در یادداشتی از علی ربیعی مطرح شد؛
آدمهایی که گفتمان میشوند
هیچ کس نمیتواند بگوید سلیمانی در کدام جناح قرار داشت. اگر کسی چنین ادعا کند او یک دروغگوست. سلیمانی با وجود اعتقاد عمیق به محور ولایت و رهبری به سایر سرمایههای انسانی کشورش نیز احترام قائل بود.
به گزارش ایلنا، برخی نامها در طول تاریــخ، فراتر از فـرد و جغــرافیا به معنــا و مفهــــوم تبدیــــل میشوند؛ افرادی که به تنهایی با عمل، اندیشــــه و کنـــــش اجتـــماعی خود، یک گفتــمان جریان ساز مـیشوند. مجموعهای از عوامل در دورههای خاص تاریخی شکل میگیرند تا برخی انسانها را به چنین مفهومی تبدیل کنند. در این چهار دهه شاهد بودیم که برخی نیز در مقطع حیات چنان که باید درک نمیشوند و با از دست دادنشان به ارزشهای آنها پیمیبریم. نمونه تاریخی آن شهید بهشتی بود که بسیاری از ایرانیان پس از شهادت ایشان به سوگواری نادمانه پرداختند. اتفاقاً سردار شهید قاسم سلیمانی، از آن نامهای معنایافته است که در زمان حیات نیزمحبوبیت و مرجعیت داشت.
او نه تنها پس از شهادت که پیش از آن نیز دارای محبوبیت عظیم اجتماعی بود. در وانفسا، کشاکش و جیغ و دادهای سیاسی این روزها، مرور زندگی او نشان میدهد که محبوبیت و گفتمان شدن ارتباطی با تبلیغات و نمایشهای رسانهای مرسوم ندارد. بخاطر شرایط ویژهای که داشت حتی از پوشش رسانهای برای انتشار اخبار و آرای او اجتناب میشد و اخباری که بیشتر بیگانگان درباره او میساختند گفته و شنیده میشد، با این وصف جامعه خوانشی قهرمانانه از او پیدا کرد. سلیمانی برساخته پروپاگاندای جناحی نیز نبود - آنچه این روزها بیشمار میبینیم.- استثنای دیگر او بطلان این انگاره بود که با حمله و تحقیر دیگران میتوان بزرگ شد. برخی میاندیشند با کوتاه کردن دیگران، بزرگ بودن آنها نمایان میشود. سلیمانی برای آنها درس است که آدمها چنین بزرگ نمیشوند.
آنچه سلیمانی را سردار دلها کرد، برخاسته از ویژگیهای فردی و خصلتهای رفتاری او بود تا برساخته تبلیغات و تصمیمات رسانهای و جناحی. در اینجا چند عاملی که در معناسازی و مفهومسازی از یک نام و تبدیل فرد به گفتمان درباره سردار سلیمانی به چشم میخورد را بیان میکنم:
اول مهارت و تخصص و زبدگی در کاری که به آن سپرده شده است. آنچه دیروز آقای جهانگیری در گفتوگو با «جماران» بیان کرد، مصداق بارز همین ویژگی است. سردار سلیمانی درباره حضور در انتخابات ریاستجمهوری گفته بود: «اینجا خیلی داوطلب دارد و جایی که این همه داوطلب دارد، من چرا؟ من باید جایی بروم که کار زمین مانده را انجام بدهم.» این در روانشناسی اجتماعی یکی از عوامل مهم رشد و محبوبیتهای فردی است که مؤمن به وظیفه محول خود بماند و در آن بدرخشد تا اینکه مسئولیتش را سکویی برای پرش سیاسی نماید.
عامل دیگر خصوصیات فردی و اخلاقی است. ترجیح اخلاق بر کنشهای متداول سیاسی در ساخت قدرت، ملاحظه منافع ملی و جمعی بر شخصی و جناحی و تواضع در عین محبوبیت و قدرت، از شهید سلیمانی فردی مردمی و فرماندهای محبوب ساخته بود. سرداری که خود را سرباز مینامید و تنگنظری و حصارکشی در بین اقشار اجتماعی را نمیپسندید.
عامل سوم حس فداکاری است. وجدان اجتماعی بخوبی میدانداری خالصانه و میانداری ریاکارانه را درک میکند. بخوبی فرق بین دفاع برای جمع و جنگ برای خود را میفهمد. میبیند که فرماندهای در خط مقدم میجنگد. جامعه قهرمانانش را اینگونه برمیگزیند.
عامل دیگر شیوه کنش اجتماعی است؛ انگارهای که جامعه از فرد دریافت میکند که محصول واکنش اجتماعی فرد است. اینکه این فرد در بحرانهای یک جامعه، به جای خالی کردن صحنه، در کنار جامعه است و در فراز و نشیبها و پیچوخمهای اجتماعی در کنار مردم دیده میشود. چنانکه سردار سلیمانی از جنگ با حزب بعث و داعش در غرب کشور تا مقابله با ناامنی اشرار و قاچاقچیان در شرق کشور، از زلزله بم تا سیل خوزستان، در صف مقدم بود و خود را تافته جدابافته و دورافتاده از مردم نمیدید.
این همه در کنار یک ویژگی برجسته حاج قاسم قابل ارزیابی است؛ از نظر تخصصی او قطعاًً یک استراتژیست فوقالعاده نظامی بود. به یاد میآورم در سفری به مشهد مقدس برای افتتاح برخی پروژههای اشتغال در پرواز یک شرکت هواپیمایی دیدم شهید سلیمانی در ردیف ۵ یا ۶ در صندلی عادی همراه همسرش نشسته است. کنارش رفتم و در میان صحبتهایمان بحث به ضرورت وجود افراد استراتژیست در بحرانهای مختلف رسید. اینکه جامعه نیاز به استراتژی در همه زمینهها دارد. حاج قاسم در این میان اشارهای کرد به شهید حسن باقری (برادر سردار محمد باقری رئیس ستاد کل نیروهای مسلح) و معتقد بود پس از شهادت باقری ما در دورههایی دچار فقدان استراتژی شدیم. او باقری را به عنوان یک استراتژیست بزرگ در جنگ میستود. من فکر میکنم در کنار خصائل انسانی و اجتماعی، یکی از خصوصیات برجسته سلیمانی استراتژیست بودن او بود. درکی عمیق از مفهوم قدرت، جنگ منظم و نامنظم و امنیت منطقهای داشت. جنبشهای اجتماعی را به مثابه مبارزهگر درک میکرد. علاوه بر آن، کنش سیاسی او نیز قابل ستایش است. عضو هیچ جناحی نبود، هیچ کس نمیتواند بگوید سلیمانی در کدام جناح قرار داشت. اگر کسی چنین ادعا کند او یک دروغگوست. سلیمانی با وجود اعتقاد عمیق به محور ولایت و رهبری به سایر سرمایههای انسانی کشورش نیز احترام قائل بود.
یکی از ارزشهای سلیمانی همانگونه که بیان شد، تیزبینی در مسائل منطقهای و روابط بینالملل و جنبشهای اجتماعی بود. دشمنان سردار شهید سلیمانی حیرت کردند وقتی سوگواری برای او را در پهنه فراخی از روسیه تا هند دیدند. او به درستی نماد مبارزه با اشغالگری، افراطیگری و عدالت خواهی بود که شاید آخرین مثالهای مشابه او را در سالهای نبرد با استعمار و در جنبشهای آزادیبخش نیمه اول قرن بیستم دیده باشیم.