نتهای بیسقف
موسیقی خیابانی؛ شاید اتفاقی است که تمام تعاریف موسیقی را به چالش میکشد.
علاقهمندان و دغدغهمندان موسیقی برای تهیه آلبومهای موزیسینهای محبوب خود (اگر دانلودهای غیر مجاز را فاکتور بگیریم) باید مبالغی را بپردازند تا اثری را گوش دهند که برای تهیه و تولیدش، هزینههایی گاهی گزاف صرف شده. از سوی دیگر کنسرتها محلی برای ملاقات مخاطبان موسیقی با خوانندگان، آهنگسازان و نوازندگان مورد علاقهاشان است که باز هم با پرداخت مبالغ متداولی همراه است اما موسیقی خیابانی، جریان دیگری است که شاید در نگاه اول راهی برای کسب درآمد جلوه کند. هر چند موسیقی خیابانی در ایران با سایر نقاط جهان تفاوتهای چشمگیری دارد و آن چه در ذهن مردم کشورمان نقش بسته بسیار متفاوت از موسیقی خیابانی در دنیاست اما نتهای موسیقی از جنس خیابانی در سراسر کره خاکی، سقفی جز آسمان ندارند.
رهبر ارکستری در مترو
چند روز از جشن ژانویه در سال 2007 گذشته بود. یکی از معتبرترین و قدیمیترین روزنامههای جهان دست به آزمایش جالب و متفاوتی زد. «واشینگتن پست» از «جاشوا بل»، نوازنده ویولن و رهبر ارکستر آمریکایی که سالها با پوشش رسمی و چوب رهبری روی سالنهای بزرگ جهان هنرنمایی میکرد، خواست لباسی ساده بر تن کند، کلاه بیسبال بر سر بگذارد، سازش را در دست بگیرد و برای عابران بنوازد. بیش از هزار نفر در کمتر از یک ساعت نوازندگی «بل» از مقابلش عبور کردند اما تنها هفت نفر ایستادند تا صدای ساز یکی از نامدارترین نوازندگان ایالات متحده را بشنوند. 32 دلار جمع شد؛ جالب آنکه 20 دلارش تنها متعلق به یک نفر بود که «بل» را شناخت اما مردم بیتوجه میگذشتند از مقابل رهبر نامدار ارکستر اما نکته قابل توجه و تامل این است؛ شاید در میان رهگذران، کسانی هم بودند که شب قبلش برای شنیدن همین قطعات از ارکستری به رهبری «جاشوا بل» بلیتهای چند صد دلاری خریدند.
اجرا در خیابان، از «ویلیامز» تا «خراطها»
Busking یا همان اجرای خیابانی در مکانهای عمومی انجام میشود و برای کسب انعام صورت میگیرد. Buskers را در ایران با نامهای «مطرب» یا «خنیاگر» میشناسند؛ اتفاقی که در سالهای اخیر در ایران و مخصوصا پایتخت فراگیری بیشتری داشته است. در گذشته اجرای خیابانی به نوازندگیهای مبتدیانهای برمیگشت که برای دریافت پول از عابران اختصاص داشت اما حالا ابعاد گستردهتری پیدا کرده است. اکنون از پلههای برقی ایستگاههای مترو که پایین میروید، گاهی با گروه نوازیهایی برخورد میکنید که کمی از دنیای آماتورگونه فاصله دارند و البته در فراسوی مرزها با کارهای سرگرم کننده دیگری مانند شعبدهبازی و رقص نیز همراه میشوند. هنوز که هنوز است موسیقی خیابانی برای فعالان جدی عرصه موسیقی در ایران جایگاه تعریف شدهای ندارد و کمتر هنرمندی را میتوان یافت که به صورت کاملا حرفهای برای این موضوع، وقت بگذارد. از سوی دیگر انگشت شمار میتوان کسانی را به صورت هنرمند حرفهای در موسیقی خیابانی تعریف کرد که با این قالب، خود را در میان مردم و مخاطبان موسیقی معرفی کرده باشد، هر چند کسانی هستند که به شکل پاره وقت و تمام وقت، عمر خود را در خیابان و در زمینه موسیقی خیابانی صرف میکنند و از این راه زندگی خود را نیز میگذرانند اما این حوزه بر خلاف عرصه معمول موسیقی، فراهم بودن شرایط پیرامونی را نیز طلب میکند. به طور مثال بدی آب و هوا، محل نامناسب اجرا و موارد دیگر میتواند بر میزان استقبال مخاطبان و طبیعتا درآمد هنرمند تاثیر منفی بگذارد. البته موزیسینهای شاخص و نامداری بودهاند که فعالیت خود را از خیابان آغاز کرده و سپس به روی استیجهایی رسیدهاند که حضور در آنها آرزوی هر خوانندهای بوده است.
لازم به ذکر است اجرای خیابانی تنها مختص به موسیقی نیست و هنرهای دیگری مانند تئاتر را نیز شامل میشود که بازیگران بزرگی مانند رابین ویلیامز را تحویل سینمای هالیوود داده است. در میان خوانندگان ایرانی نیز مجید خراطها یکی از کسانی است که به اجرای خیابانی پرداخته و البته در میان جوانان هم شهرت نسبتا زیادی دارد. او چند باری به پارک دانشجوی تهران رفته و در حمایت از کودکان کار، موسیقی خیابانی اجرا و مردم را به دور خود جمع کرده است.
موسیقی خیابانی یعنی موسیقی شهر
بردیا کیارس
آهنگساز و رهبر ارکستر
موسیقی خیابانی یعنی مردم بدون هیچ اجباری برای پرداخت پول، شنونده موسیقی باشند. هر روز جمعیت کثیری از مردم ایران در پاساژها، چهارراهها، پارکها و در مجموع مکانهای عمومی حضور دارند و موسیقی خیابانی میتواند خستگی مردم را از تن به در کند. با پرداخت پول توسط مردم عابر و رهگذر به موزیسینهای خیابانی، در واقع هم به موزیسین کمک میشود و هم شهروندان از موسیقی لذت میبرند. از طرف دیگر شهر، عناصری در خود دارد که هر یک نقشی را ایفا میکنند. موسیقی خیابانی که بنا بر تعریف من، «موسیقی شهر» نام دارد از عناصر زیبای تشکیل دهنده کلی به نام شهر است. از سوی دیگر ایران دارای موسیقی غنی و عمیقی است. البته حضور نوازندگانی که به ژانرهای غیر ایرانی نیز علاقه دارند به جذابیت چند برابر موسیقی خیابانی کمک شایانی میکند من به عنوان علاقهمند به موسیقی ایرانی، با شنیدن صدای ساز از یک نوازنده خیابانی احساس شور و شعف میکنم. به شخصه با چند نوازنده بسیار خوب خیابانی مواجه شدهام. برخی از آنها میخواهند موسیقی را وارد حوزه عمومی کنند و دوست دارند برای کسانی که ممکن است در سال حتی یک بار هم در سالنهای کنسرت حضور پیدا نکنند به اجرای برنامه بپردازند. مخاطب این موسیقی به واسطه شنیدن حتی چند نت از موسیقی خیابانی ممکن است به ماهیت موسیقی توجه بیشتری داشته باشد. البته در این میان جای خالی نظارت از سوی مسئولان احساس میشود. این موسیقی باید از یک فیلتر عبور کند. در واقع یک هیات متخصص باید سطح موزیسینهای خیابانی را بسنجد تا موسیقی ارائه شده به مردم سطح قابل قبولی داشته باشد.
اگر فعالان عرصه موسیقی خیابانی به ترویج موسیقی علاقهمند هستند که در حقیقت نیز همین طور است، مسئولان شهری میتوانند با تامین امکانات به آنها کمک کنند. تهران با توجه به جغرافیای وسیع و فراوانی جمعیت، زبانها، فرهنگها، علایق و سلایق مختلف را کنار هم و یک جا در خود جمع کرده و از سوی دیگر پایتخت ایران محسوب میشود، بنابراین هر اندازه بتوانیم تنوع را افزایش دهیم، به ذائقه مردم احترام بیشتری گذاشتهایم و آنها را با انواع متفاوتی از موسیقی آشنا کردهایم که شاید در مدیومهای رسمی فرصت ارائه چندانی ندارند. وجود موسیقی در شهر میتواند آرامش و لذت را در لحظات سخت و پرفشار برای مردم به ارمغان بیاورد و شاید شنیدن چند نت دلنشین اجازه ندهد مردم با ترشرویی به منازل خود بروند.
آرزومندم در خیابان کنسرت برگزار کنم
سامان احتشامی
نوازنده پیانو و آهنگساز
فعالیت در هر نوع کاری، دو انگیزه کلی دارد که قابل طرح در اهداف مادی و معنوی است، بنابراین نگاه مادی نه تنها در موسیقی خیابانی بلکه در تمام انواع و اقسام مکانها موجود است. اگر نگاه به مقوله مادی موسیقی خیابانی به نظر برخی افراد سطحی و دم دستی میآید، ایراد از این نوع موسیقی نیست بلکه فرهنگ پایین در برخی بخشها را نشان میدهد. آرزومندم که بتوانم در خیابان کنسرت برگزار کنم. اگر اداره اماکن تهران، مجوز این اقدام را بدهد از این حرکت استقبال میکنم. یکی از ویژگیهای اصلی موسیقی خیابانی لذتی است که از پس ارائه این نوع موسیقی نصیب مردم میشود. البته با نامگذاری موسیقی تحت عنوان «موسیقی خیابانی» مخالفم چون در استخر هم موسیقی پخش میشود اما آن نوع از موسیقی را «موسیقی استخری» نمینامیم!
در آمریکا و کشورهای اروپایی به خاطر اینکه تعداد نوازندهها در مقایسه با کشور ما بسیار بیشتر است، دیده شدن در آن فضا، هنرمندان را با مشکل مواجه میکند، بنابراین خیلی از نوازندگان زبردست که در ارکسترهای درجه یک مشغول نوازندگی هستند، به خاطر امرار معاش در مترو یا خیابان، ساز میزنند. باید تاکید کنم این کار تکدیگری نیست. متکدی، کسی است که کاری انجام نمیدهد و تنها طلب پول میکند. به اعتقاد من، چهره شهر با توسعه این نوع موسیقی، زیبا میشود و کسانی که از محل کار برمیگردند، میتوانند در مسیر رفتن به خانه، موسیقیِ خوب بشنوند. شاید جالب باشد که بدانید در اتریش، افرادی که علاقهمند به نوازندگی در خیابان هستند باید یک آزمون را پشت سر بگذارند تا ساززدن صحیحشان احراز شود. به این خاطر که مردم اثر موتزارت یا بتهوون را اشتباه نشنوند. آنها برای موسیقی خود احترام قائل هستند. صدای موسیقیهایی که در خیابانهای اروپا شنیده میشود سلامت است اما برخی از گدایان ما بر سر چهارراههای شهر، ساز شکستهای را در دست گرفته و به جای ساز زدن، قیژ قیژ میکنند.
من یکی از تحصیلکردگان موسیقی هستم و ساز تخصصیام پیانو است اما ویولن، آکاردئون و تنبک را به جای تلویزیون بر سر چهارراهها دیدهام. چه قدر خوب است نوازندگان خیابانی، کنترباس، درامز و ویولنسل هم میزدند تا با سازهای دیگر هم آشنا میشدیم. حضور نوازندگان خیابانی کار بسیار خوبی است اما به آن شرط که با واسطه فرهنگسازی بتوانیم بین نوازنده با گدایی که برای تامین هزینه تهیه مواد مخدر، ساز به دست گرفته تفاوت قائل شویم. تا قبل از سال 1345 که تالار وحدت و دیگر مکانهای برگزاری کنسرت تاسیس شدند، تمام اجراهای موسیقی ما، خیابانی و کافهای بود. در آن سوی مرزها هم این موسیقی توانست به نوعی جریان سازی کند. به عنوان مثال لیبراچی، پیانیستی بود که ساز خود را پشت یک اتومبیل قرار میداد و در شهرها و محلههای مختلف به نوازندگی میپرداخت. او درآمد زندگی خود را از این راه به دست میآورد. لیبراچی نوازنده بسیار درجه یکی بود و صفحاتی از او به جای مانده که هنرش را در نوازندگی پیانو به خوبی نشان میدهد، پس ما نیز نباید به موسیقی اجرا شده در خیابان تنها به چشم سرگرمی یا کسب درآمد نگاه کنیم.
نوازندهها صرفا برای دغدغههای مادی به خیابان نمیآیند
آرش گوران
رهبر ارکستر فیلارمونیک تهران
از قرنها پیش در موسیقی جهان، ریشه نوازندههای خیابانی آرام آرام جوانه زده و رشد کرده است. در قرون وسطی، رنسانس و سپس باروک، «تروبادورها» نوازندگان خیابانی بودند. اگر ریشه نوازندگان آزاد و رهگذر را پیگیری کنیم به دوران تروبادورها و تروگورها بر میخوریم. آنها نوارندگانی هستند که در اروپای قدیم (مربوط به بیش از 500 سال پیش) ساز به دست میگرفتند و اشعار عاشقانه و اجتماعی میخواندند. بعضی از آنها با «لیر» و برخی با «لوت» ساز میزدند و بعدها ساز «ماندولین» به دست گرفتند. دلیل اصلی حضور این نوازندگان به منظور مخالفت با نظام موسیقی آن روزگار بود. شاید به خاطر اینکه در آن دوران موسیقی به نقطه خاصی معطوف بود و آنها میخواستند موسیقی را وارد بطن جامعه کنند و به میان مردم ببرند.
باید از خود بپرسیم چرا دغدغه موسیقی خیابانی، حالتی ارگانیزهتر پیدا نمیکند؟ نوازندگان خیابانی دیگر به عنوان عضوی از شهر پذیرفته شدهاند. رهگذری که از ساعتها کار خسته شده،، به محض شنیدن ساز نوازندگان خیابانی احساس شادمانی و آرامش میکند. اگر موسیقی انتخاب شده توسط نوازندهای که در خیابان هنرنمایی میکند با سلیقه عابر همخوان باشد، رهگذر احساس آرامش و شعف میکند، بنابراین چنین موقعیتی میتواند به یک خاطره موسیقایی در خیابان بدل شود. ما نمیتوانیم وجود چنین نوازندههایی را انکار کنیم. در کشورهای اروپایی بارها دیده شده نوازندهای که روزها در خیابان ساز میزند، شب به عنوان نوازنده یکی از ارکسترهای نامدار، روی سن هنرنمایی میکند.
یک نوازنده خیابانی از ارائه کارش اهداف بیشماری را دنبال میکند. خلاصه کردنش در چند هدف ممکن است، هدفهای دیگر را زیر سوال ببرد اما به باور من، هدف این نوازندهها صرفا دغدغههای مادی نیست. برخی هنرها و مخصوصا موسیقیها ساخته میشوند تا به شکل ناگهانی در خیابان اجرا شوند و بازخورد خود را از عابرانی که در حال گذر هستند بگیرند. قطعه «4 دقیقه و 33 ثانیه سکوت» جان کیج عملا در قالب صدا تولید نمیشود اما بازخورد مخاطبان این قطعه چیست؟ آیا تنها طرح دغدغه سکوت از سوی آهنگساز مطرح است؟ همان طور که تاکید کردم نوازندههای خیابانی صرفا برای دغدغههای مادی به خیابانها نمیآیند. البته من در مورد نوازندههای خیابانی تحقیقات چندانی انجام ندادهام. هر چند پیش آمده یک نوازنده ویولن را دیده باشم که خوب ساز میزند، آرشه کشی خوبی دارد و انگشت گذاری را هم میداند اما شاید از کنارش عبور کردهام. البته او را فراموش نکردهام ولی کاری هم از دستم بر نمیآمده است. اهدافی که مطرح میکنم مربوط به آن سوی دنیاست.
شاید دغدغه یک نوازنده خیابانی، موسیقی تجربی باشد، شاید هم دو نوازنده بخواهند در دل شهر حاضر شوند و یک موسیقی اتفاقی را اجرا کنند. از سوی دیگر شاید دو نوازنده بر اساس ایدئولوژی تجربه به خیابان بیایند و اثری را اجرا کنند و در ادامه نظارهگر بازخوردش در میان مخاطبان باشند. یک نوازنده ممکن است علاقهمند نباشد در یک سالن کنسرت محدود با چارچوبهای موجود در آن کنسرت بدهد، پس به یک خیابان یا مرکز خرید پر رفت و آمد میرود و قطعه مشهوری را مینوازد. رهگذرها نیز موسیقی را در لحظههای خود حس میکنند. تجربه نشان میدهد بخشی از این موسیقی به خاطر اعتراض به شرایط فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی جامعه در عرصه عمومی نمود پیدا کرده اما اعتقادم این است از هر بخش موسیقی و به تعریف جامعتر هنر، نمیشود برداشت اجتماعی یا سیاسی داشت. منظور هر گونه اتفاق سیاسی در هر نقطه از جهان است و باور دارم که نمیشود به نفع هنر موسیقی، این اتفاق را مورد استفاده قرار داد. در صد جای دیگر دنیا نیز صد دلیل دیگر برای حضور نوازندگان خیابانی وجود دارد. ما نمیدانیم چند نوازنده خیابانی در دنیا هستند، بنابراین مطلع نیستیم چند هدف برای وجود نوازندگان خیابانی در دنیا وجود دارد. ممکن است یک دلیلش اعتراض باشد و یک دلیل هم میتواند اعتراض نباشد، یک دلیل میتواند مادی باشد، یک دلیل میتواند بیمرز بودن مخاطبان در جریان یک اجرا و بیمرز بودن مکان اجرا باشد. انسانها در چنین شرایطی در حال زندگی هستند.
میدانم در آلمان، چهار راهی وجود دارد که در آن تئاتر اجرا میشود. شما در عین حال که زندگی میکنید گمان میبرید در آن چهارراه زندگی واقعی در جریان است اما در واقع یک تئاتر است. از نظر من اهداف نوازندههای خیابانی هم مختلف و متنوع است. میشود تکتک آنها را مورد بررسی قرار داد اما کلی بودن آنها به روند بحث کمک بیشتری میکند.
نکته دیگری که مرا غمگین میکند این است که چرا باید با نوازندههای خیابانی برخورد قهرآمیز صورت بگیرد. این نگاه من باز هم نیازمند تحلیل است چرا که در مواجهه با این ماجرا میتوان دو برداشت ارائه داد. یکی از این برخوردها، رفتاری است که در ونزوئلا انجام گرفت. سازمانی در ونزوئلا، نوازندههای خیابانی را جذب کرده و آنها را وارد آکادمی موسیقی میکند. این سازمان به صورت پایهای به آنها موسیقی را آموزش میدهد. این سازمان توانسته بهترین نوازندههای چند سال اخیر ونزوئلا را تحویل دهد و آنها را در قالب ارکستر «سیمون بولیوار» مطرح کند. «گوستاوو دودامل» یکی از نوازندگان و رهبرهای فعال در موسیقی امروز جهان از همان ارکستر معرفی شد. چرا ما نمیتوانیم نگاه کشور ونزوئلا را داشته باشیم؟ چرا ما نوازندههای خیابانی را وارد ارکسترهای خود نمیکنیم؟ پاسخ این دو سوال را باید متوجه نطفه اصلی ماجرا دانست.
برخورد دوم این است که هر کسی با هر سلیقهای، موسیقی خود را اجرا میکند. میشود این موسیقی را با آغوش باز پذیرفت اما نگاه سومی هم وجود دارد؛ سلیقه جامعه ما نیز باید ارتقا پیدا کند. آیا تا 10 سال آینده باید همین موسیقی خیابانی را ببینیم یا قرار است سطح فرهنگ شنیداری را تا حدی ارتقا دهیم؟ این ماجرا از خیابانها، خانوادهها و آکادمیها آغاز میشود. متاسفانه فرهنگ موسیقی کشور ما دارای گرههایی است که همگی به هم مرتبط است و در بخشهای مختلفی از جمله موسیقی خیابانی بروز و ظهور پیدا میکند.
منبع: روزنامه همدلی| مهدی فیضیصفت