شرم ما و رنج مردم!
هیچکس منکر وجود دشمن و دست خارجی و وندالیزم و تخریب عمدی نیست اما بخش اعظمی از وضعیت فعلی محصول فساد، ناکارآمدی و اشتباهات پیوسته و مکرری است که از طبقه قدرتمندان و حاکمان سر زده است و دشمن نیز بر همین اشتباهات خیمه زده و امید بسته است و گرنه مردم ما به ویژه همین تهیدستان رنجدیده و جورکشیده هرگز دل به بیگانه نبسته اند و هرگز بر سر استقلال و امنیت خود معامله نمی کنند.
به گزارش ایلنا، حوادث تلخ روزهای اخیر برای هر آن که دل در گرو دین و میهن دارد پیام آور یک شرم و یک هشدار بزرگ است. شرم از آن روی که سالهاست محرومان و مستضعفان و تهیدستان از گفتمان فرهنگی، ادبیات سیاسی، سیاست های اجرایی و سبک زندگانی ما حذف شده اند. امروز از جنبش گرسنگان سخن گفته می شود و از خشم تهی دستان. امروز می شنویم «کوخ نشینان به حرکت آمده اند» و «سیل گرسنگان همه چیز را نابود خواهد کرد». این جملات برگرفته از تحلیل های روزنامه ها و رسانه های ماست. این ادبیات یکایک ما را به محاکمه می کشد و گواه روشنی است بر آنچه کرده ایم و غفلتی که داشته ایم. چه کرده ایم که «کوخ نشینان» که به تعبیر امام (ره) یک موی سرشان به همه کاخ و کاخ نشینان جهان برتری دارد، به عنوان یک تهدید تلقی می شوند. شکاف طبقاتی و نابرابری اجتماعی را اقتصاد دانان با عدد و رقم تبیین می کنند، اما روایت این ارقام در داستان غم انگیز دل های خسته ی محرومان، دیگر یک رقم نیست که با گوشت و خون و استخوانشان تفسیر می شود.
بپذیریم که تقریبا هیچکدام از ما دیگر ایشان را نمایندگی نمی کنیم و آنان از ما که سالهاست بر مطالبات هویتی خود و طبقه متوسط به بالا تمرکز کرده ایم، عبور کرده اند. ما آنان را فراموش کردیم و ایشان نیز ما را وانهادند و با این روال از سرمایه اجتماعی نزد ایشان برخوردار نیستیم. امروز، به جز قلیلی، نه اصول گرا و نه اصلاح طلب و نه دانشگاهی و نه حوزوی و نه حکومتی و نه غیر حکومتی نمی تواند ادعا کند که دغدغه ی اصلی اش محرومان بوده است. که اگر چنین بود امروز شاهد قطور شدن لایه های تهیدست جامعه و سر برآوردن فساد و اشرافیگری مشمئز کننده در بسیاری از احزاب و مسئولان و برادران دیروز و امروز خود نبودیم.
آری، وقتی تهیدستان و کرامتشان را نادیده گرفتیم و هر روز فشار را بر شانه های ایشان مضاعف نمودیم وکمترین درکی از این فشار نداشتیم، باید این روز را می دیدیم. آن روز که با خطبه های علی (ع) در نهج البلاغه بیگانه شدیم و همنشینی و سخن از تهیدستان و محرومان به معنای مخالفت با رشد اقتصادی و مدرنیسم دانسته شد، و ارزشهایی که انقلاب بر آنها استوار گشت، جای خود را به برتری جویی اقوام و ایل و تبار و قبیله هایمان داد، همان روز صحنه را باختیم. تنگه احد ما آن روزی بود که محرومان را رها کردیم و به دنبال سراب منافع رفتیم و به چپاول غنائم مشغول شدیم.
ما پیمان شکنی کردیم. همان هنگام که مسئولی که حتی یک شب در چهل سال گذشته گرسنه نخوابیده است و همواره خود و خانواده اش از همه چیز برخوردار بوده اند، در پشت درهای بسته با تصمیمات ناگهانی، سرنوشت زندگانی مردم را یک شبه دچار تنش های بنیان کن کرد و ما سکوت کردیم، پیمان شکنی شد. آن روز که حتی زحمت توضیح تصمیمات درست و غلط خود را به مردم متحمل نشدند و ما پشتیبانی کردیم، پیمان شکنی شد. معلوم بود که محرومان در بی اعتنایی تنفر برانگیز ما، بی طاقت می شوند و خشمشان شعله می کشد.
ما سفارش به کرامت و آگاهی شده ایم و حداقل کرامت آن است که مردم از حداقل هایشان برخوردار باشند و حداقل آکاهی آن است که مردم بدانند سیاست های مسئولان آنان را به کجا می برد. متاسفانه در عمل ثابت کرده ایم که بسیاری از ما اعتقادی به مردمسالاری نداریم، شمایل احزاب ما نیز که با رهبران مادام العمر اداره می شود، دمکراسی و مردمسالاری را به یک شوخی شبیه ساخته و به سخره گرفته است، لذا بعید است که کسی از ما برای تصمیماتمان از مردم اجازه بگیریم و آنان را در تصمیماتی که درباره آنان گرفته می شود شریک بدانیم و آن را تفرعن هم نمی دانیم. اگر بر خلاف وعده ی انقلاب و قانون اساسی مردم را شریک نمی دانیم، اما حد اقل انتظار این بوده است که مردمی که فشار ها را تحمل می کنند، بدانند به کجا برده می شوند و نتیجه ی نهایی سیاست های اتخاذ شده چیست؟ مردم حق دارند بدانند که دستاورد سیاست های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی داخلی و خارجی کدام بهشت برین است و چه زمانی به مقصود می رسد؟ بنا بر نقل مشهور، مولای ما امام حسین علیه السلام در شب عاشورا به اصحاب خود فرمود همه شما فردا کشته می شوید، اگر می خواهید بروید و اگر می خواهید بمانید. این سیره امامان ماست، باید مردم از سرنوشتشان با خبر باشند. آری بی خبر نگاه داشتن مردم از آنچه که در انتظارشان است و یا فریب مردم و وعده های توخالی سیره بزرگان ما نبوده است. امروز متاسفانه مردم نمی دانند محصول و هدف بسیاری از تصمیم ها و سیاست های جاری چیست و جه کسی را باید مسئول بدانند؟
ما مکررا مردم را بی خبر نگاه می داریم و با چشمان بسته به میدان برخورد با چالش ها و مشکلات می فرستیم. سیستم رسانه ای کشور را نیز الکن و غیر متوازن ساخته و از رسانه های مستقل و آزاد ممانعت به عمل می آوریم و می خواهیم به اجبار همه به تلویزیون انحصاری سراسری گوش فرا دهند و این یعنی مایل نیستیم مردم درباره آنچه بر آنان می گذرد از منابع مستقل داخلی بشنوند و بدانند و گفت و گو کنند. اینترنت را هم که وسیع ترین شبکه ارتباطی مردم است خاموش می کنیم و حتی آنان را از زمان وصل آن بی خبر می گذاریم. چرا صادقانه با مردم سخن نمی گوییم؟ غافل از آن که همین شیوه ی برخورد، تلنبار شدن خشم عمومی و عوارض بعدی سیلاب شدن را به دنبال دارد اما باز از آن بی خبریم و به پیمان شکنی خود ادامه می دهیم.
بدتر از همه اینها، با مسائل نرم، برخورد سخت می کنیم. غافل از آنکه جامعه بنای کلنگی نیست که با بولدوزر به جانش بیفتیم و نیازمند دقت در تصمیم گیری، ظرافت در اجرا، و لطافت در ارتباط است. قرار بود حافظ جان و ناموس و مال مردم باشیم نه مالک آن.
از صبح تا شام خطاب های باید باید باید مان از تریبونهای رسمی گوش فلک را پر کرده و ذره ای در برابر تصمیمات و اقدامات خود پاسخگو و شنوا نیستیم. هر کسی بخشی از این دیار را ملک خود دانسته و برای آن قانون مجزا وضع می کند. هیچکس منکر وجود دشمن و دست خارجی و وندالیزم و تخریب عمدی نیست اما بخش اعظمی از وضعیت فعلی محصول فساد، ناکارآمدی و اشتباهات پیوسته و مکرری است که از طبقه قدرتمندان و حاکمان سر زده است و دشمن نیز بر همین اشتباهات خیمه زده و امید بسته است و گرنه مردم ما به ویژه همین تهیدستان رنجدیده و جورکشیده هرگز دل به بیگانه نبسته اند و بر سر استقلال و امنیت خود معامله نمی کنند، و صرفا امید به تصحیح و اصلاح دارند و اساسا برای همین انقلاب کردند و هزاران شهید عزیز را تقدیم نموده اند.
افسوس که ما پیمان شکنان نه خود را تصحیح می کنیم و نه اجازه می دهیم کسی ما را تصحیح کند و با زینتی ساختن پیمان اصلی یعنی قانون اساسی و حق حاکمیت مردم همه راه های اصلاح را تنگ تر و تنگ تر کرده ایم. انتقاد که موهبت الهی است باید صرفا متوجه دیگران باشد و اعتراض صرفا حق ما و حامیان ماست کما این که آزادی حق ما و حامیان ماست و انتخابات نیز هم و هر که در این حلقه نیست خارج از این ماجراست!
باور کنیم که بسیاری از ما از خاستگاه اصلی خود فاصله گرفته ایم و دیگر تعلقی به این مردم نداریم وگویی دیگر نه با فرهنگ مردم و نه با دردهای مردم و نه با امیدهای مردم ارتباطی نداریم و و مردم نیز ما را از خود نمی دانند. بپذیریم که خدا را فراموش کرده ایم و از بطن های پیمان شکن و حلقومی که به لقمه ی حرام آلوده شده است، صدای حق محرومان و مظلومان شنیده نخواهد شد.
کجاست انجمن اسلامی و جنبش دانشجویی عدالتخواه؟ کجاست روحانیت و روشنفکر مردمی؟ کجاست مسئول دردآشنا؟
در ماجرای بحران ارزی بیان شد که بیش از ارز نیازمند عقل و شرافتیم. امروز نیز عرض می شود بیش از هر چیز، نیازمند بازگشت به پیمان با مردم، نیازمند بازگشت به صداقت، حریت و نیازمند انسانیت و کرامتیم؛ و در یک کلام نیازمند توبه ایم. باشد که دل های مردم بازگردد.
والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
ابوالفضل فاتح
6 آذرماه 1398