در برنامه برمودا مطرح شد؛
ماجرای اصرار صالحی برای مذاکره با آمریکاییها و موافقت رهبری
صالحی در برنامه «برمودا» گفت: پس از آن که عمانیها دو بار به صورت غیرمستقیم پیام مذاکره آمریکاییها را به ایرانیها رساندند، به دیدار مقام معظم رهبری رفتم و این موضوع را با ایشان در میان گذاشتم و در نهایت برای اتمام حجت اجازه دادند اما دکتر احمدینژاد گفت «من نیستم».
به گزارش ایلنا، علیاکبر صالحی شب گذشته (۲۲ بهمن ماه) با حضور در برنامه برمودا در مورد نحوه ورودش به سیاست گفت: وقتی به ۱۰ یا ۱۱ سالگی خود فکر میکنم، متوجه میشوم که از همان زمان به سیاست علاقه داشتم. روزنامه و مجله میخواندم.
وی ادامه میدهد: «بچه ۱۰، ۱۱ ساله چرا باید سخنان نخست وزیر را گوش بدهد». او وقتی به ایران آمد، هیچگاه فکر نمیکرد وارد سیاست شود و به گفته خودش ورودش به سیاست نیز تقدیر الهی بوده است.
در زمان ریاست جمهوری خاتمی، به عنوان نماینده ایران در آژانس بینالمللی انرژی اتمی در وین انتخاب و سپس در دولت احمدینژاد، سرپرست وزارت امور خارجه شد. در سال ۸۸ زمانی که دولت اول احمدینژاد تشکیل شد،او در سازمان انرژی اتمی ایران حضور داشت و سپس در سال ۸۹ از او خواستند تا به وزارت امور خارجه برود.
صالحی که علاقه زیادی به کار خود داشت، رغبت زیادی برای این پست نداشت؛ چون معتقد بود که افراد لایق زیادی در وزارت امور خارجه ایران هستند که میتوانند این مقام را به عهده بگیرند. بالاخره پس از گفتوگوهای فراوان در نهایت موافقت کرد تا در مورد این موضوع فکر کند اما زمانی که داشت به این پیشنهاد فکر میکرد و زمانی که برای سخنرانی در سالگرد شهادت شهید شهریاری به دانشگاه صنعتی شریف رفته بود پیام انتصاب او آمد.
او در مورد این موضوع میگوید: برای دیدار با آقای متکی به وزارت امور خارجه رفتم اما نتوانستم با ایشان ملاقات کنم؛ چون ایران نبودند. در واقع قرار بود زمانی که آقای متکی از سفر خارجه بازمیگردند، حکم سرپرستی من نیز بیاید اما گویا سفر ایشان به تعویق افتاده بود و قبل از عزیمت به ایران، پیام انتصاب من آمد؛ در حالی دفتر ریاست جمهوری درصدد جمعآوری خبر بودند، دیگر دیر شده بود و رسانهها از این موضوع آگاه شده بودند.
صالحی ادامه میدهد: بعدها زمانی که آقای متکی را دیدم، گلهای از من نداشتند اما گویا از دفتر ریاست جمهوری گلهمند بودند. او در مورد اینکه وزرای دولت ایران باید متولد ایران باشند نیز میگوید: لزومی ندارد متولد ایران باشند بلکه باید ایرانی باشند.
نجفزاده از او میپرسد از اینکه وارد سیاست شدهاید، پشیمان هستید؟ که این وزیر اسبق میگوید: «نه. از نوجوانی به سیاست علاقهمند بودم؛ در واقع سیاست پیش از آنکه علم باشد یک هنر است مانند نقاشی که هم علم است و هم هنر؛ علاقه من به سیاست کمککننده بود».
میزبان برمودا از صالحی میپرسد که آیا مخالف « من قطاری دیدم که سیاست میبرد و چه خالی می رفت» هستید یا خیر؟ که این دیپلمات سابق اینگونه پاسخ میدهد: در تعریف برخی امور افراط و تفریط وجود دارد و بستگی دارد سیاست را چگونه تعریف کنیم.
او اینگونه ادامه میدهد که یک مسلمان، سادهلوح نیست و زیرک و باهوش است؛ ما در سیاست مبنا را بر این نمیگذاریم که بخواهیم دروغ بگوییم؛ ممکن است برخی از مسائل را پنهان کنیم و اساسا ما برخلاف بعضی از افراد که میگویند "هدف، وسیله را توجیه میکند" هستیم.
صالحی که تقریبا با تمامی روسای جمهور ایران همکاری داشته است و از نظر حزبی و سیاسی گرایش خاصی ندارد، در مورد اینکه چگونه میشود با تمام این خط مشیهای متفاوت کار کرد، میگوید: پشتوانه علمی من به این موضوع خیلی کمک کرد؛ اگر بخواهیم دیپلماسی را بشکنیم و آن را به دیپلماسی علمی و سایر حوزهها تقسیم کنیم، دیپلماسی علمی به دلیل پشتوانه و تجربه علمی به من در دنیای سیاست کمک کرد به خصوص در پرونده هستهای.
این وزیر اسبق خارجه که زبان عربی را خیلی خوب بلد است، در مورد مذاکرات هستهای میگوید: زمانی که وزیر امور خارجه بودم، در سفر عمان آقای قشقاوی که یکی از معاونان وزارت خارجه بود، در خصوص این موضوع که آمریکاییها آماده انجام مذاکرات با ایرانیها هستند، مطلع شد اما زمانی که این مسئله را با من در میان گذاشت خیلی جدی نگرفتم.
او ادامه میدهد: سپس عمانیها با دکتر سوری که رئیس شرکت ملی نفتکش ایران نیز بود ارتباط گرفته بودند و در مورد این موضوع صحبت کرده بودند. صالحی به سوری اینگونه گفته بود: «تا موضوع مذاکره رسمی نشود، نمیتوانیم این موضوع را مبنا قرار دهیم و خواستههایی داریم». سوری خواستههای ایران را همان لحظه که صالحی ذکر میکرد نوشته بود.
نجفزاده میپرسد که چرا عمانیها به صورت مستقیم با خود شما وارد مذاکره نشدند که اینگونه پاسخ میدهد: «شاید میخواستند امتحان کنند و ببینند که جواب ما چیست».
این استاد دانشگاه میگوید:«پس از آنکه با دکتر سوری صحبت کردم، به دیدن رهبری رفتم و ایشان را از این موضوع مطلع کردم. رهبری فرمودند نمیشود به آمریکاییها اعتماد کرد مانند قضیه افغانستان و عراق». صالحی ادامه میدهد: «من اصرار کردم و از ایشان خواستم تا اجازه دهند، در پایان مقام معظم رهبری اجازه دادند تا اتمام حجت کنیم و شروطی تعیین کردند؛ چون رسانهها و افکار عمومی دست آنها بود.»
او در مورد شرایط رهبری برای انجام مذاکرات ادامه میدهد: « یکی از شروط این بود که موضوع فقط در مورد پرونده هستهای باشد نه موضوعات دیگر. مذاکره برای مذاکره نباشد مانند ۵+۱، مذاکرات محرمانه بماند که خود آمریکاییها نیز خواستار این موضوع بودند و در صورتی که در دور اول مذاکرات به نتیجه نرسید، مذاکرات را قطع کنید؛ همچنین گفتند که رئیس جمهور متولی هر دو مذاکره باشد». در آن زمان سعید جلیلی با ۵+۱ مذاکره میکرد که کاملا علنی بود و رسانهها در جریان این موضوع بودند.
این دیپلمات ایرانی ادامه میدهد: «زمانی که رهبری برای انجام مذاکرات اجازه دادند، بسیار خوشحال شدم و میخواستم ایشان را ببوسم که درست نبود». صالحی پس از دیدار با مقام معظم رهبری به دیدار رئیس جمهور میرود تا موضوع را با او در میان بگذارد که رئیس جمهور وقت میگوید من راضی نیستم.
زمانی که صالحی علت مخالفت احمدینژاد را جویا میشود، احمدینژاد میگوید: «به صورت مستقیم به خود من بگویند و توصیه میکنم که شما نیز ورود نکنید» که صالحی اعلام میکند که «یعنی شما به من که وزیر دولتتان هستم، اعتماد ندارید؟».
نجفزاده از صالحی در مورد ارتباط احمدینژاد و جلیلی میپرسد که در جواب میشوند: «ارتباط میان آنها خوب بود؛ چون خود دکتر احمدینژاد، آقای جلیلی را معرفی کرده بودند و زمانی در وزارت امور خارجه با یکدیگر همکاری داشتند».
صالحی در مورد مخالفت رئیس جمهور با انجام مذاکرات ادامه میدهد: «دکتر احمدینژاد گفتند،آخرت این کار خوب نیست». صالحی اعتقاد داشت که کار خاصی نخواهد کرد و فقط برای مملکتش تلاش خواهد کرد و اگر این موضوع حل شود که خوب است اگر هم حل نشود که مثل الان است.
او میگوید: «احساس کردم که دکتر احمدینژاد نمیخواهد در این موضوع ورود کند». به اعتقاد صالحی، رد مذاکرات از سمت احمدینژاد، اشتباه بود.