سیره نورانی پیامبر اکرم (ص ) به روایت امام حسین (ع)
رسول خدا (ص) هیچ نشست و برخاستى نمى کرد مگر با ذکر خدا، و در هیچ مجلسى جاى مخصوصى براى خود انتخاب نمى کرد، و از صدرنشینى نهى مى فرمود، و در مجالس هر جا که خالى بود مى نشست ، و اصحاب را هم دستور مى داد که چنان کنند.
به گزارش ایلنا به نقل از شفقنا، علامه طباطبایی در جلد ششم تفسیر المیزان به بیان روایاتی می پردازد که سیره پیامبر اکرم (ص) در آن مورد اشاره قرار گرفته است. یکی از این روایات تبیین سیره نورانی پیامبر اکرم (ص) از زبان مبارک امام حسین (ع) است، که نکات خواندنی و آموزنده فراوانی در آن نهفته است. این روایت شریف که در روز مبارک ولادت پیامبر اعظم (ص) تقدیم مخاطبان ارجمند شفقنا می شود، به نقل از المیزان چنین است:
حسین (علیه السلام ) براى برادر خود چنین نقل کرد که : من از پدرم از روش رفتار رسول خدا(صلى الله علیه و آله ) در منزل پرسیدم ، فرمود: به منزل رفتنش به اختیار خود بود، و وقتى تشریف مى برد، وقت خود را در خانه به سه جزء تقسیم مى کرد، قسمتى را براى عبادت خدا،و قسمتى را براى به سر بردن با اهلش و قسمتى را به خود اختصاص مى داد، در آن قسمتى هم که مربوط به خودش بود، باز به کلى قطع رابطه نمى کرد، بلکه مقدارى از آن را بوسیله خواص خود در کارهاى عامه مردم صرف مى فرمود، و از آن مقدار چیزى رابراى خود ذخیره نمى کرد. از جمله سیره آن حضرت این بود که اهل فضل را با ادب خود ایثار مى فرمود، و هر کس را به مقدار فضیلتى که در دین داشت احترام مى نمود، و حوائجشان را برطرف مى ساخت ، چون حوائجشان یکسان نبود، بعضى را یک حاجت بود و بعضى را دو حاجت و بعضى را بیشتر، رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) با ایشان مشغول مى شد و ایشان را سرگرم اصلاح نواقص شان مى کرد، و از ایشان درباره امورشان پرسش مى کرد، و به معارف دینیشان آشنا مى ساخت ، و در این باره هر خبرى که مى داد دنبالش مى فرمود: حاضرین آنرا به غائبین برسانند، و نیز مى فرمود: حاجت کسانى را که به من دسترسى ندارند به من ابلاغ کنید، و بدانید که هر کس حاجت اشخاص ناتوان و بى رابطه با سلطان را نزد سلطان برد، و آنرا برآورده کند، خداى تعالى قدم هایش را در روز قیامت ثابت و استوار مى سازد. در مجلس آن حضرت غیر اینگونه مطالب ذکر نمى شد، و از کسى سخنى از غیر این سنخ مطالب نمى پذیرفت ، مردم براى درک فیض و طلب علم شرفیاب حضورش مى شدند و بیرون نمى رفتند مگر اینکه دلهاى شان سرشار از علم و معرفت بود و خود از راهنمایان و ادله راه حق شده بودند.
سپس از پدرم امیرالمؤ منین (علیه السلام ) از برنامه و سیره آن جناب در خارج از منزل پرسیدم ، فرمود: رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) زبان خود را از غیر سخنان مورد لزوم باز مى داشت ، و با مردم انس مى گرفت ، و آنان را از خود رنجیده خاطر نمى کرد، بزرگ هر قومى را احترام مى کرد، و تولیت امور قوم را به او واگذار مى نمود ، همیشه از مردم برحذر بود، و خود را مى پائید، و در عین حال بشره و خلق خود را درهم نمى پیچید، همواره از اصحاب خود تفقد مى کرد، و از مردم حال مردم را مى پرسید، و هر عمل نیکى را تحسین و تقویت مى کرد، و هر عمل زشتى را تقبیح مى نمود، در همه امور میانه رو بود، گاهى افراط و گاهى تفریط نمى کرد، از غفلت مسلمین و انحراف شان غافل نبود، و درباره حق ، کوتاهى نمى کرد و از آن تجاوز نمى نمود، در میان اطرافیان خود کسى را برگزیده تر و بهتر مى دانست که داراى فضیلت بیشتر و براى مسلمین خیرخواه تر بود، و در نزد او مقام و منزلت آن کسى بزرگ تر بود که مواسات و پشتیبانیش براى مسلمین بهتر بود.
سیدالشهداء (علیه السلام ) سپس فرمود: من از پدر بزرگوارم از وضع مجلس رسول الله (صلى الله علیه و آله ) پرسیدم ، فرمود: هیچ نشست و برخاستى نمى کرد مگر با ذکر خدا، و در هیچ مجلسى جاى مخصوصى براى خود انتخاب نمى کرد، و از صدرنشینى نهى مى فرمود، و در مجالس هر جا که خالى بود مى نشست ، و اصحاب را هم دستور مى داد که چنان کنند. و در مجلس ، حق همه را ادا مى کرد، به طورى که احدى از همنشینانش احساس نمى کرد که از دیگران در نزد او محترم تر است ، و هر کسى که شرفیاب حضورش مى شد این قدر صبر مى کرد تا خود او برخیزد و برود، و هر کس حاجتى از او طلب مى کرد برنمى گشت مگر اینکه یا حاجت خود را گرفته بود، یا با بیانى قانع ، دلخوش شده بود،خلق نازنینش اینقدر نرم بود که به مردم اجازه مى داد او را براى خود پدرى مهربان بپندارند، و همه نزد او در حق مساوى بودند، مجلسش ، مجلس حلم و حیا و راستى و امانت بود و در آن صداها بلند نمى شد، و نوامیس و احترامات مردم هتک نمى گردید، و اگر احیانا از کسى لغزشى سر مى زد، آن جناب طورى تادیبش مى فرمود که براى همیشه مراقب مى شد، همنشینانش همه با هم متعادل بودند، و مى کوشیدند که با تقوا یکدیگر را مواصلت کنند، با یکدیگر متواضع بودند، بزرگتران را احترام نموده وبه کوچکتران مهربان بودند، و صاحبان حاجت را بر خود مقدم مى شمردند، و غریب ها را حفاظت مى کردند.
و نیز فرمود: پرسیدم سیره آن حضرت در میان همنشینانش چطور بود؟ فرمود: دائما خوش رو و نرم خو بود، خشن و درشت خو و داد و فریاد کن و فحاش و عیب جو و همچنین مداح نبود، و به هر چیزى که رغبت و میل نداشت بى میلى خود را در قیافه خود نشان نمى داد و لذا اشخاص از پیشنهاد آن ماءیوس نبودند، امیدواران را ناامید نمى کرد، نفس خود را از سه چیز پرهیز میداد: ۱ – مراء و مجادله ۲ – پر حرفى ۳ – گفتن حرف هاى بدرد نخور. و نسبت به مردم نیز از سه چیز پرهیز مى کرد: ۱ – هرگز احدى را مذمت و سرزنش نمى کرد ۲ – هرگز لغزش و عیب هایشان را جستجو نمى نمود ۳ – هیچ وقت حرف نمى زد مگر در جائى که امید ثواب در آن مى داشت .
و وقتى تکلم مى فرمود همنشینانش سرها را به زیر مى انداختند گوئى مرگ بر سر آنها سایه افکنده است ، و وقتى ساکت مى شد، آنها تکلم مى کردند، و در حضور او نزاع و مشاجره نمى کردند، و اگر کسى تکلم مى کرد دیگران سکوت مى کردند تا کلامش پایان پذیرد، و تکلم شان در حضور آن جناب به نوبت بود، اگر همنشینانش از چیزى به خنده مى افتادند، آن جناب نیز مى خندید و اگر از چیزى تعجب مى کردند او نیز تعجب مى کرد، و اگر ناشناسى از آن حضرت چیزى مى خواست و در درخواستش اسائه ادب و جفائى مى کرد، آن جناب تحمل مى نمود، به حدى که اصحابش در صدد رفع مزاحمت او برمیامدند و آن حضرت مى فرمود: همیشه صاحبان حاجت را معاونت و یارى کنید، و هرگز ثناى کسى را نمى پذیرفت مگر اینکه به وى احسانى کرده باشد، و کلام احدى را قطع نمى کرد مگر اینکه مى دید که از حد مشروع تجاوز مى کند که در این صورت یا به نهى و بازداریش از تجاوز یا به برخاستن از مجلس کلامش را قطع مى کرد.
سید الشهداء (علیه السلام ) مى فرماید: سپس از سکوت آن حضرت پرسیدم ، فرمود: سکوت رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) چهار جور بود: ۱ – حلم ۲ – حذر ۳ – تقدیر ۴ – تفکر. سکوتش از حلم و صبر این بود که هیچ چیز آن حضرت را به خشم در نمى آورد و از جاى نمى کند، و سکوتش از حذر در چهار مورد بود:
۱ – در جائى که مى خواست وجهه نیکو و پسندیده کار را پیدا کند تا مردم نیز در آن کار به وى اقتدا نمایند.
۲ – در جائى که حرف زدن قبیح بود و مى خواست بطرف یاد دهد تا او نیز از آن خوددارى کند.
۳ – در جائى که مى خواست درباره صلاح امتش مطالعه و فکر کند.
۴ – در مواردى که مى خواست دست به کارى زند که خیر دنیا و آخرتش در آن بود.
و سکوتش از تقدیر این بود که مى خواست همه مردم را به یک چشم دیده و به گفتار همه به یک نحو استماع فرماید، و اما سکوتش در تفکر عبارت بود از تفکر در اینکه چه چیزى باقى است و چه چیزى فانى .
مؤلف : این روایت را صاحب کتاب مکارم الاخلاق از کتاب محمد بن اسحاق بن ابراهیم طالقانى به طریقى که او به حسنین (علیهماالسلام ) دارد نقل کرده ، مرحوم مجلسى هم در بحارالانوار فرموده ، که این روایت از اخبار مشهور است ، عامه هم آنرا در بیشتر کتاب هاى خود نقل کرده اند، سپس مؤلف اضافه مى کند که بر طبق مفاد این روایت و یا بعضى از مضامین آن ، روایات بسیارى از صحابه رسول خدا(صلى الله علیه و آله ) نقل شده است .