خبرگزاری کار ایران

ابوتراب فاضل / یاداشت /

تجدیدنظرخواهی در اصلاح‌طلبی

تجدیدنظرخواهی در اصلاح‌طلبی
کد خبر : ۱۹۹۸۱۰

جریان اصلاح‌طلب نیازمند چنین تحول نظری و متعاقبا عملی است، و به‌واسطة اقبال اجتماعی که در شرایط فعلی به کلیت امر «اصلاح» نه صرفا یک عده بازیگر سیاسی وجود دارد، شایستة چنین احیائی است.

" تجدیدنظرخواهی در اصلاح‌طلبی " عنوان یادداشت سیدابوتراب فاضل در مورد تشکیل «ندای ایرانیان» است که در پی می‌آید:
در سخنان سید محمد خاتمی پیرامون موضع‌اش نسبت به «ندای ایرانیان» تشکلی که نسل دوم اصلاح‌طلبانش می‌خوانند استقبال چندانی نمی‌بینیم. با این‌حال، به اقتضای مفهوم نظری «تکثرگرایی»، که بنیادی در رویکرد اصلاح‌طلبی‌اش می‌خواند، ناگزیر باید از زایش گروه‌های جدید با پرچم اصلاح‌طلبی استقبال کند. اما واکنش‌ها و نظرات دیگر شخصیت‌ها و رسانه‌های اصلاح‌طلب پا از ابهام‌گویی مصلحت‌اندیشانة خاتمی فراتر می‌گذارد. از تحصیل‌کردگان و صاحب نظرانِ سیاسی این جریان از محمدرضا تاجیک تا سعید حجاریان تا رسانه‌های ریز و درشت اصلاح‌طلبان در مدح و ذم «ندای ایرانیان» مطلب نوشته و مصاحبه‌ها کرده‌اند. گروهی «نواصلاح‌گری» اش خوانده و دیگری «نو» بودن «ندا» را هجوی بی‌معنی می‌خواند. گروهی دیگر که سخت برآشفته، مبادا پرچم اصلاحات از دستش بربایند، این نسل دوم را اصلاح‌طلب «بدلی» می‌نامد. دیگر حکایت محافظه‌کارانی که به انتظار خبری هستند تا سور عزای هرنوع اصلاحی را سر دهند جای خود دارد. اما چرا نسل دوم؟ به نظر نگارنده، نسل دوم اصلاح‌طلبان محصول دغدغه‌ای برای یک تجدید نظر است. دغدغه‌ای که خود پیامد یک بحران سیاسی و نظری میان اصلاح‌طلبان جمهوری اسلامی است.

چنان‌که ادموند برک به مناسبت تامل در رژیم‌های سیاسی گفته بود، «ما باید همه به قانون بزرگِ تغییر سر بنهیم»، از آن‌رو که «نیرومندترین قانون طبیعت است» و آن‌هایی، ناچار، دست به انقلاب می‌زنند که راه اصلاح را نمی‌دانند. حکایت جریان‌ها و احزاب سیاسی نیز از این دست است. هر اندیشه و جریان سیاسی، در جریان تغییر و تحول شرایط پویای اجتماعی و سیاسی ناچار به همراه کردن و اصلاح خود هست. به‌ویژه در جامعة دست‌خوش دگرگونی‌ای چون ایران، که در دهه‌های اخیر، نسل پشت نسل‌اش، در درک و دریافت پدیده‌ها تفاوت‌های به‌نسبت چشمگیر باهم دارند. وازهمین روبرخی حافظان میراثسیاسی گذشته، نسبت به نسل دوم اصلاح‌طلبان جبهه می‌گیرند که مبادا این جوانان " میراث‌برباددهِ " پدران باشند و از خاتمی عبور کنندو بعضا آن‌ها را اصلاح‌طلبان بدلی می‌خوانند که باید چشم امید از آنان برداشت. اما حقیقت از جنس دیگری است.

۱ - اساسا جریان‌ها و گروه‌های سیاسی در ایران، مانند اصلاح طلبان واصولگرایان ریشه‌ها و مبانی نظری چندان منسجمی برای حرکت سیاسی خود ندارند که عده‌ای بخواهند خود را مالک سرقفلی آن بدانند. احزاب و جریان‌های سیاسی ایرانی، عمدتا، تشکلی برای رسیدن گروهی با منافع متجانش و مشترک و احتمالا جهات فکری نزدیک به یکدیگر، به قدرت است. ایشان کمتر در مبانی و مفاهیم اندیشه سیاسی، مناسبات عصر جدید و ویژگی‌ها و تمایزهای اداره امور عمومی دقیق شده‌اند.

۲ - بحران‌های اجتماعی و سیاسی، و شکست‌های پی‌درپی دو گروه، البته هزینه‌هایی بر کشور تحمیل کرده است. در این وضعیت، دغدغة نقد و تامل و تجدیدنظر در نظر و عمل، شرط «عقل» است و «غیرت». حال گروهی از اصلاح‌طلبان ندای تجدید نظر سرداده‌اند. آن‌ها بحرانی را درک کرده‌اند که از یک‌سو تحت تاثیر شکست‌های سیاسی و تحدید فعالیت‌هایشان از سال ۸۴ به این‌سو است و از سوی دیگر ناشی از ابهام و ناکارآمدی مفاهیم و رویکردهای نظری‌شان. اصلاح‌طلبانِ پس از دوم خرداد، عمدة توجه و تلاش خود را وقف پیش‌برد و گسترش مفاهیم «جامعة مدنی» و «مردم‌سالاری»(و مفاهیمی دیگر از این دست) کردند. مفاهیمی نو در جامعة سیاسی جمهوری اسلامی که البته در طرح سیاسی آنان و جلب طبقة متوسط روبه‌گسترش، و تزاید جوانان دانشگاهی، نیز مفید می‌افتاد.

۳ - ازسوی دیگر مفهوم جامعة مدنی بدون در نظر آوردن و تحلیل قرار دادن نهادها و بازیگران فعال اقتصادی و صرف توجه به نهادهای مستقل سیاسی و رسانه‌ای و تاکید بر آزادی بیان ایده‌های سیاسی، اساسا خالی از معناست. وجود و نیرومندی جامعة مدنی به واسطة رونق فعالیت‌های اقتصادی آزاد و قانونی بازیگران و بنگاه‌های متعدد و نیرومند است. همچنین، اصلاح‌طلبان، کمتر به حوزه‌های نظری چون حدود و تمایزات قلمروی خصوصی و عمومی، جایگاه فرد در جامعه، نسبت میان فرد، جامعه و دولت، حقوق مسلم فرد و شهروند، حدود عمل دولت و تمایز کارآمد میان کارکرد قوا و نهادهای آنو روش‌ها و رویکردها در ادارة امور و سیاست‌گذاری‌های عمومی، توجه نشان داده‌اند.

۴ - مشکل اساسی دیگر در مفهوم «مردم‌سالاریِ» اصلاح‌طلبان است که ایشان آن را «مناسب‌ترین سیستم» می‌دانند. دموکراسی، حکومت قانون و مجموعه‌ای از نهادهای عمومی با مختصات و کارکردی غیرشخصی و جناحی است که در چارچوب آن گردش قدرت از حزب و گروهی به دیگری نظام می‌یابد و در فرهنگی از تساهل، پذیرش جایگاه و حقوق اساسی فرد و اجماع کلان بر سر یک کلیت و موجودیت ملی جریان می‌یابد. به زعم جامعه شناسان سیاسی علیرغم توفیق دولت آقای خاتمی در کارآمدی مردم سالاری وروایت متقن اصلاح طلبان از این سیستم، هنوز برای حاکمیت کامل مردم سالاری تلاشی مضاعف لازم است. بحران نظری در اینجاست که جامعة مدنی و مفاهیمی از این دست بدون تعمیق تقسیم کار اجتماعی، وجود و توسعة نهادها و فعالیت‌های اقتصادی آزاد و قانونی، و نهادها و چارچوب‌های حقوقی کارآمد که تمایزات میان قلمروهای خصوصی و عمومی و حقوق مسلم شهروندی در آن مشخص شود، تنها به کار خواب کردن جوانان و کودکان می‌آید.

۵ - به نظر نگارنده، تجدیدنظر اصلاح‌طلبان باید معطوف به مسائل پیش گفته باشند. «نسل دوم اصلاح‌طلبان» تا آنجا که دغدغه تامل و تجدیدنظر را دریافته اتفاقی خجسته است. حادثه‌ای که اصول‌گرایان از مشابه آن بی‌بهره‌اند و برخی اصلاح‌طلبان از آن تغافل می‌کنند. این‌که آن را با برچسب‌هایی نظیر «نواصلاح‌طلبی» بنامیم قدری زود است.

باید دید که «ندای ایرانیان» تا چه حد از نگاه جنبش‌محورانة نسل اول به قدرت، به نهاد محوری و تامل بر قدرت سیاسی از مجرای تامل در نهادها گذار کرده و می‌تواند یک مانیفست منسجم اقتصادی و سیاسی در شیوة ادارة امور عمومی ارائه دهد. جریان اصلاح‌طلب نیازمند چنین تحول نظری و متعاقبا عملی است، و به‌واسطة اقبال اجتماعی که در شرایط فعلی به کلیت امر «اصلاح» نه صرفا یک عده بازیگر سیاسی وجود دارد، شایستة چنین احیائی است.

براین سیاق وبطورکلی «ندای ایرانیان» ویا هرتشکیلاتی با این سبک وسیاق، اگر در چنین راهی بتواند ثابت قدم باشد، هم ذیل سیادت محمد خاتمی خونی تازه به رگ‌های اصلاح‌طلبی وارد می‌کند و هم به مشی نظری «اعتدال» نزدیک شده و به همراه و متحد طبیعی این جریان و «دولت» روحانی تبدیل می‌شود و برخی کمبودهای نظری و رسانه‌ای و اجتماعی آن را جبران می‌کند.

محافظه‌کاران افراطی که توپ‌خانة رسانه‌ای خود را علیة این جریان تازه تجهیز کرده‌اند، خود را خسته می‌کنند که تیر به سایه‌ای خیالی می‌زنند.

بر سرآمدان اصلاح‌طلب است که به جای تقلیل «نسل دوم» به یک شخص، که به نوعی پاک کردن صورت مسئلة بحران است، دست همراهی به این جریان جدید داده و مصلحت کشور را اولی بر مرده‌ریگ هویت‌های سیاسی رسوب‌کرده و به میراثمانده ببیندند. ایران و ایرانیان شایستة درماندن در دعواهای سیاسی نیستند.

ارسال نظر
پیشنهاد امروز