عطریانفر در گفتوگو با ایلنا:
سال ۸۴ آیتالله هاشمی با نامزدی نجفی برای ریاستجمهوری موافق بود/ تغییر رفتار بزرگان اصولگرا، محصول موفق گفتمان اصلاحطلبی است
محمدعطریانفر درباره کاندیدا شدن محمدعلی نجفی در سال ۸۴، رأی مردم در سالهای ۹۲ و ۹۶ و همچنین ۸ سالی که محمود احمدینژاد بر سر کار بود مطالبی را بیان کرد.
دریک ظهرتابستان در دفترکارش پذیرای ما برای مصاحبه شد، معتقد است آیتاللههاشمی فردی بود که در سیاست ایران مثل مانندی نداشت و اگر در سال ۸۴ اصلاحطلبان دچار غرور سیاسی نمیشدند، شاید ۸ سال دوران احمدینژاد هیچگاه اتفاق نمیافتاد. عطریانفر بر خلاف برخی از اصلاحطلبان معتقد است، رحمانیفضلی عملکرد نسبتا مطلوبی داشته است و نجفی گزینه مناسبی برای شهرداری تهران است.
عارف هم معتقد است سال ۹۲ به درستی حرف سید محمد خاتمی را گوش داده است
***هنگامی که بحث چینش کابینه صورت گرفت، این موضوع مطرح شد که اصلاحطلبانی که از روحانی در انتخابات حمایت کردند، بهدنبال سهمی از دولت دوازدهم بودند و خواستار حضوری پررنگ در دولت ، این گمانهزنیها چه میزان درست است؟
اگر بخواهیم در سیاستورزی، مدرن و معتقد به توسعه همه جانبه و متوازن باشیم،(همان چیزی که شعار اقای سید محمد خاتمی بود)، باید قائل به طرح گفتمان اصلاحطلبی باشیم.
*** اصلاحطلبی درسرفصل سیاسی ایران چه جایگاهی دارد؟
امروزه جریان اصلاحات مورد پذیرش مردم قرار دارد، اما آنچه که باید مهم باشد، تعمیم انتقال اندیشه اصلاحطلبی به جامعه است، چندان مهم نیست که چه کسی این پیام را گسترش و یا مطالبات را پیگیری کند؛ مهم این است که تفکر اصلاحات بطور واقعی در جامعه جاگیر شود.
***مقداری بیشتر توضیح دهید
ببنید ما روی افراد بحث نمیکنیم. مهم تقویت گفتمان اصلاحات توسط اشخاص است. حسن روحانی مصداق همین نظریه است، او بخش بزرگی از حیات سیاسی خود را با رویکرد اصولگرایی گذرانده و کافی است نگاهی به مأموریتهای او در گذشته داشته باشید؛ سیر فعالیتهایش نشان میدهد که چه خط فکری داشته است، با این حال او در انتخابات اعلام حضور کرد و پیشبینی این بود که از سوی غالب اصولگرایان مورد حمایت قرار بگیرد اما چنین نشد و اصلاحطلبان پشت وی ایستادند .
*** باتوجه به این که گفتید روحانی یک اصولگرا است، چرا اصلاحطلبان از او در سال ۹۲ و سال ۹۶ حمایت کردند؟
ارزیابی اصلاحطلبان در آن مقطع این بود که تنها کسی که میتواند پیگیر مطالبات آنان باشد، شخصی جز روحانی نیست. او مسئولیتهای کلیدی در طول سالها فعالیت سیاسی خود داشته است. وی نایب رییس مجلس، دبیر شورای امنیت ملی بوده است و هشت سال به عنوان دستیار آقای خاتمی انجام وظیفه کرده است. او همچنین مسئولیتهای دیگر امنیتی ودفاعی نیز داشته که اصلاحطلبان به این نتیجه رسیدند روحانی گزینه برتر است.
*** برخیها معتقدند روحانی به این دلیل در دور دوم مورد حمایت اصلاحطلبان قرار گرفت چون آنان گزینه دیگری نداشتند، اصلاحطلبان چقدر بر اصل خودشان از سال ۹۲ استوار ماندند؟
پیروزی مجدد روحانی گواه این مطلب بود که تشخیص اصلاحطلبان در رویکرد سیاسیشان صائب بود، لذا دست از حمایت روحانی برنداشته و برنخواهند داشت. کدام یک از نیروهای اصولگرا که جزو دوستان روحانی بودند از سال ۹۲ تاکنون از او حمایت کردند؟ در این مدت تنها جریان اصلاحات حامی اصلی روحانی بوده است.
***چه اتفاقی در سال ۹۲ رخ داد که اصلاحطلبان از عارف که پیشنه اصلاحطلبی مشخص دارد به حمایت از روحانی رسیدند؟
شرایط عمومی این را حس به ما منتقل کرد که ظرفیت حسن روحانی در کاربست اندیشههای اصلاحطلبی موفقتر از عارف خواهد بود. ابدا چنین نبود که از عارف به روحانی رسیده باشیم، ما به شرایط کشور نگاه کردیم و نتیجه آن شد که گزینه اول برای ریاست جمهوری با وجود آنکه عارف برخواسته از گفتمان اصلاحطلبی بود، روحانی باشد و امروز خود محمدرضا عارف معتقد است کار درستی انجام داده که در سال ۹۲ به توصیه آقای خاتمی گوش کرد و انصراف داد.
احزاب در سرفصل سیاسی ایران جایگاه کلیدی ندارند
*** بعداز پیروزی آقای روحانی در انتخابات خیلیها معتقد بودند چرا ما نباید رای حزبی داشته باشیم و اعتقاد داشتند اگر از جریان اصلاحات فردی مورد حمایت قرار میگرفت، حتما همان رأی روحانی را میآورد، آیا اگر همان حمایتی را که جریان اصلاحات از روحانی کرد در مورد عارف هم انجام میداد کشور به نقطهای که امروز رسیده است، میرسید؟ یا فکر میکنید عارف نمیتوانست عملکرد روحانی را داشته باشد؟
ابتدا باید دید بر اساس تحلیل سخن میگوییم یا واقعیتهایی وجود دارد. از منظر تحلیل باید گفت تا زمانی که فعالیتهای حزبی در کشور جایگاهی نداشته باشد و احزاب با یکدیگر رقابت نکنند، روشن است که درانتخابات حضور جدی نخواهیم داشت، چراکه هیچ حزبی به قدرت و موفقیت صد در صد دست نمییابد؛ اصلاحطلب و اصولگرا بودن آن هم فرقی نمیکند. امروز تعداد زیادی احزاب شناسنامهدار اصلاحطلب و اصولگرا وجود دارند که اگر کمتر شناخته شدهها را فاکتور بگیریم تنها چند حزب قدرتمند اصلاحطلب و اصولگرا باقی میماند که عرصه رقابتهای سیاسی در حال حاضر در اختیار این گروههای سیاسی است، که باز هم جایگاه مناسبی در سرفصل سیاسی کشور آنطور که باید و شاید ندارند.
احزاب سیاسی بهصورت فردی در بزنگاههای انتخاباتی هیچگاه نمیتوانند اکثریت مطلقی را به دست بیاورند، لذا به همین خاطر است در رقابتهای سیاسی، رفتار فردی خود را زمین میگذارند و به سمت توافق جبههای میروند؛ جبهه در برابر جبهه میایستد، لذا تا زمانی که رقابتها اینگونه است به ناچار هر گفتمانی به دنبال گزینه برتر برای پیروزی است .
حال این سوال پیش میآید که در سال ۹۲ چرا به سراغ روحانی رفتیم؟ در جبهه اصلاحات تصور این بود که باید گفتمان اصلاحطلبی را در کسوت و قامت روحانی دنبال نمود و حمایت و پشتیبانی کنیم .
*** و اگر بخواهیم بر اساس واقعیت حرف بزنیم
بر اساس واقعیت، آن چه که امروز شاهدش هستیم به ما این درس را میآموزد که اگر در سال ۹۲ به سمت حمایت از عارف گام برمیداشتیم، اولا نمیتوانستیم در پیروزی خودمان اطمینان مطلق داشته باشیم. ثانیا اگر پیروز هم میشدیم هیچگاه آن طورکه روحانی در ظرفیت اصلاحطلبی ظاهر شد و اهداف ملی را پیش برد، آقای عارف نمیتوانست ظاهر شود. از این جهت کاملا روشن است که اقدام و حمایت ما از روحانی بهترین کار ممکن بود.
***باتوجه به این که امروز بازهم روحانی مورد حمایت اصلاحطلبان آیا او همان فرد اعتدالی دیروز است یا گرایشات اصلاحطلبانه پیدا کرده است؟
باید این نکته را روشن کنم که اعتدال و اصلاحطلبی از یکدیگر جدا نیستند، اعتدال یک رویکرد نظری نیست بلکه کنشی است که نمود عینی دارد و رفتارهای معتدل برای هر دو جریان اصلاحطلبی و یا اصولگرایی را میتواند"صفت "باشد.
اعتدال صورتی است که سیرت و تفکر و اندیشه جریان اصلاحات را تقویت میکند. ضمن اینکه پایه اصلاحطلبی پایدار همواره بر بستر اعتدال جاری میشود.
بعداز خاتمی نتوانستیم در عرصه اجتماعی خوب عمل کنیم
***به رویکرد مردم به گفتمان اصلاحات اشاره کردید. این سرمایه اجتماعی را اصلاحطلبان چگونه به دست آوردهاند که درانتخابات به لیست ارائه از سوی این جریان بدون پرسشی رأی میدهند؟
سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان متعلق به امروز و دیروز نیست، دقیقا ادامه گفتمان نیروهای خط امام است که از آغاز انقلاب مورد حمایت ایشان بوده است. اوج این موفقیت را در دوران پس از جنگ با محوریت آیت الله هاشمی رفسنجانی در دولت سازندگی و سپس به صورت شفاف و دقیق در دولت آقای خاتمی شاهدش بودیم. این سرمایه عظیم محصول تاریخ است، که با فعالیت نیرومند و تمام عیار در دو دهه تلاش حاصل شده است..
*** این میزان طبیعتا در سالیان کم و زیاد شده است ؟
بله ، به طور طبیعی همه گفتمانهای سیاسی در جامعه دچار فراز و فرودهایی هستند و جریان اصلاحات هم از این قاعده مستثنی نیست. جامعه ما گفتمانهای سیاسی را محک می زند عملکرد آنان را بررسی میکند و نمره میدهد.
*** رای سال ۸۴ هم حاصل محک جامعه از اصلاحطلبان بود؟
عزیمت سیاسی سال ۸۴ و آن چه که در دولت نهم و دهم اتفاق افتاد عقبهاش به خود جریان اصلاحات باز میگردد، بعداز آقای خاتمی در عرصه اجتماعی نتوانستیم خوب عمل کنیم و به راحتی فضا در اختیار احمدینژاد و افراطیون قرار گرفت. بخش بزرگی از زیانهایی که جریان اصلاحات دید، ناشی از آن بود که دوستان ما در گام اول هماهنگ و متحد نبود.
سال ۸۴ آیت الله هاشمی با نامزدی نجفی برای ریاستجمهوری موافق بود
*** فکر نمیکنید اصلاحطلبان خود را پیروز همیشگی میدان بعد از سید محمد خاتمی میدانستند و برای انتخابات ۸۴ آنطور که باید تلاش نکردند و همین مسئله بود که به گفتمان اصلاحات در آن سال ضربه زد؟
از ۷۶ تا ۸۰ بخش بزرگی از بدنه اصلاحطلبی که خود را حلقههای نزدیکتر به آقای خاتمی قلمداد میکردند دچار غرور سیاسی شدند، آنان معتقد بودند باید جبهه اصلاحات به سمت تحزب برود و خودشان هم به سمت وزنکشی رفتند در حالیکه شرایط و کفایت لازم سیاسی فراهم نشده بود.
***حلقه اول، یعنی چه کسانی ؟
برخی از دوستان ما در مشارکت دچار غرور سیاسی شدند. اگر نتایج انتخابات سال ۸۴ را مورد بررسی قرار دهیم مشاهده خواهید کرد که رای اصولگرایان ۱۰ میلیون و اصلاحطلبان ۱۶ میلیون است، حال این سوال پیش میآید که چرا ما شکست خوردیم؟ میدانید چرا؟ چون بعضی به سمت وزنکشی رفتند.
*** رای اصلاحطلبان بیشتر بود اما برخی معتقد بودند ورود آیتاللههاشمی باتوجه به موج هاشمیستیزی که وجود داشت باعث شکست اصلاحطلبان شد؟
آقای هاشمی رفسنجانی همیشه فراتر از احزاب ظاهر میشد و حقیقتا یک شخصیت میانهرو، استراتژیست، بزرگ و ملی بود. ایشان نقش بسزایی در تاسیس نظام جمهوری اسلامی داشت و همیشه پشت سر رهبر کشور قرار میگرفت؛ چه در دوره امام و چه بعد از امام نقش کارآمدی داشتند، آن سال آیت الله هاشمی گفتند روی یک گزینه باید اتفاق نظر صورت بگیرد اما دوستان با ایشان همکاری نکردند.
***مطرح بود که آقای نجفی کاندیدای ریاست جهموری هستند آیا این درست است؟
بله، گزینه ما آقای نجفی بود و اتفاقا آیت الله هاشمی هم نظر مساعدی نسبت به او داشتند، ایشان معتقد بودند باید شخصیتی ریاست جمهوری را بر عهده بگیرد که باتجربه و انقلابی باشد.
***پس چرا آیت الله هاشمی درانتخابات شرکت کردند؟
آقای رفسنجانی آن سال گفتند اگر روی کسی توافق حاصل نشود که شرایط لازم را داشته باشد، خودشان پیشقدم خواهند شد.
*** آن زمان آقایان کروبی و معین هم کاندید بودند اما آقای هاشمی ورود کردند دلیل این اقدام چه بود؟
امروز بحمدالله آقای کروبی زنده اما در حصر به سر میبرند و آیت الله هاشمی دار فانی را وداع گفتهاند همواره در آن زمان این مساله مطرح بود که شخصیتی باید رئیسجمهور باشد که از هر نظر تضمین شده باشد تا مشکلی در آینده پیش نیاید .
*** با سران مشارکت درباره نامزدی آقای نجفی صحبت شد؟
بله گفتوگوهایی در آن زمان صورت گرفت. قصدمان این بود که یک چهره فراجناحی وارد میدان انتخابات شود.
***پاسخ مشارکت چه بود؟
پاسخ این بود که ما به دنبال وزنکشی هستیم و خودمان انتخاب میکنیم .
*** برای کاندیدا شدن آقای نجفی با آقای کروبی هم صحبت شده بود؟
با همه دوستان صحبت شد، آقای نجفی کسی بود که میتوانست اجماع همه نیروهای سیاسی را با خود داشته باشد. اما مع الاسف همراهی نشد
*** این که در جبهه اصلاحات هماهنگی وجود نداشت یک طرف قضیه است و آن موج هاشمیستیزی که در جریان بود یک طرف، آیا سبد رأی احمدینژاد به خاطر این رویکرد مردم سنگینتر نشد؟
در همه جای دنیا شخصیتهایی که کارآمد و موثرند در جامعه با دو رویکرد مواجه هستند؛ اعتماد عمومی و آرای منفیکه از جمله در مورد آقای هاشمی هم صدق میکند. اگر هوشمندانه عمل میکردیم شاید نتایج به طریق دیگری رقم میخورد. مگر ما در سال ۹۲ چه کردیم ؟ آقای روحانی که به مراتب در آن مقطع در مقام ارزیابی ظرفیتی پایینتر از آقای هاشمی رفسنجانی داشت اما به دلیل تدبیر ودقت عمل و همچنین هماهنگی پیروز شد.
کارگزاران سال۸۴ از آیت الله هاشمی بطور ابتدایی نخواست نامزد انتخابات شوند
*** این اتحاد در سال ۹۲ ناشی از چه بود؟
دوستان ما بعداز حوادث تلخ دولت احمدینژاد به سیاست اتحاد دست پیدا کرد.
*** این عقلانیت محصول بازگشت به جامعه مدنی یا ترس از دست دادن دوباره میدان بود؟ چقدر آن هشت سال به عقلانیت موجود کمک کرد؟
الزاما انسانها نباید شکست بخورند تا عاقل شوند، بلکه وقتی از هوش و فهم درست برخودار باشید و از تاریخ خوب درس بگیرید به جای این که شکست بخورید، میتوانید گامهای موفقیت را بردارید اما باید گفت اگرچه دوران تلخی بود ولی فرصتی برای عقلانیت و رویکرد معتدل اصلاحطلبان فراهم شد.
*** رویکرد اعتدال چه جایگاهی در کارگزاران دارد؟
کارگزاران همیشه از لایههای معتدل اصلاحطلبی بوده است، البته به طور طبیعی همه گروههای سیاسی در فراز و فرودهای روزگار درس میآموزند. کارگزاران و سایر احزاب از حوادث درس میگیرند و خودشان را تقویت میکنند. تحولی که خیلی به چشم آمد این بود که کسانی که یک روز در نقطه مقابل آقای هاشمی بودند به این جمعبندی رسیدند که حتما باید مسیرشان را اصلاح کنند.
***انتقادی به کارگزاران میشود این است که آقای معین میخواست به نفع نجفی کنار بکشد تا او وارد عرصه شود اما هنگامی که عدهای خواستار حضور آیت الله هاشمی شدند نجفی دیگر نیامد این روایت تاریخی چقدر درست است؟
روایت شما خلاف و غیرواقع است. هیچ گاه کارگزارن مشوق آقای هاشمی نبودند که وارد میدان شود. بلکه توصیه ایشان را دنبال میکردند .
***نظر خود کارگزاران بر چه شخصی بود؟
کارگزاران معتقد بود شخصیتی باید غیر از آیت الله هاشمی وارد میدان شود که البته مورد حمایت ایشان هم باشد. نجفی چهره مورد اعتماد کارگزاران بود و روی آن اجماع وجود داشت.آقای نجفی آمادگی کامل داشت تا به صحنه ورود کند.
***ثبت نام آیت الله هاشمی در ۹۲ با اجماع کارگزاران صورت گرفت یا نه یک حرکت کاملا شخصی بود؟
یک حرکت شخصی بود اما کارگزاران پس از حضور به جد از ایشان حمایت کرد .
روحانی فراتر از مطالبات اصلاح طلبان ظاهر شده است
***کارگزاران گزینه دیگری نداشت؟
کارگزارن و کلا جریان اصلاحات بعد از حوادث ۸۸ دچار ضربه روحی سنگینی شده بود .اصلاحطلبان هم فکر نمیکردند مجددا به عرصه سیاسی بازگردند؛ آقای هاشمی رفسنجانی در آن برهه زمانی امید را در اصلاحات پمپاژ میکرد که این بسیار ارزشمند بود. آیت الله هاشمی هیچگاه دچار یاس نشد و احساس میکرد در هر شرایطی باید نقش آفرین باشد و این روحیه تا حدودی اصلاحطلبان از جمله کارگزاران رابه این نقطه هدایت کرد که نباید منفعل و زاویه نشین باشند.
***آقای روحانی در طی این ۴ سال چقدر توانسته به مطالبات اصلاح طلبان پاسخ دهد ؟
روحانی فراتر از توقعات و مطالبات اصلاحطلبان ظاهر شده است .
اصولگرایان از نهادهای قدرت دچار سوء استفاده شدند
*** نکته دیگری که بعد از انتخابات سال ۹۲ خیلی به چشم میآید شکست اصولگرایان است به نظر شما علت این امر چیست؟ چرا اصولگرایان دیگر نمیتوانند به وحدت دست پیدا کنند؟
افراطیون اصولگرا در همان مسیری که اصلاحطلبان در سال ۸۴ دنبال میکردند، گام نهادند، آنان نیز گرفتار غرور سیاسی شدند. صدای مخالف را به رسمیت نشناختند. در استفاده از قدرت و نهادها دچار سوء استفاده شدند به همین خاطر اعتماد مردم را از دست دادند. آنان از سال ۸۴ تا ۹۲ حقیقتا ایران را عرصه ترک تازی قرار دادند، هرکاری که دلشان میخواست انجام دادند نظام اداری کشور را آشفته کردند و عملا اعتبار مجلس را در برابر دولت مخدوش کردند.
آیت الله هاشمی قرینه دیگری در کشور ندارد
***آقای ناطق نورری به نظر میرسد قصد دارند راه آیت الله هاشمی را ادامه دهند آیا رفتار اصولگرایان باعث شد که چهرههای بزرگ اصولگرا تغییر مشی دهند؟
آقای هاشمی شخصیت منحصر به فردی بود، قرینه و شبیهی در کشور ندارد. وقتی مشی او را ترسیم میکنیم بسیاری از بزرگان آن را تایید نموده و بدان تمسک میجویند. تغییر رفتاری که در بزرگان اصولگرا مشاهده میکنید، محصول موفقیت گفتمان اصلاحطلبی است. امروز آقای لاریجانی شخصیتی است که به ایشان احترام میگذاریم و حتی در برخی مواقع میتوانیم با ایشان ائتلاف کنیم. با جناب آقای ناطق که پیش از اینها ائتلاف داشتیم.
***آقای قالیباف تعریف دیگری از اصولگرایی دارد و" نواصولگرایی" را مطرح میکند این چقدر جدی است؟
سیاست قواعد خودش را دارد به صرف این که در یک انتخابات شکست بخوری نباید با واژگان بازی کنی و خلقالساعه و یک شبه جریانی راه بیندازی. حرکتهای سیاسی باید کند و آرام صورت گیرد تا موثر واقع شود نه این که یک شبه بخواهیم حضور سیاسی فراگیر پیدا کنیم .
هر صدایی که از بنگاه سخن پراکنی جناب آقای قالیباف صادر میشود چندان نباید مورد اهمیت باشد. قالیباف از نظر من شخصیتی قابل احترام است اما یک سیاستمدار به معنای واقعی کلمه نیست. اگر اندکی در حوزه سیاست آموزش دیده بود خودش را این گونه هزینه نمیکرد. من از دوستان او هستم و در گذشته نیز در ابتدای پذیرش مسئولیتهایش به او توصیه هایی کردم که ظرفیت مستمر و قابل استفادهای در کشور باشد.
اصولگریان نباید روحانیت را فدای حزب بازیهای خود کنند
***به نظر میرسد این نواصولگرایی که مطرح میکنند به تعبیری عبور از جامعتین نیست؟
جامعه مدرسین شان و منزلتی دارد که فراتر از حزب است و اتفاقا باید به این دوستان توصیه شود که از این ظرفیت و اندیشه در جهت برنامهای حزبی استفاده نشود. باید جایگاه این بزرگان را از وابستگیهای حزبی صیانت کنیم. جامعه مدرسین نباید قربانگاه اصولگرایی شود.
آیت الله مهدوی کنی که در قید حیات بودند بارها تاکید کردند که جامعه روحانیت مبارز حزب نیست و باورشان این بود که نباید وارد گرایشات حزبی شود و روحانیت باید جایگاه خودش را داشته باشد . اگر اصولگرایان در جهت تعضیف این نهاد قدم بردارند حتما شکست خواهند خورد اما اگر در جهت تلطیف فضا گام بردارند قطعا میتوانند از ظرفیتهای ملی استفاده کنند.
اصلاحطلبان مجمع روحانیون مبارز را قدرشناسی میکنند، آنان در مقام مشورت کنار ما هستند اما هیچگاه وارد بازیهای حزبی نمیشوند. باید اصولگرایان را قانع کنیم که رقابتهای حزبی را به روحانیت گره نزنند. در انتخابات اخیر مشاهده کردید چه مقدار از این ظرفیتها به نفع سیاستهایشان استفاده کردند و شکست خوردند که عامل تخریب انان شد .
***در جریان انتخابات یک ملاقات غیر منتظره آقای رئیسی با امیر حسین مقصودلو یا همان امیر تتلو را شاهد بودیم این آیا یک خودکشی نبود؟ چرا اصولگرایان چنین ملاقاتی را ترتیب دادند؟
معتقدم درحق آقای رئیسی ظلم شد و سر ایشان کلاه رفته است. اعتقاد دارم به او اطلاعات غلط داده شده است و الا به لحاظ شخصیتی تتلو و رئیسی در یک جا جمع نمیشوند. البته بعد از این جریان عدهای شروع کردند این حرکت را تطهیر کنند، جشن میگیرند و چندتا از نمایندگان درجه سه و چهار را در کنار تتلو قرار میدهند. گفته شد این ملاقات به صورت اتفاقی رخ داده است ما هم قبول میکنیم اما آیا کسی که میخواهد در عرصه سیاست وارد شود نباید هوشیارانه عمل کند؟ آیا نباید هوش سیاسی فراست لازم داشت؟
مثالی برای شما میزنم کسی یک نردبان را پله به پله بالا می رود اگر از روی آن بیفتد خیلی دردش آزاردهنده نیست اما اگر یک شبه صد پله را بالا برود و زمین بخورد دیگر چیزی ازش باقی نمیماند. همین ملاقات میتوانست یک سال پیش هم اتفاق که جریان اصولگرا وحشناک اسیرش است. تتلو ممکن است یک روزی اصلاح شود خب بشود اما نمیشود او را پیشنماز گذاشت.
اگر شورای نگهبان سختگیرانهتر عمل میکرد؛ احمدینژادی در کار نبود
***برخیها معتقدند که اصولگرایان میخواستند با این حرکت آقای رئیسی را بسوزانند این نظریه چقدر درست است؟
فکر نمیکنم چنین باشد، نظریه دشمنان در لباس دوست صحت ندارد این اتفاق در اثر بیتدبیری سیاسی صورت گرفت معتقد نیستم پوست خربزه زیر پای آقای رئیسی بوده است.
قانون اساسی که به وسیله خبرگان ملت نوشته شده است در بحث نامزدهای ریاست جمهوری گفته است شخص باید مدیر و مدبر باشد که این امر یک شبه حاصل نمی شود ، مردم بر طبق تشخیص خوب عمل می کنند.
درقانون اساسی مشخص شده است که فرد باید رجل سیاسی، مدیر و مدبر باشد. حقیقتی که یک شبه حاصل نمیشود؛ شخص باید ابتدا تجربه کسب کند بعد خود را عرضه کند. یک شخصی که رجل سیاسی نیست ولی فرصت پیدا میکند، رقابت کند هیچ چیزی هم برای ارائه نداشته باشد با رفتار پوپولیستی سطوح فرودست جامعه را به سمت خودش جذب میکند.
*** آیا رئیسجمهور شدن احمدینژاد این را در عرف سیاسی باب نکرد که هرکسی میتواند رئیسجمهور شود؟
اگر شورای نگهبان آن طوری که در گذشته عمل میکرد، رفتار میکرد و شخصیتهای ملی و موثر را به طور جدی مورد ارزیابی قرار میداد؛ احمدی نژادی در کار نبود.
رحمانی فضلی عملکرد مناسبی داشته است
***آیا بهتر نبود که انتخابات ما بر اساس فعالیت حزبی بود و احزاب افراد را معرفی میکردند ؟
احزاب میتوانند بخشی از ظرفیت قدرت و گفتمان سیاسی کسی که قصد ورود به انتخابات دارد را بوجود آورد اما یک حزب اگر بخواهد موفق باشد باید کسی را معرفی کند که جامعه نسبت به آن شناخت داشته باشد.
*** شورای عالی سیاست گذاری در موفقیت اصلاح طلبان چقدر تاثیر گذار بوده و هست؟
تفکر اصلاحات به حد کافی در جامعه نفوذ دارد. شورای عالی اصلاحات در جهت همدلی و همفکری و جلوگیری از تعارضات شکل گرفته، وحدت نظری که حاصل شده ناشی از نقش آفرینی آنها است.
*** نقدهای به شورای عالی سیاست گذاری وارد شده است مخصوصا پس از انتخابات شوراها چقدر این انتقادها را وارد میدانید؟
هرنهادی میتواند مورد نقد قرار بگیرد، ما هم احساس میکنیم باید دقت نظر بیشتری اعمال میشد تا در شوراهای شهر و روستا شخصیتهای موثرتری به قدرت برسند. باید بگویم شورای عالی مسئولیتها را ترسیم کرد اما کسانی که ماموریت یافته بودند که موضوع لیستها را دنبال کنند ضعیف عمل کردند.
البته فراموش نشود که جریان اصلاحات بخش بزرگی از ظرفیت و اعتماد ملیاش را مرهون آیتالله اکبر هاشمی و سید محمد خاتمی است.
*** صحبتی در جریان بود مبنی بر این که پارلمان اصلاحات شکل بگیرد آیا این نظریه جامه عمل بر تن میکند؟
پارلمان اصلاحات از سوی آقای نجفی مطرح شد و یک مجمعی هم حول این نظریه تشکیل شد. در حال حاضر در استانها شخصیتهای حقیقی و حقوقی هم یک شورا با این کار کرد دارند، اسمش پارلمان نیست ولی عملا همان کار را اجام می دهد.
*** شخصیت آقای نجفی را چگونه می بینید؟
آقای نجفی شخصیت علمی و برنامهریز است که در گذشته مسئولیتهایی که بر عهده داشته است با موفقیت پشت سر گذاشته است.
*** به هنگام معرفی و چینش کابینه بحثهایی بود مانند این که رحمانی فضلی نباید به عنوان وزیر کشور معرفی میشد نظر شما درباره ایشان چیست؟
در مقام ارزیابی منصفانه آقای رحمانی فضلی نمره قابل قبولی را کسب میکند. باید نگاه کنیم او چه چیزی را تحویل گرفته است. در زمان آقای احمدینژاد سرتاسر وزارت کشور شخم زده شد و صدهانفر که فاقد صلاحیت کافی بودند،دراین وزارت خانه مشغول بکار شدند .
آقای رحمانی فضلی در حوزه ملی خوب عمل کرد. نگاهی به انتخاباتی که برگزار شد بیاندازید متوجه خواهید شد. اما در زمینه انتصاب استاندارها انتقادهایی به او وارد است و این نکته را به یاد داشته باشیم در سطوح استانی، وزارت کشور در برابر نهادهایی که در استانها وجود دارد، قدرت چندانی ندارد.
گفتوگو: سمیرا عالمپناه