خبرگزاری کار ایران

عاقبت اعتماد به کانال‌های همسریابی

عاقبت اعتماد به کانال‌های همسریابی
کد خبر : ۹۹۵۲۵۰

زن ۴۰ ساله‌ای که در جست وجوی شوهرش دست به دامان قانون شده بود؛ درباره داستان زندگی اش به کارشناس اجتماعی کلانتری توضیحاتی ارائه داد.

به گزارش ایلنا، با همسرم در یکی از کانال‌های همسریابی آشنا شدم با آن که بار‌ها در رسانه‌ها از غیرقانونی بودن این گونه کانال‌ها مطلع شده بودم و می‌دانستم ازدواج از این طریق عاقبت خوشی ندارد، اما نمی‌دانم چرا باز هم فریب وسوسه‌های دوستم را خوردم و ...

این‌ها بخشی از اظهارات زن ۴۰ ساله‌ای است که در جست وجوی شوهرش دست به دامان قانون شده بود. این زن که ادعا می‌کرد هیچ نشانی و مشخصاتی از همسر تبعه خارجی اش ندارد درباره داستان زندگی اش به کارشناس اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: ۲۰ ساله بودم که با یکی از بستگان پدرم ازدواج کردم و صاحب یک دختر و پسر شدم، اما اعتیاد همسرم روزگارم را تلخ کرده بود تا جایی که به مصرف مواد مخدر صنعتی روی آورد و دیگر نمی‌توانست مخارج من و فرزندانم را تامین کند.

با وجود این من باز هم این شرایط را به خاطر فرزندانم تحمل می‌کردم تا این که او به یک معتاد تزریقی تبدیل شد. آن قدر اعضای بدنش را برای تزریق مواد مخدر سوراخ کرده بود که دیگر جایی برای تزریق نداشت. این گونه بود که من برای جلوگیری از آلوده شدن به ایدز یا بیماری‌های خطرناک دیگر از او طلاق گرفتم و بعد از ۱۵ سال زندگی مشترک به همراه دختر و پسرم به خانه پدرم بازگشتم و در طبقه بالای منزل آن‌ها ساکن شدم. حدود پنج سال از این ماجرا می‌گذشت که روزی با وسوسه‌های یکی از دوستانم وارد کانال‌های همسریابی شدم. اگرچه به خوبی می‌دانستم که این گونه ازدواج‌ها عاقبتی ندارد، اما خودم را زنی زرنگ می‌پنداشتم که می‌تواند عاقلانه تصمیم بگیرد. خلاصه در یکی از این کانال‌ها با مردی آشنا شدم که خود را فردی بازاری معرفی می‌کرد. حدود سه ماه به صورت تلفنی و تصویری با یکدیگر ارتباط داشتیم با آن که من هیچ وقت به فروشگاه پوشاک او نرفتم، ولی «مراد» از محل کارش تصویری با من صحبت می‌کرد در همین مدت شیفته چهره آرام و سخنان زیبای او شدم تا این که بالاخره از من خواستگاری کرد و من در حالی به عقد موقت مراد درآمدم که او به دلیل تبعه خارجی بودنش کد ملی نداشت و محل سکونت را نیز نشانی منزل پدرم ثبت کردیم. هنوز از محضر بیرون نیامده بودیم که از من خواست برای اثبات عشقم به او مهریه ام را ببخشم من هم بلافاصله مهریه ام را بخشیدم که او نیز در مقابل مقداری طلا برایم خرید. سپس به یک هتل آپارتمان اجاره‌ای رفتیم تا مدتی را به دور از هیاهوی زندگی خوش بگذرانیم. حدود ۱۰ روز بعد از این ماجرا او مرا به یکی از روستا‌های ییلاقی اطراف طرقبه برد که تعدادی از دوستانش نیز در آن جا حضور داشتند احساس می‌کردم خوشبختی به من روی آورده است، اما از آن روز به بعد دیگر هیچ گاه به تلفن هایم پاسخ نداد و من هم که نشانی و مشخصات دیگری از او نداشتم تلاش هایم به نتیجه نرسید و نتوانستم اثری از همسرم بیابم. اکنون که یک ماه از آن ماجرا می‌گذرد احساس می‌کنم قربانی مردی حیله گر شده ام و ... شایان ذکر است به دستور رئیس کلانتری قاسم آباد مشهد بررسی‌های کارشناسی و اقدامات قضایی درباره ادعا‌های این زن در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

منبع: خراسان

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز