/یادداشت ابوالفضل فاتح/
حسین(ع) آمر به «عزت» و ناهی از «ذلت»
به گزارش ایلنا، ابوالفضل فاتح در یادداشتی به مناسبت فرا رسیدن ایام سوگواری سیدالشهدا علیهالسلام در یادداشتی درباره روز عاشورا نوشت:
حسین(ع) در چنان افقی ایستاده است که جز معصوم(ع) احدی حتی به مقدمات شناخت این گوهر هستی نمیرسد. ورود به حیطه حسینشناسی نیز اهل خود را میطلبد و ویژه مقربان و اهل توفیق و معرفت است، اما هر شیعه و بلکه هر انسانی میتواند به فراخور ظرفیت خود برداشتی از حسین(ع) و آموزههای بلندش داشته باشد. از میان همه خوانشهای حقیقتجویان درباره نهضت امام حسین(ع)، همانقدر میفهمیم که نسبت حسین(ع) با خالق هستی نسبت عبد برگزیده است و داستان کربلا، معامله او با خداست. اما معامله بر سر چه؟
تاملی بر آنچه به عنوان فرمایشات حضرت سیدالشهدا(ع) از مدینه تا روز عاشورا مشهور است، گواهی میدهد پرتکرارترین فرازی که در بیانات حسین(ع) پژواک یافته، دوگانه «عزت» و «ذلت» است و این تاکید به گونهای است که اگر بگوییم از والاترین مصادیق برای «معروف» و «منکر» در جمله مشهور وصیت ایشان به حنفیه (اُرِیدُ أن آمُر بِالْمعرُوفِ و أنهی عنِ الْمُنکرِ)، تفسیر به عزت و ذلت است، گزاف نگفتهایم (چه بسا میتوانیم برداشت کنیم که اراده دارم تا امر به عزت و نهی از ذلت کنم). چه معروفی والاتر از «عزت» و چه منکری مهلکتر از «ذلت» برای انسان یا یک جامعه و مکتب؟
فرازهایی از فرمایشات مشهور ایشان را مرور کنیم:
إِنّما خرجتُ لِطلبِ الإِصلاحِ فِی أُمّه جدِّی .../
الا اِنّ الدّعِی بن الدّعِی قدْ رکز بین اثنتینِ بین السِّله و الذِّلّه و هیهات مِنّا الذِّلّه؛ /
موْتٌ فی عِزٍّ خیرٌ مِنْ حیاهٍ فی ذُلٍّ؛ /
الموْتٌ خیرٌ مِنْ رُکوبِ الْعارِی والْعارُ اوْلى مِنْ دُخُولِ النّارِی؛ /
واللهِ لا أُعْطِیکمْ بِیدِی إِعْطاء الذلِیلِ، و لا أفِرُّ فرار الْعبیدِ؛ /
ان لم یکن لکم دینٌ و کنتُم لاتخافون المعاد فکونوا احراراً فِی دُنیاکم/
خوانش مجدد این کلمات نورانی حسین(ع) چه مضمون کلام ایشان باشد و چه برداشت شیفتگان از سیره ایشان، تصویر خیرهکنندهای از دینداری و سبک زیست حسین(ع) و برداشت پیروان ایشان را ارایه میدهد. حسین(ع) همچون علی(ع)، نماز را بسیار دوست میدارد. شب عاشورا را به عبادت با معبود خود میایستد و ظهر عاشورا نمازی عاشقانه میخواند، اما عجیب آنکه در میان مشهورترین کلمات سرور آزادگان، نمیشنویم که لشکر مقابل را به نماز و روزه و احکام و مناسک دیگر، دعوت کنند. گویی مساله حسین(ع) با آنها و مساله آنها با حسین(ع)، صرف نماز و روزه و امثال این احکام با همه اهمیتش نیست، آنها حتی نماز خود را به امامت حسین(ع) اقامه میکنند و سپس همانها برای رضای خدا و به حکم شرع یزیدی در برابر حسین(ع) میایستند !!!
مساله، بازگشت به فلسفه اصلی خلقت آدمی، یعنی جوهره انسانی و کرامت و آزادگی انسان است، کرامتی که حساب نماز حسین(ع) را از نماز آنان و آیین و مذهب حسین(ع) را از کیش آنان، جدا و متمایز میسازد. حسین(ع) میداند جوهر انسانی پیامبر (ص) و اسلام انسانی محمد (ص) بود که مکتب رهایی بخش بردگان و بندگان از قید قدرتمندان جاهلی شد و شیفتگی جانها را به «توحید» برانگیخت و در مقابل نخستین انحرافات در اسلام پس از رحلت پیامبر عظیمالشأن نیز چه بسا با غلبه قبیله بر اصول دیگر شکل گرفت. پنجاه سال بعد، اساسیترین عامل بروز حادثه حیرتانگیز کربلا و ایستادگی در برابر دستگاه غیرانسانی حکومت یزید، نیز شیفتگی حسین(ع) به انسان و اسلام حقیقی و به تعبیر مرحوم علامه جعفری «روشنترین مذهب انسانی» یعنی «اسلامی که دفاع از حیات و شرف و حیثیت الهی آن از با اهمیتترین اصول آن تلقی میشود»، بود. به کلام دیگر، کرامت انسانی در دین حقیقی پیامبر (ص) متبلور شده بود و در واقع امام حسین(ع) برای اصلاح امت و اقامه همان اصول بنیادین انسانی که پیامبر «رحْمه لِلْعالمِین» برای آن مبعوث شده بود و مردم در آن دوران از رسول خدا(ص) مشاهده کرده و آموخته بودند و در دوران اموی از روح خود تهی شده و با حکومت یزید به ابتذال کشیده شده بود، به پا خاست.
حسین(ع) «شهید انسانیت»
بیآنکه بخواهم به خوانشهایی که تاکنون از نهضت حسینی(ع) صورت گرفته است ورودی داشته باشم، چه بسا از منظری که بیان شد، مساله اصلی حسین(ع)، صرفا با مساله حکومت یا تکلیف برای قیام و شهادت هم توضیح کاملی داده نشودکه اینها همه اهمیت و طریقیت خود را داشت. حکومت نیازمند ابزار است و تکلیف وسعت میخواهد. اما «حریت» و انسان بودن است که مرز ندارد و به هیچ وسعتی محدود و در هیچ شرایطی اسقاط نمیشود و آدمی حق عبور از آن را ندارد. امام(ع) میدانست که آنان از حداقلهای حکومت بر امت اسلام برخوردار نیستند و باید کاری کرد، در این حال پس از داستان مسلم ابن عقیل و انفعال و عقبنشینی کوفه، لشکر حسین(ع) به روشنی واقف شد که با شرایط حاکم بر امت و استبداد یزید، از عده و امکانات لازم برای برقراری حکومت محدود نیز برخوردار نیست. در این حال اگر امام(ع) در دوگانه «عزت» یا ملکوک کردن «شرافت» یعنی مضیقه پذیرش بیعت اجباری یزید که عبور از مرزهای انسانیت و مشروعیتبخشی به حاکمیتی غیرانسانی و جبار و نامشروع و بدعتی در آیین محمد (ص) برای ابد بود، قرار نمیگرفت، چه بسا با منتفی شدن زمینههای امر به معروف و نهی از منکر، راه دیگری را برای زمینهسازی اصلاح امت و حکومت برمیگزید. اما بهزعم نگارنده، مساله اصلی «امر به عزت» و «نهی از ذلت» بود که با تفسیر رایج از «امر به معروف» و «نهی از منکر» و هر «تکلیف» دیگری متفاوت است و در هیچ شرایطی اسقاطپذیر نیست. امام حسین(ع) و خاندان شریفش نمیتوانست مرگ «انسانیت» و بازگشت به بردگی جاهلیت را امضا و تایید کند. حیات شرافتمندانه و کرامت انسانی در اسلام و قاموس حسین(ع)، خط قرمز و پیشنیازی بود که بدون آن، نه تنها راهی برای بازگشت به اسلام پیامبر(ص) و علی(ع) که حتی راهی برای حداقلهای حیات شرافتمندانه در امت اسلام باقی نمیماند. حسین(ع) در حال گشودن «جبهه انسانیت»، در برابر «جبهه جباریت» بود و این حقیقتی بود که جریان مقابل به دلیل دور شدن از مولفههای شرافت انسانی، قادر به درک آن نبود و هر چه میگذشت «اشباه الرجال» که با اندک متاعی به یزید پیوسته بودند، از فهم عدم پذیرش بیعت بهرغم خطرات گستردهاش برای حسین(ع) و خاندان حسین(ع) که تا سر حد شهادت و اسارت بود عاجزتر میشدند، چراکه ادراک جماعتی که از حداقلهای انسانی به اسفلالسافلین تنزل یافتهاند، راه به «خلوتگاه خورشید» نمیبرد و درکی از پارادایم «عزت» و «ذلت» نخواهد داشت. اگر حسین(ع) تا دیرگاه شب عاشورا، همراهانش را از سرنوشتشان آگاه و در انتخاب مسیر آزاد میگذارد و همزمان تا آخرین لحظات حیات نورانیاش، جبهه جهل و جبر و کفر را به اصلاح فرا میخواند، به دلیل حرمتی است که برای فطرت کریم و انتخابگر انسان قائل است که باید بداند چرا؟ و به کجا؟ میرود و البته مخاطب حسین(ع) در این رستاخیز عظیم، صرفا اندک یاران وفادار یا آن جماعت کثیر دین به دنیا فروش نبودند. حسین(ع) برای مرزبندی ابدی بین دو گفتمان از انسان و اسلام برخاسته بود؛ انسان مختار و انسان مجبور، انسان آگاه و انسان تباه، اسلام مبتنی بر کرامت و شرافت انسانی و اسلام بیاعتنا به کرامت و شرافت انسانی و به ظن قوی این همان چیزی بود که حسین(ع) و یارانش را به شهادت رساند، یعنی انسانیت و جوهر والای انسانیاش، چنانکه علی(ع) را عدالتش به شهادت رساند. اینگونه بود که حسین(ع)، رستاخیز انسانیت را برپا و پرچم نماینده دایمی اسلام حقیقی را برافراشت و در هر زمین و زمانه، آن که جوهر انسانیاش قویتر است، با حسین(ع) و نهضت او همراهی و همزادپنداری بیشتری خواهد داشت.
یزید، حسین(ع) را در محاصره لشکر بیشمار و صحرای دور افتاده کربلا، تمام شده میدید. چند تن همچون کبوتری در روز یا نیم روزی غریبانه و درنهایت شقاوت سر بریده شدند و امپراتوری دروغ یزید آنان را خارجی و فتنهگر نامید و انگیزهها و هدف و استواری و حق طلبی و شجاعت و رزم بینظیر و در یک کلمه نهضت الهیشان را تحریف و انکار کرد. آن اشقیای سیاه بخت، حتی نیازی به دفن پیکر مطهر شهیدان ندیدند و بر پیکر آلالله اسب تاختند و حرمت حرم را شکستند. اما سنت خدا و حرمت «انسان» چه میشود؟ همان قطره نخست خون مقدس «حسین، عزیز فاطمه (س)» که بر زمین نشست، آتشی از ندامت و بیداری برخاست. توفانی از تلاقی اسطوره عزت و جرثومههای ذلت. تاریخ انتقام خود را از تبهکاران گرفت و میگیرد. معجزه حسین(ع) همان بس که آن بیابان تفتیده گمنام و آن تنهای قطعه قطعه، امروز قبله مسلمانان حقیقت جو و انسانهای آزاده جهان شدهاند و هر روز زمزمه نام و راه حسین(ع) خطاب به عالمیان بلندتر و فراگیرتر میشود که «هیهات مِنّا الذِّلّه» و «ان لم یکن لکم دینٌ و کنتُم لاتخافون المعاد فکونوا احراراً فِی دُنیاکم». خداوندا، به حق مظلومیت حسین(ع) و خاندان حسین(ع) و به حق شهیدان جاوید کربلا، ما را و یکایک شیعیان حسین(ع) را به درک کرامت انسان، استوار و دینمان را دین حسین(ع) و جبهه ما را «جبهه عزت و کرامت و انسانیت» قرار ده، نه دین و جبهه آنان که در برابر حسین(ع) ایستادند و ملائک و آدمیان را بر عزای «اشرف اولاد آدم» نشاندند.
ایام تاسوعا و عاشورای حسینی ۱۴۰۲