اسراییل؛ ایستاده در مقابل صلح منطقه
تازه بریتانیا از فلسطین خارج شده بود که مناقشات پیش آمده این سرزمین به سازمان ملل ارجاع شد تا سازمان ملل هم منطقه را به دو بخش یهودی و غیریهودی نشین تقسیم کند
به گزارش خبرنگار ایلنا، ایده های سیاسی «تئودور هرتسل» در سال 1896 و تئوری گرد آوردن یهودیان سراسر جهان گویا کافی نبود که درست یک سال بعد از آن در سال 1897 «احد هائان» فاز سیاسی صهیونیسم را راه انداخت تا براین اساس گفته شود فلسطین یک تاریخ برای یهودیان در نظر گرفته شود. از میان ایده های «هائان» و «هرتسل»؛ دومی فاز عملی جدیتری در پیش گرفت و پیشنهاد تشکیل سازمان مهاجرت به کمک انگلستان طرح شد تا یهودیان سراسر جهان به سوی سرزمین فلسطین کوچ داده شوند؛ ایدهای که بر اساس آن هر یهودی یک صهیونیسم محسوب میشد و هرچند در سال 1896 داده شد٬ اما نیم قرنی زمان میخواست تا در سال 1948 اجرایی شود تا با تایید افکار مردمی اسرائیل مهاجرپذیری نژادپرستانه ادامه داده شود. ایده او بازگرداندن یهودیان به «ارض موعود» بود و تشکیل دولت یهود. سال بعد سازمان ملل در سال 1975 قطعنامه برابری صهیونیسم و نژادپرستی را صادر کرد؛ قطعنامهای که البته اعتبارش به خاطر برخی مواضعی همچون نفی هولوکاست آسیب دید و لغو شد.
خروج بریتانیا و تقسیم منطقه
تازه بریتانیا از فلسطین خارج شده بود که مناقشات پیش آمده این سرزمین به سازمان ملل ارجاع شد تا سازمان ملل هم منطقه را به دو بخش یهودینشین و غیریهودی تقسیم کند و بهرغم اینکه جمعیت بخش غیریهودی بیش از یهودینشین بود، سرزمین محدودتری به آنها اختصاص داده شد که نزدیک به 49٪ کل این سرزمین را شامل میشد.
این تقسیم هرچند مورد پذیرش اعراب نبود٬ اما یهودیان آن را پذیرفتند و در آن سرزمین ماندند تا اینچنین دولت اسرائیل تشکیل شود و جنگهایی هم برای تشکیل دولت اسرائیل به وجود آید و در پی آن حتی برخی کشورهای همسایه سرزمینهایشان را از دست بدهند. در این میان کافی بود مصر صحرای سینا را از دست دهد و سوریه بلندیهای جولان را؛ تا شماری از کشورهای عربی با این واقعیات روبرو شوند؛ واقعیتی که در پی آن رئیس جمهور مصر قرارداد کمپدیوید را با اسرائیل منعقد کرد تا اینگونه برخی از سرزمینهای اشغالی پس گرفته شود.
فلسطین؛ عضو ناظر
هنوز اتفاقات پیچیده منطقه ادامه داشت که مذاکرات اسلو هم فرا رسید؛ مذاکراتی که همانجا بحث خاک در مقابل صلح مطرح شد تا از 49٪ سرزمینها، تنها 3٪ در اختیار دولت خودگردان قرار بگیرد که شامل کرانههای باختری و نوار غزه بود. بعدها شارون نوار غزه را تخلیه کرد و در اقدامی که اثر خاصی نداشت٬ آن سرزمینها را در اختیار دولت خودگردان محمود عباس و حماس قرار داد که آنهم جایگاه مشخصی برای فلسطینیها به وجود نیاورد؛ چه اینکه شرط شکلگیری یک کشور٬ جمعیت و دولت و سرزمین و حاکمیت است؛ چهار مولفهای که تقریبا برای فلسطین به وجود آمده بود. کشورهای معدودی مثل کشورهای عربی٬ حائز بودن شروط را پذیرفته بودند و در مرحله بعد کشورهای دیگر هم دولت فلسطین را شناسایی کردند که عضو ناظر بودن نیز به همین معنا بود.
خبر خوب آن زمان این بود که تنها 9 کشور رای منفی به این درخواست داده بودند و کشورهایی نظیر آلمان و انگلیس هم رای ممتنع داده بودند؛ مسئلهای که یک شکست برای اسرائیل بود و بزرگترین دستاورد برای دولت محمود عباس بود. پیش از این در 22 نوامبر 1947 در سازمان ملل ثبت شد تا در همین روز هم فلسطین به دولت ناظر عضو درآید.
شهرکسازی همچنان ادامه دارد
هرچند فلسطین اینهمه راه را طی کرد؛ در این سو بعید است چه آمریکای دوره اوباما و چه آمریکای هر رییسجمهور دیگر٬ اتحاد اسرائیل را کنار بگذارند٬ اتحادی که بین جمهوریخواهان و دموکراتها یکسان است٬ کما آنکه علیرغم وعده صلح اوباما در خاورمیانه، شهرکسازی اسرائیل در این دوره هم ادامه داشت. با این حساب میتوان گفت به رسمیت شناختن فلسطین بیش از هرچیز محصول تلاشهای فلسطینیان و نگاه جامعه جهانی بود. آن دوران حتی آمریکا تلاش کرد محمود عباس درخواست خود را پس بگیرد و بهرغم این فشار محمود عباس مقاومتی عاقلانه کرد.
فلسطین پس از جنگهای 8روزه
به گزارش ایلنا، شاید بتوان مهمترین اتفاق این سالها به جز عضویت فلسطین را، جنگهای 8 روزه دانست٬ کسانی اعتقاد دارند اسرائیل پیش از جنگ 8 روزه در فشار بود و نگاه جامعه اروپا هم بیشتر به نفع فلسطین بود٬ مسئلهای که گفته میشد باید از جنگ جلوگیری میکرد؛ اتفاقی که نیفتاد و اسرائیل حمله کرد. جنگ 8 روزه هم یکی از دهها جنگ اسرائیل بود٬ اما موضوعی که محمود عباس عاقلانه به آن توجه کرد این بود که تنها با ابزارهای نظامی به نبرد با اسرائیل نرود و به واقعیات جنگ طلبانه اسرائیل نگاه کرد و با بهرهگیری از حقوق بین الملل ضربههایی بر اسرائیل وارد کرد.
با این حساب درست است که اسرائیل تحت فشار بود٬ اما برای خروج از بحران٬ از حربه ایجاد درگیری استفاده کرد و به بهانه پرتاب موشکها از نوار غزه، از سوی حماس، جنگی را آغاز کرد که دو دستاورد هم برای آنها داشت؛ یکی اینکه میخواست بحرانها را تبدیل به فرصت کند و در جامعه جهانی مظلومنمایی کند و اینگونه نشان دهد که به خاطر موشکپرانیهایی که به ما میشود، ناچار به جنگ و حمله هستم. به عبارت دیگر جنگ 8 روزه به ادعای اسرائیل حمله نبود٬ بلکه دفاع بود.
جنگ یا مانور گنبد آهنین؟
مسئله دیگری که کشورهای عرب و اسلامی هم به آن توجه نکردند٬ این بود که آن جنگ مانور بود، مانور گنبد آهنین، امتحان و مانوری رایگان٬ ولی واقعی؛ که تا چه اندازه سپر ضدموشکی سیستم گنبد آهنین عمل میکند. شاید هم بتوان همان جنگ را به انتخابات اسرائیل مربوط دانست؛ نتانیاهو در حالی در سال 85 و 87 سیاستهای جنگطلبانه اولمرت را در جنگهای 33 و 22 روزه محکوم میکرد که خودش دست به چنین کشتاری میزد؛ این اتفاق بود که در پی آن شاید بتوان یکی از عوامل این جنگ را انتخابات خواند و هم اینکه مسئله امنیت را برای اسراییلیان به صورت یک دغدغه درآورد. از دیگرسو بحران اقتصادی و خودسوزیهای زنجیرهای حاصل از مشکلات در حال حاضر دامنگیر اسراییل هم هست بنابراین نتانیاهو به دنبال راه فراری بود.
رژیم اسراییل و گسستهای قومیتی
تمام این اتفاقات در حالی صورت میگرفت که افکار عمومی اسرائیل جز حزب «مرتص» پشت نتانیاهو بودند؛ اعتراضهایی که البته توسط جنبشی به نام peace now - اینک صلح - شکل میگرفت. زمانی هم رئیس حزب «مرتص»٬ «زاهاوا گال اون» گفته بود جامعه بینالمللی با حمایت از فلسطین٬ سیلی محکمی به صورت «بنیامین نتانیاهو» زده است.
اگر اسراییل را محصول حضور قومیتهای مختلف بدانیم؛ «اشکنازی» « سافاراتیها» و «میزراچیها» سه قوم بزرگی هستند که این گسستگی قومیتی را به وجود آوردهاند. درست است طیف متعادل «اشکنازیها» در پی مدارا با جامعه فلسطین هستند و حتی خواهان این هستند که با جامعه فلسطین زندگی کنند و حتی معتقد به این هستند که در کتابهای درسی کودکان اسرائیل، جملات و کلمات خوب از فلسطین داشته باشند تا در آینده همزیستی شکل بگیرد٬ منتها این نگاه را نمیتوان نگاه حاکم در اسراییل خواند. چه اینکه قومیتهایی چون «سافاراتیها» و به ویژه «میزراچیها» با افراط بسیار در مقابل «اشکنازیها» ایستادهاند و معتقد به نابودی غیر یهودیها و حتی مسیحیها هستند. نتانیاهو خود از تبار همین گروههای افراطی است که اکنون قدرت را نیز در اختیار دارد.
نهضت «پست صهیونیسم» یا «فرا صهیونیسم» نیز از دیگر جریانهای با اندیشه منتقد در اسراییل است که این عقیده را دنبال میکنند که «ما به مردم فلسطین ظلم کردیم و سرزمینهای آنها را غصب کردیم و باید سرزمینها را به آنها بازگردانیم» و درکل مخالف محاصره فلسطین هستند.
احزاب رژیم اسرائیل مثل «لیکود» و «اسرائیل خانه ما» به رهبری لیبرمن٬ احزب تندرو اسراییل به شمار میروند و احزابی مثل «کادیما» و «کارگر» معتدلتر هستند و از درون اسرائیل خشونتهای را در رابطه با فلسطین خودشان را نقد میکنند.
شهرکسازیها مسئله دیگری بود که نقض مستقیم حقوق جنگی و حقوق بینالملل و حقوق بشر بود، یعنی طرف اشغالگر حق ندارد به ساختار کشور اشغال شده دست بزند و شهرکسازی کند یا تاسیساتی ایجاد کند، مگر آنکه تاسیساتی ضروری و موقتی باشد. همین شهرکسازیها اعتراض زیاد جامعه جهانی را به همراه داشت تا آنجا که آمریکا هم اعتراض کرد و سفرای رژیم اسرائیل در کشورهایی چون انگلستان و فرانسه و آلمان و ایتالیا و ... در خصوص اقدامات غیرقانونی شهرکسازی فراخوانده شدند و زیر فشار قرار گرفتند.
یادداشت: فرهاد فرزاد