اصلاحات پس از انتخابات92؛ دوگانه اعتدال - اصلاحطلبی
اگر لاریجانی تنها مهره باقیمانده ریاست بهارستان باشد، در اینصورت باید بازی اصلاحطلبان را در کنار بازی سیاسی رییس کنونی مجلس تعریف کرد؛ اما ماجرا سویههای نامعلوم هنوز بسیار دارد٬ چه اینکه در این میان باید منتظر چهرهای ماند که کسی به سادگی سر از بازیاش در نمیآورد؛ آیت الله!
حالا دیگر میتوان دولت روحانی را دولتی میانسال خواند؛ دولتی که نیمی از عمرش را گذرانده و همین زمان باقی است تا تاریخ همانطور که به قضاوت دولتهای پیش نشست، داوری این یکی را هم از یاد نبرد.
از سویی اصلاحطلبان هنوز مردد در شناخت جایگاه و نسبت خود با دولت هستند؛ از آن سو تردید دوگانه اصلاح – اعتدال، در دولت هم باقی است؛ نه کسی از نسبت اعتدال گرایی (اعتدال گرایی به مفهوم سیاست خاص دولت و نه به معنای مفهومی کلی) با اصلاحطلبی سخن گفته، نه کسی از ربط اصلاحطلبی و اعتدال چیزی گفته است! عجیب تر آنکه این اصلاحطلبانند که با تمام دِینشان بر گردن اعتدال، روزه سکوت گرفتهاند.
نظریه های اصلاحطلبانه پس از انتخابات
اگر جریان اصلاحات بیش از قدرت سیاسی به قدرت و مقبولیت اجتماعی خود متکی است، به این دلیل ساده بود که در آن عرصه نسبت به جناح راست٬ موفقتر بودند. به بیان دیگر میتوان از این گزاره نتیجهای عکس نیز به دست آورد؛ اگر اصلاح طلبان در دولتی که آن را محصول اجماع اصلاحطلبی میدانند، نتوانند در احیای مقبولیت اجتماعی و مقبولیت مردمی گامی بردارند، به سادگی همین قدرت سیاسی نصفه نیمه را هم باید واگذار کنند. مشکل اینجاست که جز مصاحبههای جسته گریخته تئوریپردازان اصلاحطلب، خبری از نظریهپردازیهای تازهتر نیست.
انتخابات یازدهم ریاست جمهوری با تمام کوتاهی در نظریههای اصلاحات، این مفهوم را داشت که اصلاحطلبان آموختند بیشتر از آرمانهای ریز و درشت٬ با واقعیتها سر و کار داشته باشند. همین واقع گرایی بود که ائتلاف راستِ مدرن و اصلاحات را ممکن ساخت. چه آنکه٬ روحانی نتیجه قرائت اصلاحطلبانه از اصولگرایی بود٬ و در وجه نظریه، انتخابات 92 بستری بود تا هر سه وجه نظریهپردازی اصلاحات در «دین» و «سیاست» و «اقتصاد» (روشنفکران دینی، اصلاحطلبان سیاسی و اقتصاددانان لیبرال)، در دولت روحانی به کار گرفته شود. با این حال اگر احیای اصلاح طلبی به دست اصولگرایی (آنهم از نوع جامعه روحانیت مبارز) ممکن است، آیا نمیتوان تا موسم جان گرفتن دوباره اصلاحات٬ مرزبندیهای اصلاحات را به دل اصولگرایان برد و موثرترین نهادهای سیاسی اصلاحطلب را در دل دولت اعتدال بنا کرد؟
اگر سال 76 انتخاباتی غیر منتظره بود، در سال 92 ، اصلاحات با همه فراق از قدرت، آنچنان قدرت داشت که هم بازی راست را تعیین کند٬ هم احیای خود را به چشم ببیند. حال این اصلاح طلبانند که اگر در پی تدوام اصلاحاتاند، راهی جز احیای پارلمان اصلاح طلب ندارند ؛ تا چشم بر هم بزنیم انتخابات مجلس فرا رسیده و پشت بند آن انتخابات ریاست جمهوری.
رهبری جریان سوم؛ اصلاح طلبان و دولت اعتدال
راست مدرن در دل دولت هاشمی زاده شد٬ اما این بخت را نداشت که جای دولت اصلاحات قدرت بگیرد. روحانی آن زمان این شانس را نداشت که در انتخابات مجلس در لیست اصلاحطلبان جای بگیرد و آن زمان موازنه قدرت خیلی به یاریاش نیامد٬ اما این شانس را داشت که با ماترک روسای جمهور سازندگی و اصلاحات از دل اصلاحات برخیزد و جریان سومی را رهبری کند که فعلا بازی دو گانه اصولگرا - اصلاح طلب را پیش میبرد.
دولت «عدالت»، اعتدال را در مسیری انداخته که یافتن راه خروج از آن فعلا وقت میبرد٬ و این همان اتفاقی است که میتواند بر اشتراکات اصلاح–اعتدال تاثیری ناخواسته بگذارد. تاثیری که نتیجهاش را میتوان در تاکیدهای پیاپی جریان راست به ریشههای مشترک اصولگرایان با دولت اعتدال دید. با این حال اکنون اگر اصولگرایان ناشیانه به زدن زیر توپ مشغول هستند، اصلاح طلبان حداقل میتوانند مراقب باشند توپ را به اوت نزنند.
ریش سفیدان آن سوی مرزهای رسمی قدرت
بازی سیاسی همچنان در راس ادامه دارد و در هرم، این چهرههای جدید و قدیمی هستند که در حال تغییر موقعیتاند تا شرایط را به سود خودشان تغییر دهند. هرکدام گاه به حاشیه میروند و گاهی بر صدر اخبار و گاه از این نقش حاشیهای در بازی سیاسی آگاه میشوند. چه کسی نپذیرد بازی در میانه سیاست چه جذابیتی دارد و در حاشیه بودن چنگی به دل نمیزند! در این بازی سیاسی تا دورهای این جریان راست بود که فارغ از قدرت احزاب، بر مدار توصیههای بزرگانی میگشت که شرایط ورود چهرهها را به ساخت سیاسی مشخص میکرد؛ رسمی که در اصلاح طلبی خیلی مرسوم نبود، اما به مرور جریان اصلاحات نیز آموخت در بازی سیاسی، هر از گاه به ریش سفیدانی محتاج است که آن سوی مرزهای رسمی قدرت٬ گام بردارند. درک همین نکته است که قدرت اصلاحات در دل سیاست را بدون تحلیل ریشسفیدانی چون آیت الله هاشمی نمیتوان تحلیل کرد؛ چهرهای که هیچکس نتوانسته نادیدهاش بگیرد؛ و آنقدر زیرک٬ که هنوز هم برگهای رو نشدهاش به آن اندازه است که کسی نتواند روی دست بازندهاش بلند شود.
چانه زنی در لایههای بالای قدرت
گفته میشد مرز آیتالله هاشمی و رییس دولت اصلاحات این بود که دومی٬ آشکارا مذاکرات پشت پرده سیاسی را عمومی میکرد و از مذاکرات غیررسمی میکاست، امروز اصلاحطلبان دریافتهاند مذاکرات رسمی در کنار چانه زنیهای لایههای بالای قدرت است که میتواند جایگاه این جریان را حفظ کند. و امروز این حسن روحانی است که چنین قدرتی در ساخت سیاسی ردههای بالای هرم سیاست دارد.
اگر زمانی هاشمی با تمام غرور منحصر به فردش نقطه اتصال رقیبان محافظه کار و رفیقان اصلاح طلب بود، اینک در کنار او، حسن روحانی توان حفظ این پیوند را دارد و این وظیفه اصلاح طلبان است که در تعریف خود و شاید در بازتعریف خود، آنچه از توان آیت الله بهره نبردند را در روحانی تکرار نکنند.
روحانی نه چون هاشمی؛ که به اندازه خود، چانه زنی در سطح فوقانی قدرت آموخته و اگر اصلاحات در پی بازتعریف جایگاه خود در نظام است٬ باید بداند تعریفی در این سطح، تا چه حد به چانهزنی در لایههای بالا محتاج است.
مجلس دهم؛ حاصل بازی اعتدال - اصلاحات
اگر مجلس نخست (که ملی خوانده میشد) را به لحاظ دوره سیاسی و نوع آزادیهای بیسابقه در تاریخ (شاید بتوان از لحاظ آزادی با مجالس چهاردهم و پانزدهم ملی مقایسه کرد) را کنار بگذاریم، فضای رقابتی اصولگرایی - اصلاح طلبی، تنها نوع رقابت مجلس است.
اگر مجلس دوم با آغاز رد صلاحیتها و تحریم نهضت آزادی آغاز شد، حاصل آن بازیگری بیرقیب جامعه روحانیت مبارز در فضای جنگ بود.
اگر انحلال حزب جمهوری اسلامی و حذف نهضت آزادی در پی سوال محتمشمی پور از امام خمینی (ره) و انشعاب مجمع روحانیون از جامعه روحانیت در آستانه مجلس سوم رخ داد، نتیجهاش شکلگیری نخستین رقابت انتخاباتی و شروع نزاع مجمع و جامعه بود. دعوای محتمشیپور و شورای نگهبان با بازداشت ناظران شورای نگهبان تا پایان ساعات اداری انتخابات به گستره این نزاع افزود.
اگر اولین رایزنی های جدی رد صلاحیت در اعتراض به نظارت استصوابی مجلس چهارم رخ داد، نتیجهاش یادآوری قدرت اقلیت راست مجلس به خط امامیها با انتخاب ناطق به عنوان رئیس مجلس در برابر کروبی بود.
اگر وسیع ترین تبلیغات مطبوعاتی در انتخابات مجلس پنجم بود تا بر اساس یک حساب و کتاب٬ بدون احتساب صفحه نیازمندیها٬ چیزی حدود 35درصد روزنامه ها به تبلیغات نامزدها اختصاص یافت اما در همین فضای تبلیغ، عاقبت مجمع از ارائه لیست خودداری کرد تا نتیجه پیروزی قاطع راست سنتی بر مجلس پنجم شود. مجلس پنجم به اصولگرایان رسید، اما مقطعی شد برای جاگیری اقبال محافظه کاران در سراشیبی قدرت، که عاقبت به دوم خرداد منتهی شد.
اگر در جنجالیترین انتخابات در مجلس ششم یک اصلاح طلب را به ریاست مجلس رسید، حاصل٬ تشکیل مجلسی بود که برخی میگفتند در مقام اپوزیسیون بود٬ نه نهادی برآمده از درون قدرت٬ که در پی اصلاح هم باشد.
اگر عاقبتِ مجلس ششم٬ شکل بندی مجلس هفتم بود، حاصلش حذف گروهی و جمعی اصلاحات بود و ریاست چهرهای چون حداد عادل که عدهای میگفتند در شرایط سخت توان مدیریت آن را نداشت؛ آنگونه که شنیده میشد جلسات سخت را به باهنر میسپرد.
اگر رد صلاحیت اصلاحات از مجلس ششم به بعد٬ شکل رسمی و طبیعی به خود گرفت٬ تا آبادگران که بعدها با نام پایداری شناخته شدند به مجلس هشتم برسند، مهمترین حاصل آن (بیدخالت اصلاحات) دوپاره شدن جریان راست به دو نیم «سنتی» و «مدرن» در مجلس بود که هنوز آسیب آن ترمیم نشده است.
اگر مجلس نهم٬ نه رقابت اصلاح و اصول، که رقابت ناشیانه راست مدرن و راست سنتی بود، محصولی جز این نداشت که اصولگرایان بازی برد را واگذار کنند تا راست سنتی در فکر حاشیهای برای نگاهداری جبهه پایداری بیفتد. مجلس یکدست اصولگرا هم نتوانست بخت راست را با حفظ «احمدینژاد» بلند نگاه دارد و عاقبت یکدستی اصولگرایی به پایان احمدی نژاد راستگرا انجامید تا حسن روحانی در اوج قدرت و نخوت اصولگرایان٬ از سمت اصلاحات برخیزد.
مجالس اول تا نهم پر از اما و اگر بود و احتمالا باید «اگر»ی دیگر به آن افزود تا چیزی از مجلس دهم و اصلاحطلبانی گفت که هم توان ائتلاف اعتدال – اصلاح را در دست دارند و هم حمایت کسی چون هاشمی که به تنهایی قادر است آینده آرایش سیاسی احزاب را تحت الشعاع قرار بدهد و عجیب ترین معادلات سیاسی را ممکن کند؛ تاثیری آنقدر تعیین کننده؛ که تبدیل به لطیفهای در توان آیتالله هاشمی برای تشکیل ائتلاف حجاریان–بادامچیان شود.
شاید بتوان به قدرت هاشمی و روحانی، نقش یک اصولگرای دیگر چون شیخ نور را هم افزود. سیاستمداری به نقل از خاطراتش هر وقت انتخاباتی می شود، دست به نقدترین چهره است که به او پیشنهاد حضور میشود.
حال اصولگرایان عاجز از ائتلاف٬ همچون تن بی سر در پی سرداری برای فتح صندلی ریاست مجلس دهم میگردند، از آن سو شاید منطقیترین تعبیر برای اصلاحطلبان آن است که در پی مرزبندی یا یافتن خط مشترک با دیدگاههای اعتدالاند تا در پی آن٬ تاکتیک ورود به انتخابات مجلس را تعیین کنند.
اصولگرایان – اصلاح طلبان؛ بازیهایی که تعیین کنندهاند
به همان اندازه که جریان راست کارت برنده دارد، برگهای سوخته فراوانی هم در دست دارد. اصولگرایان نه روی قالیباف و حدادعادل می توانند حساب باز کنند٬ نه جلیلی و رضایی اینجا به کارشان میآید. اگر لاریجانی تنها مهره باقیمانده فتح ریاست بهارستان باشد، در این صورت باید بازی اصلاحطلبان را در کنار بازی رییس کنونی مجلس تعریف کرد؛ اما هنوز ماجرا ادامه دارد٬ چه اینکه در این میان باید منتظر بازی اصلی چهرهای ماند که کسی به سادگی سر از بازیاش در نمیآورد؛ آیت الله !
بعید است اشتباهی که جناح رادیکال اصولگرا یکبار با تصور پایان یافتن بازی هاشمی و عمر سیاسی او مرتکب شد را اصولگرایان تکرار کند؛ همین فرض را باید مقدمه تحلیل یکی از پیچیدهترین بازیهای سیاسی انتخاباتی دانست و منتظر ماند و دید هاشمی چگونه اعتدال و اصلاحات و اصولگرایی سنتی را در بازی انتخابات به خویشتنداری و انسجام فرا میخواند.
گزارش: فرهاد فرزاد