خبرگزاری کار ایران

آنچه در بیت‌المقدس دیدم

آنچه در بیت‌المقدس دیدم
کد خبر : ۶۲۲۴۶۱

از میان همه مناطقی که دوست داشته‌ام آنها را ببینم، فلسطین همواره در بالای لیست جذابیت‌هایم قرار داشته است، بنابراین وقتی قرار شد برای تهیه گزارش به آن‌جا بروم، بسیار هیجان‌زده بودم. اما هیجان و اشتیاق من به سرعت به شک و اضطراب مبدل شد.

خبرنگار الجزیره در نخستین سفر خود به اورشلیم از تفاوت زندگی اسراییلی‌ها و فلسطینی‌ها سخن می‌گوید. این مطلب را روزنامه شهروند  منتشر کرده است.

شوکت الشافی، خبرنگار شبکه الجزیره درباره سفرش به بیت‌المقدس می‌نویسد: «من در آن‌جا روایت‌های هولناکی را در مورد ایست‌های بازرسی اسراییلی و مصاحبه‌های شدید و تند آنها شنیدم، بنابراین در مورد فرآیند صدور ویزا، بسیار نگران بودم. مامور مسافرتی من که پیشتر به من برای دریافت ویزای اروپا، برزیل و آفریقای جنوبی کمک کرده بود، حالا نظر دیگری داشت؛ شانس من به‌عنوان یک مسلمان کشمیری برای دریافت ویزای اسراییل بسیار ضعیف بود.

با این وجود، من از دوحه به دهلی نو پرواز کردم تا از آن‌جا اقدام کنم. پس از دو روز انتظار، تماسی با من گرفته شد که فردای آن روز برای مصاحبه به سفارت اسراییل در دهلی نو مراجعه کنم. به من گفته شد که هیچ چیزی را نباید با خودم به همراه داشته باشم. یکی از دوستانم همراه من آمد و ٥٠٠ متر آن‌طرف‌تر از سفارت ایستاد. من موبایل، کیف لپ‌تاپ و کیف پولم را به او دادم و تنها ١٠٠ روپیه را همراه خودم نگه داشتم.

لحظه‌ای که دوستم از آن‌جا دور شد، یکی از نگهبانان امنیتی به سوی من دوید و گفت که دوستم را صدا بزنم تا بازگردد. از آن‌جایی که موبایلم دست او بود، من باید اسم دوستم را بلند فریاد می‌زدم تا صدای مرا بشنود و بازگردد.

سوالات تکان‌دهنده

نیروی امنیتی از دوستم پرسید که چرا همراه من تا سفارت آمده بود و از او بازرسی بدنی انجام داد و نهایتا کارت شناسایی‌اش را گرفت و بعد اجازه رفتن به او داد. در گیت سفارت، باز هم بازرسی‌های دیگری وجود داشت. دو مرد دیگر به غیر از من منتظر بودند تا مصاحبه کنند. از هر سه ما خواسته شد تا کمربندهای‌مان را دربیاوریم و آنها را در کنار پیاده‌روی بیرون سفارت بگذاریم.

سپس، سوالات عجیب‌و غریب آغاز شد:

 «آیا ماده شیمیایی خاصی را درون بدن خود حمل می‌کنید؟»

«آیا کسی، چیزی را به شما داده که در سفارت قرار دهید؟»

وقتی پاسخ‌های من برای‌شان کافی نبود، یکی از نگهبانان امنیتی، کمربند من را بو کشید تا مطمئن شود که هیچ اثری از هیچ نوع ماده شیمیایی وجود ندارد.

من به یاد دارم که احساس می‌کردم با من مثل یک مجرم رفتار می‌شود؛ یکی از مردانی که همراه من بود هم به این روند اعتراض کرد، اما تنها پاسخی که شنید این بود: «ورود به خاک اسراییل ساده نیست. اگر با این قضیه مشکلی دارید، می‌توانید این‌جا را ترک کنید!»

در نهایت، مصاحبه پایانی، کوتاه و مختصر بود. من سه روز بعد پاسپورتم را گرفتم و دیدم که به من یک ویزای ١٢ روزه به جای ویزای ٣ ماهه معمولی داده شده. من به دوحه بازگشتم تا چند روز بعد از طریق قبرس به اسراییل سفر کنم. هیچ مسیر مستقیمی میان قطر و اسراییل وجود ندارد.

بازجویی طولانی

پس از ورود به فرودگاه «بن گوریون» در تل‌آویو، من به یک اتاق انتظار منتقل شدم تا سه ساعت دیگر را هم در آن‌جا منتظر بمانم و هشت مامور دیگر، بازجویی‌های قبلی را تکرار کنند. پیش از ترک فرودگاه، من باید نام همه اعضای خانواده‌ام را می‌نوشتم، حتی نام پدربزرگ و مادربزرگم را هم باید می‌نوشتم.

شما به هرجا سفر کنید، پس از گذشتن از گیت‌های فرودگاهی، احساس آرامش و امنیت می‌کنید و درنهایت به اتاق هتل‌تان می‌روید و استراحت می‌کنید. اما در اسراییل شرایط فرق می‌کند، تقریبا چنین احساس آرامشی وجود ندارد و بازرسی‌ها به ندرت پایان می‌یابد.

من در مورد آپارتاید در آفریقای‌جنوبی خوانده بودم و همواره از این موضوع در شگفت بودم که چطور ممکن است در یک کشور امکانات عمومی و فعالیت‌های اجتماعی را جدا کرد. اما من اصلا گمان نمی‌کردم که در اورشلیم نیز این قصه به همان شکل تکرار شود.

زندگی مردم فلسطینی و اسراییلی کاملا متفاوت است تا جایی که حتی برای یهودیان و اعراب اتوبوس‌های جداگانه‌ای وجود دارد.

من در یکی از این اتوبوس‌های فلسطینی‌ها سوار شده بودم تا اورشلیم را به مقصد نوار غزه اشغالی ترک کنم. ناگهان چند سرباز جلوی اتوبوس را گرفتند و شروع کردند به چک‌کردن کارت‌های شناسایی مسافران. آنها کارت همه افراد را نگاه می‌کردند و تنها به برخی از فلسطینی‌ها اجازه عبور می‌دادند. آنها از یک زن جوان فلسطینی با بچه‌ای در آغوشش خواستند که از اتوبوس پیاده شود، چراکه اجازه تردد او منقضی شده بود.

حتی با این‌که آن زن به سربازان گفت درحال ترک اورشلیم و بازگشت به نوار غزه است، اما آنها بدون توجه به حرف‌هایش او را از اتوبوس پیاده کردند. آن زن و فرزندش را زیر آفتاب نگه داشته بودند و از او بازجویی می‌کردند، درحالی‌که ماموران، خود در خودرو نشسته بودند. من از پنجره اتوبوس تنها نظاره‌گر ماجرا بودم و از این‌که هیچ کمکی از دستم برنمی‌آمد تا مداخله کنم، بسیار ناامید شده بودم.

اگر این‌جا آزادی وجود داشت، مردم می‌توانستند به آن زن کمک کنند و ماموران را به چالش بکشند. اما در این‌جا افراد سرکوب می‌شوند و همه مجبور به تحمل بی‌عدالتی هستند. اتوبوس برای مدت یک ساعت متوقف شده بود و من تصمیم گرفتم پیاده از ایست بازرسی عبور کنم. نمی‌دانم بر سر آن زن چه آمد.

رفتارهای نژادپرستانه در خیابان‌های اورشلیم، امر معمولی است و شما می‌توانید به راحتی شاهد تنفر آنها از فلسطینی‌ها باشید. روز قبل سربازان اسراییلی در مرز غزه، ٣٤ فلسطینی غیرمسلح را کشته بودند. من تصمیم گرفتم با مردم اورشلیم غربی در این مورد مصاحبه کنم.

یکی از آنها گفت: «فقط ٣٤ نفر؟ سربازان باید ٢٠٠ نفر را می‌کشتند. من از آنها می‌خواهم که همه فلسطینی‌های آن‌جا را بکشند.» من از نحوه حرف زدن او کاملا شوکه شده بودم. او صراحتا در میان حرف‌هایش می‌گفت که «زندگی من بر زندگی اعراب ارجحیت دارد»، یعنی زندگی او باارزش‌تر از زندگی یک عرب است.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز