ساداتیان در گفتوگو با ایلنا:
تنها برخی کشورها قادرند به آمریکا «نه» بگویند/ عضویت ایران در پیمان شانگهای حالت معلقی پیدا کرده است
یک دیپلمات پیشین با ارزیابی شعار نگاه به شرق دولت سیزدهم به این ابهام که چرا این سیاست همواره تنها چین و روسیه را در برمیگیرد، پاسخ داد.
سیدجلال ساداتیان در گفتوگو با خبرنگار ایلنا، در ارزیابی سیاست نگاه به شرق دولت سیزدهم و در پاسخ به این سوال که چرا وقتی صحبت از نگاه به شرق میشود تنها بحث چین و روسیه مطرح است، در صورتی که در حوزه شبه قاره و جنوب شرق آسیا کشورهایی هستند که این ظرفیت و پتانسیل را دارند که روابطمان را با آنها توسعه بدهیم، گفت: پس از جنگ دوم جهانی قوای روسیه از طرفی و بریتانیا از طرف دیگر و اگر مقداری عقبتر بروم، پیش از شروع جنگ دوم جهانی، هم در حوزه جنگ اول و هم جنگ دوم، حاکم بر دنیا دو قدرت در چین هستند؛ بریتانیا و فرانسه که این دو پس از جنگ اول جهانی باقی ماندند. پیش از جنگ اول جهانی پنج قدرت مطرح بودند؛ روسیه، اتریش یا مجارستان که آلمان هم در غرب آنها قرار دارد، فرانسه، بریتانیا و دیگری هم امپراطوری عثمانی، این پنج کشور اروپایی دنیا را غیر از آمریکا بین خودشان تقسیم کردند.
وی ادامه داد: این پنج کشور از پیمانِ جنگ با هم قرار میگذارند که با هم جنگ نداشته باشند تا ۱۹۱۴ که جنگ اول جهانی شروع میشود، عملاً این پنج قدرت که خودشان را اروپایی میدانند و دنیا را با معیار خودشان در نظر میگیرند، حاکمند. در این سالها آمریکا هم به عنوان کشوری جوان، صنعتی، قوی و گسترده در حال رشد بود، در نتیجه صحبت ما در رابطه با آمریکا نیست. این پنج کشور مذکور از پیمان وین قرار میگذارند که با هم خیلی کلنجار نروند.
وی افزود: دولت تزاری روسیه هم وضعیتش خیلی تعریفی ندارد و نهایتاً با جنگی که بر سر کریمه میکنند و موفق میشوند کریمه را از دولت عثمانی جدا کنند، باز دولت عثمانی را بیشتر تضعیف میکنند به گونهای که در پایان جنگ اول جهانی و حتی در میانة جنگ دولت عثمانی شکست خورده است و متصرفات آن تقسیم میشود. همین تقسیماتی که الان در منطقه خاورمیانه سر آن جنگ است، قسمت لبنان و روسیه به فرانسه میرسد و قسمت عراق، کویت و بخشهایی هم به انگلیس میرسد که آن هم ماجرای مفصل و مجزایی دارد.
این دیپلمات پیشین گفت: پس از آن به جنگ دوم جهانی میرسیم که دولت آلمان نسبت به همة حرفها و متصرفاتی که اتفاق افتاده و توافقاتی که در ورسای ۱۹۱۸ میلادی انجام شده، معترض میشود و از سال ۱۹۳۳ شروع به تجهیز خودش میکند و نهایتاً ۱۹۳۹ جنگ دوم جهانی شروع میشود در این حال فرانسه به طور کامل اشغال شد، یعنی ابرقدرت فرانسه از هم میپاشد و چیزی از آن باقی نمیماند.
وی افزود: در میانه این جنگ دولت روسیه هم حسابی شکست خورده و تا مسکو عقبنشینی میکند، چراکه این دولت هم در میانه جنگِ اول ینی ۱۹۱۶ تا ۱۹۱۸ که جنگ جهانی اول طول کشید، تغییراتی داشته است. در آنجا هم دولت جدیدی روی کار آمده و پس از انقلاب دولت تزاری کنار رفته است و دیگر خیلی مدعی ماجرا نیست. عثمانی هم که پاشید و دولت آلمان هم شکست خورده بود، در این میان فقط انگلیس باقی ماند که آلمانیها به شدت انگلیس را میکوبیدند.
وی ادامه داد: کنفرانس تهران با این وضعیت شکل میگیرد که چرچیل، استالین و روزولت بیاجازه دولت ایران به تهران میآیند و اینجا کنفرانس تشکیل میدهند که چگونه کمک کنند. کمکی که انجام میشود خط راهآهنی است که از خلیج فارس به سمت شمال گذاشته میشود و همچنین امکانات تسلیحاتی و تدارکاتی از طریق دریا برای روسیه ارسال میشود و از طریق دریا و جنوب فرانسه هم به سمت اروپاییها میآیند و نهایتاً نیروهای هیلتر شکست میخورند. با آن دو بمب اتمی که سر ژاپن به عنوان متحد میخورد، آنها هم شکست را میپذیرند. در اروپا هم آلمان این شکست را میپذیرد و قوای متفقین که شامل آمریکاییها و اروپاییها است از جنوب وارد آلمان و نهایتاً برلین میشوند و استالین هم که در تهران وعده داده بود که وقتی به او کمک میشود و در هنگام پیروزی بیشتر از مرزهای خودش جلو نرود، هم با قوای خود تمام لهستان را پشت سر میگذارد یعنی نهتنها مرز را رد کرده بلکه تمام لهستان را هم پشت سر میگذارد وارد آلمان شده و آن هم وارد برلین شده است.
ساداتیان گفت: از اینجا آن نظام دوقطبی شکل میگیرد. آمریکا برای اینکه با روسیه سوسیالیست یا همان که بعداً تبدیل به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی میشود، تقابل کند، ناتو را تشکیل میدهد و آن اتحاد جماهیرِ شوروی سوسیالیستی با متحدین شرقی خود پیمان ورشو را دنبال میکنند و از اینجا دو قطب شرق و غرب پدید میآید. این قطب شرقی با همة حواشیای که اتفاق میافتد در ۱۹۹۰، ۱۹۹۱ از هم میپاشد. یعنی ابتدا دیوار برلین سقوط میکند و بعد کشورهای بلوک شرق یکی، یکی از اتحاد جماهیر شوروی و پیمان ورشو جدا میشوند و از اتحاد جماهیر شوروی هم ۱۴ کشور جدا میشوند به علاوة روسیه که مجموعاً ۱۵ کشور میشوند. ناتو شروع به تعریف جدیدی برای خودش میکند که تا این زمان تعریفش تقابل با کمونیست بود، از این به بعد تعاریف جدیدی را مطرح میکند و مفهوم واژة نگاه به شرق هم در ادبیاتِ آنها وارد میشود. دانه به دانة کشورهای بلوک شرق را یعنی همان کشورهای پیمان ورشو را به عضویت خودش در میآورد که از ابتدا ۱۱ کشور هست و بعد به ۱۶ کشور افزایش پیدا میکند، ۱۰ کشورِ عضو اتحاد جماهیر شوروی را هم عضو خودش میکند و به ۶ کشور میرسند و برای اینکه حساسیت روسیه را هم کم کنند یک پیمان خاصی را مطرح میکنند که روسیه هم وارد آن میشود.
وی ادامه داد: وقتی روسیه در آن پیمان هست در سطوح وزرای خارجه و دفاع در این ساختار شرکت میکند و گفتوگو دارند، اما نهایتاً وقتی موضوع دو کشورِ اوکراین و گرجستان که باید به عنوان ناتو متصل شوند، مطرح میشود یک مقدار چشم و گوش روسیه باز میشود که چه بلایی دارد بر سرش میآید. اینجا هم خودش دیگر در آن جلسات شرکت نمیکند و هم نسبت به این دو کشور تعرضاتش را شروع میکند. یعنی به اتوپیای جنوبی و آبهای گرجستان حمله میکند و نیروهای خودش را در آنجا مستقر میکند و از طرف دیگر در منطقه اوکراین حضور پیدا میکند و روسزبانها را تحریک میکند که در آنجا تسلطی داشته باشد.
وی افزود: البته مسالة کریمه را هم در وسط این داستان، ضمیمة خاک خودش میکند. اینها اقدامات روسیه است تا در مقابل آن حرکتی که آمریکاییها به عنوان نگاه به شرق دارند محاصرة خودشان را نسبت به روسیه انجام میدهند، تقابل کند. از سوی دیگر تحت عنوانِ یک همکاری اقتصادی پیمانِ شانگهای را شکل میدهند و به تدریج دولتهای بیشتری از جمله ایران را به عنوان ناظر در مجموعة خودشان میپذیرند که در اوایلی که آقای رئیسی سر کار آمد گفتند که ایران عضو شد، یعنی پذیرفتند ایران عضو شود و بعد زیر آن زدند و گفتند ایران هنوز شرایط لازم را ندارد و عضویت آن تکمیل نشده است و حالت معلقی این وسط ظاهر شد.
ساداتیان گفت: در نتیجه این مجموعه پیمانِ شانگهای تلقیِ این است که به جای پیمان ورشو دارد شکل جدیدی از پیمان در شرق را تداعی میکند. البته با تعریف جدیدی که بیشتر عنوانش اقتصادی و فعالیتهای اقتصادی و تجاری است شکل میگیرد، اما در واقع مسائل سیاسی و امنیتی هم به تدریج در آن رنگ میگیرد. از اینجا به یک شکل استعاری میتوان گفت که بحث شرق و غرب که تا پیش از فروپاشی وجود داشت مجدداً در حال شکلگیریست. به این علت میگویند که چرا شرق، وگرنه ما اصلاً بحثی به مفهوم شرق و غرب نداشتیم و واقعیت این است که مناسبات جهانی از مسئلة امنیتی صرف به سمت سوژه و اکونومی و فعالیتهای اقتصادی و اقتصاد محور رفته است.
این دیپلمات پیشین در پاسخ به این سوال که قسمتی از سوال در خصوص این بود که چرا در این حوزه اگر بحثی هم مطرح میشود کشورهایی که پتانسیل توسعة روابط با تهران را دارند خیلی در نظر گرفته نمیشوند، گفت: علت نیازمندیهایی است که تهران دارد و مسئلة بعدی همانطور که عرض کردم، موضوع اقتصادی است و خیلی از این کشورها منافع خودشان را در نظر میگیرند؛ با حجم مراوداتی که با ایران دارند زمانی که منابعشان به خطر میافتد، در نتیجه منافع اقتصادیشان را در نظر میگیرند. اگر بخواهم روشنتر بگویم تحریمهایی که اتفاق افتاده بخشی از آن سازمان مللی است که همة کشورهای دنیا مجبور هستند آن را رعایت کنند، اما بخش عمدهای از آن تحریمهایی است که آمریکا وضع کرده است و کشورها به لحاظ قانونی وظیفه ندارند و مجبور نیستند از آن تبعیت کنند. اما منافع اقتصادیشان درگیر این موضوع است و وقتی آمریکا تهدید میکند که اگر با ایران کار کنید دیگر با شما کار نخواهم کرد آنها حس میکنند که منافعشان را از دست خواهند داد.
وی افزود: در نتیجه ترجیحشان بر این است که سمت منافع خودشان بروند. به خاطر همین منافع هست که اینها را وادار میکنند فعالیت آنچنانی با ایران نداشته باشند. نه نفت میخرند و نه فرآوردهها را و اگر هم قاچاقی کاری را انجام بدهند، برمیگردد به اینکه چطور میتوانند با ایران کار کنند که لو نرود. اما به صورت علنی نیست. برخی از کشورها هستند که این قدرت را دارند که یک مقدار به آمریکا نه بگویند و اعلام کنند که با ایران کار میکنند، اما باز آنها هم خیلی صریح اعلام نمیکنند که با ایران کار میکنند. فقط در جاهایی صراحت به خرج میدهند که مسئلة تقابل خودشان را با آمریکا نشان داده باشند.
این تحلیلگر سیاست خارجی در پاسخ به این سوال که پس میتوان نتیجه گرفت که در صورتی که تحریمها برداشته شود، تهران میتواند سایر کشورها را هم در این نگاه بگنجاند، گفت: همة حرف کسانی که این نظر را دارند که با مذاکره و حتی مذاکرة مستقیم با آمریکا میشود قضایا را حل کرد ناظر به همین مسئله است.