برای حل مسئله رجلیت، باید دست از خودمحدودسازی برداشت
یک استاد حقوق اساسی دانشگاه گفت: در راستای دفاع از مشروعیت مردمسالارانه نهاد رهبری در جمهوری اسلامی ایران٬ مجلس خبرگان بهدنبال خودمحدودسازیهای غیرضروری نباشد و استقلال خود را نسبت به نهادهای دیگر از جمله شورای نگهبان بازسازی کند.
به گزارش ایلنا٬ بحث رجلیت و تفاسیر گوناگون حقوقی، در آستانه برگزاری انتخابات موضوع جدیدی نیست. سالهاست که مناقشه جدی بین فعالان سیاسی درگرفته است که منظور از رجل چیست؟ اگر قرار بود قانونگذار، تنها مردان را شایسته حضور در این عرصه بداند پس چرا از واژه رجل استفاده کرده که بسیار دو پهلو است.
تداوم ابهام در مورد بحث رجلیت که به بهانه آن بسیاری از زنان را از حضور در رأس قوه مجریه و مجلس خبرگان محروم شدهاند، موجب شد در آستانه برگزاری همایش ملی زنان، اعتدال و توسعه با علیاکبر گرجی دانشیار دانشکده حقوق دانشگاه شهید بشهتی گفتوگویی کنیم:
بهنظر میرسد که تفسیر مرد بودن از شرط رجلیت موجب شده زنان توانمند بسیاری از مشارکت در عرصه انتخابات ریاست جمهوری و انتخابات مجلس خبرگان محروم شوند. شما این تفسیر را تا چه حد منطبق با روح قانون اساسی میدانید؟
اصل ۱۱۵ قانون اساسی شرایط انتخاب شوندگان انتخابات ریاست جمهوری را به صراحت اعلام و تصریح کرده که رئیس جمهور باید ازبین رجال مذهبی و سیاسی انتخاب شود. در این اصل، بر ایرانیالاصل، تابعیت ایران، مدیر و مدبر، دارای حسن سابقه و امانت و تقوی، مؤمن و معتقد به مبانی جمهوری اسلامی ایران و مذهب رسمی کشور تاکید شده است.
چقدر از این شرایط به تفسیر قانونگذار بستگی دارد؟
شرایط تفسیر قانونگذار را میتوان به دو دسته تقسیم کرد؛ شرایطی که جنبه عینی داشته و شرایطی که جنبه انتزاعی دارند. برخی از این شرایط مانند تابعیت ایرانی کاملاً مشخص بوده و خیلی تفسیربردار نیست. سایر موارد شرایطی انتزاعی بوده و میتوان از آن، تفاسیر مختلف ارائه کرد. به طور مثال، ایرانیالاصل بودن دارای ابهام است. آیا کاندیدا تنها باید در ایران و از پدر و مادر ایرانی متولد شده باشد یا اینکه آبا و اجداد وی نیز باید چنین شرایطی را داشته باشند؟
میتوان سؤال دیگری هم مطرح کرد اینکه آیا کاندیدا باید از پدر و مادر ایرانی در ایران متولد شده باشد یا اینکه اگر شخصی در عراق از یک پدر و مادر ایرانی متولد شده باشد، هم ایرانیالاصل محسوب میشود؟ مواردی همچون مدیر و مدبر و حسن سابقه در این دایره قرار میگیرد که بسیار تفسیربردار بوده و موجب ورود ذهنیتگرایی در انتخابات ریاست جمهوری شده است. در واقع میتوان گفت این شرایط موجب شده ارزیابی شرایط کاندیداتوری، با یک نوع چالش روبرو شود.
آیا مبحث رجل سیاسی هم شامل تفسیر ذهنیتگرایانه میشود؟
بله؛ یکی از این موارد که در دوره بعد از انقلاب اسلامی به محل گفتوگوهای انتقادی تبدیل شده است، بحث رجلیت سیاسی است. قانونگذار اساسی در هیچ کدام از اصول قانون اساسی، ممنوعیتی را برای حضور زنان در هیچیک از عرصههای سیاسی و مدیریتی ذکر نکرده است. در حوزه قوه قضاییه، قوه مجریه، قوه مققنه٬ زنان به دلیل مرد نبودن از حضور در این عرصهها محروم نشدهاند. با توجه به عمومات قانون اساسی و مشروح مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی، شما متوجه میشوید که قانونگذار جمهوری اسلامی ایران هدف ممنوعیت حضور زنان در عرصه انتخابات ریاست جمهوری را در سر نداشته است.
پس چرا برخی از مفسران با اتکا به همین قانون اساسی زنان را از مشارکت در این عرصهها محروم میکنند؟
در تفسیر قانون اساسی، دو روش وجود دارد. اول روش تاریخی و منشاءگرا و دوم روش غایتگرا. با استفاده از هیچکدام از این روشها نمیتوان به ممنوعیت حضور زنان در عرصههای سیاسی و انتخاباتی رسید. اگر قانونگذار قانون اساسی بنا داشت حضور زنان را محدود کند، به صراحت به این ممنوعیت اشاره میکرد.
در عرصه حقها و آزادیهای اجتماعی این ممنوعیت وجود ندارد. در پاسخ به تردیدهایی از این سنخ دو روش وجود دارد. هر زمان این تردید به وجود آمد که آیا این شهروند از فلان حق برخوردار است یا خیر؟ باید تفسیر را به نفع شهروند انجام داد. اصل بر محق بودن شهروند است، مگر آنکه خلاف آن ثابت شود.
قاعده دیگری وجود دارد که شامل حال زمامداران میشود. هرگاه تشکیک شود که آیا فلان نهاد از اختیار و صلاحیتی برخوردار است یا خیر، اصل بر عدم برخورداری از صلاحیتها و اختیارهاست؛ مگر آنکه قانون صراحتاً چنین صلاحیتی را به آن مقام یا نهاد اعطا کرده باشد. در این مورد هم تردید به وجود آمده که آیا شهروندان زن میتوانند کاندیدا شوند و حق مشارکت و تعیین سرنوشت خویش را اعمال کنند. میتوان گفت اصل ۱۱۵ قانون اساسی و اصول متعدد قانون اساسی به صراحت اعلام میکند زنان حق مشارکت دارند. در اصل ششم و دیگر اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی تصریح شده به اینکه، کلیه امور کشور باید با اتکا به آرای عمومی اداره شود.
یعنی قانون اساسی تبعیض جنسیتی را نمیپذیرد؟
قانون اساسی هیچ تفکیکی بین آرای زنان و مردان قائل نشدهاست. نکته جالبتر این است که هیچ تفکیکی بین آرای مسلمان و غیر مسلمان و اقلیت و اکثریت به رسمیت نمیشناسد. با توجه به این اصول میتوان گفت نظام سیاسی کشور یک نظام برآمده از رأی مردم است. به همین دلیل مدیریت ارکان جمهوری اسلامی ایران به صورت دقیق باید متکی بر آرای مردم باشد و از شرایط عرضی شهروندان مانند جنسیت و نژاد و... باید چشمپوشی کند.
مردم ایران هم به این قانون اساسی رأی دادند که حداقل در ظاهر تبعیضی بین زنان و مردان قائل نیست. به همین خاطر تفاسیری که نتیجه آنها ایجاد تبعیض بین زنان و مردان بوده یا تبعیض بین اقلیتهای نژادی و مذهبی و زبانی ایجاد میکندف با روح قانون اساسی مغایر است.
اصل ۱۹ قانون اساسی تاکید دارد که مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند٬ حقوق مساوی دارند. اصل ۲۰ هم تاکید دارد که همه افراد ملت اعم از زن و مرد در حمایت یکسان از قانون قرار دارند. به نظر میرسد مردم ایران سال ۵۷ این اراده را کردند که یک مردمسالاری آزاد و برابر و متکی بر گرایش دینی و بدون هیچ تبعیضی در ایران تأسیس شود. ادامه این حکمرانی هم وابسته به میزان وفاداری اصحاب قدرت به قانون اساسی و مبانی آزادیخواهانه و عدالتگرایانه است.
چرا در تفسیر این موضوع همچنان بر تفسیر مرد بودن از واژه رجل تاکید میشود؟
در راستای نکات پیشگفته باید اشاره کرد که حتی قانونگذار اساسی برای تضمین دموکراتیک بودن نهاد رهبری، یک استقلال نهادی و هنجاری بینظیری را به مجلس خبرگان رهبری اعطا کرده است. یعنی اینکه مجلس خبرگان رهبری تنها نهاد قانونگذاری است که در کنار مجلس شورای اسلامی به قانونگذاری در مورد تعداد و شرایط و کیفیت انتخاب اعضای خود و نحوه مدیریت داخلی خود میپردازد.
یعنی مجلس خبرگان رهبری میتواند قانون تصویب کند که منظور از رجل مرد یا زن است؟
مجلس خبرگان رهبری صلاحیت اصیل دارد برای تعیین زن بودن یا مرد بودن کاندیداهای این مجلس. اگر به اصل ۱۰۸ به صورت دقیق عمل میشد و فلسفه استقلال مجلس خبرگان و رویکرد دموکراتیک ترسیم شده برای آن، به درستی درک میشد٬ به نظر من بسیاری از شائبهها در مورد مهمترین اصول قانون اساسی میتوانست برطرف شود.
مجلس خبرگان رهبری باید با اتکا به قانون اساسی مستقلترین نهاد سیاسی در جمهوری اسلامی ایران باشد٬ اما این مجلس محترم، با استفاده از میراث استقلالی که برای او به یادگار مانده است، دست به نوعی خودمحدودسازی زده است. این خودمحدودسازی حداقل در دو مورد عیان شده است؛ نخست اینکه، مجلس خبرگان استقلال تأسیسی خود را به دست خود زیر سؤال برده است و در این زمینه مسئولیت چندانی متوجه شورای نگهبان نیست زیرا خود مجلس خبرگان تعیین شرایط نامزدهای انتخاباتش را به شورای نگهبان سپرده است.
خودمحدودسازی دوم هم بیشتر در حوزه اعمال نظارت صورت میگیرد، زیرا انتظار از چنین مجلس راهبردی این است که حداقل بیشتر، بهتر و شفافتر از مجلس شورای اسلامی به اعمال سازکارهای نظارتی بپردازد.
اینکه گفته شود به خاطر حفظ شأن رهبری از علنیکردن نظارتها پرهیز میکنیم٬ سخن قابل فهمی نیست زیرا چنین سخنانی بر این پیشفرض استوار شده که مردم و رهبری غریبهاند. در حالی که در نظام امت و امامت هیچ حایلی بین رهبری و مردم مسلمان کشیده نشده است. لذا این دسته از مواضع از سنخ همان دلسوزیهای ویرانگر است و با توجه به تاکیدی که شخص رهبری بر اهمیت نظارت داشتهاند باید مورد تصحیح قرار گیرد.
در راستای دفاع از مشروعیت مردمسالارانه نهاد رهبری در جمهوری اسلامی ایران٬ مجلس خبرگان بهدنبال خودمحدودسازیهای غیرضروری نباشد و استقلال خود را نسبت به نهادهای دیگر از جمله شورای نگهبان بازسازی کند. کسانی که ساختار کلی قانون اساسی (نه پارهای از فروع غیرراهبردی آن) و آینده نظام سیاسی جمهوری اسلامی برایشان مهم است، بیشک این توصیه معلمانه را به گوش جان خواهند شنید.