خبرگزاری کار ایران

روایت سرتیم مذاکره‌کنندگان هسته‌ای آمریکا از روند نهایی شدن برجام؛

از اولین مذاکرات محرمانه در عمان تا ترفند عجیب «وندی شرمن» برای نزدیک شدن به عراقچی و تخت‌روانچی

از اولین مذاکرات محرمانه در عمان تا ترفند عجیب «وندی شرمن» برای نزدیک شدن به عراقچی و تخت‌روانچی
کد خبر : ۶۵۸۳۳۷

معاون وزیر خارجه وقت و سرتیم مذاکره‌کنندگان هسته‌ای آمریکا طی یک یادداشت بلند روند دستیابی کشورهای قدرتمند جهان به توافق با ایران را از نگاه خود شرح داده و در بخش‌‎هایی از این روایت، داستان نزدیکی خود به اعضای اصلی تیم مذاکره‌کننده ایران را توضیح داده است.

به گزارش ایلنا، وندی شرمن سر تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای آمریکا و معاون وزیر خارجه وقت این کشور در یادداشتی در فارین پالسی نحوه مذاکره با ایران و دستیابی به توافق هسته‌ای را شرح داد.

وی در این یادداشت نوشت: 

در مذاکرات بین‌المللی که در نهایت در سال ۲۰۱۵ به توافق هسته‌ای برجام منجر شد، من رییس تیم دیپلمات‌های آمریکایی بودم. در زمان مذاکرات، همتایان ایرانی من بارها از من سوال کردند که چطور باید مطمئن باشیم آمریکا به تعهداتش در توافق پایبند می‌ماند. بیشتر جمهوری‌خواهان با این توافق مخالف و منتظر انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۶ بودند. ایرانی‌ها می‌خواستند بدانند در صورت پیروزی حزب جمهوری‌خواه چه سرنوشتی در انتظار آنهاست. من با لبخند به آنها پاسخ می‌دادم؛ «اگر تندروهایی که با توافق ما مخالفند در ایران به قدرت برسند چه اتفاقی خواهد افتاد؟»

این سوال معمولا مجادله ما را خاتمه می‌داد؛ از این گذشته من همیشه انتظار داشتم نقض توافق از سوی ایران بزرگترین چالش موفقیت‌آمیز بودن این توافق باشد نه انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا.

البته من در اشتباه بودم. در ماه می امسال رییس‌جمهور آمریکا تصمیم به خروج از برجام گرفت و تحریم‌های لغو شده در این توافق را بار دیگر اعمال کرد. حرکتی که بدترین اشتباه کورکورانه سیاست خارجی آمریکا در طول تاریخ بود. توافق ایران یک توافق کامل و بی نقص نبود. هیچ توافقی این چنین نیست. با این حال برجام بهترین تضمین ها را برای عدم دستیابی ایران به سلاح هسته ای ارائه کرد.

من نمی‌دانم آیا برجام از تحریم‌های تازه اعمال شده آمریکا جان سالم به در خواهد برد یا نه. برجام همه راه‌های دستیابی ایران به بمب اتم را مسدود کرد. برخی محدودیت‌ها برای ۱۰ تا ۲۵ سال باقی می‌ماند اما محدودیت‌های مربوط به دستیابی به سلاح هسته‌ای تا ابد برای ایران اعمال شده بود. از طرفی ایرانی‌ها به مفاد این توافق پایبندند.

تصمیم ترامپ ایمان جهان به تعهد آمریکا به دیپلماسی چندجانبه را متزلزل کرد. مهم نیست او چقدر این توافق را تحقیر می‌کرد، برجام به عنوان الگویی از ترکیب تحریم و تهدید و ادامه انزوا همراه با مذاکره حتی بین کشورهایی است که روابطشان بر اساس بی اعتمادی و درگیری بنا شده بود. قبل از خروج ترامپ از برجام، این توافق منافع آمریکا را تقویت کرده و جهان را به جای امن‌تری تبدیل کرده بود. این توافق برخلاف ادعای ترامپ که بدترین توافق تاریخ می‌خواند، مدلی بود که دولت می‌توانست برای مذاکره با کره شمالی هم در پیش بگیرد. در این موقعیت هم، ترامپ به تهدید و ادعاهای پوشالی بسنده کرد. اما همان‌طور که او و تیمش هم یاد گرفته‌اند، مذاکره مستقیم با دشمنان سخت است. این مذاکره نیازمند شجاعت، استقامت و حس واقع‌بینی درباره قدرت و توانایی‌های خودمان است.

اکثر مسئولان معاصر ایران در دوران انقلاب اسلامی متولد شده‌اند. بعد از سال ۱۹۷۹ گروهی از دانشجویان خط امام سفارت آمریکا را اشغال کردند و ۵۲ آمریکایی را به گروگان گرفتند. مقامات رده بالای ایران به طور مستقیم در شکل‌گیری انقلاب دخیل بودند. برخی در بحران گروگان‌گیری هم حضور داشتند. موفقیت آنها جهان را به خود خیره کرد و احساس یک تجربه مشترک هنوز نخبگان سیاسی ایران را به هم وصل کرده است. فهم این دیدگاه انقلابی برای درک چگونگی رویکرد ایرانی‌ها در مذاکرات هسته‌ای حیاتی بود.

حاکمیت ایران نوعی تقسیم شخصیت را حفظ کرده است. رهبر ایران و رییس‌جمهور منتخب در صدر اموری هستند که در استانداردهای خاورمیانه یک جامعه با ثبات حسادت برانگیز به نظر می‌رسد. در داخل، این کشور دارای طبقه متوسط تحصیل کرده بزرگی است و دولت با چالش‌های متعددی روبه‌رو است. در خارج این کشور از گروه‌هایی نظیر حزب‌الله لبنان برای مقابله در برابر اسرائیل و نیروهای عراقی و گروه‌های سوری در حمایت از بشار اسد حمایت می‌کند.

اما زیر پوست این اقتدارگرایی در داخل و اعتماد به نفس در خارج، سران ایران عمیقا احساس ناامنی می‌کنند. آنها خود را تحت سلطه نیروهای غربی ضداسلام تحت هدایت آمریکا می‌دانند که به شدت خواستار تغییر نظام جمهوری اسلامی هستند و با رقبای خود برای سلطه بر منطقه درگیرند. در مقابل چنین تهدیداتی، حاکمیت با اهریمن‌پنداری آمریکا سعی می‌کند خود را در برابر شهروندانش قهرمان جلوه دهد.

این حاکمیتی است که اوباما به امید توقف راه رسیدن به سلاح هسته‌ای با آنها به توافق رسید. اوباما در اولین سخنرانی مراسم تحلیف خود نظام ایران را خطاب قرار داد و گفت: اگر شما مشتتان را باز کنید ما دستمان را دراز خواهیم کرد. این وعده‌ها ۱۸۰ درجه متفات با وعده‌های دیگر روسای جمهور آمریکا در چهار دهه گذشته بود. آمریکا در اولین اقدام تحریم‌هایی را بعد از بحران گروگان‌گیری، علیه ایران اعمال کرد. در سال ۱۹۸۴ گفته شد دولت ایران در بمب‌گذاری مرکز آمریکایی‌ها در لبنان دست دارد که این حادثه به کشته شدن ۲۴۱ آمریکایی منجر شد. ریگان تحریم‌ها علیه ایران را بیشتر کرد. در دوران کلینتون واشنگتن سرمایه‌گذاری در میادین نفتی ایران را ممنوع کرد. بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر جرج بوش ایران را یکی از محورهای شرارت معرفی کرد. در سال ۲۰۰۳ شورای امنیت مذاکراتی را در خصوص اقدامات هسته‌ای ایران از سر گرفت اما سه سال بعد، این مذاکرات با شکست روبه‌رو شد. در آن زمان، آمریکا و سازمان ملل تحریم‌های جدیدی را علیه ایران اعمال کردند. از آن زمان به بعد اتحادیه اروپا و اعضای ثابت شورای امنیت سازمان ملل استراتژی هماهنگی را در قبال ایران در پیش گرفتند. آنها به ایران پیشنهاد دادند که در ازای برداشته شدن تحریم‌ها، دست از برنامه هسته‌ای خود بکشد.

در سال ۲۰۰۶، ایران غنی‌سازی اورانیوم را آغاز کرد و  ۱۶۴ سانتریفیوژ در نطنز داشت. در آن زمان مذاکرات چندجانبه بار دیگر مطرح شده بود. در سال ۲۰۱۳ تحریم‌های سختی علیه ایران اعمال می‌شد اما در این زمان ایران ۱۹ هزار سانتریفیوژ داشت. تحریم‌ها باید به اقتصاد ایران ضربه می‌زد اما در برنامه و جاه‌طلبی‌های هسته‌ای ایران خللی وارد نکرده بود.

دشمنان ایران در واشنگتن، اسرائیل و عربستان خواستار حمله نظامی به تاسیسات هسته‌ای ایران بودند. اما همان‌طور که تحریم‌ها تنها ایران را مجبور به تغییر رویه خود نکرده بود، حمله نظامی هم نمی‌توانست چگونگی ساخت بمب را از یاد ایران ببرد. حمله هوایی می‌توانست آنها را کمی به عقب برگرداند اما کار را یکسره نمی‌کرد. حتی طرفداران بمباران ایران هم سه تا ۵ سال فرضیات خود را به تعویق انداخته بودند. در عین حال یک حمله می‌توانست بهانه خوبی به ایران برای توجیه سرعت بخشیدن به تلاش‌هایش باشد و کارهای آنها محرمانه‌تر از پیش می‌شد.

اوباما نسبت به اینکه ایرانی‌ها بتوانند برنامه هسته‌ای‌شان را که برایش منابع زیادی را صرف کرده بودند، منحل کنند، متوهم نبود. در نتیجه، در عین حال که از تمایل به مذاکره حرف می‌زد، اقدامات یکجانبه‌ای را برای جلوگیری از پیشرفت ایران انجام داد. در سال ۲۰۱۱ نیویورک‌تایمز در گزارشی از  پروژه ویروس استانکس علیه سازمان انرژی اتمی ایران خبر داد که منجر به خرابی کامپیوترهای آنها شده بود. اوباما همچنین از بمباران تاسیسات هسته‌ای فوردو صحبت کرد. دولت همچنین تحریم‌های سختی را علیه ایران اعمال کرده بود که شامل توقف خرید نفت از این کشور می‌شد. هدف رییس‌جمهور، تهدید ایرانی‌ها نبود بلکه اعمال فشار به آنها برای بله گفتن به مذاکرات بود.

من در ابتدا با افرادی که همتایان من در مذاکرات بودند، دیدار کردم؛ عباس عراقچی و مجید تخت روانچی. این دیدار در سال ۲۰۱۳ در نیویورک و در حاشیه نشست سازمان ملل انجام شد. تابستان آن سال حسن روحانی رییس‌جمهور ایران شده بود. روحانی، محمد جواد ظریف را که دانش‌آموخته دانشگاه سن فرانسیسکو بود و دکترای خود را از دانشگاه دنور دریافت کرده بود، به عنوان وزیر خارجه انتخاب کرد. ظریف یک انقلابی بود. او به عنوان دانشجو در کنسولگری ایران در سن فرانسیکو خدمت کرده بود. در اوایل دهه ۱۹۸۰ او به عنوان سفیر ایران در نیویورک به آمریکا برگشت.

حال که او به عنوان وزیر خارجه برگشته بود، عراقچی و تخت روانچی هم در کنار او نمایندگان مؤقری بودند. یکی از اهداف آنها برای سفر به نیویورک، دیدار با «ویلیام برنز» معاون وزیر خارجه و «جک سولیوان» رییس بخش سیاست‌گذاری وزارت خارجه در دوران هیلاری کلینتون بود. برای چندین ماه، برنز و سولیوان تیم کوچک مذاکره‌کننده وزارت خارجه و کاخ سفید با ایران بودند و به طور محرمانه با عراقچی و تخت روانچی در امیرنشین کوچک خلیج فارس (عمان) دیدار می‌کردند. این اولین گفت‌وگوهای طولانی ایران و آمریکا بعد از سقوط شاه بود.

در سال ۲۰۱۲ قابوس بن سعید، سلطان عمان از طریق آشنایی دوجانبه‌ای که با جان کری سناتور آمریکایی و رییس کمیته روابط خارجی وقت کنگره آمریکا داشت، روابط دوستانه بین ایران و آمریکا را پیشنهاد داد. کری یک سری دیدارها را در عمان برای تایید این موضوع که سلطان قابوس می‌تواند برای ایجاد یک کانال ارتباط موثر باشد، از سر گرفت. این کانال باید میان مقام‌های آمریکایی و تصمیم‌سازان در ایران از جمله رهبر ایران شکل می‌گرفت.

در این سال، سولیوان و پونیت تاوار یکی از متخصصان امور خاورمیانه در کاخ سفید، با مقام‌های ایران در عمان دیدار کردند. آنها به اوباما و کلینتون خبر دادند که ایرانی‌ها به نظر در مورد پاسخ به پیشنهاد رییس‌جمهور آمریکا برای مذاکره جدی هستند.

در این زمان، برنز من را به عنوان معاون وزیر و کسی که می‌تواند در مذاکرات رسمی با عراقچی و تخت‌روانچی موثر باشد، معرفی کرد. این مذاکرات نسبتا سخت بود. عراقچی و تخت روانچی کم حرف بودند. آنها سنت اسلامی را رعایت می‌کردند و حتی با من دست نمی‌دادند. با این حال آنها به ما می‌گفتند انتخابات روحانی فصل جدیدی برای مذاکرات است و این برای ما تشویق‌کننده بود. ما می‌دانستیم که روحانی خواستار بهبود روابط با غرب است. تحریم‌ها روز به روز وضعیت را برای مردم ایران سخت‌تر می‌کرد. تورم بالا رفته بود و مردم برای کالاهای مورد نیازشان، باید پول نقد پرداخت می‌کردند. روحانی به آنها وعده بهبود وضعیت زندگی داده بود و انتخاب ظریف برخلاف دوره گذشته به این معنا بود که روحانی خواستار یک توافق است. او بعد از انتخابات شگفت‌زده اما خوشحال شد که فهمید مذاکرات بین ایران و آمریکا از پیش شروع شده است. سه روز بعد از تحلیف روحانی، او خواستار برگزاری مذاکرات ۵+۱ شد که در زمان انتخابات ایران، متوقف شده بود.

انتخاب روحانی روح تازه‌ای در مذاکرات محرمانه دمید و تغییرات اساسی در موضع آمریکا ایجاد کرد. از سال ۲۰۰۳ تا آن زمان، ایران در حال غنی‌سازی اورانیوم بود. واشنگتن اصرار داشت که ایران باید این روند را متوقف کند. ایرانی‌ها بر سر اصول غنی‌سازی اورانیوم و استفاده صلح‌آمیز از آن ایستادگی کردند و این مسیر را حق خود می‌دانستند و معتقد بودند هیچ پیمانی را نقض نمی‌کنند. اوباما تصمیم گرفت به مردم ایران بگوید که آمادگی دارد به آنها اجازه غنی‌سازی محدود و نظارت شده اورانیوم را بدهد. موضعی که متحدان اروپایی آمریکا اتخاذ کرده بودند.

در عمل، اوباما چندان کوتاه نیامده بود. ایرانی‌ها در آن زمان دانش غنی‌سازی اورانیوم را داشتند. آنها می‌توانستند چه آمریکا قبول کند چه نکند انبارهای اورانیوم غنی‌شده خود را پر کنند. اصرار بر ممنوعیت کامل غنی‌سازی، تنها منجر به ناامیدی شرکای اروپایی آمریکا بود و به ایران فرصت می‌داد که آمریکا را به عنوان عنصر سرکش معرفی کند. پیشنهاد جدید آمریکا چیزی بود که ایرانی‌ها نمی‌توانستند به آن «نه» بگویند. از نظر سیاسی فضای لازم برای قبول پیشنهاد به آنها داده شده بود.

با آغاز مذاکرات ۵+۱ در نوامبر ۲۰۱۳ در ژنو و سوییس، من احساس می‌کردم که ایجاد ارتباط شخصی در روابط روزمره ما با ایرانی‌ها تاثیرگذار خواهد بود. من مشکل بزرگی داشتم. من هنوز نمی‌توانستم با همتایانم دست بدهم. مسلمانان در بسیاری از فرهنگ‌ها از ارتباط فیزیکی با جنس مخالف منع شده‌اند. چنین محدودیت‌هایی با خروج آنها از ایران از بین نمی‌رفت. دیپلمات‌ها و دیگر مسافران از خاورمیانه، راه‌حل‌هایی را برای این مساله پیدا کردند؛ کسانی مانند ما که حق دست دادن ندارند، باید دست راستشان را به سینه بزنند و سرشان را تکان دهند. زمانی که شما تنها زن در یک اتاق باشید، بارها باید دستتان را به سینه بزنید و سر تکان دهید. این شرایط شبیه بخشی از سریال برادارن مارکس بود.

با این حال، این ژست برای من بد نبود. در زمان استراحت با عراقچی و تخت‌روانچی سر حرف را درباره عدم توانایی ما برای دست دادن باز کردم. من توضیح دادم که در یک منطقه یهودی‌نشین در خارج بالتیمور، بزرگ شدم و بسیاری از همسایگان من یهودیان ارتدکس بودند که شبیه مسلمانان از ارتباط فیزیکی با جنس مخالف منع می‌شدند.

در ابتدا عراقچی و تخت‌روانچی کمی معذب شدند اما من داستانم را ادامه دادم و آنها با علاقه زیاد گوش می‌دادند. آنها نمی‌دانستند که در این فرهنگ با یهودیان ارتدکس همسان هستند و درباره اینکه چقدر از این اطلاعاتی که گرفتند متعجب شدند، صحبت کردند. همین مساله به آنها بینشی درباره گذشته من داد. آنها من را با وضوح بیشتری می‌دیدند؛ نه فقط به عنوان نماینده آمریکا و یک عضو غیرقابل لمس، بلکه به عنوان یک انسانی که به نرم‌های فرهنگی آنها احترام می‌گذارد.

ایجاد زمینه مشترک با ایرانی‌ها به این دلیل بسیار مهم بود که از منظر سیاسی و حتی روانشناختی مذاکرات برای آنها نسبت به آمریکایی‌ها بسیار سخت‌تر بود. بعد حرفه‌ای و حتی شخصی این مذاکرات برای تیم آنها بسیار سطح بالاتر از ما بود. اگر تیم آمریکا در رسیدن به یک توافق شکست می‌خورد یا اگر مخالفان سیاسی داخلی ما، لقب خائن را به ما می‌دادند (همان طور که این کار را کردند) شغل ما از دست نمی‌رفت و آبروی ما هم حفظ می‌شد. کشور ما با تهدید بزرگی روبه رو می‌شد اما مردم آمریکا به سرعت این تهدید را در جیب خودشان احساس نمی‌کردند اما ایرانی‌ها نمی‌توانستند چنین اطمینانی داشته باشند.

فاکتور بعدی که به تنش‌ها می‌افزود، این بود که ایرانی‌ها همیشه تحت کنترل قدرت‌های استعماری سابق بودند که به آنها تحمیل می‌کردند چه سلاح‌هایی می‌توانند داشته باشند. در ۱۹۵۳ آمریکایی‌ها و بریتانیایی‌ها  کودتایی را علیه دولت دموکراتیک وقت ترتیب دادند. آنها یک دولت دست‌نشانده بر سر کار آوردند و هرج و مرج ایجاد شد. از نظر ایرانی‌ها همه این‌ها برای نفت بود.

در زمان مذاکره، مقاومت ایرانی‌ها آنها را بی‌منطق کرده بود. زمانی که ما به آنها پیشنهاد رفع تحریم‌ها را دادیم، آنها مدعی شدند که تحریم‌ها آسیبی به آنها نزده است. این ادعای مضحکی بود؛ اما برای خودکفایی و غرور آنها لازم بود. برای آنها تقریبا همه کسانی که دور میز مذاکره بودند، نماینده فساد و غرور غربی بودند که انقلاب آنها برای مبارزه با آن ایجاد شده بود. زانو زدن در برابر خواست قدرت‌های بزرگ، خیانت به ماهیت آنها بود.

اواخر نوامبر ۲۰۱۳، طرف‌های مذاکره بر بسیاری از اختلاف‌ها فائق آمده بودند و به یک توافق موقت رسیدند. ۵+۱ وعده داد که تعداد کمی از تحریم‌ها را برداشته و ۷ میلیارد دلار پول بلوکه شده ایران در آمریکا به آنها می‌دهد و ممنوعیت‌های مرتبط با صنعت خودرو و خرید قطعات هواپیما را هم برمی‌دارد. در نتیجه این کشور می‌توانست ناوگان هوایی فرسوده خود را بازسازی کند. در عوض ایران تولید اورانیوم غنی شده را متوقف کرد و حضور ناظران بین‌المللی را در سایت‌های هسته‌ا‌ی‌ خود پذیرفت. این طرح برای ایجاد اعتماد در ایرانی‌ها و سنجش تعهد آنها در بلندمدت به مفاد توافق نهایی لازم بود.

از طرفی یکسری کار در داخل آمریکا هم وجود داشت. تصمیم اوباما به از سرگیری رابطه با ایران اختلال‌های زیادی داشت؛ چراکه برخلاف وضعیت موجود، همیشگی بود. به محض اینکه روند نهایی توافق در حال شکل‌گیری بود، مقاومت‌ها از سوی کنگره به نگرانی اصلی دولت تبدیل شد. توافق ایران قرار نبود به عنوان یک  پیمان مطرح شود. پیمان بین‌المللی باید ۶۰ رای را در مجلس سنا کسب می‌کرد تا تصویب شود. این در شرایطی بود که بیشتر کرسی‌ها از آن جمهوری‌خواهان بود. در عوض توافقات، زیر مجموعه فرمان اجرایی و بخشی از وظایف رییس‌جمهور در مدیریت امور خارجی بود که قانون اساسی این اختیارات را به او اعطا کرده است.

در سال‌های اخیر به دلیل حجم قابل توجه تجارت آمریکا با کشورهای دیگر، روسای جمهور توافق را به پیمان‌ها ترجیح می‌دهند؛ چرا که پیمان‌ها به سختی تایید مجلس سنا را از آن خود می‌کند.

اما اوباما دلیل مهمتری داشت که می‌خواست توافق ایران به عنوان فرمان اجرایی در نظر گرفته شود. در این توافق پایبندی ایران باید بارها تایید می‌شد و به همین دلیل به انعطاف لازم برای بازگرداندن فوری تحریم‌ها در صورت خلف وعده ایران نیاز داشت. در صورتی که این توافق به عنوان یک پیمان تصویب می‌شد، چنین انعطافی وجود نداشت.

با این حال کنگره، توانایی رد یک فرمان اجرایی را که به موجب آن تحریم‌ها برداشته می‌شد، داشت. آنها می‌توانستند به راحتی تحریم‌های جدیدی اعمال کنند. هرچه این توافق به نهایی شدن نزدیک می‌شد، سناتورها سر و صدای بیشتری برای به رای گذاشتن یا نگذاشتن این توافق در می‌آوردند. این مساله نه تنها سوالاتی درباره زمینه اختیارت قانونی ایجاد می‌کرد، بلکه خود توافق را هم به خطر می‌انداخت.

اعضای هر دو حزب سوالات مشروعی درباره توافق داشتند. به محض اینکه چارچوب نهایی شکل گرفت، مخالفت‌ها شدیدتر شد. با تشدید احتمال موفقیت ما در رسیدن به یک توافق، به نظر می‌رسید جمهوری‌خواهان انرژی جدیدی گرفته بودند و اسرائیلی‌ها هم با همکاری جمهوری‌خواهان سعی کردند جلوی پیشرفت کار را بگیرند.

از ابتدای دولت اوباما، بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل نسبت به مذاکره با تهران هشدار داده و گفته بود این مذاکرات زمان بیشتری برای تقویت ظرفیت‌های هسته‌ای به ایران خواهد داد. آنها از یک حمله پیشگیرانه علیه تهران حمایت می‌کردند. در مارس ۲۰۱۵ نتانیاهو دعوت جان بونر رییس‌ جمهوری‌خواه مجلس نمایندگان را برای سخنرانی در نشست مشترک کنگره ملی پذیرفت. او از این فرصت برای محکوم کردن توافق استفاده کرد و به طور ضمنی از حزب جمهوری‌خواه خواست که برای جلوگیری از این توافق به کاخ سفید فشار بیاورند.

این سخنرانی به مثابه یک نارنجک وسط مذاکرات منفجر شده بود. مذاکره‌کنندگان ایرانی به لفاظی‌های هذیان‌گونه نتانیاهو عادت داشتند اما از این واقعیت که کنگره آمریکا ممکن است به این لفاظی‌ها اهمیت بدهد، خشمگین بودند. چند روز بعد «تام کاتن» سناتور جمهوری‌خواه آمریکایی نامه سرگشاده‌ای را خطاب به رهبران جمهوری اسلامی منتشر کرد و به آنها خبر داد که هر توافقی که به تصویب کنگره آمریکا نرسد، می‌تواند به محض تمام شدن دوران اوباما و در دوره رییس‌جمهور بعدی، تنها با یک ضربه خودکار روی کاغذ از بین برود.

ما در تیم مذاکره‌کننده آمریکا از این نامه به شدت تعجب کرده بودیم. این نامه به امضای ۴۶ سناتور جمهوری‌خواه آمریکایی رسیده بود. هیچ یک از ما به یاد نداشتیم که کنگره با این شدت و به این آشکاری با اقدامات دستگاه سیاست خارجی دولت مخالفت کرده باشد. «کاتن» که یک سناتور تازه‌کار بود، در جنگ عراق جنگیده و معتقد بود تغییر نظام در ایران تنها راه تضمین صلح در خاورمیانه است. اما او و دیگر منتقدان، قواعد پایه‌ای دیپلماسی را درست درک نکرده بودند؛ شما باید با هرکسی، همان‌طور که هست معامله کنید نه آن‌طور که دلتان می‌خواهد باشد. آیا ما باید صبر می‌کردیم تا در یک روز فرضی، نظام تهران خاتمه پیدا کند؟ در چنین روزی ما نیازی به یک راه حل مذاکره‌محور نداشتیم.

اما یک دیپلمات خوب هرگز زمان را از دست نمی‌دهد؛ ما سعی کردیم از نامه و سخنرانی نتانیاهو به نفع خودمان استفاده کنیم. زمانی که ایرانی‌ها مدعی شدند ما چیزهای زیادی از آنها می‌خواهیم و آنها هرگز نمی‌توانند این مساله را در تهران توجیه کنند، ما به آنها یادآوری کردیم که آنها تنها کسانی نیستند که ریسک سیاسی می‌کنند. ما می‌گفتیم: «به نامه نگاه کنید. سخنرانی نتانیاهو را ببینید.  ما هم در خانه مشکل داریم.»

۱۴ جولای ۲۰۱۵ برجام به طور رسمی نهایی شد. در نهایت فیلی‌باستر دموکرات‌ها مانع از توقف اجرای برجام توسط جمهوری‌خواهان شد.

در این بهار، زمانی که ترامپ تصمیم به خروج از توافق گرفت، منافع اقتصادی‌ که ایران امیدوار بود در اثر برجام به دست بیاورد، هنوز به طور کامل محقق نشده بود. کنگره آمریکا از افزایش نفوذ ایران در عراق و ادامه حمایت‌ها از حزب الله و رژیم اسد عصبانی بود و به طور معقولی تحریم‌هایی که بر اثر برجام نباید لغو می‌شد را نگه داشته بود. ایران به خودش کمک نمی‌کرد و برای ورود کمپانی‌های خارجی به بازار داخلی تسهیلاتی ایجاد نمی‌کرد. بسیاری از کمپانی‌های بزرگ نظیر ایرباس و الیانز، بویینگ، پژو، رنو، زیمنس و توتال کار با ایران و سرمایه‌گذاری در این کشور را شروع کرده بودند. اما نگرانی‌های موجود ناشی از فساد و فقدان امنیت خارجی‌ها در کشور به ویژه دوتابعیتی‌ها، مسیر سرمایه‌گذاران را سخت کرده بود.

انتخاب ترامپ همه این چالش‌ها را تشدید کرد. دولت او از چندین توافق بین‌المللی خارج شده بود و از صدور مجوز برای معدود شرکت‌های آمریکایی که وارد سرمایه‌گذاری در ایران شده بودند خودداری می‌کرد. این اقدامات تندروها را در ایران تقویت کرد . کسانی که می‌گفتند آمریکا هرگز قابل اعتماد نیست. رییس جمهور به توییت‌های توهین آمیز خود درباره توافق ادامه می‌داد. واقعیت این بود که از منظر آمریکا توافق کارساز بود. ایرانی‌ها به تعهداتشان پایبند بودند و رژیم بازرسی ها پابرجا بود و همه تاسیسات هسته‌ای ایران پاکسازی شده بود.

در ماه آپریل من با ظریف صحبت کردم. او آرام و دقیق بود و من برای اینکه بدانم پشت این آرامش او نگرانی‌های زیادی درباره خروج ترامپ از توافق هسته ای است به قدر کافی او را می‌شناختم. آمریکا تنها یکی از شش کشور امضاکننده توافق بود اما حجم اقتصاد این کشور، مشارکت واشنگتن را ضروری می‌کرد. اعمال مجدد تحریم‌ها به ویژه مساله دسترسی ایران به بانک‌های آمریکایی برای هر کمپانی‌ که با بانک مرکزی ایران کار می‌کرد، مهم بود.

مهمترین چیزی که من به ظریف گفتم این بود که ایران باید به تعهداتش پایبند باشد. سپس سعی کردم با گفتن این مساله که نارضایتی از توافق به دلیل دخالت‌های ایران در عراق ، لبنان، سوریه و یمن است او را تحت تاثیر قرار دهم. من به او گفتم که درست است که توافق هسته‌ای، رفتار ایران را خارج از مرزهایش مورد بحث قرار نداده، اما دولت آمریکا اقدامات مخرب ایران در خاورمیانه و نفوذ در منطقه را ناشی از شرایط توافق می‌داند. من از ظریف خواستم دولتش را متقاعد کند که حرارت و خشم آمریکایی‌ها را کاهش دهند. برای مثال تعدادی از زندانیان آمریکایی را آزاد کنند.

اما خیلی دیر بود. کمتر از یک ماه بعد ترامپ اعلام کرد که از توافق هسته‌ای خارج می‌شود. سیاست‌های ترامپ غالبا منطق کمی دارد و او فقط می‌خواهد با اوباما مخالفت کند، صرف‌نظر از اینکه چه پیامدهایی در پی خواهد داشت. این توافق هم تا آن زمان تنها به لطف تعداد کمی از مشاوران سابق ترامپ که ارزش آن را درک می‌کردند، باقی مانده بود. اما او این هرج و مرج را در دولت خود تحمل نکرد.

با روی کار آمدن «جان بولتون» به عنوان مشاور امنیت ملی ترامپ و رییس‌جمهوری که به اسراییل و عربستان نزدیک شده، به نظر می‌رسد توافق ایران با یک تهدید خشونت‌آمیز به تغییر نظام جایگزین شده است. اگر ترامپ بخواهد جان و مال آمریکایی‌ها را در ایران هزینه کند (جنگی که به سختی به ایران محدود خواهد ماند) اقتدارگرایان در ایران قطعا در قدرت باقی مانده و به اندازه گذشته به آمریکا بی‌اعتماد خواهند بود و از این به بعد آزاد هستند که اقداماتی خوبی که برای بهبود وضعیت در عراق، سوریه و جاهای دیگر انجام شده را نادیده بگیرند.

حتی اگر متحدان اروپایی بتوانند روی کاغذ توافق را حفظ کنند، همکاری‌های آنها با تردیدهایی به دلیل فشارهای واشنگتن روبه‌رو است.

 تقریبا همه شرکت‌های بزرگ، سرمایه‌های خود را از ایران بیرون کشیده‌اند. ایران که امیدوار بود این توافق به توسعه اقتصادی منجر شود، بار دیگر به دامان چین و روسیه برگشته است. بدتر از همه اینکه اگر ایران تصمیم به خروج از توافق بگیرد و مانع از بازرسی‌ها از تاسیسات هسته‌ای خود شود، احتمال اینکه به طور گسترده به سلاح هسته‌ای دست پیدا کند، بسیار زیاد خواهد بود.

ترامپ ایران را به یک مشکل بزرگ برای دولت‌های بعدی آمریکا تبدیل کرده است. رفتار او به متحدان آمریکا دلیل کمی برای اعتماد به واشنگتن در توافقات آتی می‌دهد.

وی یک توافق هسته‌ای را که استانداردهای جدیدی را برای نظارت ایجاد کرده بود، برهم زد و به شبکه درهم‌تنیده‌ای از تحریم‌ها و اجماع بین‌المللی که به توافق هسته‌ای منجر شد، ضربه مهلکی زد. این ضربه برای توافق‌های آتی هم بود.

برجام نمایش هنر دیپلماسی چند‌جانبه حرفه‌ای بود. همان‌طور که احتمالا ترامپ هم متوجه سختی‌های رسیدن به یک توافق با کره شمالی شده است، توافقات هسته‌ای مورد حمایت متحدان آمریکا و دشمنانش سخت به دست می‌آید. با هر تهدیدی که از طریق توییت‌های ترامپ مطرح می‌شود و هر وعده توخالی‌ که می‌دهد، ارزش توافق هسته‌ای ایران روز به روز بیشتر و بیشتر می‌شود.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز