خودکشیهای اخیر نتیجهی فروریختگی ارزشها در جامعه است
تعداد افرادی که مرتکب خودکشی میشوند نسبت به کسانی که خودکشی به فوت آنها منجر میشود، عددی بسیار بزرگتر است.
خودکشی شاید پدیدهی جدیدی در جوامع نباشد اما در هر برههی زمانی خبر آن میتواند معنایی متفاوت داشته باشد. در روزهای اخیر به واسطهی انتشار اخبار و دست به دست شدن فیلم خداحافظی دو دختر نوجوان اصفهانی بحثها ابعاد دیگری هم پیدا کرد. از درست یا غلط بودن انتشار این فیلم تا بررسی دلایل و زمینهها با توجه گفتههایی که در همان چند دقیقه مطرح شد.
میزگرد شفقنا با حضور امانالله قرایی مقدم، جامعهشناس؛ علیاصغر محکی، مدرس ارتباطات و حجتالاسلام مجید سینایی، مدیر حوزهی علمیهی ابوطالب(ع) تلاش کرده تا نگاهی کلان به ابعاد جامعهشناختی، رسانهای و ارتباطی و مذهبی داشته باشد. اگرچه با یک نشست طرح مساله «خودکشی و مواجههی جامعهی ایرانی» تمام نمیشود، اما آن طور که «محکی» پیشنهاد میدهد رویکرد شبکهای هم در سطح تحلیل اجتماعی و هم در سطح تحلیل فردی میتواند در فهم و حل مساله کمک کند. «سینایی» هم معتقد است اگر رویکرد عقلانی دین در تربیت و پرورش نسل جوان مورد توجه قرار بگیرد میتواند نسل جدید را در برابر تمام پدیدههای جدید واکسینه کند. او در بخشی از این میزگرد تأکید میکند دانشآموز را پرورش اسلامی نمیدهیم بلکه به او یاد میدهیم این گونه تست بزن و این گونه نمره بگیر. این گزارههای خبری را نباید با باورهای مذهبی اشتباه گرفت. «قرایی مقدم» هم باور دارد جامعه ایران در شرایط کنونی دچار بیهنجاری است و اینها میتواند از عوامل تأثیرگذار بر خودکشیهای اخیر باشد. آنچه در ادامه میخوانید متن مشروح این میزگرد است:
- شاید بهتر باشد بحث را بر خودکشیهایی جوانان و نوجوانانی که اخیرا رسانهای شدهاند، متمرکز کنیم. جوانها در جامعه معمولا نماد زندگی، آینده و… هستند و شاید بتوان گفت با پیگیری تحولات فکری آنها میتوان تغییراتی را در آینده پیشبینی کرد. به نظر شما بر اساس آماری که ممکن است به آن دسترسی داشته باشید، تعداد خودکشی جوانها بیشتر شده است؟ و اینکه علتها چه میتواند باشد؟
قرائی مقدم: خودکشی یک پدیده صرفاً اجتماعی است. یعنی ذاتی، ارثی، نژادی و فطری نیست بلکه صرفا یک پدیده اجتماعی است. بنابراین جامعه مقصر است نه فرد. فرد بیمار است. همچنین خودکشی پدیدهای است که از قدیم بوده است. در یونان باستان کسانی که از چشم امپراطوری میافتادند، خودکشی میکردند و… برخی از عقیدهها خودکشی را ترویج کردهاند. اما به طور کلی ابتدا در یهود بعد مسیحیت و بعد اسلام خودکشی را قتل نفس میدانند. امام جعفر صادق (ع) هم میفرمایند قتل نفس نکنید. این کار درستی نیست و به شدیدترین عذاب دچار خواهید شد. اینها یک بازدارندگی درباره خودکشی دارد.
- حال اگر بخواهیم مشخصا دربارهی جامعه ایرانی بحث کنیم…
آنچه امروز در جامعه ما وجود دارد، خودکشی آنومی است یا ضعف ارزشها، هنجارها، فروریختگی آنها
وقتی فروریختگی به وجود میآید، نسل جوان نمیداند چه چیزی درست است و چه چیزی اشتباه
قرائی مقدم: خودکشی اصولا یعنی بریده شدن از جامعه. دلزدگی از جامعه. قطع رابطه با جامعه. یعنی چیزی در جامعه، خانواده، بستگان، از نظر اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و… وجود ندارد که فرد را وابسته کند و او از جامعه بریده می شود. من ۳۳ شهر را در این زمینه بررسی کردم. به طور کلی چند نوع خودکشی وجود دارد. یکی خودکشی خودخواهانه است. وقتی فردگرایی در جامعه افزایش پیدا کند، این نوع خودکشی بالا میرود. نوع دوم، خودکشی دیگرخواهانه است. یعنی ما به خاطر دیگران خود را فدا می کنیم. نمونه آن را در جنگها میبینیم. آنچه امروز در جامعه ما وجود دارد، خودکشی آنومی است یا ضعف ارزشها، هنجارها، فروریختگی آنها. وقتی فروریختگی به وجود میآید، نسل جوان نمیداند چه چیزی درست است و چه چیزی اشتباه. نسبت به آینده کاری خود ناامید است. در ازدواج و طلاقش مشکل به وجود آمده و هزاران مشکل دیگری که با آنها روبهرو است. حال اگر به اصل برگردیم، میبینیم اولین عاملی که در خودکشی مطرح است، خانوادگی است. افراد مجرد بیشتر خودکشی میکنند چون وابستگیشان کمتر است. مردان بیشتر از زنان خودکشی میکنند و تقریبا دو برابر از زنان بیشتر است.
برای پاسخ سوال اولتان باید بگویم بله، خودکشی در ایران بالا رفته است. عامل آن هم سیاست است. جامعه الآن دچار نوعی نابهنجاری سیاسی است. هنگام جنگها خودکشی کمتر میشود چون وابستگی زیاد میشود. به قول امام (ره) همه ید واحد هستیم در برابر دشمن واحدی میایستیم. بعد از جنگها خودکشی بالا میرود و شکی در آن نیست. هنگام بحران اقتصادی هم خودکشی بالا میرود.
- یعنی معتقدید جامعه ایران دچار ناهنجاریهایی شده است که اینها بر روی جوانان بیشتر تأثیر میگذارد؟
قرائی مقدم: بله، کاملا و من الآن دربارهی آنومی اجتماعی صحبت میکنم. خودکشی اصولا نوعی اعتراض به وضع موجود است. شهرنشینی، سرعت تغییر و تحول و کم اعتقادی سبب خودکشی میشود. به عنوان مثال بررسی صورت گرفته بر روی مذهب نشان داده که خودکشی در بین لامذهبها بیشتر است. در ایران اعتکاف، مهدیه، نماز جماعت، صله ارحام، ورزشهای پیادهروی، دید و بازدیدهای عید، برگزاری جشنها و … باعث میشود خودکشی کمتر شود. اما باید به این نکته توجه کرد که افراد در شهرهای بزرگ تنها و بیکس شدهاند. مردم تهران در تنهایی به سر میبرند. مثلا اگر در میدان ۱۵ خرداد هزار نفر پیاده شوند، هیچ کدام با هم ارتباط ندارند.
مساله درآمد موضوع دیگری است که میتواند منجر به خودکشی شود. امروزه ذهنیت مادی بر جهان حاکم است. مرتون میگوید هدف دارم ولی وسیله آن را ندارم. جوان امروز خواستههای زیادی دارد و وقتی وسیله دستیابی به آن را ندارد، آینده را مشوش میبیند. همه این مسائل در مجموع زمینهساز خودکشی میشود.
وقتی شما خیلی جامعه را ببندید و آن را محدود کنید خودکشی بالا میرود
تئوری دیگری میتوان در این تحلیل از آن استفاده کرد توجه به محدودیتها، محرومیتها یا جبر است. وقتی شما خیلی جامعه را ببندید و آن را محدود کنید خودکشی بالا میرود. دلایل خودکشی یک طیف گسترده شامل فقر، بیکاری، تورم، گرانی، امید نداشتن به آینده و… است.
- آقای سینایی، شما چه قدر با آقای قرائیمقدم موافق هستید که یکی از عوامل این خودکشیهای اخیر کمرنگ شدن باورهای مذهبی بوده است؟
اگر منظور از باورهای مذهبی به معنای نتایج باشد، یعنی گزارههای خبری که در دین آمده است؛ از این نظر جامعه ما به اندازه کافی هم احادیث هم روایتها و… را میدانند. آیا به این باورها و گزارههای خبری اعتقاد هم دارند؟ آیا واقعا شیوه زندگی دینی را انتخاب کردهاند؟ خیر
سینایی: من به چند نکته اشاره میکنم و اهمیتشان را در این حادثه متذکر میشوم. مورد اول باورهای مذهبی که اشاره کردید؛ گاهی میخواهیم نتیجه باورها را به مردم بگوییم و گاهی ابزار و شیوه تربیتی را به آنها یاد میدهیم. به عنوان مثال میگوییم تو باید خدا را قبول داشته باشی و خدا هم واحد است؛ این نتیجه است. گاهی ما به او تفکر را یاد میدهیم و خودش با تفکر به این مساله میرسد و ما خیلی به نتیجه اصرار نداریم. اگر منظور از باورهای مذهبی به معنای نتایج باشد، یعنی گزارههای خبری که در دین آمده است؛ از این نظر جامعه ما به اندازه کافی هم احادیث هم روایتها و… را میدانند. آیا به این باورها و گزارههای خبری اعتقاد هم دارند؟ آیا واقعا شیوه زندگی دینی را انتخاب کردهاند؟ خیر. به عنوان مثال وقتی دانش آموز ۱۵ ساله خودکشی میکند مربوطترین نهاد به اینها شهرداری است یا قوه قضاییه یا …؟ بچه ۱۵ ساله وارد دانشگاه نشده و خودکشی کرده است. در نتیجه مربوط ترین نهاد آموزش و پرورش میتواند باشد. متهم ردیف اول ما معلمها، آموزش و پرورش و نظام آموزشی و پرورشی حکومت اسلامی است که باید جواب دهد.
ما فقط یکسری گزارههای خبری داریم که میخواهیم اینها را به ارث بگذاریم و دانشآموز باید همه اینها را بپذیرد
اما آیا ما در درسهایی که در آموزش و پرورش دادیم، حرفهای خوب کم داریم؟ آیا حرف بد هم زده شده است؟ در ادبیات، دین و زندگی و… مملو از بحثهای خوب است. گزارههای خبری دینی در آنها زیاد است ولی آموزش و پرورش نیست. یعنی اصلا مهلت نمیدهیم دانش آموز فکر کند و بپذیرد. ما گاهی به مردم کوزه میدهیم و گاهی کوزهگری یاد میدهیم. گاهی به مردم دین و عقلانیت را یاد میدهیم که در دین به عنوان یک ارزش وجود دارد. مهمترین متن دین ما در مذهب شیعه-به غیر از قرآن کریم که بین اهل تسنن و تشیع مشترک است- کتاب اصول کافیست. اصول کافی در اولین جلدش با عقلانیت شروع میکند. میگوید عقل چیست؟ چگونه باید باشد و چقدر ارزش است؟ آیا در نظام آموزش و پرورش ما مسائل عقلانیت به بچهها انتقال داده شده است تا آنها زندگی عاقلانه را انتخاب کنند؟ ما فقط یکسری گزارههای خبری داریم که میخواهیم اینها را به ارث بگذاریم و دانشآموز باید همه اینها را بپذیرد.
دانشآموز را پرورش اسلامی نمیدهیم بلکه به او یاد میدهیم اینگونه تست بزن و اینگونه نمره بگیر
ما نظام آموزشی و پرورشی اسلامی در جمهوری اسلامی نداریم
ما نظام آموزشی و پرورشی اسلامی در جمهوری اسلامی نداریم. یک سری گزارههای خبری داریم که نظام آموزشی و پرورشی نیست. یعنی دانشآموز را پرورش اسلامی نمیدهیم بلکه به او یاد میدهیم این گونه تست بزن و این گونه نمره بگیر. من آن قصه را به شما یادآوری میکنم. معلمی به دانشآموزان گفت مرغها را در جایی سر ببرید که کسی نباشد. دانشآموزان مرغها را سر بریدند و آوردند. یکی از آنها این کار را انجام نداد. گفتند چرا؟ گفت من هرجا رفتم خدا با من بود. آیا ما این گونه درس میدهیم؟ حوزه علمیه ما این گونه است؟ آموزش و پرورش ما این گونه است؟ بنابراین اولین نکته این است که آیا تضعیف باورهای دینی به معنای گزارههای خبری است که اصلا به آن فکر نشده و مال مردم نیست بلکه به صورت اجبار و تحکم به آنها داده شده است؟ یا یک شیوه دینداری است که خود طرف فکر میکند و خودش به خداباوری، معادباوری و… میرسد. دانشآموز ما باید خودش به دینباوری برسد و ما باید دینباوری او را تسهیل کنیم و به او آموزش دهیم. ما الآن در سر کلاس به دانش آموز میگوییم خدا یکی است و اگر غیر از این را بگویی نمره نمیگیری.
هیچ مردمی بر روی کره زمین به اندازه ما گزارههای خبری دینی را نمیشنوند اما هیچ کدام از اینها طبق نظام آموزشی و پرورشی دینی نیست بلکه یک حالت تحکم و یک نوع به ارث گذاشتن باوری است که محکوم به گفتن آن هستیم
اتفاقا در کشور ما باورهای دینی دستمالی شده است. هیچ مردمی بر روی کره زمین به اندازه ما گزارههای خبری دینی را نمیشنوند. اما هیچ کدام از اینها طبق نظام آموزشی و پرورشی دینی نیست بلکه یک حالت تحکم و یک نوع به ارث گذاشتن باوری است که محکوم به گفتن آن هستیم. این اصلا آموزش و پرورش نبوده بلکه تحفظ بوده است. اگر در ضبط صوت هم اینها را میگفتی به همین اندازه که این بچهها میدانند، میدانست ولو این که آن را باور نداشته باشند.
اسلام به دنبال این است که در سه حیطه حس، تخیل و عقل همیشه سعی دارد تا عقلانیت را به انسانها یاد دهد. وقتی در جامعهای خیالبافی زیاد رونق پیدا میکند و حقایق به فراموشی سپرده میشود ممکن است بعضی از مردم آن جامعه برای تفریح خودکشی کنند یعنی یک لذت خیالبافانه در ذهن طرف وجود دارد که این میتواند به دلیل تأثیر بازیهای کامپیوتری، فیلمهای دیجیتالی باشد یا تأثیر این که واقعیتهای زندگی کاملا به فراموشی سپرده میشود و مباحث تخیلی میآید. در قرآن میگوید وقتی چیزی برای شما نیست و شما آن را به خودتان نسبت میدهید و خوشحال میشوید، یا چیزی برای شما نیست و آن را از شما میگیرند و شما ناراحت میشوید، معلوم است فردی خیالباف هستید.
ما با عوض کردن مدل اتومبیل خوشحال یا ناراحت میشویم. وقتی مدل ماشین من از همکارم پایینتر باشد غمگین میشوم. این غم تخیلی است. وقتی این غم و شادیهای تخیلی در جامعهای رشد پیدا میکند و اصل میشود؛ آن شادی و غمهای عقلایی کنار میرود. به این مساله هم اختصاص ندارد که من نماز میخوانم یا نه. نماز ظهور دینداری در ظاهر است وگرنه باطن فرد به عقلانیت است. شما باید آن قصه معروف را از انیشتین شنیده باشید که به او گفتند شما چرا این لباس را میپوشید، این کت را ۱۰ سال است میبینیم؟ گفت مردم میدانند من انیشتین هستم. در کشور دیگری هم او را دیدند و باز همان کت را بر تن داشت. گفتند چرا اینجا این کت را تنت کردی؟ گفت در اینجا کسی من را نمیشناسد، چه فرقی میکند من چه کتی میپوشم.
شعارها را باورهای مذهبی تلقی نکنیم؛ تربیت اسلامی یعنی تربیت عقلانی نه تربیت تخیلی
بنابراین آن شعارها را باورهای مذهبی تلقی نکنیم. تربیت اسلامی یعنی تربیت عقلانی نه تربیت تخیلی. در حالی که میبینید ما وقتی میخواهیم آموزههای دینی را به بچهها یاد دهیم همواره از تخیل استفاده میکنیم. موردی ندارد از داستان تخیلی استفاده کرد ولی باید محتوا عقلانی باشد. وقتی دانش آموزی مرگ را به مسخره میگیرد و قصد اعتراض اجتماعی ندارد و میگوید داریم تفریح میکنیم؛ برای بعد از خودش هم سناریو میدهد و میگوید به خوابتان میآییم، با شما شوخی میکنیم و … . همه اینها تخیلی است، چون آنچه در واقعیت وجود دارد آن قدر ساده نیست که ما به آن بخندیم.
کجا در آموزش و پرورش ما حکمت وجود دارد؟ یک سری محفوظات است که بالاترین حد مسئله دینی همان فقه است که میگوید وقتی میخواهی روزه بگیری این گونه روزه بگیر
جامعه اسلامی اعم از صدا و سیما، آموزش و پرورش، دانشگاه، حوزه علمیه و… دست به دست هم دهند. آنچه در حوزه علمیه رشد کرده است، فقه است. در قرآن کریم وقتی میخواهد داود نبی، یوسف و… را ستایش کند میگوید ما به اینها حکمت دادیم. کجا در آموزش و پرورش ما حکمت وجود دارد؟ یک سری محفوظات است که بالاترین حد مسئله دینی همان فقه است که میگوید وقتی میخواهی روزه بگیری این گونه روزه بگیر. وقتی میخواهیم کسی را در ادارهای گزینش کنیم هم میخواهیم این احکام را بداند. در حالی که قرآن میگوید ما وقتی حکمت را یاد دادیم این فرد پیغمبر شد. دینداری مساوی است با عقلایی بودن. این عقلانیت الآن به حداقل رسیده است.
- آقای محکی دربارهی تخیلی شدن جامعه یکی از عوامل را معمولا تأثیرات تبلیغات و رسانهها ارزیابی میکنند. فکر میکنید با توجه به تیراژ مطبوعات و بازدید خبرگزاریها چهقدر رسانههای اصلی در ایجاد چنین فضایی نقش داشتهاند؟
محکی: پیش از آن که از موضع ارتباطات و رسانه صحبت کنم، میخواهم مقدمه کوتاهی مطرح کنم. مطالعات ارتباطات و رسانهها از جنس میان رشتهای و بین رشتهای است و نتایج مطالعات جامعهشناسی، علومتربیتی، حقوق، معارف، اقتصاد و … در مطالعات ارتباطی ورود پیدا میکنند. موضوع بعضی مطالعات این است که تا چه اندازه عملکرد رسانهها و ارتباطات در جامعه میتواند در کاهش یا افزایش اقدام به خودکشی مؤثر باشد. یکی از روشها این است که متناسب با میزان پخش اخبار و اطلاعات و آمارهای مرتبط با خودکشی بالا یا پایین رفتن اقدام را میسنجند و این فرض مطرح میشود که انتشار اخبار میتواند آن را بالا یا پایین بیاورد. مساله دیگر این است که تا چه اندازه عملکرد ارتباطات و رسانهها میتواند در بالا بردن ظرفیت شکیبایی و کاهش اختلال روانی مؤثر باشد یا از طریق اصلاح و ارتقای مهارتهای ارتباطی کمک کند تا فرد راهی غیر از خودکشی را انتخاب کند. این ها مواردی است که با عنوان کارکرد و کژکارکرد ارتباطات و رسانهها مطرح میشود.
من در سال گذشته حدود ۶ ماه دبیر ستاد کنترل و پیشگیری از آسیبهای اجتماعی وزارت بهداشت بودم. از این حیث بر موضوع خودکشی هم ورودی داشتم. این کمک کرد که من مباحث مرتبط با ارتباطات را با آنچه وزارت بهداشت از حیث سلامت روان دنبال میکند، پیوندی بزنم و مرتبط با آن مواردی را برایتان بگویم.
تعداد افرادی که مرتکب خودکشی میشوند نسبت به کسانی که خودکشی به فوت آنها منجر میشود، عددی بسیار بزرگتر است
اولاً تعداد افرادی که مرتکب خودکشی میشوند نسبت به کسانی که خودکشی به فوت آنها منجر میشود، عددی بسیار بزرگتر است. مثلاً شاید از هر ۱۰ مورد اقدام یک مورد منجر به فوت شده باشد. پس باید موارد اقدام را هم رصد کنیم. همچنین باید دید روندهای مرتبط با جنسیت، وضعیت اشتغال، وضعیت تأهل و… در بین کسانی که اقدام به خودکشی میکنند چگونه است. معمولا هر چند سال یک بار موجهای سنجش سلامت روان در جامعه انجام میشود، مثلا در سال ۷۸ یک بررسی انجام دادند و ۲۱ درصد افرادی که در این بررسی از شهروندان ایرانی مورد مطالعه قرار گرفتند، اختلال روان داشتند. این درصد در سال ۸۰ به ۱/۱۷ درصد رسید. پایین آمدن این درصد بیشتر از این که بخواهد ناشی از توسعه سلامت روان در کشور باشد به دلیل تفاوت در شیوه سنجش است. نهایتاً در سال های ۹۰ و ۹۳ و ۹۴ را برابر با روش شناسی سال ۷۸ نشان میداد که سال ۹۰ حدود ۶/۲۳ درصد، سال ۹۳ حدود ۴/۲۳ درصد و سال ۹۴ حدود ۶/۲۳ از افراد مورد مطالعه دچار اختلال روان بودند که باید اقدامات کلینیکی بر روی این افراد انجام شود. این بررسی در سنین بین ۱۵ الی ۶۴ سال است و این نسبت در بین مردان و زنان متفاوت است. برخلاف این که میگوییم اقدام به خودکشی در مردان بیشتر است ولی اختلال روان در بین خانمها بیشتر بوده است. یعنی مردان ۸/۲۰ درصد و زنان ۵/۲۶ درصد اختلال روان داشتند. این که اقدام به خودکشی هنوز در زنان پایینتر از مردان است بخشی از آن به موضوع ارتباطی برمیگردد یعنی ارتباطات بین زنها، انتقال دادن مسایل و … باعث میشود اقدام به خودکشی به میزان ارتقای اختلال روان بالا نباشد. ولی روندها نشان میدهد طی سالهای اخیر تعداد موارد اقدام خانمها به خودکشی بالا رفته است.
اقدام به خودکشی هنوز در زنان پایینتر از مردان است بخشی از آن به موضوع ارتباطی برمیگردد یعنی ارتباطات بین زنها، انتقال دادن مسایل و … باعث میشود اقدام به خودکشی به میزان ارتقای اختلال روان بالا نباشد
- دقیقاً در چه بازه زمانی؟
محکی: مثلا ده سال اخیر. هر چه جلو رفتیم تعداد موارد اقدام در خانمها بیشتر شده ولی موارد فوت بالا نرفته است چون خانمها از شیوههای نرم برای خودکشی استفاده میکنند. در اینجا وقتی ما در حوزه ارتباطات و رسانه به آن ورود پیدا کنیم باید ببینیم تا چه حد نظام انتظارات زنان نسبت به اجابت آنها در جامعه ارتقا یافته است؟ تا چه احد اخباری که منتشر میشود گفته میشود چرا خانمها نمیتوانند به استادیوم بروند، یا آزادی ندارند و… ؟ در واقع پمپاژ انتظارات و همچنین روندهای گفتمان مرتبط با فمینیست که این حجم در جامعه ما بیسابقه بوده است.
شایعترین نوع اختلالات دیده شده از نوع خلقی و اضطرابی است. چه نوع اتفاقهایی از نظر پخش پیام در رسانهها و ارتباطات روزمره صورت میگیرد که اختلالات اضطرابی و خلقی را توسعه داده است؟ در این موضوع هم باز مقدمه کوچکی بگویم. سطوح ظرفیت روان را در جامعه به ۶ سطح دستهبندی کردهاند و در هر دورهای بررسی کردند که وضعیت ایران به کدام سطوح نزدیکتر است. بهترین شرایط با عنوان امیدواری بالا است که در سطح امیدواری بالا شادی، نشاط اجتماعی و سازگاری با تغییرات مشاهده میشود. یک سطح پایینتر، همراهی انتقادآمیز است یعنی همراهی و پیروی از ایدههای انتقادآمیز در جامعه وجود دارد و جامعه به انفعال یا انزوا نرسیده است. سطح سوم انفعال است که افراد نسبت به اتفاقات اطرافشان بیتفاوت و بیانگیزه هستند. سطح چهارم خشم است که فرد در اینجا اقدامی انجام میدهد ولی در قالب خرابکاری و خشونت است. مرحله بعد ناامنی است که فرد هر لحظه ترس از کشته شدن و … دارد. نهایتاً بدترین وضعیت یا آخرین سطح اختلال روانی در قالب احساس ناامیدی است که بروز و تجلی آن در قالب خودتخریبی و خودکشی است. متأسفانه نشان میدهد آنچه ۱۰ سال پیش در ایران، همراهی انتقادآمیز و انفعال بود، با شتاب زیادی به سمت خشم و ترس و احساس ناامیدی سیر پیدا کرده است. لازم است تا مطالعات جامعهشناسی، فرهنگی، روانشناسی و… در این قضیه ورود پیدا کند. ما هم در حوزه ارتباطات باید ببینیم چگونه برایند تغییراتی که در کانالهای پخش پیام اتفاق افتاده است، منتهی به این موضوع شده است. ناامیدی در چهار سطح دیده میشود؛ اختلالات دو قطبی، افسردگی، خودکشی و اختلالات جنسی.
- سهم رسانهها چقدر است؟
اگر در گذشته کانالهای پخش پیام محدودتر بود و افراد همزمان از طریق رسانههای رسمی به افزایش قابلیتها، تنظیم نظام انتظارات و… کمک میکردند، الان به سمتی میروند که دریافت مخاطب را به اصطلاح پاره پاره میکند
محکی: در سالیان اخیر اتفاقی در حوزه ارتباطات و رسانهها افتاده است. اولاً سبد مصرف مطبوعات، رادیو و تلویزیون نسبت به سبد مصرف رسانههای مجازی کاهش پیدا کرده است. در واقع این نشان میدهد اگر در گذشته کانالهای پخش پیام محدودتر بود و افراد همزمان از طریق رسانههای رسمی به افزایش قابلیتها، تنظیم نظام انتظارات و… کمک میکردند، الان به سمتی میروند که دریافت مخاطب را به اصطلاح پاره پاره میکند یعنی تعداد کانالهای پخش زیاد شده است و افراد رسانهای را انتخاب میکنند که احساس میکنند نیاز ارتباطیشان را بیشتر تأمین میکند.
در رسانههای پهنای باند گسترده مثل تلویزیون، سهم تلویزیون رسانه ملی و رسانههای رسمی داخلی تا اندازه زیادی وارد سبد ماهواره شده است. یعنی پخش پیامهایی که کنترلهای رسمی درونی ضعیفتر است و منبع پخش پیام در جایی است که ملاحظات روانی، ذهنی و انتظارات جامعه مقصد را ندارد و تفاوتهای میان فرهنگی خیلی زیاد است.
اما چه اتفاقی افتاده است؟ مطالعات نشان میدهد بخش عمده مصرف رسانهای کسانی که از ماهواره استفاده میکنند، زنان و خانمهای خانهدار هستند که نمایشهای درام و خانوادگی را تماشا میکنند. بخش دیگر DVDهایی که جزو رسانههای میکرو یا همان رسانههای کوچکی که عمدتا از طریق زیرزمینی انتشار پیدا میکنند –صنایع پورنو- هستند.
نمایش درامهای ماهوارهای تامین نیاز عاطفی است، اما در تأمین نیاز عاطفی خانواده را محور قرار نمیدهد بلکه روابط فرازناشویی را محور قرار میدهد
در بخش توزیع زیرزمینی داروهای غیرمجاز، عوارض جسمی، عوارض هورمونی و عوارض روان پریشی در قالب اختلالات روانی و خلقی ایجاد میشود
مساله دیگر که شاید بگویید به رسانهها ربطی ندارد-من معتقدم ربط دارد-، توزیع زیرزمینی داروهای غیرمجاز محرک جنسی است، که تبلیغ آن از طریق ماهواره انجام میشود. همچنین نشانگاه نمایش درامهای ماهوارهای تامین نیاز عاطفی است، اما در تأمین نیاز عاطفی خانواده را محور قرار نمیدهد بلکه روابط فرازناشویی را محور قرار میدهد. در بخش صنایع پورنو به تأمین نیاز جنسی بدون عاطفه میپردازد. در بخش توزیع زیرزمینی داروهای غیرمجاز، عوارض جسمی، عوارض هورمونی و عوارض روان پریشی در قالب اختلالات روانی و خلقی ایجاد میشود. برای این که فرد بتواند خود را تنظیم کند متوسل به داروهای محرک جنسی میشود که قبلا تحریک از طریق تأمین نیاز جنسی بدون عاطفه توسط صنایع پورنو انجام شده است. این داروها هم به لحاظ ذهنی و روانی تحمل فرد را پایین میآورد یعنی با کوچکترین تلنگری مستعد پرخاشگری است.
رسانه ملی چون میخواست شانه به شانهی ماهواره، مخاطب را از دست ندهد به زمینههای آموزش غیرمستقیم شهروندان کمتر توجه کرد و صرفا برنامههایی پخش شد که بتواند نیازهای آنی افراد را در جذب مخاطب تامین کند
الآن به رسانهها و ارتباطات برگردیم. اختلالات در حوزهی ارتباطی در طی ۱۰ یا ۱۵ سال اخیر ناشی از موارد متعددی است. یکی از آنها اختلال در روابط شهروندان است. ما کارکرد و کژکارکرد داریم. همان طور که میگویند کژ کارکرد از طریق ماهواره و رسانههای میکرو و… اتفاق افتاد. رسانه ملی هم چون میخواست شانه به شانهی ماهواره، مخاطب را از دست ندهد به زمینههای آموزش غیرمستقیم شهروندان کمتر توجه کرد و صرفا برنامههایی پخش شد که بتواند نیازهای آنی این افراد را در جذب مخاطب تامین کند.
- یعنی معتقد هستید صدا و سیما اگر هم میخواست سبد مصرف را به سمت خود برگرداند ولی از روشهای درستی استفاده نکرد؟
محکی: سعی کرده تا از نسخه مشابه روشهای ماهواره استفاده کند. در بحث فیلم و سریال هم این گونه بوده است.
- آنچه گفتید قابل تأمل است اما میدانیم مخاطب منفعل نیست تا تحت تأثیر هرچه میبیند قرار بگیرد.
از ویژگی رسانههای جدید این است که مخاطب فعال است ولی قید و شرطی دارد
محکی: ممنون هستم از بحثی که مطرح کردید. من نمیخواستم نتیجه گیری از صحبتهایم این باشد که رسانه به عنوان متهم ردیف اول پیامی را به مخاطب تزریق کند و مخاطب هم منفعلانه تحت تاثیر آن قرار بگیرد. اتفاقاً از ویژگی رسانههای جدید این است که مخاطب فعال است ولی قید و شرطی دارد. معمولا کاربرد فناوریهای جدید در جامعه ما این گونه است که یک مسیر طولانی را در مبدا خود طی کرده و فرهنگپذیری اتفاق افتاده است که ما از آن به عنوان سواد رسانهای یاد میکنیم و بعد کاربرد پیدا کرده است. در ایران آنقدر این شتاب بین کاربرد تا آثار و عوارض وجود دارد که آن فرایند جامعهپذیری به درستی طی نمیشود.
درست است در خارج از کشور هم اختلال روانی وجود دارد ولی بخشی از دلایل رشد آن در کشور ما به خاطر این است که در مصرف رسانهای بیشتر از این که بخواهد فرایندی با عنوان جامعهپذیری طی شود؛ یعنی خانواده، مدرسه، جامعه و … دست به دست هم دهند تا سواد رسانهای اتفاق بیفتد، آن را به گذشت زمان و یادگیری از طریق آزمایش و خطا سپردهاند. احتمالا ۵ سال دیگر مخاطب در استفاده از فناوری هوشمندتر رفتار کند یا در برابر آثار اینها کمتر منفعل خواهد بود ولی الآن در مرحله گذاری هستیم که این شتاب تغییر و این عدم انتقال آموزش سواد رسانهای باعث شده است تا اختلالات خیلی بزرگتر خود را نمایش دهد.
شاید اگر یک سال پیش مخاطب همین فناوری جدید از هر ۱۰ پیام تلگرامی ۹ تا را چشم بسته کپی میکرد، در صورت انجام مطالعات جدید از ۹ کپی به ۶ تا رسیده است. این نشان میدهد آرام آرام مردم متوجه میشوند هر پیامی به دستشان میرسد احتمال وجود خطا و انحراف در آن زیاد است. به هر حال ما در مصرف رسانههای جدید در حال طی کردن دوره گذار هستیم که فرهنگپذیری یا جامعهپذیری در آن اتفاق نیفتاده است. ولی تئوری مخاطب فعال دربارهی استفاده از رسانهها مصداق دارد.
- آقای قرائیمقدم، گفته شد پیامهای رسانهای دربارهی زنان میتواند بر انتظارات آنها از جامعه و افزایش درصد ناامیدی آنها تأثیرگذار باشد. شما فکر میکنید چه قدر این انتظارات در جامعه وجود دارد که در رسانهها بازتاب پیدا میکند؟
هیچ جامعهای نمیتواند خود را با سرعت تغییرات تکنولوژی هماهنگ کند؛ این یک اصل است اما باید بررسی کرد چرا ناامیدی در دختران و پسران این قدر بالا رفته، و چرا به سمت ازدواج نمیروند؟
قرائی مقدم: مطبوعات، رسانهها، اعتقادات و باورهای دینی در سلامت روان جامعه نقش دارد. بنابراین وقتی جامعه پذیرای یک برنامهای از رسانه بیگانه است آن را میپذیرد و با زندگی خود مقایسه میکند. پس سلامت روان فرد وابسته به سلامت روان جامعه است. در علل خودکشیها شغل، سرعت تغیرات، بیکاری، فقر، اعتیاد، نابسامانی خانواده، طلاق و به تأخیر افتادن ازدواج مؤثر است. همچنین این بحث مطرح شده در تئوریهای تعلیم و تربیت یعنی این که ما فرزندان خود را وظیفهمدار و مسوولیتپذیر بار نمیآوریم، مؤثر است. بحثی که حاجآقا سینایی فرمودند درست است. به نظر بنده هم هیچ حکومتی نخواهد آمد که به اندازه الآن بخواهد باورها و اعتقادات دینی را در جامعه بالا ببرد. اما چرا این طور شده؟! آیا مربیان پرورشی توانستند این کار را انجام دهند؟ خیر. چون فضای جامعه چیز دیگری است. جامعهپذیری و فرهنگپذیری متفاوت است. هیچگاه هیچ جامعهای نمیتواند خود را با سرعت تغییرات تکنولوژی هماهنگ کند. این یک اصل است. اما باید بررسی کرد چرا ناامیدی در دختران و پسران این قدر بالا رفته، و چرا به سمت ازدواج نمیروند؟ اصولاً یکی از عوامل خودکشی قطع پیوند خانوادگی است.
- اما دربارهی دختران اصفهانی به نظر میرسد در مرحلهای بودند که وابستگیهای بیشتری به دوستان و خانواده داشتند؟
سلامت روانی جامعه بهم خورده است
قرایی مقدم: دوستان یکی از عوامل خودکشی هستند، تئوری پارسونز میگوید تأثیری که گروه همسالان بر فرد میگذارد به مراتب بیشتر از والدین است. برای این که در والدین به نوعی جبر و زور میبیند اما در جمع دوستان صحبت میکنند و زوری وجود ندارد. مساله خودزنی یا رگزنی یا خونبازی که در مدارس رایج شده چگونه به وجود آمده است؟ دختران اصفهان با دوستان بودند؟ کدام دوستان؟ در قم، کرج، تهران و مشهد آسیب بالاست برای اینکه تجانس بهم خورده است. از نظر جامعه شناسی مساله خودکنترلی جوانان در جامعه بهم ریخته است. یکی از این عوامل دین است، لباس و ظاهر شما که نشان نمیدهد شما باورهای دینی دارید یا نه. آن دختران اصفهان که گفتند خداحافظ ما داریم میرویم، شما را هم میبینیم، یعنی از جامعه بریده شده است. در مساله خودکشی تنها یک عامل وجود ندارد. سلامت روانی جامعه بهم خورده است.
- فکر میکنید در روند جامعهپذیری در ایران چه قدر به مهارتهای حل مساله توجه میشود؟
آموزش و پرورش ما انفعالی است؛ ما بچه را منفعل بار میآوریم
قرایی مقدم: اینها صد سال قبل گفته شده است. حرفهای جدیدی نیست. جان دیویی در سال ۱۹۱۱ دموکراسی و آموزش و پرورش را مطرح کرد. گفت باید بچهها را برای زندگی آماده کنیم یعنی مهارت بیاموزد اما تنها جایی که به نظر من آموزش و پرورش عملی یاد میدهد، حوزهی علمیه قم و مشهد است. در مدرسه استاد هر حرفی میزند، شاگرد باید همان را گوش کند اما در حوزه علمیه این کار را انجام نمیدهند. ایشان میرود درس استادی میدهد، در حجره بحث میکند، بعد با استاد کلنجار میرود. ما به این وضعیت آموزش و پرورش پویا میگوییم. درحالی که آموزش و پرورش ما انفعالی است. ما بچه را منفعل بار میآوریم. اگر آنچه ما به شاگرد گفتیم، غیر از آن حل کرده باشد، تنبیهش میکنیم. پس این چه طور مهارتآموزی است؟ در نتیجه ما زندگی عملی را به بچههایمان یاد نمیدهیم. ژاپن از سال ۱۹۴۸ فکر کرد. بنده ۳۲ سال قبل در مقاله ای نوشتم “ایرانی بمانیم اما از تمدن غرب عقب نمانیم”، همان زمان نوشتم بیگانگی با فرهنگ ملی از کودکستان آغاز میشود، در افکار خود خانه تکانی کنید. الآن فرزندان ما که مدرسه میروند و به خانه برمیگردند، چه مسؤولیت پذیری دارند؟ چه وظیفه مداری دارند؟ به نظر من جوانان از آینده ناامید هستند. جوان سرخورده شدهاند. نه شادی دارد، نه نشاط دارد، نه میتواند به جایی که میخواهد برود. پس همین سلامت روانی که وزارت بهداشت مطرح میکند، به جامعه مربوط است، به محدودیتها، امکانات، امید به آینده و غیره مربوط است.
- بخشی از این محدودیتهای مطرح شده به عنوان عوامل ناامیدی جوانان با مباحث دینی گره خورده است. مثلاً در پایینترین سطح انتظارات ورود خانمها به ورزشگاهها یا مباحث مشابه که میتواند در تخلیه هیجانات تاثیر داشته باشد. فکر میکنید اساساً این گره خوردن محدودیتها با مباحث دینی درست است یا نه و به نظر شما چه قدر میتواند روی این میزان خودکشیها تأثیر بگذارد؟
سینایی: نکته اصلی این است که آن اولویتها در دین در این محدودیتهایی که ما ابراز میکنیم، به هیچ عنوان مراعات نشده است. مثلاً دین بیشتر به تفکر اهمیت میدهد یا به رفتار؟ قطعا به تفکر و عقیده! اما در جامعه ما اصلاً این اولویت مطرح نیست. حالا در همین رفتارها مثلاً در احکام فقهی آیا به حفظ آبروی یک مسلمان بیشتر اهمیت میدهد یا این که لباس یک خانم یا آقایی متناسب با هنجارهای دینی هست یا نه؟ مسلما آن آبرو خیلی مهمتر است یعنی حتی از اموال بیتالمال مهمتر است. شما در بیتالمال دو نفر شاهد داشته باشید، میتوانید حکم دهید که این آقا دزدی کرده، اما مسایل آبرویی، چهار شاهد عادل میخواهد؛ یعنی بسیاری از جرایم ممکن است اتفاق بیفتد اما ما نتوانیم آن را اثبات کنیم چون چهار شاهد عادل نداشتیم. یعنی اسلام ترجیح میدهد یک شخص جرمی مرتکب شود و این جرم مخفی بماند اما آبروی آن شخص نرود. اما آیا این اولویتها واقعاً در جامعه ما رعایت میشود؟
آنچه توسط جامعه امروز ما در رسانهها، افکار عمومی و هم در کف خیابان به صورت مچگیری و نهی از منکر و امر به معروف ابراز میشود مطابق اولویتها و حساسیتهای دین نیست؛ ما باید این را بازنگری کنیم
حتی در سطح رسانههای مجازی و عمومی که گفتند طبل بیآبرویی یک مسلمان را میزنند و فشار روحی و روانی بالایی را به همراه دارد. دوربین عکاسی همه جا هست، بالاخره منِ سینایی یک جا این عمامه را از سرم برداشته و در حالت استراحت خواهم بود. یک کسی عکس را گرفته و بیرحمانه منعکس میکند و آبروی من را خواهد برد یعنی من در هیچ شرایطی نه در بیرون و نه در خانه امنیت ندارم. اما به این مسایل در جامعه ما طبق اولویت دین اهمیتی داده نمیشود یعنی آنچه دین به آن اهمیت داده است، متاسفانه در کشور ما به فراموشی سپرده شده است یا به آن کمتر اهمیت داده میشود. مقام معظم رهبری وقتی در بالاترین حد میزان و معیار دین برای ما صحبت میکنند و میگویند «فرض کنیم حجاب یک خانمی صد در صد مطابق با احکام شرعی نباشد، خب او یک نقص ظاهری دارد و من یک نقص باطنی دارم». بنابراین آنچه توسط جامعه امروز ما در رسانهها، افکار عمومی و هم در کف خیابان به صورت مچگیری و نهی از منکر و امر به معروف ابراز میشود مطابق اولویتها و حساسیتهای دین نیست. ما باید این را بازنگری کنیم. اگر این بازنگری صورت بگیرد و دینی شود بسیاری از این استرسها از بین میرود. یعنی حتی آنجایی که کسی خطا هم کرده است، واقعاً چشمپوشی میشود. یعنی فرد میداند جامعه به او رحم میکند، میداند جامعه هوای او را دارد، میداند آن گسستهای عاطفی صورت نگرفته که ما بخواهیم اصرار کنیم کسی را مجرم جلوه دهیم. مثلا در کشورهای غربی شخصی ممکن است صد مورد خلاف انجام دهد اما جامعه هنوز او را به عنوان یک بزهکار نمیشناسد اما در کشور ما به محض این که لباس فردی کمی مشکل داشته باشد او را بزهکار میشناسیم و شغل هم به او نمیدهیم.
- گشت ارشاد را میتوانیم مصداقی بر این گفته شما بدانیم؟
این که کسی بگوید اگر شما سر کارت نبودی و بیتالمالی را هدر دادی یا ساختمانی باید میساختی که نساختی، این مهم نیست فقط باید حجابت درست باشد؛ خب این سلیقه فردی است
سینایی: گشت ارشاد را من نمیدانم واقعاً چه قدر برخورد دارد. اما اگر بخواهیم مساله گزینش را مد نظر قرار دهیم؛ فرضا میخواهیم شخصی را به عنوان حسابدار ادارهای انتخاب کنیم اگر این فرد تخصص حسابداری داشته باشد و امانتدار هم باشد چه اهمیتی دارد این شخص ریش خود را با تیغ زده باشد یا نه. چه اهمیتی دارد در حزب ما باشد یا نباشد. اما در معیارهایی که ما ابراز میکنیم متاسفانه این مسایل رعایت نمیشود. از فوتبالیست نمیخواهیم که خوب فوتبال بازی کند، دنبال این هستیم که اگر در خانه خودش انگشت او در بینیاش است، عکسش را بگیریم و او را بیحیا کنیم. محدودیتهایی که اعمال و ابراز میشود، متناسب با اولویتهای دین نیست. شاید اصل آن در دین باشد اما قطعاً اولویتبندی آن اولویتبندی دینی نیست و حتماً باید مسئولان امر در این زمینه بازنگری کنند. لااقل جایی را احداث کنند که متولی بیان این اولویتها باشد و این کار به سلیقهها کشیده نشود. این که کسی بگوید اگر شما سر کارت نبودی و بیتالمالی را هدر دادی یا ساختمانی باید میساختی که نساختی، این مهم نیست فقط باید حجابت درست باشد؛ خب این سلیقه فردی است. سلیقه من ممکن هست چیز دیگری باشد. سلیقهها را باید کنار بگذاریم و خود دین و قرآن حرف بزند، خود اسلام حرف بزند.
- فکر میکنید حوزه علمیه چقدر در این زمینه میتواند نقش داشته باشد؟
سینایی: صد در صد. اصلیترین وظیفه، وظیفهی حوزه علمیه است. شما میبینید مثلا یک شخصی که به ظاهر متدین است وارد شرکتی میشود و میگوید به نظر من اصلاً زن نباید کار کند و تمام کارمندان زن را بی هیچ جرمی اخراج میکند. خب این زن ۱۸ سال در آنجا کار کرده، نانآور خانه است. شخص دیگری هم میگوید نه به نظر من زن باید کار کند، به استادیومها هم بیاید و مهمتر اینکه هر دو این اشخاص هم حجتالاسلام هستند. در نتیجه مردم دچار تضاد میشوند. بالاخره دین کدام یک از اینها را میگوید؟ سازمانی باید متولی این امر باشد. در وزارت بهداشت و درمان هر مواد غذایی که وارد کشور میشود همه دکترها روی آن نظر نمیدهند، بلکه یک گروهی هستند به عنوان تشخیص سلامت تغذیه یا لوازم بهداشتی استانداردها را درنظر میگیرند. این استانداردها قانونی هم است اما ما این روند را در فرهنگ اسلامی خودمان نداریم.
- مجمع تشخیص مصلحت نظام، مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان را هم داریم…
الآن یک نفر به عنوان وزیر ارشاد انتخاب میشود، یک فیلمی مجوز میگیرد اما وقتی شخص دیگری به عنوان وزیر انتخاب میشود، به فیلمی که میلیاردها هزینه داشته مجوز نمیدهد
سینایی: آنها بحثهای قانونی است. این قانون که تصویب میشود، اسلامی است یا نه. اما مصداقها را بیان نمیکند. الآن یک نفر به عنوان وزیر ارشاد انتخاب میشود، یک فیلمی مجوز میگیرد اما وقتی شخص دیگری به عنوان وزیر انتخاب میشود، به فیلمی که میلیاردها هزینه داشته مجوز نمیدهد پس خود سازنده فیلم و تمام عوامل باید کشکول گدایی دست بگیرند. در اینجا سلیقه افراد است که در این زمینهها صحبت میکند.
- اما به نظر میرسد خلأ قانونی و نهادی نداریم…
سینایی: تشخیص و تطبیق موضوعات با قوانین خیلی مهم است، اما ما این را نداریم. در قانون اساسی ما آیا سه هزار میلیارد تومان از مردم دزدیدن و آبروی مردم را بردن اشد مجازات دارد یا این که آستین لباس یک زن بالا و پایین شود و به استادیوم برود یا نرود مجازات دارد؟ هیچ بازدارندگی برای آن آقایی که سه میلیارد را دزدیده نیست. اگر هم ترفیع نگیرد نهایتا از یک مقامی برمیدارند و جای بالاتری میرود. اما به کسی که ظاهری داشته یا مثلاً کاری که در احکام اسلامی و قانون اساسی حتی خیلی جرم بزرگی نبوده، عقوبتی داده میشود که این عقوبت تمام زندگی او را ساقط میکند و اینها واقعاً در جامعه فشارهای شدیدی به مردم وارد میکند که نباید ما دین را متهم بدانیم. متاسفانه خود ما در این زمینه کم کاری میکنیم که البته حوزه علمیه نفر اول است. البته قانونگذاران و مجریان ما باید از حوزه علمیه بخواهند که در این مورد، فصلالخطاب داشته باشد و این قضیه را به سلیقههای مردم واگذار نکند.
قرایی مقدم: فکر میکنم مسالهی سلیقهای دین از صدر اسلام وجود داشته است. الآن هر روحانی یک حرفی میزند. چرا؟ چون با علوم انسانی سر و کار دارد و برای علوم انسانی نمیتوانید نسخه بنویسید. حقوق تنبیهی (زاجره) در ایران مبتنی بر نظر دورکیم است یعنی ما فقط تنبیه را روا میداریم در حالی که دنیا میگوید حقوق جابره درست است یعنی ترمیمش کن. اگر دیوار را خراب کرده تو دیوار را بساز. مسئلهی سلیقهای بودن و نابسامانی و آنومی اجتماعی برای جوانان به وجود آورده است. نمیداند چه طور کار کند که بگویند تو دیندار هستی.
- آقای محکی فکر میکنید رسانهها چه قدر میتوانند در به سامان کردن شرایط و ارائهی هنجارهای معیار به مردم کمک کنند؟
پاسخ همه چیز در همگان وجود دارد اما باید در میان مردم این رشد یافتگی از حیث تواناییِ ورود همراه با تحمل، مدارا و مسامحه در قبال برخورد با دیدگاههای مختلف وجود داشته باشد که از برایند اینها پاسخ بیرون خواهد آمد
محکی: چه در تحلیل چه در ارائهی راهکار معمولاً ما بر اساس رویکرد کلان میتوانیم ورود کنیم و بگوییم این راهکاریست که ما پیشنهاد میدهیم. آن بخشی که من اینجا در خدمت شما هستم با عنوان تحلیل ارتباطی و شبکهای فراتر از این که موضوع در سطح فردی یا اجتماعی باشد، به موضوع توسعهی شبکههای گفتوگویی توصیه میکند. یعنی تبدیل شدن موضوع به دغدغهی همگانی و افزایش یا تقویت توانایی ارتباطی که میتواند کنترل خشم و استرس، شادی و نشاط اجتماعی، راهحلهای مشارکتی از درون آن بیرون بیاید و انگیزهدهنده، عاطفی و انرژیزا باشد. در واقع این رویکرد شبکهای پیشنهاد من است که در آن هم سطح تحلیل اجتماعی و هم سطح تحلیل فردی وجود دارد. به این صورت که ما در واقع انتظار نداشته باشیم راه حل موضوع را فقط یک مجموعه در کشور مثلاً حوزه علمیه یا استاد دانشگاه بخواهد ارایه دهد. این مساله جمعی است. در طول تاریخ هم هر زمانی مسایلی در داخل جامعه حادث میشد، آن را از طریق تعامل و ارتباطات و گفتوگو حل میکرد یعنی پاسخ همه چیز در همگان وجود دارد. اما باید در میان مردم این رشد یافتگی از حیث تواناییِ ورود همراه با تحمل، مدارا و مسامحه در قبال برخورد با دیدگاههای مختلف وجود داشته باشد که از برایند اینها پاسخ بیرون خواهد آمد. اگر میخواهیم بررسی کنیم چرا این مسئله به وجود آمده و چه راهکاری میخواهیم برای آن ارائه دهیم، باید به این موضوع توجه داشته باشیم که اگر بخواهیم رویکردهای کوتاهمدت و سلبی اتخاذ کنیم در کوتاه مدت هم جواب میدهد اما پایدار و قطعی نیست. اما اگر دنبال این هستیم که به صورت پایدار و درونزا از داخل خود جامعه پاسخ پیدا شود و بلندمدت و ایجابی باشد و موج مشارکت مثبت ناشی از انگیزه عاطفی و درونی ایجاد کند، لازمهاش این است که همه جامعه در این موضوع مشارکت داده شوند. صورت مساله چه بوده است؟ صورت مساله از جایی درست شد که ماحصل استفاده از رسانههای جدید افراد جامعه را به سمت فردگرایی، درونگرایی، کاهش ارتباطات رودررو، اختلال در ارتباطات در سطح خانواده و جامعه پیش برد. یعنی از سطح فردی تا سطح کلان ملی ما، اختلال در ارتباطات بوجود آمد.
- میتوانیم بگوییم تقویت شده؟ چون به نظر میرسد قبلاً هم این اختلال ارتباطات وجود داشته است.
اگر در حوزه هویتهای ملی، مذهبی، قومی و… اختلال به وجود میآید ناشی از فقر گفتوگو و ارتباطات است
نشاط واقعی در ارتباطات واقعی نهفته است نه ارتباطاتی که شما در ذهن خود با یک گوشی برقرار میکنید
محکی: بله. این اختلال تقویت شده است. اختلالی که کوچک و قابل مدیریت بود و هنوز به مساله و بحران اجتماعی تبدیل نشده بود. حالا چه اتفاقی افتاده است؟ اگر در حوزه هویتهای ملی، مذهبی، قومی و … اختلال به وجود میآید اولا ناشی از همین فقر گفتوگو و فقر ارتباطات است. افراد را در پستوهای درونی خودشان برده است که با یک گوشی و با آنچه در ذهن خود درست کرده است، ارتباط میگیرد و فکر میکند تمام زندگی ثانویهای که واقعیت ندارد و مجازی است وارد زندگی واقعی شد. در حوزه هویت و نشاط ایجاد اشکال میکند. نشاط واقعی در ارتباطات واقعی نهفته است. نه ارتباطاتی که شما در ذهن خود با یک گوشی برقرار میکنید. در خانه همهی اعضای خانواده هم علیالظاهر در روز تعطیل جمع میشوند اما همه به گوشیها نگاه میکنند و هیچ ارتباط و صحبتی با هم ندارند. حتی اگر صاحبخانه میخواهد دعوت کند که بیایید پای سفره، به نظر من به همه یک پیام در تلگرام میدهد و میگوید بیایید غذا سرد نشود.
قراییمقدم: من به آن ارتباطات موزاییکی در خانواده میگویم. یعنی مثل موزاییکهای کف اتاق در خانه با هم هستند اما با هم نیستند. سر سفره جمع نمیشوند. دختر پشت تلفن است، پسر پشت کامپیوتر است، مادر آشپزی میکند، پدر روزنامه میخواند، ارتباطات موزاییکی است. ۹۰ درصد مردم با موبایلشان کار میکنند. خب نتیجه این فردگرایی میشود خودکشی!
فرایند اختلاف نظر تا درگیر شدن، پرخاشگری، زد و خورد و اقدام به از بین بردن خود یا دیگری کوتاه شده است که ارتباطات میتواند دامنه آن را گسترده کند و افراد را متحول کند
مطالعات نشان داده است هر زمان اخبار، آمار و اطلاعات مرتبط با اقدام به خودکشی از رسانهها پخش شده، اتفاقاً باعث بالا رفتن اقدام به خودکشی بوده و نقش پیشگیرانه نداشته است
محکی: در حوزهی عملکرد ارتباط و رسانهها در موضوع خودکشی اول باید ببینیم چه طور اختلال درست کردند بعد به سراغ این برویم که پادزهر را درست کنیم. ارتباطات و رسانهها حداقل در یکی دو دهه اخیر در کاهش سرمایه اجتماعی و فرهنگی دخیل بودند. سرمایهی اجتماعی چیست؟ سرمایه اجتماعی، رضایت، اعتماد و مشارکت است. رسانههای ما در این زمینهها کارکرد مثبت داشتند یا کج کارکرد داشتند؟ به این مساله میتوان ورود پیدا کرد. دوم توسعه گفتوگوی همگانی، مفاهمهای، رو در رو و اقناعی بین افراد است. آیا آنچه الآن در این فضا اتفاق میافتد، این مسایل را تقویت میکند یا برعکس است. مسالهی بعد آموزش و تقویت توانایی ارتباطی است یعنی سریع کنترل خود را از دست میدهند و به عبارت دیگر فرایند اختلاف نظر تا درگیر شدن، پرخاشگری، زد و خورد و اقدام به از بین بردن خود یا دیگری کوتاه شده است که ارتباطات میتواند دامنه آن را گسترده کند و افراد را متحول کند. در گذشته هم طلاق بوده اما چه قدر؟ عمدتاً افراد از طریق گفتوگو میتوانند بسیاری از مسایل خود را حل کنند که منتهی نشود به اولین راهکار و آخرین راهکار که طلاق است. اولین راهکار نشود آخرین راهکار که خودکشی است. ارتباطات و رسانههای جدید زمان را از ما گرفتهاند و در واقع آخر خط را به عنوان اول خط به ما نشان میدهند. تقویت روحیه امید و نشاط و باورهای دینی و اعتقادی مهم است.
مطالعات نشان داده است هر زمان اخبار، آمار و اطلاعات مرتبط با اقدام به خودکشی از رسانهها پخش شده، اتفاقاً باعث بالا رفتن اقدام به خودکشی بوده و نقش پیشگیرانه نداشته است. به رسانههای رسمی، مطبوعات، رادیو و تلویزیون اعلام کردند که آمار خودکشی را ندهید و راجع به آنها صحبت نکنید اما در شبکههای مجازی این مسئله رعایت نمیشود. مثلا این فیلمی که قبل از خودکشی این دو دختر ضبط شده بود، کجا پخش شد؟ صداوسیما و مطبوعات پخش نکرد، اول در شبکههای مجازی منتشر شد. در شبکههای مجازی هم شما نمیتوانید این موضوع را بر اساس دستورالعمل، بخشنامه و شورای سیاستگذاری حل کنید. فقط تک تک افراد جامعه باید بر اساس مسوولیت و تعهد اجتماعی خودشان پیامدهای انتشار این کپی پیست کردنها را بپذیرند.
وقتی شما یک دانش آموز را عاقل بار میآورید، هر ابزاری اعم از چاقو، تفنگ لیزری یا موبایل به او بدهید، از آن طوری استفاده میکند که هم به خودش آسیب نرساند و هم به جامعه
سینایی: مسوولیت رسانه، حوزههای علمیه، آموزش و پرورش و دیگر نهادها در عرض هم نیست. یعنی این طور نیست که بگوییم حالا چند دانش آموز خودکشی کردند پس مجلس، دولت، آموزش و پرورش و حوزه همه مقصر هستند. چون مردم دچار کلاف سردرگم میشوند که خب بالاخره ما این را توسط کدام نهاد درست کنیم. الآن طوری شده که رسانه به سرعت تغییر شکل پیدا میکند. همین طور که آقای دکتر هم گفتند ممکن است ما به این تغییرات به لحاظ فنی نرسیم، اما وقتی شما یک دانش آموز را عاقل بار میآورید، هر ابزاری اعم از چاقو، تفنگ لیزری یا موبایل به او بدهید، از آن طوری استفاده میکند که هم به خودش آسیب نرساند و هم به جامعه. بنابراین قبل از این که نگران ابزارهایی باشیم که از خارج کشور میآید، باید محتوای آموزشی و پرورشی او را درست کنیم که این طوری واکسینه میشود. اگر بچه عاقل بار بیاید، مشکلی که با دست میشود حل کرد دیگر با دندان حل نمیکنند. مثلاً قوانین راهنمایی و رانندگی را مراعات میکند چون عقلش به او میگوید من اگر قوانین را رعایت کنم خودم هم راحتتر زندگی میکنم. یک بخشی از این عقلانیت در غرب هست یعنی راهنمایی رانندگی و احترام به قانون در خیلی از زمینهها حل شده است، چون نظام آموزشی و پرورشی متناسب و مبتنی بر مباحث عقلانی، صرف نظر از موارد فنی و ابزاری در آنجا شکل میگیرد. بنابراین این راهکارها و این اسامی که گفته میشود در ردیف هم نیستند. کسی باید این هندسه را بگوید که فونداسیون این تغییرات اینجاست و در این صورت است که جایگاه رسانه، صداوسیما، حوزهی علمیه، مجلس و دولت معلوم میشود. اگر آن هندسه کلی را بیان نکنیم و اولویتی از آن مطرح نشود، آن وقت حل کردن آن هم شکل نمیگیرد یعنی ما یک گره به گرههای موجود اضافه میکنیم.