خبرگزاری کار ایران

چمران درد انسان را داشت

چمران درد انسان را داشت
کد خبر : ۱۰۹۳۱۵۹

نماینده جنبش امل در ایران در یادداشتی نوشت: دردهای چمران چه بودند که او این چنین بی‌پروا سخن از آن می‌کند. به گمان من در یک کلمه او درد انسان را داشت. مقصودم از انسان، انسان کتابهای فلسفی نیست. مقصودم انسان گوشت و پوست و استخوان‌داری است که روی این زمین راه می‌رود اما محروم است.

به گزارش ایلنا، متن یادداشت صلاح فحص به شرح زیر است:

اکنون چهار دهه است که چمران را از دست داده‌ایم. ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ برای چمران اتفاقی افتاد که سال‌ها در پی‌اش می‌دوید. او مدت‌ها در پی مرگ بود اما نه هر مرگی. شهادت زیبنده‌اش بود و مرگی جز شهادت برایش کوچک بود. او از امریکا به مصر و از مصر به لبنان و فلسطین و لبنان به ایران در پی شهادت بود و تقدیر این‌گونه رقم خورد که در خاک سرزمین خودش به وصال محبوب برسد. اگر چمران این اندازه در پی دیدار محبوبش بود، ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ او به خواسته‌اش رسید و این ما بودیم که محروم شدیم. محروم از مصطفی چمران. انسانی را از کف دادیم که می‌توانستیم لحظه به لحظه از او بیاموزیم. او به‌راستی معلم است و هنوز هم می‌تواند بسیار بسیار به ما بیاموزد. اگر به زندگی چمران و نوشته‌ها و گفته‌ها و کرده‌هایش نظری بیفکنیم، فراوان فزاوان از او می‌آموزیم. اما به گمان من چمران بیش از همه معلمِ ایمان و دردمندی و عاشقی است. خود او نیز تجسم ایمان و درد و عشق بود.

چمران از روز نخست که پا به لبنان گذاشت، در کنار ما در مدرسۀ فنی‌وحرفه‌ای بود. او شب و روز در مرئا و منظر شاگردان بود. همه شاهد سوز و گدازها و نجواهایش با معبودش بودند. اساساً همین ایمان بود که او را در سختی‌ها یاری می‌داد و شجاعتش از این سرچشمه می‌جوشید. بخشی از خواندنی‌ترین مکتوبات چمران، نیایش‌های او با خدایش است. او در این نیایش‌ها عاشقانه و صادقانه با معبودش سخن می‌گوید و گاه حتی گله می‌کند. با همین نگرش بود که می‌توانست جوانان جنوب لبنان را سیراب از ایمان الهی کند و این مسئله در نظام تربیتی او از هر چیزی پراهمیت‌تر بود. او دردهای خود را بیش از هرکسی هم با خدای خود مطرح می‌کرد.

اما دردهای چمران چه بودند که او این چنین بی‌پروا سخن از آن می‌کند. به گمان من در یک کلمه او درد انسان را داشت. مقصودم از انسان، انسان کتابهای فلسفی نیست. مقصودم انسان گوشت و پوست و استخوان‌داری است که روی این زمین راه می‌رود اما محروم است. از چه؟ از حقوق طبیعی‌اش، از اینکه در خاک وطن خودش قدم بردارد، از اینکه درس بخواند، از بهداشت، از مدرسه، از عدالت، از پدر، از مادر، از خانه، از میهن. چمران درد این انسان‌ها را داشت و از این درد به خود می‌پیچید و فریاد می‌کشید و آرام و قرار نداشت.

اما چرا این درد این اندازه چمران را ناآرام می‌کرد؟ چون عاشق بود. عاشق چه یا که؟ عاشق انسان. بله، چمران درد می‌کشید، چون عاشق بود. درد هیچ انسانی را برنمی‌تابید، چون عاشق انسان بود. عشق به انسان وجهی شگفت از زندگی چمران است. او همه را دوست داشت؛ حتی دشمنانش را. شگفتا! به خاطراتی که از نقل شده است مراجعه کنید تا ببینید او چگونه همه را دوست می‌داشت. البته، درک این چگونگی بر من و امثال من آسان نیست. این‌گونه عاشق بودن اساساً گاه عقلانی نیست. مگر غیرعاشق می‌تواند موقعیت و مکنتش را در آمریکا رها کند و به جنوبِ محروم بیاید و در کنار فرزندانِ محروم جنوب لبنان زندگی بگذراند.

باری، عشق و درد و ایمان از چمران انسانی ساخته است تکرارنشدنی. اما ما باید از او بیاموزیم درس عشق و درد و ایمان را.

 

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز