خبرگزاری کار ایران

خرازی:

سلیمانی یک اسم نبود، یک مکتب بود

سلیمانی یک اسم نبود، یک مکتب بود
کد خبر : ۱۰۵۴۱۱۵

دبیرکل حزب ندای ایرانیان در یادداشتی به سجایای اخلاقی و معرفتی سردار سلیمانی پرداخت و نوشت: قاسم یک اسم نبود، یک رسم بود. قاسم یک درس نبود، یک مکتب بود. قاسم یک روح بود به وسعت ملت‌هایی که دل در گرو نهضت‌های آزادی‌بخش داشتند.

به گزارش ایلنا، سید محمد صادق خرازی دبیرکل حزب ندای ایرانیان و سفیر پیشین ایران در سازمان ملل در یادداشتی به سردار سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پرداخت و نوشت:  «قاسم یک اسم نبود، یک رسم بود. قاسم یک درس نبود، یک مکتب بود. قاسم یک روح بود به وسعت ملت‌هایی که دل در گرو نهضت‌های آزادی‌بخش داشتند و او برایشان مکتب مقاومت آفرید که هر قوم و ملتی با مصالح ملی و باورهای آئینی و سلوک اعتقادی خود به آن برسد. او والی‌ نبود، ولایتمدار بود. آوازه رشادتش فراتر از ایران، از یمن گرفته تا دشت قبچاق و سرزمین اویغورها، از مدیترانه و دجله و فرات هلال خصیب تا رود سند و کشمیر پیچیده بود اما آنچه در هم تنیده بود تهور و تعهد و تعبد بود.»

متن کامل این یادداشت به شرح زیر است:

تشییع میلیونی سردار شهید قاسم سلیمانی در ۱۶ دی ۱۳۹۸ را باید نقطه عطفی مهم در تاریخ سده چهاردهم ایران دانست؛ به تعبیر رهبر معظم انقلاب «روزی که ده‌ها میلیون در ایران و صدها هزار در عراق و بعضی کشورهای دیگر به پاس خونِ فرمانده سپاه قدس به خیابان‌ها آمدند و بزرگترین بدرقه‌ جهان را شکل دادند، یکی از ایّام‌الله است.» سه دهه بعد از تشییع تاریخی حضرت امام خمینی (ره) در ۱۶ خرداد ۱۳۶۸، مردم در تکریم یکی از انقلابیون زمان و تربیت‌شده مکتب امام خمینی و همرزم دیرینش ابومهدس المهندس حماسه‌ای عظیم آفریدند.

راز این وداع تاریخی را باید در زیست شجاعانه و شهادت مظلومانه سرداری جست که خود را «سرباز وطن» می‌نامید. فرمانده عارفی که از قصه‌اش هفت گنبد افلاک پر صداست. قهرمانی که سلیمان‌وار بر قالیچه باور و شهادت و جهاد سوار و هفت اقلیم را در می‌نوردید. او که با سینه‌ای ستبر و نبوغ ذاتی خود از فرماندهی لشکر ۴۱ ثارالله به فرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی رسید و ناجی مردان و زنان و کودکان و پیران مسلمان و مسیحی، شیعه و سنی و افغان و عراقی و یمنی و لبنانی و سوری شد که روزی با سر برآوردن طالبان و روز دیگر با سر بریدن‌های داعش، با یک اسم امن و امان یابند. اسم اعظم قاسم؛ همین یک اسم کافی بود تا زن کرد و پیرمرد یمنی سر به بالین آسایش بگذارد چون سرداری سر به دار، بی‌تاب و قرار، بی‌خواب و سوار، بجنگد تا صلح بیافریند.

او سردار جنگ بود اما فاتح قله‌های خون و خشم نبود؛ فاتح قلعه‌های امن و ایمان بود. می‌جنگید تا سایه جنگ کم شود. می‌تازید تا کمر شر خم شود. او فرمانده جنگ نبود، فرماندار صلح بود. قدرتش از آتش سلاح نبود، از حلم و صلاح بود. جنگ‌آور نبود، صلح‌باور بود.

قاسم یک اسم نبود، یک رسم بود. قاسم یک درس نبود، یک مکتب بود. قاسم یک روح بود به وسعت ملت‌هایی که دل در گرو نهضت‌های آزادی‌بخش داشتند و او برایشان مکتب مقاومت آفرید که هر قوم و ملتی با مصالح ملی و باورهای آئینی و سلوک اعتقادی خود به آن برسد. او والی‌ نبود، ولایتمدار بود. آوازه رشادتش فراتر از ایران، از یمن گرفته تا دشت قبچاق و سرزمین اویغورها، از مدیترانه و دجله و فرات هلال خصیب تا رود سند و کشمیر پیچیده بود اما آنچه در هم تنیده بود تهور و تعهد و تعبد بود.

سرزمینی نگرفت، بلکه آزاد کرد. در وصفش گفته‌اند او «سردار دل‌ها» بود چون به جای آنکه صاحب بلاد شود صیاد دل‌ها شد. دامنه فرماندهی‌اش تا عمق دل و جان و باور مردم گسترده بود، این است که در شهادتش از خاورمیانه تا آمریکای لاتین سوگوار شدند.

چون در سایه خانواده دهقانی پرورش یافت بود، به خوبی رمز و راز پیوند و قلمه زدن و تکثیر نهال و درخت را می‌دانست. خود را تکثیر کرد. هزاران هزار نهال قاسم سربدار در زیر دست او به درختان تنومندی بدل شدند. ریشه‌اش از ایران فراتر رفت و برگ و بار او فراگیر شد. سرداران سپهسالار به نام افزونند اما یکی چون او سردار سرباز ماند. رزمندگان به شمار زیادند اما یکی چون او فرمانده بود که در سطح راهبری می‌کرد نه از بالا دستوری. فرماندهی‌اش افقی بود نه حکمش عمودی. مقاومت را آتش به اختیار کرد، در دوره‌ای که قدرت‌های منطقه‌ای با دلارهای نفتی مزدور تولید می‌کردند، او با سلاح خودباوری رزمنده تربیت کرد. او همپای سربازان روبه‌روی تروریست‌ها در خط مقدم ایستاد، سینه‌اش را ستبر کرد بی‌آنکه لحظه‌ای بیاندیشد پشت این میدان نبرد، برای که می‌جنگد؟ برای سوری مسیحی یا سنی عراقی؟ برای کرد اقلیم یا شیعه نجف؟

او ادبیات مقاومت را تک‌نسخه‌ای نکرد؛ هر یک به زبانی آن را خواندند؛ از زیدیان یمنی تا سنی‌های فلسطینی. او خط اسلام را خط‌کش شیعه و سنی و مسلمان و مسیحی، عرب و کرد و افغان و...نکرد.

قاسم شمایل یک انقلابی صادق بود؛ قدرشناسی میلیونی مردم منطقه از این شهید سرافراز نشان داد که مغناطیس انقلاب اسلامی همچنان قدرت جذب دارد اگر همچون قاسم بتوان پاکباز و پاکدست بود. اگر پیام انقلاب را بتوان با ابزار منطق و زبان لئین صادر کرد؛ اگر مدافع خط مقدم بود نه مدیر پشت میز.

راز محبوبیت حاج قاسم در همین وفاداری‌اش به آرمان‌های اصیل انقلاب است؛ او تمثال زنده نسلی از مدافعان وطن بود که نسل امروز جز نامی از آنها نشنیده است اما اعتقاد و آبروی قاسم، احیاگر اعتبار و آرزوی همه آن شهیدانی است که برای مردم جز امنیت و اقتدار و آسایش نمی‌خواستند. قاسم ارزش‌های مردان مخلص جبهه‌های دفاع مقدس را به روزگار ما آورده بود، از خاکریزهای دفاع از حرم ایمانی تا مرزهای حریم انسانی. او نشان داد که آن ارزش‌ها و آرزوها امروز هم زنده است و نسل‌ امروز تشنه آن اخلاص و معنویت است.

قاسم که در حیاتش همه را فرزند خود می‌دانست از انقلابی و غیرانقلابی، باحجاب و کم‌حجاب و...در شهادتش همان‌ها قیام بزرگ وداع با قاسم را رقم زدند که در تاریخ نظیر نداشت. پیکرش را به طواف میهن بردند و سرانجام در آرامگاهی ساده و کوچک به خاک سپردند. جایی که میعادگاه عشق و شجاعت است.

 

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز