر بحران، مساله مقدم بر هر اتفاق دیگری باید توانمند کردن شهروند، جامعه و حکومت برای مواجهه با آن بحران باشد، همچنین بالا رفتن اعتماد به یکدیگر میان همه آنهایی که میخواهند به این کار بپردازند و البته افزایش امید به بهبود و تغییر میدانم، یک مثال خیلی ساده پزشکی این مساله را روشن میکند، در بسیاری از موارد سخنی که در پزشکی حرف اول را میزند این است که باید یک اعتماد و همنظری میان پزشک، بیمار و خانواده بیمار ایجاد شود در غیر اینصورت درمان نمیتواند به خوبی پیش رود، جامعه هم همین طور است اگر درخصوص همین ویروس کرونا، خطر جدی است که هست، جدی بودن آن را باید هم حکومت، هم نهادهای مدنی و هم آحاد شهروندان حس کنند، برای مثال اگر سفر نرفتن را حکومت جدی بگیرد و شهروندان جدی نگیرند و یا هرکدام از اقدامات را یکی از این اجزای سه گانه جدی نگیرند، نتیجه حاصل نمیشود و یا بسیار سخت و دیر حاصل میشود.
به عقیده من آن چیزی که کرونا را خطرناکتر میکند بی اعتمادی و ناامیدی است، به این معنا از ابتدا هم این سخن به میان آمد که ویروس بی اعتمادی از ویروس کرونا خطرناکتر است، حالا بی اعتمادی به حرف طبیبان یا کنشگران یا بی اعتنایی به حرف حاکمان تفاوت چندانی در اصل مساله ندارد.
مساله این است که باید از فهم مشترکی حرف زد که این فهم مشترک را اعتماد و بر پایه آن اعتماد وجود یک افق یا گشایش میسازد، منظور از این افق یا گشایش هم امیدواری واهی یا گفتاردرمانی نیست، منظور این است که این پدیده آمد و همانطور که در آن کلیپ گفتم، این پدیده ضربه میزند اما نابود نمیکند و یک برداشت فلسفی هم میشود داشت مطابق آن حرفی که نیچه میزند: «آن چه تو را نکشد، موجب تقویت تو میشود و به تو قدرت میدهد»
بحرانهایی که اشاره کردید و بحران جهانی مانند کرونا چه اثری بر روان و روحیه اجتماعی مردم دارد؟ از یک سو از منظر مواجهه با خود و مواجهه فرد با اجتماع و از سوی دیگر چه بازتابی بر مسائل اقتصادی و اجتماعی در جامعه خواهد داشت؟
من اقتصاددان نیستم و نمیتوانم در زمینه اقتصاد حرف معتبری داشته باشم، اما میتوانم از منظر ارتباطی و اجتماعی بگویم که آن چیزی که رخ میدهد و در حوزههای مختلف هم مطرح شده است، این است که زندگی ما انسانها از منظر زندگی فردی و اجتماعی چه در ایران و چه در جهان به دوران پیش از کرونا و پسا کرونا تقسیم میشود، یعنی کرونا پدیدهای نیست که با این میزان عالمگیری که داشت، احساس کنیم دو هفته دیگر تمام میشود و زندگی دوباره به همان روال عادی برمیگردد، منظورم از زندگی تمام جنبههای آن از جمله اقتصاد، سیاست، آموزش و فراغت است.
اما آیا این به معنای آن است که کرونا جهان را نابود میکند؟ پاسخ خیر است، اما از طرفی میبینیم که کرونا، چالشها و تغییرات جدیای را در برابر ما گذاشته است، به این معنا که سبک زندگی ما را عوض میکند، شاید دیگر نمیتوانیم در امتداد خطی آن زندگی گذشته به فراغت، کار، شعرخوانی، امر اجتماعی و امر سیاسی بپردازیم و تغییرات جدید و جدی ایجاد شده و خواهد شد.
یکی از صاحب نظران حوزه تحلیل آینده، مقالهای داشت تحت عنوان «قرنطینه مصرف»، حرف او این بود که زندگی بعد از کرونا تفاوت قابل توجهی با زندگی قبل از کرونا دارد، برای مثال در دوران پسا کرونا افراد با دارایی کمتر و قناعت بیشتر زندگی را سپری میکنند، برای مثال با لباسهای کمتری شاد خواهند شد، او (نویسنده متن) میگوید بخشهایی از اتفاقات دوست داشتنی زندگی مانند، خواندن کتاب و یا همین معاشرت و احوالپرسی بیشتر میشود، حتی از تغییرات اقلیمی حرف میزند و یا کاهش سفر، کاهش ایاب و ذهاب، کاهش انتشار کربن و تغییر در میزان انتشار آلودگیها، به این معنا میتوان گفت با یک سبک زندگی تازهای رو به رو میشویم و مجبور خواهیم شد که برای بقا و صیانت از زندگیمان، خود را با آن شیوه و انجام امور متناسب با این شرایط تطبیق دهیم، یکی از پایههای آن هم از منظر ارتباطی برجسته شدن ارتباطات به ویژه اهمیت یافتن ارتباطات مجازی است، همانند مجازی شدن خیلی از مناسک و آیینها که نحوه برگزاری آنها دستخوش تغییر خواهد شد.
در نوروز هستیم، چطور میخواهیم در این شرایط روزهای تحت تاثیر کرونا، دیدوبازدیدی که در خون ما است را انجام دهیم، با طبیعت نو مواجه شویم و یا آغاز سال جدید را تبریک بگوییم، همه اینها به نظر من مبتنی و متکی به ارتباطات مجازی خواهد شد، همان طور که این روزها میبینیم سوگواریها و شادیهای ما مجازی شده است.
من این حرفها را تاکید میکنم تا بگویم از دو رویکرد غلط فاصله بگیریم و بعد بگویم رویکرد سوم چیست، آن دو رویکرد غلط این است که نخست کاملا فکر کنیم همه چیز آرام است و هیچ تغییری نسبت به گذشته رخ نداده است، رعایت کردن امور بهداشتی لازم نیست، مانند روزهای قبل میتوان درس خواند، مدرسه و دانشگاه رفت، به محل کار رفت و آمد داشت، یعنی کاملا همه چیز را در امتداد زندگی گذشته ببینیم و رویکرد غلط دوم هم این است که به آشفتگی و هراس افتاده و فکر کنیم مواجهه با کرونا یعنی گرفتار شدن همه(همهی انسانها) و این گرفتاری یعنی مرگ! این هم نیست کما اینکه با همین شناختی که تا این لحظه علم پزشکی از آن دارد، میگوید که میتوان با رعایت نکات پیشگیرانه گرفتار کرونا نشد یا گرفتاری به کرونا را به تاخیر انداخت و حتی اگر گرفتار هم شدیم میتوان درمان کرد و جامعهای داشت که با وجود کرونا توانایی مدیریت دارد، این همان توانمندی است که من گفتم بذرهای امید به بهبود و تغییر در آن شرایط شکل میگیرد و جامعه یا فرد را برای مرگ یا انفعال آماده نمیکند.
خلاصه حرف من این است که ما با آیندهای مواجه هستیم که در آن اقتصاد، سیاست، حکمرانی، کنش مدنی و آموزش ما با تهدیدهای جدید و فرصتهای جدید مواجه است، که اگر اینها را درست و به موقع بشناسیم، میتوانیم مطمئن باشیم که حتی اگر به ما ضربهای بزند، این ضربه ما را به هوشیاری بیشتر دعوت کرده و سوق میدهد که به مدد آن میتوانیم وضعیت جدید را با سازوکارها و نگرشهای جدید پیش ببریم.
پس رویکردی که من توصیه میکنم براساس فهمی که از توصیه دیگران در جهان و در ایران براساس تجربهی تاریخی و تطبیقی میبینم، است و آن این که انکار کردن کرونا و ابعادش چیزی از واقعیت تهدید آمیز آن کم نمیکند. البته در طرف دیگر دستپاچه و تسلیم شدن هم تاثیر مثبتی ندارد، پس بزرگترین نیاز که با آن مواجه هستیم، شناخت درست ابعاد این مساله و همچنین شناخت دقیق و کشف ظرفیتهای درون خانه و اجتماع، آیندهای بهتر از امروز داشته باشیم.
در بسیاری از حوادث و مخاطرات علیرغم بیاعتمادی موجود نسبت به نهادها یا اخبار رسمی، شاهد همکاری و همراهی مردم با نهادهای غیررسمی مانند سازمانهای مردم نهاد هستیم، حتی در حوادثی مثل سیل و زلزله شاهد کمکهای نقدی و غیرنقدی مردم از طریق این نهادها هستیم که نشاندهنده وجود امید در میان مردم است، نهادهای رسمی چگونه میتوانند این امید را بازیابی و یا احیا کنند؟
بازیابی امید یا توانمندسازی فرد و جامعه، عناوینی است که میتوان در حوزه های مختلف جامعه شناسی، مدیریت، اقتصاد و سیاست درخصوص آنها صحبت کرددو البته تجربههای مختلفی هم در جهان و هم در مبانی معرفتشناسی و اعتقادی وجود دارد، به همین دلیل است که وقتی سخن از امید گفته میشود، همانطور که پیشتر گفتم امید به معنای خوش خیالی نیست، امید به معنای این است که ظرفیتهایی کشف شود که قبلا کمتر به آنها پرداخته شده است، یک مثال ساده از این مساله در حوزه اقتصاد میتواند بروز و ظهور قدرت کار و دانش جوانان در قالب استارتاپها باشد و یا در حوزه جامعه مدنی شکلگیری نهادهای مدنی و گروههای یاریگر باشد، اما نکته مهمی که باید به آن توجه داشته باشیم این است که اعتماد و بیاعتمادی چیزی نیست که در یک جا به پایان رسیده باشد و مانند بازی کودکانه بشود گفت:«قهر قهر تا روز قیامت»، در حالیکه همین بی اعتمادیها چه در میان گروههای اجتماعی و حتی در میان گروههای سیاسی یک جایی مبدل به اعتماد میشود که فراز و فرودهای میزان مشارکت در دورههای مختلف انتخابات تایید کننده این مساله است و یا در آخرین نمونه این روزها میبینیم که میزان اعتماد به کادرهای درمانی، پزشکان و پرستاران در سطح بالایی قرار دارد چرا که مردم میبینند آنها پاکباخته به میدان آمدند و دیگردوستی را بر خودخواهی ترجیح دادند.
این مساله در مورد رسانه هم میتواند تکرار شود، بالاخره رسانه (منظور از رسانه منظومهای از ابزارهای وسایل ارتباطی است) چه در ارتباطات میان فردی و چه در ارتباطات جمعی می تواند اعتماد را به خود جلب کند، اگر با تجربه و زیستهی مردم سازگاری داشته باشد.
این جمله درست است که در ارتباطات بحران صداقت مقدم بر امید دادن است، اما در موضوع امیددادن و اینکه فقط بگوییم همه چیز درست میشود کفایت نمیکند، امید گاهی از این میآید که همه چیز صادقانه گفته شود.
این روزها در جامعه ما زمینههایی در هر دو سویه وجود دارد، یک طرف وقتی در خصوص جامعه حرف میزنیم این است که ما به صورت روزمره در حال مشاهده بلوغ مدنی، توجه به آموزش، فعال شدن برای انتقال تجربه ها و حساس کردن دیگران نسبت به چیزی که ضرورت دارد، هستیم.
به طور مثال شما در شبکه های اجتماعی میبینید که حتی کشاورزان در زمین کشاورزی تلاش میکنند توصیههای بهداشتی متناسب با این روزها را رعایت کنند و یا این که هم در سطح دانشجویی و هم در میان دانش آموزان هم کلیپهایی با محتوای آموزشی و پیامهای بهداشتی تهیه میشود که همین ابداع اپلیکیشن ماسک یکی از این نمونهها است که تعدادی از جوانان آن را ابداع کردند.
اینها آن جایی است که امیدواری نسبت به جامعه را میشود دید، اما جایی که نگرانی و حتی نقد را میطلبد جایی است که بخش قابل توجهی از مردم به توصیه توجه نمیکنند و سفر میروند، تا آنجا که داد پزشکان و مدیران را در میآورند.
نهادهای مدنی هم فعالیت و تجربه خوبی در مواقع سیل و زلزله و حتی همین موضوع کرونا داشتند، ولی مگر نهادهای مدنی میتوانند منفرد و تنها کار کنند و یا به اتکای تک تک سلبریتیها کار را پیش ببرند، این کارها به صورت لحظهای خوب است اما اگر قرار است وسیعتر باشد، باید سپهر وسیعتری را به خود اختصاص دهد، به عبارتی دیگر برای اینکه یادی هم به صدای دلنشین استاد شجریان داشته باشیم، باید بگویم: «این درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمیشود» پس تحرک خیلی خوب است اما ضرورت اصلی همکاری میان همهی اجزا و اعضای سیستم است.
در سطوح حاکمیتی هم اگر منصفانه بخواهیم قضاوت کنیم، غیر از کار خیلی سختکوشانهای که در سطح درمان و بهداشت و پیشگیری در سطح تامین مایحتاج عمومی شکل گرفته است، قدمهای مثبتی نیز انجام شده اما این هم به نظر من وقتی موثر واقع میشود که کرونا را ۱۵ روزه نبینیم،
کرونا را به عنوان مسالهای بدانیم که به قول شما جنبههای مختلف زندگی از جمله اقتصاد ما را درگیر میکند و وقتی اقتصاد درگیر میشود باید بخشهای آسیبپذیر جامعه راببینیم کسانی که به کار روزمره و روزمزد اشتغال داشتند و کارشان در همین ایام تعطیل شده و در ایام عید معطل نان شب خود نیز هستند، باید به فکر آنها باشیم و همینطور ضرورت دارد به فکر روزها و ماههای آینده هم باشیم.
بخش دیگری که مسئولیت مهمی دارد رسانهها است، رسانه ملی، مطبوعات، خبرگزاریها و رسانههای محلی باید توجه داشته باشند و دقت کنند که چطور همزمان از خبرهای دروغ، اخبار جعلی و یا ترویج ترس فاصله بگیرند و هم از ترویج بیخیالی خودداری کنند و نقش ارتباطات بحران را انجام دهند، این منظومهای که من گفتم که هرکدام از آنها را میتوان به اجزای بیشتری تقسیم کرد، میتواند سپهر بازیابی امید و اعتماد باشد.
به نظر من سهگانه حکومت، جامعه مدنی و شهروندان وقتی که ادراکشان را از مساله کرونا بتوانند به هم نزدیک کنند و همنظر شوند، گفتوگو و همکاری کنند به همین میزان توانمندی هر سه بیشتر میشود.
با در نظر گرفتن اثراتی که بحرانهای مختلف در سال ۹۸ بر روحیه و روان عمومی جامعه داشته و موجب رواج یاس و ناامیدی شده است، پیشبینی شما از سال ۹۹ چگونه است؟
جامعه ایران، جامعهای است که ظرفیتهای نهفته زیادی دارد، اگر جامعه هم بتواند از این ظرفیتها به صورتی عقلانیتر، مدبرانهتر و مبتنی بر فناوریهای نو استفاده کند، میتواند آیندهای بسیار متفاوت با امروز را رقم بزند.
در شرایط فعلی جامعه دو سویه متفاوت را همزمان نشان میدهد، یک طرف احتکار اقلام ضروری است و یک طرف نگاه به ظرفیتهای رشد یافته در همین مدت اخیر است، شاید اگر بخواهیم برای این وضعیت نمونهای از شعر بیاوریم که در ظاهر قرابتی هم با توصیههای پزشکی دارد، این شعر سهراب سپهری زیباست که میگوید: «چشم ها را باید شست و جور دیگر باید دید»
از سویی تغییراتی هم در ساختار بروکراسی، نظام آموزشی و نظام اداری ما رخ داده است تا بتواند کارآمدی خود را از دست ندهد، همهی اینها را که کنار هم بگذاریم، میتوان به آینده امیدوار بود که از میان این رنجها و تلخیها و سختیها یک آینده در درجه اول قابل تحملتر و در مرحله بعد بهتری خواهیم داشت.
باید تاکید کنم که این حرف هایی که من میگویم گزارههای عقلانی بشر است، من نه اهل شعار دادن هستم و نه شعار را درست میدانم و تایید این را در اعتقادات دینی هم میشود دید که هیچ سختی ماندنی نیست اما آدمهای سرسخت و جامعه سرسخت ماندنی هستند، همان طور که قرآن میفرماید:«إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً»
گفتگو: امین مهرآور