بر اساس کتابی تازه منتشر شده؛
هیتلر عاشق خواهرزادهاش بود
در کتابی که تازه منتشر شده، اعترافات کارکنان شخصی هیتلر جزئیات شوکه کننده جدیدی در مورد زندگی شخصی او فاش کرده است.
به گزارش ایلنا، نه وزرا و نه ژنرالها، بلکه دست کم گرفته شدهترین اطرافیان هیتلر یعنی خدمتکارانش بیشترین اطلاعات را در مورد زندگی خصوصی او داشتند. آنها افرادی بودند که هیتلر را در همه شرایط و هر روز دیده، برایش غذا درست کرده و تخت خوابش را مرتب میکردند. برای اولین بار کتابی منتشر شده که اعترافات خانهدار، ملازم و خدمتکار هیتلر را گرد هم آورده است. هربرت دورینگ در اقامتگاه کوهستانی هیتلر، برگهوف، به عنوان خانهدار کار میکرد. جایی که همسرش هم آشپز هیتلر بود. آنا پلیم هم عنوان خدمتکار مجموعه را داشت. کارل ویلهلم کراوس ملازم مخصوص هیتلر از نیروی دریایی به این سمت برگزیده شده بود. هر سه آنها از جنگ نجات پیدا کردند تا تجربههایشان را دنیا در میان بگذارند. کراوس و دورینگ هر دو در سال 2001 از دنیا رفتند ولی آنا پلیم هنوز در 98 سالگی زنده است.
در قسمت مربوط به هربرت دورینگ آمده است:
روزی یک زن جوان بلوند به برگهوف آمد. به ما گفته شد که او اوا براون نام دارد و نامزد هیتلر است. همه شوکه شده بودیم. قوانین سفت و سختی وجود داشت که نباید در مورد اوا براون با کسی حرف میزدیم. وجود او برای مردم آلمان یک راز بود. شبی هیتلر از من خواست برای کمک به محاسباتی به اتاقش بروم. بسیار افسرده و عبوس به نظر میرسید. داشت روی نقشهای کار میکرد. ناگهان کسی در زد. هیتلر نشنید. در برای دومین بار به صدا درآمد، اوا براون وارد شد و شروع به حرف زدن کرد. هیتلر کنترلش را از دست داد و شروع به داد و فریاد کرد: تو همیشه وقتی نمیخواهم کسی مزاحمم شود پیدایت میشود. باید بفهمی که سرم شلوغ است. الان تو به هیچ درد من نمیخوری. اوا براون بعد از این برخورد قرمز شد و با ناراحتی از اتاق بیرون رفت.
هیتلر مرد عجیبی بود. پر از تناقض. میتوانست در عین حال بخشنده یا بیرحم باشد. صبحها درحالیکه از اتاقش بیرون میآمد اگر آهنگی زیر لب زمزمه میکرد یعنی حالش خوب بود. ولی اگر سوت میزد یعنی باید مراقب رفتارمان بودیم. همه باید از سرراهش کنار میرفتند و سرشان را پایین میانداختند، حتی اوا.
به نظرم در شرایط عادی این زوج هرگز با هم رابطه نمیداشتند. اوا منشی یک عکاسی بود که هیتلر در آن رفت و آمد داشت و رئیسش او را به هیتلر معرفی کرده بود. ما همیشه میگفیم این هرزه در بشقاب نقره تقدیم پیشوا شد. اوا چندین بار اقدام به خودکشی کرده بود و برای همین هیتلر نمیتوانست ترکش کند. او یک بار به گردنش شلیک کرده و بار دیگر 35 قرص خواب خورده بود.
هیتلر مرد تنهایی بود. حتی آخرهفتهها وقتی اوا و مهمانهایشان مشغول خوشگذرانی بودند او در اتاقش کار میکرد. بعضی وقتها تا 4 صبح. رابطه شخصی من با اوا خوب بود. گاهی با هم در زیرزمین مسابقه تیراندازی میدادیم و من همیشه خطا میزدم تا او برنده شود. ولی بعضی وقتها کارهایش آزارم میداد. با وجود شرایط جنگ همیشه دنبال زندگی لوکس بود. وقتی همه مردم در قحطی بودند او سوپ لاکپشت، آب پرتقال تازه و شیرینی میخواست. اوا اکثرا بیحوصله بود. زندگی در برگهوف یکنواخت بود و به همین دلیل او با هیتلر اوقات تلخی میکرد. به محض ورود یک مرد خوشتیپ او طوری رفتار میکرد که انگار مسحورش شده است.
رابطه هیتلر و خواهرزادهاش گلی رابال ولی از جنس دیگری بود. گلی در برگهوف اتاق خودش را داشت. آنها بسیار نزدیک بودند و رابطهشان فراتر از دایی و خواهرزاده بود. روزی در سپتامبر 1931 گلی بعد از دعوا با هیتلر بر سر رفتن به وین خود را در آپارتمان مونیخ هیتلر با شلیک گلوله کشت. پیشوا در مراسم تدفین او شرکت نکرد ولی چند روز بعد به تنهایی سر قبر او در وین رفت. بعد از آن هم به مدت یک هفته خود را داخل اتاقش در برگهوف زندانی کرد. او به همسر من گفته بود میخواهد خود را بکشد ولی او قانعش کرده بود که این کار را نکند. بعدها اتاق گلی تبدیل به اتاق هدایا شد. هیتلر هر هدیه گران قیمتی میگرفت آنجا نگهداری میکرد. در تعمیرات برگهوف هیتلر اجازه نداد کسی به این اتاق دست بزند. 9 سال بعد از مرگ گلی روزی همسرم عکسی از او به هیتلر نشان داد. صورت هیتلر حالت عجیبی پیدا کرد و بعد گفت: آنا ایا اجازه میدهی این عکس پیش من بماند؟ وقتی جنگ تمام شد پسش خواهم داد.
ناگفتههای کارل ویلهلم کراوس ملازم هیتلر:
مصاحبه کاری من با هیتلر 4 دقیقه طول کشید. فردای آن روز با او به مجلس رایش رفتم. وقتی وسط باغ داشت چای مینوشید (او هرگزقهوه نمیخورد) ناگهان دو صندلی برداشت، به وسط باغ رفت و از من خواست روبرویش بنشینم. آنجا شرایط کارم را توضیح داد و گفت هرچه میبینی و میشنوی به کسی ربطی ندارد. یکی از اصلیترین کارهایم محتفظت از کمد لباس هیتلر بود. لباسهای شخصی او طوری کهنه بود که حتی یک کارمند رده پایین هم آنها را نمیخواست. مردم من را برای این سرزنش میکردند. یک بار یکی از پیراهنهایش را برای رفو به خیاطی بردم من را تنبیه کرد. با کفشهایش هم همین برنامه بود. با اینکه 3 جفت پوتین تازه برایش خریده بودم آن کهنهها را میپوشید. آنقدر لجباز بود که کفشهای قهوهای را که خریده بودم تا با لباسهای روشن بپوشد هرگز نپوشید. هر صبح دو کراوات برایش انتخاب میکردم تا یکی را بپوشد ولی او همیشه کراوات دیگری برمیداشت که کاملا نامناسب بود. من باید عرض 25 ثانیه کراواتش را میبستم وگرنه بیقرار میشد. یک روز از کاری که انجام داده بودم تعریف میکرد و فردا از همان کار بدش میآمد. او روزی 3 بار لباس زیر عوض میکرد. وقتی یک روز برایش از همان پارچه همیشگی لباس زیر تهیه کردم آنها را جلوی پایم انداخت و گفت اینها غیر قابل تحمل هستد. آنها را خودم پوشیدم ولی چند هفته بعد که به لباس زیر نیاز داشت آنها را شستم و به خودش دادم. این بار کاملا راضی بود.
برای چندین سال برگهوف را خواهر هیتلر اداره میکرد. ولی روزی در سال 1936 وقتی خواهرش تصمیم گرفت برای هیتلر زن بگیرد آنها با هم دعوایشان شد و خواهرش برگهوف را ترک کرد. ولی او از زنها متنفر نبود. هروقت در یک فیلم زنی زیبا را میدید اظهار تمایل میکرد که با او ملاقات کند. وقتی زنی زیبا میدید واکنش نشان میداد و میگفت: خدای من! چقدر زیباست! اگر داخل ماشین بود مجبورمان میکرد دور بزنیم تا زنان زیبا را تماشا کند. بعضا حتی آدرس زنها را میخواست. بعضا در مهمانیها به زنان در مورد لوازم آرایششان مشاوره میداد. عاشق این کار بود. ولی از زنانی که در سیاست دخالت میکردند بدش میآمد. به نظرش سیاست مقولهای مختص به مردان بود.
هیتلر همیشه میگفت دلیلش برای ازدواج نکردن این است که بزرگترین طرفدارانش زنها هستند و از اینکه او مجرد باشد بیشتر استقبال میکنند.
خاطرات آنا پلیم خدمتکار هیتلر:
وقتی هیتلر در برگهوف نبود آنجا تبدیل به محلی مخصوص زنان میشد. اوا در این مواقع خواهر و دوستانش را به برگهوف میآورد. او در آنجا به شدت حوصلهاش سر میرفت. وقتی هیتلر د ربرگهوف بود ساعت 3 بعد از ظهر با اوا به کافهای در همان نزدیکی میرفتند و چای با چیزکیک که کیک مورد علاقه هیتلر بود میخوردند. بقیه مواقع هیتلر در اتاق مطالعهاش بود و دوست نداشت کسی مزاحمش شود. اوا گاهی برای خوشحال کردنش کارهایی مانند پوشیدن لباس اتریشی انجام میداد. هیچوقت کسی آنها را دست در دست ندید. ولی رابطه صمیمانهای با هم داشتند.