داستان دوستاره به سبک فرهادی
بازی سپیدرود و سایپا هم برگزار شد و کریمی و دایی هم در آغوش هم عکس یادگاری گرفته و تیتر اول رسانهها آشتی دو ستاره مطرح فوتبال بود، اما آیا واقعا این یک هپیاند برای این داستان بود؟
از یک هفته قبل، نه بگذارید به عقبتر برویم از ابتدای فصل که کریمی لباس مربیگری پوشید و با نفت شروع کرد رسانهها برای رودررویی بازی نفت و سایپا و جدال علی کریمی و علی دایی روزشمار گذاشتند. کریمی رفت و برگشت و رفت و دوباره این بار با سپیدرود بازگشت، انگار کائنات هم میخواهد این اتفاق بیفتد. طی یک هفته گذشته آنقدر رسانهها پیرامون دیدار علی دایی و علی کریمی نوشتند که اخبار و تحلیلهای برد و باختهای استقلال و پرسپولیس در لیگ قهرمانان آسیا تحت تاثیر آن قرار گرفت. واقعا چرا داستان علی کریمی و علی دایی اینقدر برای رسانهها و مردم جذابیت دارد؟
شبیه یک رویای کودکانه
اگر بگوییم یک نگاه کودکانه پشت این ماجرا است در حقش جفا کردهایم چرا که این عین هالیوود است که خوراک ذهنی میلیاردها انسانها را در سراسر جهان تامین میکند. دو ستاره بزرگ با هم رابطه خوبی ندارند و همه سالها است که همه دوست دارند آنها با هم آشتی کنند. آرزوی بعدی احتمالا این میشود که آنها در یک گروه و رفاقتی تنگاتنگ داشته باشند. این داستانی است که افکار عمومی البته که با نقش پررنگ رسانهها برای این دو نفر نوشته است درحالی که سرنوشت و خواست آنها چیز دیگری است.
این یک پایان هالیوودی نبود
شاید دیدن و مرور دوباره صحنههای آشتی ظاهری! حس خیلی خوبی به بیننده ندهد اما برای آنکه بفهمیم نقطه اوج این داستان طولانی عاقبت چیست مجبور به این کار هستیم. کریمی به سمت دایی و نیمکت تیم حریف میآید، محمد دایی خیلی گرم او را در آغوش میگیرد، کمی جلوتر یکی دو نفر از کادر فنی سایپا با او دست میدهند و به علی دایی میرسد. دایی مثل همیشه در شرایط مواجهه با کریمی خوش برخورد است و چهرهاش خوشحالی واقعی را نشان میدهد. حس دایی به کریمی منفی نیست. کریمی اما مثل یک گلادیاتور تنها به میان لشگر حریف آمده، کم حوصله است و میخواهد از بار این حجم از فشار احساسی فرار کند. به همین دلیل شاید برخوردش خیلی پاسخ مناسبی به برخورد دایی تلقی نشود اما میشود فهمید که نمیخواهد به این بار روانی و احساسی موجود تن دهد و میخواهد از آن بگریزد. به عکاسان با لحن عجیبش میگوید که : «خیلی خب باشه ما وایسادیم و شما عکستونو بگیرین...» میگوید ما عامدانه آن هپیاندی که همه میخواستند را ساختیم حالا بگذارید به کارمان برسیم.
حرفهای دایی در پایان بازی حرفهای و انسانی و منطقی است. او میگوید ما دو همبازی بودیم، با هم قهر نیستیم، هرکس با هرکسی در یک سطح رابطه دارد و این که هر دو ما بازیکنان بزرگی بودیم دلیل نمیشود که با هم رفیق باشیم.
چند گره بزرگ
اما داستان علی کریمی و علی دایی آن طور که آنها میخواهند نشان بدهند هم نیست. درواقع این دو نفر هم در ساخته شدن این داستان هالیوودی نقش دارند. مردم همیشه دوست داشتهاند بتمن و سوپرمن در یک داستان باشند و در کنار هم به جنگ آدم بدها بروند. مارول این کار را میکند، اصلا همه سوپرهیرو ها یک طرف همه آدم بدها یک طرف. این خواست عمومی جامعه است؛ اما چرا درباره علی کریمی و علی دایی شکل گرفت. خب قطعا به خاطر اینکه داستان را خود این دو نفر با چند چالش آغاز کردهاند. ممکن است حادثه محرک این داستان یک لایی ناقابل در یک مسابقه سالنی باشد اما شکافهای بزرگی که حاصل چالشهای بعدی هستند این داستان را شکل میدهد. نقطه جالب تضاد بزرگی است که میان خواست جامعه و واقعیت داستان وجود دارد. افکار عمومی میخواهد داستان خودش را که دوستی این دو نفر است را پیش ببرد و این دو داستان خودشان را که در تضاد کامل با آن است را پیش میبرند و این است که داستان کریمی و دایی را طولانی میکند.
به سبک فرهادی
در حالی که افکار عمومی و رسانهها یک هپیاند هالیوودی میخواهند، داستان دایی و کریمی به سبک فیلمهای فرهادی با پایان باز این بار به پایان رسید. شاید هم همه چه مخاطبان و رسانهها و چه دایی و کریمی ناخودآگاه بازی در این داستان را پذیرفته و این داستان مثل سریالهای امروزی حالا حالاها ادامه خواهد داشت.
منبع: ورزش سه