زمانی که فوتبال، پادشاهش را از دست داد
داخل یا خارج زمین، اهمیتی ندارد. او تنها کاریزما از خودش ساطع میکرد.
طرفداری- 20 سال پیش در چنین روزی، اریک کانتونا اسطوره باشگاه منچستر یونایتد برای آخرین بار به عنوان یک بازیکن حرفهای فوتبال، برای شیاطین سرخ به میدان رفت.
یکی از مهرههای کلیدی که در عملکرد سر الکس فرگوسن نقش تعیین کنندهای داشت، در حالی که تنها 30 سال سن داشت از دنیای فوتبال خداحافظی کرد. میتوان گفت به سختی کسی از این تصمیم اطلاع داشت. هواداران بدون شک از چنین تصمیمی اطلاع نداشتند. آنها فقط میدانستند که «پادشاه اریک» در حال انجام دادن سی و ششمین بازی فصلش است. در بازیای که عنوان قهرمانی منچستر یونایتد را تضمین کرد، کانتونا موفق شد برای جوردی کرایوف پاس گل ارسال کند تا پسر یوهان کرایوف افسانهای، در مقابل پدرش گلزنی کند.
وضعیت هم تیمیهای کانتونا، بهتر از هواداران منچستر یونایتد نبود. او هیچی راجع به خداحافظیاش از فوتبال در رختکن نگفته بود. شش روز بعد و در مراسم بزرگداشت مدافع تیم کاونتری، کانتونا به فرانسه بازگشت و فوتبال انگلیس شوک زده شد. سر الکس میدانست. او همیشه قاضی خوبی بود. سر الکس میدانست که برای چند ماه است که در کانتونا، چیزی تغییر کرده است. نمایشهای ضعیف در لیگ قهرمانان اروپا و غم و اندوهی که در رختکن به وجود آمده بود، همه آنها نشان از وجود یک مشکل میداد. سه هفته پیش از پایان فصل و پس از شکست برابر بروسیا دورتموند در لیگ قهرمانان اروپا، اریک تصمیمش را نهایی کرده بود. حدس و گمانه زنیهای او، به یقین تبدیل شده بود. او تصمیمش را برای بازنشستگی گرفت.
سر الکس تلاشهایش را آغاز کرد. فرگوسن از کانتونا میخواست تا شانسی دوباره به فوتبال بدهد. اما تصمیم «پادشاه اریک» نهایی و قطعی بود. سالها پس از خروج کانتونا از منچستر یونایتد، افسانه این بازیکن برای نسل جدید «شیاطین سرخ» هنوز هم جذاب است. شاید آمار های کانتونا، کسی را تحت تاثیر قرار ندهد، اما کانتونا در آمار خلاصه نمیشود.
کانتونا، چیزی فراتر از آمار ها بود. برای درک افسانه او، باید فوتبال انگلیس در دهه 1990 را بشناسید. آن فوتبال، چیزی بسیار دورتر از شرکتهای اسپانسر و بازیهای دوستانه امروزی بود. شیطان، در دهه 1990 حرف اول را میزد. هولیگانیسم، حرف اول را میزد.
فاجعههای بردفورد و هیلزبرو در دهه 1980، در مجموع 152 کشته به جای گذاشت. هولیگانیسم، شایع بود. همچنین فوتبال انگلیس در آن سالها، بسیار تنگ نظرانه و محدود بود. از 22 مربی حاضر در اولین لیگ برتر، تنها یک مربی بریتانیایی نبود که آن هم جو کینر، متولد دوبلین بود. در اولین روز فصل، تنها 13 بازیکن خارج از بریتانیا و ایرلند حضور داشتند. زمینهای فوتبال، بسیار دورتر از مرز «قابل قبول» و بیشتر شبیه به باتلاق بودند. جای تعجبی ندارد که در آن زمان سرعت و تکنیک، نسبت به امروزه در سطح پایین تری بود. و در این محیطهای خاکستری و دلسرد کننده، گامهای کانتونا دیده میشد.
پس از حضوری کوتاه در شفیلد یونایتد، کانتونا به لیدز پیوست. در حالی که به نظر می رسید او به تیم مدعی عنوان قهرمانی نمیخورد، با 3 بار گلزنی در 6 دیدار، کانتونا هیجان انگیز ظاهر شد.
او کاملاً مانند یک سلاح مخفی میماند. قابلیتهای کامل او، همچنان ناشناخته باقی مانده است. اما در درون جعبه، یک چیز براق وجود داشت. یک تیک تاک خطرناک، در حال شنیده شدن بود.
داخل یا خارج زمین، اهمیتی ندارد. او تنها کاریزما از خودش ساطع میکرد. در بیوگرافی که از او نوشته شده است، فیلیپ آئوکلر تاثیر سریع کانتونا بر روی جامعه انگلیس را توضیح داده است. اینکه نقل قولهای مرموزانه او، چگونه باعث خوشنودی مطبوعات انگلیسی میشد. در قاب تلویزیون، او آرام است. نگاهی آرام با چشمهایی که نگاه شان، عمیق است. هیچ لحظهای از زندگی فوتبالی او، آموزندهتر از گلی که به ساندرلند در دسامبر 1996 زد، نبود. کانتونا در نیمه حریف صاحب توپ میشود و بلافاصله با دو دریبل ریز دو بازیکن را جا میگذارد، پس از آن با برایان مک کلیر یک-دو میکند، اریک وارد محوطه جریمه میشود. گرت هال از ساندرلند برای دفع توپ، به کانتونا نزدیک میشود اما پادشاه خونسرد اولدترافورد، او را نادیده میگیرد. کانتونا با یک ضربه پای راست، توپ را به آرامی، فوق العادهای و بینقصی بلند میکند. ضربه چیپ کانتونا، با بوسه بر دیرک دروازه، وارد دروازه لیونل پرز میشود.
پس از این گل فوق العاده، کانتونا به آرامی میچرخد. مانند یک اژدها که پس از خراب کردن دهکده همسایه، به خانهاش بازگشته است و به نظر میرسد که میگوید:" ای انسانهای احمق، فکر کردهاید که میتوانید با من مخالفت کنید؟". لحظههایی مانند این، قابل اندازهگیری و ارزشگذاری نیستند. حتی آنهایی که هوادار منچستر یونایتد نبودند، حتی آنهایی که از این تیم نفرت داشتند، شیفته و مجذوب کانتونا شدند. داستانهای گذشته متلاطم او، افسانهای هستند.
در سال 1991 و زمانی که او به تازگی به لیدز پیوسته بود، او بار ها و بار ها مورد خطا قرار گرفت و هیچگونه مراقبتی از سوی داور نصیبش نشد. کانتونا عصبی شد، توپ را به سمت داور پرتاب کرد و به سمت او هجوم برد. آئوکلر مینویسد، وقتی پس از این حادثه اریک چهار جلسه محرومیت نصیبش شد، در کمیته انضباطی مقابل اعضای این کمیته ایستاد و رو به تک تک آنها گفت:" احمق" و پس از آن اتاق را ترک کرد. در میان ما، نسلی وجود دارد که نتوانستند در مقابل معلم عصبیشان، بایستند و با شجاعت حرکت کانتونا را تکرار کنند. نارضایتی او از قدرت و اختیارات شخصهای دستور دهنده، اغوا کننده است.
او حتی پس از ضربه کونگ فو معروفش که باعث شد برای 9 ماه از حضور در میادین فوتبال محروم باشد و 10 هزار پوند جریمه شود، متوقف نشد. دیوید لیسی از گاردین، او را «نیتروگلیسرین در کالبد انسان» صدا میزد. فاینانشال تایمز گزارش میداد که 3 میلیون پوند از ارزش سهام باشگاه منچستر یونایتد در بازار بورس محو شده است. از گوشهای سران اتحادیه فوتبال، بخار در میآمد! آنهایی که برای 8 ماه او را محروم کرده بودند! در همین حال، هواداران شیاطین سرخ در سراسر جهان در تلاش بودند تا خودشان را متقاعد کنند که اگر آنها در چنین شرایطی قرار گرفته بودند، همین کار را تکرار میکردند. کانتونا، در آمار ها خلاصه نمیشد. کانتونا، در تعداد گلزنیها خلاصه نمیشد. او حتی به سختی در فوتبال خلاصه میشد. او مبارزی عارف بود که از دریا آمد، به اطرافیانش شجاعت لازم برای رسیدن به موفقیت را داد و سپس، خیلی زود به دریا بازگشت.