هیچکس بیصدا نمیماند؛ تلاشی برای شنیدن صدای آنها که صدا را نمیشناسند
ماجرا از زمانی شروع شد که خانم شقایق دهقان بازیگر محبوب کشورمان در روز جهانی ناشنوایان در صفحه اینستاگرامش ویدیویی یک دقیقهای با نقشآفرینی خودش قرار داد مردم را به پویشی برای حمایت از افراد کم شنوا و ناشنوا دعوت کرد.
"پویش هیچکس بی صدا نمیمونه" در همان نگاه اول هم جذاب و دوست داشتنی بود. در زیر پست شقایق دهقان، نام خانم تیلا موسوی به عنوان پایه گذار این پویش ذکر شده بود. برای ما جالب بود که بتوانیم با کسی که ایده و برنامه این پویش را داشته صحبت کنیم. بعد از چندبار تماس گرفتن توانستیم خانم موسوی را پیدا کنیم و قراری باهم بگذاریم و در مورد پویشی که راه اندازی کردند صحبت کنیم. در اینجا بخشی از مصاحبه با ایشان در راستای مشکلات کم شنواها و ناشنواها و پویش اجتماعی هیچکس بی صدا نمیمونه را برای شما آورده ایم.
خودتون رو معرفی کنید
من تیلا موسوی هستم. تحصیل کرده رشته مامایی و کارشناس شنوایی شناسی فارغ التحصیل از دانشکده توانبخشی دانشگاه شهید بهشتی تهران. 15 سال سابقه کار در حوزه شنوایی شناسی و توانمند سازی افراد کم شنوا رو دارم و در حال حاضر مدیریت کلینیک شنوایی شناسی نسیم قیطریه رو به عهده دارم.
- خانم موسوی به طور کلی مشکلات شنوایی در ایران چه گستردگی داره؟
بر اساس اطلاعاتی که سازمان آمار کل کشور چند سال پیش منتشر کرده بود، سالانه 1500 کودک کم شنوا در ایران متولد میشن، اما ما شاهد شیوع و گسترش بیشتر کم شنوایی در کشور هستیم. به خصوص در سالهای اخیر این مساله بیشتر هم شده. بر اساس آمارهای سازمان بهداشت جهانی، ما سومین کشوری هستیم که دارای شیوع بالای کم شنوایی در جهانیم. خب همین آمارها نشان از وضعیت بحرانی این مساله در کشور داره.
- کم شنواها و ناشنواها در جامعه بیشتر چه مشکلاتی دارند؟
مهم ترین مشکلشون اینه که در استفاده از سمعک مقاومت اولیه زیادی دارند که این مقاومت ناشی از شرم و خجالتیه که جامعه به اونها القا کرده. فرد کم شنوا، کم شنوایی خودش رو از جامعه و مردم پنهان میکنه و سعی میکنه با لب خوانی مشکل کم شنوایی خودش رو حل کنه که همین مساله باعث تشدید کم شنواییش شده و روز به روز وضعیتش بحرانیتر میشه. البته این نگاه به دلیل نگاه تاریخی و اجتماعی ما به این وسیله است که در سالیان گذشته به دلیل عدم تکنولوژی مناسب، ظاهر و کارایی مناسبی نداشتن. اما حالا ما شاهد سمعکهای بسیار حرفهای با ظاهرهای زیبایی هستیم که میتونند کیفیت زندگی افراد کم شنوا رو به مراتب بهتر کنند. در مورد ناشنواها اما مساله شکل دیگری داره. ما نسبت به اونا و تواناییهاشون نگاه درست و منصفانهای نداشتیم و زندگی رو براشون سخت کردیم. من فکر میکنم باید در مورد ناشنواها بازنگری عمیق و جامعی داشته باشیم.
- شما پایه گذار پویش اجتماعی "هیچکس بی صدا نمیمونه" هستید. این پویش چیه و چه رسالتی را دنبال میکنه؟
پویش اجتماعی هیچکس بی صدا نمیمونه یک تلاش اجتماعی برای معرفی سبک زندگی و بیان مشکلات ناشنوایان و کم شنوایان عزیز است. هدف از این پویش کم کردن فاصله اجتماعی میان افراد کم شنوا و ناشنوا با سایر مردمه. ما با همکاری و مشارکت مردمی میتونیم روح جدیدی به زندگی افراد کم شنوا و ناشنوا اهدا کنیم. همونطور که میدونید، حس شنیدن، حس اصلی ارتباط میان افراده و همین موضوع باعث میشه تا افراد سخت شنوا ارتباط عمومی خودشون رو از دست بدن. هدف اصلی ما اینه که به جامعه این مساله را یادآوری کنیم که افراد سخت شنوا، ناتوان نیستن. اونا مثل همه ما گونهای از سبک زندگی رو دارند. اگر هیچکس بی صدا نمیمونه بتونه همین یک مساله و نگاه غمانگیز رو تغییر بده، من به تمام چیزی که سالها براش تلاش کردم میرسم و قطعا بسیار خوشحال خواهم بود.
- بسیار عالی...خانم موسوی ایده این پویش از کجا برای شما شروع شد؟
دغدغه من همیشه این مساله بوده. در تمام این سالها. اما عزمم زمانی جزم شد، که دو اتفاق هم زمان برای من افتاد. اولین اتفاق ورود حورا به کلینیک من بود. حورا فتحی، دختر خردسال کم شنوا به من مراجعه کرد. حس زندگی، شور زیستن و هوش بالای حورا برای من بسیار زیبا و قابل احترام بود. بعد از تنظیم سمعک مادرش به من گفت که حورا دوست داره الگویی برای کودکان کم شنوا باشه و این سبک زندگی رو بهشون معرفی کنه. همزمان با این اتفاق، خانم شقایق دهقان، هنرمند عزیز و دوست خوب من، فرد کم شنوایی رو به من معرفی کرد که زندگیش با مشکلات زیادی گره خورده بود. من سمعکی برای ایشون تجویز کردم و اونو به دقت و متناسب با شرایطش تنظیم کردم. چند وقت بعد شقایق به من زنگ زد و از تغییرات شگفتانگیز زندگی اون عزیز برام حرف زد. انقدر حالم خوب شد و لذت بردم که دیگه راهی جز راه اندازی این پویش برای ادامه زندگیم متصور نشدم. شور و شعف حورا و حال خوب اون دوست عزیز کم شنوا، نهیبی برای من بود تا همه تعللها و بهانهها رو کنار بذارم و به رویای چندین سالهام با قدرت و شعف ورود کنم. مساله رو با شقایق عزیز مطرح کردم و اون هم با دل بزرگ و روح دلنشینش قبول کرد تا در این پویش کنار من باشه.
- از دغدغه سالیان دور گفتید. در مورد این دغدغه بیشتر برامون توضیح دهید. دقیقا چه اتفاقی در ذهن شما بود؟
خب ببینید مساله غربالگری بسیار مهمه چون یادگیری گفتار تا سه سالگی پر رنگترین روزهای خودش رو سپری میکنه. ما میتونیم خیلی از افراد کم شنوارو در همین مرحله شناسایی کنیم و بهشون کمک کنیم تا مشکل شنوایی نداشته باشند. نوزادان کم شنوا، میتونند در بدو تولد به سرعت شناسایی بشن و مراحل درمان رو سپری کنند و هرگز دچار اختلالات مرسوم فعلی نشوند. در سالهای گذشته خیلی تریبون و محل انتشاری در دسترس ما نبود و تحرکات اجتماعی زیاد معنا نداشت و ما نمیتونستم اطلاع رسانی درستی داشته باشیم. اما حالا من همه چیزهای لازم رو دارم و فکر میکنم رسالت زندگیم در همین اتفاق خلاصه میشه.
- متخصصین زیادی هستند که در حوزه شنوایی فعالند. اما هیچکدام به این شکل دغدغه شما را ندارند. چرا؟
(با لبخند) حتما دغدغههای بهتری دارند. ولی واقعا اینطوری نیست. همکاران من خیلی برای این مساله به صورت جداگانه زحمت میکشن و من بارها این تلاشها رو از نزدیک و از سمت همکارانم دیدم. اما راه اندازی پویش اجتماعی مثل پویش ما، شاید نیازمند داشتن دغدغه اجتماعی بزرگتری باشه و لزوما انتخاب همه نباشه.
- شما در یکی ویدیوهای معرفی پویش به جمله جالب و قابل تاملی اشاره کردید و گفتید سمعک هم چیزی عینکه. جمله شما ذاتا درسته. اما چرا جامعه نگاه متفاوتی به این دو وسیله داره؟
بله. سمعک و عینک دقیقا شبیه هم هستند. جالب اینجاست که از لحاظ بصری عینک خیلی بیشتر توی دید مردمه تا یک سمعک کوچولو. اما دلیلش چیه که جامعه نه تنها نگاه این نگاه شرم ساز رو نداره، بلکه بسیارند کساییکه دوست دارند عینک بزنند و عینکی باشند تا در جامعه محبوبتر و به قول معروف با کلاستر باشند. گره خوردن عینک به مفاهیمی مثل فرهیختگی، دانش، توانایی و نگاه ویژه احتمالا دلیل اصلی این اتفاق باشه. این نگاه تا جایی در ما رسوخ کرده که گاها سعی میکنیم با استفاده از این وسیله طبقه اجتماعی و فرهنگی خودمون رو بدون اینکه به عینک نیاز داشته باشیم تغییر بدیم. عینک گره خورده به ادبیات، موسیقی، شعر و فرهنگ سالیان دور مردم ایران و جهان. فقط و فقط نقش سینما کافی بود تا آدما عاشق عینک بشن. در مورد سمعک اما اینطوری نیست. ما سمعک را وسیله افراد ناتوان میدونیم و به افراد کم شنوا نگاه ترحمآمیز داریم و دست میذاریم روی این مساله و فرد کم شنوا و خانوادهاش رو آزار میدیم.
به محض دیدن یه بچه سمعک داره شروع میکنیم به در گوشی حرف زدن و بی دلیل بهش محبت میکنیم و احتمالا حس میکنیم که چقدر آدمای خوبی هستیم. در حالیکه اصلا چنین اتفاقی وجود نداره و هر نگرشی از سمعک و کم شنوایی هست، تصویری از گذشته دور و کور افرادی است که در سینما، ادبیات و خود جامعه، موقع حرف زدن، دستشان را پشت گوششان میگذاشتند و میگفتند: هااااا؟ تموم شد این تصویر. کهنه و دمده شد.. سالهاست که تموم شده. سمعک چیزی دقیقا شبیه عینکه و افراد کم شنوا به هیچ عنوان دچار نقص و عیبی نیستند. اونا یک تیپ از افراد موجود در جامعه هستند. در اجتماع، یکی اضافه وزن داره، یه نفر آلرژی داره، یکی دیابت داره و ... افراد کم شنوا هم مشمول همین اتفاق هستند. باید یکبار برای همیشه این مساله رو قبول کنیم و نگاهمون رو به افراد سخت شنوا و سمعک تغییر بدیم.
- خانم موسوی در مورد بانک سمعک برامون بگید.
بانک سمعک هم ماجرای جالبی داره. چند سال پیش خانمی به من مراجعه کرد. این خانم سمعکهای مادرش رو که مراجع من بود، برای من آورد و گفت دوست داره در راه مادرش این سمعکا به شخصی که استطاعت مالی خرید سمعک رو نداره برسه. اتفاقا در همان ایام من چند نفر رو میشناختم که به دلیل مسائل مالی، امکان خرید سمعک رو نداشتند. من سمعکها را از اون خانم تحویل گرفتم و برای یکی از اون افراد کم بضاعت، قالبگیری و تنظیم کردم و تحویل دادم. اون فرد انقدر خوشحال شد و ذوق کرد که نمیتونم براتون توصیفش کنم. همونموقع با خودم گفتم چقدر این حرکت میتونه مفید و جذاب باشه.
برای من چیزی شبیه اهدا عضو بود. پس تصمیم گرفتم، خودم در دایره مراجعینم این فرهنگ رو راه اندازی و پرزنت کنم. در طول ده سال گذشته، خیلی از عزیزان به من لطف داشتند و سمعکهای بلا استفاده، قدیمی و با متعلق به عزیزان فوت شده خودشون را به من دادند تا به دست فرد نیازمندی برسونم. نتیجهاش هم حال خوب و کاری ثواب برای همه ما بود. به همین خاطر من تصمیم گرفتم این مساله رو در مقیاس خیلی بزرگتر انجام بدم.
- واقعا خوش به حال شما و البته آنها. همین الان حال من هم خوب شد. خانم موسوی حمایتهای دولتی و خصوصی در راه اندازی این کمپین داشتید؟
خیر... همه چیز رو با هزینه شخصی خودم پیش بردم و هیچگونه اسپانسر مالی و سرمایهگذار نداشتم. هر اتفاق خوبی که بوده از سمت دوستان عزیزم بوده که منو حمایت کردن و تنهام نذاشتند. البته دلیلش عدم حمایت در ازای درخواست نبوده و من دوست داشتم تا نتیجه کار رو به دیگران پرزنت کنم و بعد از اون حامی مالی برای کمپین پیدا کنم.
- برای ادامه حیات این کمپین و پویش چه نیازمندیهایی دارید؟
ما بیشتر از هر منبع مالی و اقتصادی، احتیاج به حمایت مردم جهت آگاه سازی عمومی جامعه داریم. بالا رفتن مشارکت برای من مهمه. همونطور که قبلا گفتم، اگر بتونم فرهنگ جامعه رو در مواجه با افراد کم شنوا و ناشنوا اصلاح کنم، همه کاری که باید انجام میدادم رو دادم. و این میسر نمیشه مگر با مشارکت عمومی همه مردم. در این سالهای اخیر، مدرسه ناشنواها ورودی کمتری داشته و دلیلش غربالگری بهتر در این سالها بوده. امیدوارم این غربالگری هر روز بهتر و بهتر بشه و بتونیم این مساله رو در سالهای بعد ریشه کن کنیم.
- قدم بعدی در این کمپین چیه؟
برنامه من توانمند سازی کم شنواها و ناشنواهاست. دوست دارم تا براشون شغل ایجاد کنم و کاری کنم که از لحاظ مالی و اقصادی در فشار نباشند. همین اواخر دیدم که شرکت تپ سی در یک حرکت خیلی خوب و محترمانه از سفیران ناشنوا برای ناوگانش استفاده کرده و شرایطی رو تسهیل ارتباط با اونا ایجاد کرده. این اتفاق برای من خیلی جذاب و قابل احترام بود و همینجا هم ازشون تشکر میکنم که با این مدل وارد فعالیتهای مسئولیت اجتمای خودشون شدند. یه نکته مهم رو اینجا بگم.
به هر صورت، هر تهدیدی در کنار خودش فرصتهایی رو به همراه داره و بالعکس... افراد ناشنوا و کم شنوا به واسطه این ضعف شنیداری، تمرکز و دقت بیشتری در انجام کارهاشون دارند و این میتونه مساله مهمی برای هر کارفرمایی باشه. قدم بعدی من تلاش برای ایجاد شغل و افزایش مهارت این افراده...
- خانم موسوی سوالات من تموم شد. چیزی هست که فراموش کرده باشم و خودتون دوست داشته باشید در موردش حرف بزنید؟
پویش هیچکس بی صدا نمیمونه برای من منافع مالی نداره و دوست دارم شفاف و صادقانه این مساله رو بگم. حال خوب این اتفاق برای من از هر درآمدی ارزشمندتره و من به هیچ عنوان به دنبال کسب هزینه نیستم. ساخت و قالب گیری سمعک و گاها خرید سمعک برای این افراد هزینههایی داره که من امیدوارم سازمانها و شرکتها به خصوص خود نمایندگان فروش سمعکها میتونند در این مسیر کمک شایان ذکری داشته باشند. بذارید همینجا اسمش رو بذارم "نذر صدا" ... بذارید یه مساله دیگه رو هم که گفتنش در این روزا خالی از لطف نیست براتون بگم. چند روز پیش استاد محمدرضا شجریان به رحمت خدا رفتند.
انسان بزرگ و نازنینی که همه ما با صدای ایشون خاطرات فراوانی داریم. اما هستند افراد زیادی که هرگز "ربنا" استاد رو نشنیدن یا با "ایران ای سرای امید" خاطرهای ندارند و اشک نریختند. هستند کسایی که نمیدونند شنیدن صدای مادر وقتی که نوازشت میکنه و میگه "دوستت دارم" چه حس عجیب و زیباییه. دنیای بی صدا دنیای دلتنگ کننده و سختیه. نشنیدن خیلی خیلی دردناکه. یکبار عمیق بهش فکر کنید و بعد از اون مطمئنم که شما هم کنار من قرار خواهید گرفت.
- و حرف آخر...
حرف آخر رو اول زدم... هیچکس بی صدا نمیمونه... بیاید باهم و در کنار هم محققش کنیم. همین