راز یک قتل افشا شد؛
دستگیری یک زورگیر چند ساعت قبل از عقد
با متلاشی شدن شبکهای مخوف در مشهد، راز یک فقره قتل و زورگیریهای خشن توام با ضرب و جرحهای هولناک فاش شد.
به گزارش ایلنا، این پرونده از اول مرداد گذشته، زمانی در دستور کار پلیس آگاهی خراسان رضوی قرار گرفت که سه جوان موتورسوار با حرکت برخلاف خودروها وارد خیابان امامیه ۸۱ در منطقه قاسمآباد شدند.
آنان که دنبال طعمهای برای زورگیری میگشتند با دیدن دو جوان ۲۱ و ۲۲ ساله که روی نیمکت پارک خطی نشسته بودند به سوی آنها حرکت کردند. جوان ۲۲ ساله با مشاهده رفتارهای خطرناک موتورسواران، پا به فرار گذاشت اما دوست ۲۱ ساله او که «امیر اسدی» نام داشت به دام زورگیران خشن افتاد.
سه جوان موتورسوار بیرحمانه قمهای را بیرون کشیدند و به قصد گوشیقاپی به جوان ۲۱ ساله حملهور شدند. یکی از زورگیران با بیرحمی قمه را بالا برد و ضربهای به شاهرگ گردن امیر وارد آورد و سپس با ضربههای پیاپی دیگر او را نقش زمین کرد اما امیر گوشی خود را به دزدان سنگدل نداد و آنها با رها کردن طعمه زخمی خود از محل گریختند تا اینکه جوان مذکور بعد از انتقال به بیمارستان طالقانی جان سپرد.
بهدنبال وقوع این حادثه تلخ، سردار محمدکاظم تقوی فرمانده انتظامی خراسان رضوی دستورات ویژهای را برای شناسایی اعضای باند زورگیری صادر کرد؛ باندی که «گربههای وحشی» لقب گرفتند. در این عملیات هماهنگ تعداد زیادی از اعضای این شبکه مخوف زورگیری دستگیر شدند و به جرایم هولناکی اعتراف کردند. آنچه میخوانید اظهارات سرکرده این شبکه ترسناک سرقت است که ابتدا طعمههای خود را با ضربات هولناک قمه مجروح میکرد و سپس گوشیهای تلفن را میربود.
خودت را معرفی کن...
«امیرحسین- الف» هستم.
محصلی؟
نه! در کلاس سوم راهنمایی ترک تحصیل کردم.
چرا؟
اهل دعوا بودم و به درس علاقهای نداشتم.
سابقه داری؟
بله، به خاطر نزاع مدتی را در کانون اصلاح و تربیت بودم.
انگیزه نزاع چه بود؟
هیچی یک کل کل ساده. برادرم با دوستش بگومگو کرده بود که من هم به طرفداری از او وارد درگیری شدم و آن نوجوان را زیر مشت و لگد گرفتم که خیلی زخمی شد.
چاقو هم داشتی؟
نه، آن روز چاقو نداشتم.
این نزاع چه زمانی رخ داد؟
حدود ۱.۵ سال قبل. تقریبا ۱۷ ساله بودم.
اهل کجایی؟
مشهدی هستم.
چرا در منطقه محل سکونت شما خلاف زیاد است به طوری که کسی جرئت عبور از آنجا را ندارد؟
نمیدانم ولی خوب به محله ترسناکی معروف شده است.
بعد از ترک تحصیل چه کردی؟
پول نداشتم.به دنبال درآمد بودم، به همین دلیل کارگری کردم.
پدرت چهکاره است؟
او گچکار ساختمان است و من هم ابتدا با پدرم کار میکردم.
خانوادهات چند نفر هستند؟
۹ نفر. ۴ برادر و ۳ خواهر دارم.
همه ازدواج کردهاند؟
نه. یک خواهر کوچکتر از خودم دارم که مجرد است.
اگر کسی از خواهر خودت این گونه زورگیری میکرد چه عکسالعملی داشتی؟
هیچی! من هم او را اعدام میکردم اما تاکنون چنین اتفاقی نیفتاده است.
اولین بار چگونه باند زورگیری تشکیل دادی؟
جشن تولد یکی از دوستانم بود در پارک منطقه نوده نشسته بودیم که جواد (یکی از اعضای اصلی شبکه) آمد و گفت برای انجام عمل جراحی پدرم پول لازم دارم. او گریه کرد و گفت بیا برویم سرقت کنیم. دو نفری سراغ محمد (عضو دیگر شبکه) رفتیم و این گونه باند ما شکل گرفت.
چرا سراغ محمد رفتید؟
چون او موتورسیکلت داشت.
تا به حال چند گوشی فروختهای؟
۱۸ گوشی به مالخر دادهام!
شبی چند سرقت انجام میدادید؟
بستگی به موقعیت داشت گاهی ۴ یا ۵ بار.
چرا اول چاقو میزدی؟
میخواستم بترسند تا خودشان گوشی تلفن را بدهند!
معتادی؟
قرص زیاد میخورم. مثلا شبی که قتل رخ داد ۸ عدد کلونازپام و ۴ عدد ترامادول خورده بودم.
کلونازپام که خواب آور است؟ یعنی خوابآلود چاقو میزدی؟
نه. میخواستم جرئت پیدا کنم . من شب ها قرص می خورم.
گوشی ها را چند می فروختید؟
۱۰۰ تا ۲۰۰ هزار تومان.
نوع گوشی فرقی نمیکرد؟
مالخران چون میدانستند گوشیها سرقتی است پولی به ما نمیدادند. ما هم ۲۰۰ هزار تومان را بین خودمان تقسیم میکردیم که به هر کدام ۵۰ تا ۷۰ هزار تومان میرسید.
تا به حال چند نفر را با قمه مجروح کردهای؟
حدود ۶ نفر از آنها تا به حال در پلیس آگاهی مرا شناسایی کردهاند که من هم آنها را شناختهام.
اگر چاقو نمیزدی امکان زورگیری نبود؟
احتمال داشت با من درگیر شوند یا فریاد بزنند و مردم مرا دستگیر کنند. از ترس آنها را با چاقو میزدم که زودتر گوشی تلفن را به من بدهند! از طرف دیگر هم وحشتی در محل ایجاد میشد که کسی دیگر مرا تعقیب نمیکرد چون از جان خودش میترسید.
وقتی چاقو میزدی چه حسی داشتی؟
فقط غرور جوانی و پز دادن نزد دیگر دوستانم.
عاشق شدی؟
بله. پارسال عاشق دختری شدم که در محل ما زندگی میکرد.
عاقبت این عشق چه شد؟
او مدرسه میرفت که در مسیر مدرسهاش نگاهمان به یکدیگر گره خورد. رفتم به مادرم گفتم که مخالفت کرد و گفت تو هنوز بچه هستی! ولی اصرار کردم. بالاخره موافقت کرد و با خانواده آنها قرار گذاشت. خواستگاری انجام شد. قرار بود پنجشنبه ساعت ۶ بعدازظهر برویم و مراسم عقدکنان را برگزار کنیم که صبح زود در محاصره کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی قرار گرفتم و سرنوشتم به اینجا رسید.
میدانستی یکی از طعمههایت با ضربات قمه تو جان باخته است؟
اول نفهمیدم که او مرحوم شده. چرا که بعد از این ماجرا هم زورگیریهای دیگری انجام داده بودم ولی بعد از چند روز متوجه شدم.
دختری را که ازدواجش ناموفق ماند بعد از دستگیری ملاقات کردی؟
بله. با مادرش به ملاقاتم آمدند!
چه گفت؟
گریه میکرد. میگفت بدبختم کردی! چرا اینگونه سرنوشت مرا به بازی گرفتی؟
تو چه گفتی؟
چیزی برای گفتن نداشتم! من یک زورگیر بودم! فقط گفتم مرا حلال کن! میخواستم بعد از ازدواج سر کار بروم و دیگر زورگیری نکنم اما متاسفانه دستگیر شدم.
منبع: روزنامه خراسان