کارخانه بزرگ یا کوچک؟
توجه به صنایع کوچک و متوسط یکی از بدیهیترین اصول صنعتی در ایران به حساب میآید. همه دولتها و نهادهای بخش خصوصی درباره آن حرف و قلم میزنند. اما به ندرت کسی در بدیهی بودن این اصل تردید کرده است.
جواد رنجبر درخشیلَر، مشاور صادرات در جهان اقتصاد نوشت: توجه به صنایع کوچک و متوسط یکی از بدیهیترین اصول صنعتی در ایران به حساب میآید. همه دولتها و نهادهای بخش خصوصی درباره آن حرف و قلم میزنند. اما به ندرت کسی در بدیهی بودن این اصل تردید کرده است.
به طور کلی مزایای صنایع کوچک چنین برشمرده میشود: سرعت بالای عملیاتی شدن و تاثیرگذاری مستقیم، کاهش قیمت تمام شده و قیمت فروش با توجه به افزایش تولید، خروج از چرخه کاهنده و ورود به چرخه فزاینده ارزش و سوددهی، انتقال سریع منابع دریافتی به بخشهای دیگر و تحریک آنها و تاثیر سریع بر فعال شدن دیگر حلقههای زنجیره تامین.
به طور خلاصه میتوان گفت صنایع کوچک به سرعت راه اندازی میشوند، به سرعت تولید را آغاز میکنند و به دلیل عدم نیاز به زیرساختهای پیچیده و زمان بر، علاوه بر جذب نیروی انسانی و تاثیر فوری در شاخصهای اشتغال، در بازار نیز تاثیر میگذارند. در نتیجه همه این تاثیرات زنجیره تولید تحریک میشود و چرخهای اقتصاد به حرکت در میآید.
همه این مفروضات درست است. اما دو سوال در این میان قابل توجه و تامل است. نخست آن که کارنامه دولتها در ایران در حمایت از صنایع کوچک و متوسط چیست؟ و دوم اینکه آسیبها و نقاط ضعف این بنگاهها چیست؟ به عبارت دیگر دو جنبه بسیار مهم در پرداختن به این کارگاهها حمایت دولت و ماهیت خود آن هاست. ارتباط متقابل این دو مولفه سرنوشت واحدهای کوچک و متوسط را رقم میزند.
در پاسخ به پرسش اول میتوان گفت که دولتها در توجه به صنایع کوچک ومتوسط همان قدر موفق بوده اند که در توجه به بنگاههای بزرگ یا صنایع مستقر در مناطق آزاد. دولتها زیر ساختهای صنایع کوچک را (با نواقص بسیار) در شهرکهای صنعتی فراهم آوردهاند و گاه با تسهیلات و یا بخشودگیها به کمک این بخش آمده اند، اما در نهایت یک اقدام منسجم و دقیق و برنامه ریزی شده و موثر وجود نداشته است. به همین دلیل بیشتر این کارخانهها یا کارگاهها گرفتار مشکل هستند و در نهایت به نیمه فعالی یا تعطیلی رسیده اند.
بنابراین یک برنامه جدی و منسجم دولتی برای صنایع کوچک که دیدگاه همه صاحبان کسب و کار و صاحبنظران این حوزه را در بر داشته باشد ضروری است. محتوای این برنامه را میتوان در پاسخ سوال دوم یافت.
صنایع کوچک و متوسط در ایران به دلیل فرهنگ کسب و کار سنتی و سیاستهای دولتی تفاوت بنیادین با صنایع کوچک در کشورهای پیشرفته دارند. مهم ترین تفاوت از انتخابی یا اجباری بودن راهاندازی صنایع کوچک شروع میشود. صنایع کوچک برخلاف شعارهای بسیار کوچک صنایع بزرگ است و به طور معمول به دلیل کمبود سرمایه کوچک شدهاند. بنابراین صنایع کوچک و متوسط ایران بیشتر از سر اجبار کوچک ماندهاند و نه بر اساس تحولات تکنولوژیکی و کاسته شدن از تعداد کارگرها و ماشینی شدن تولید. از این روی صنایع کوچک در ایران حیات موقتی دارد و به طور معمول پس از افزایش سرمایه کارخانه نیز بزرگ میشود.
در کشورهای پیشرفته وضعیت به طور کامل متفاوت است. به عنوان مثال در ژاپن یا آلمان یک فرد، یا یک گروه موسس، بر اساس آخرین تکنولوژی و مولفههای زیست محیطی و دگرگونیهای دانشی یک کارگاه مدرن میسازد. این کارگاه نه بر اساس الزامات سرمایه بلکه الزامات دانشی و فنی کوچک است و قرار نیست در آینده بزرگ شود. بنابراین حجم کارگاه را میزان بهرهگیری از تکنولوژی و دانش و مولفههای محیط زیست و سایر مولفههای مسئولیت اجتماعی تعیین میکند.
اما در ایران یک واحد کوچک صنعتی در یک زمین بزرگ ساخته میشود تا در آینده امکان توسعه کمی داشته باشد. در حالی که اندازه واحد کوچک دانش بنیان را شاخصهای علمی و فنی و مدیریتی آن نشان میدهد و نه اندازه کارگاه و زمین.
بر اساس این تحلیل به یک واقعیت تلخ میرسیم که در ایران واحدهای کوچک کارگاههایی هستند که سرمایه کم و تکنولوژی قدیمی دارند. بنابراین نمیتوانند تاثیرهای عمیق و ماندگار در بازار داشته باشند.
حال اگر به سوال اول بازگردیم و آن را در ارتباط متقابل با ماهیت صنایع کوچک و متوسط بررسی کنیم به چند راه حل مهم خواهیم رسید. اولین راه حل آموزش دست اندرکاران صنایع کوچک است تا خود بدانند به طور دقیق چه باید بکنند. تلقی یک نوزاد نیازمند حمایت از واحدهای صنعتی کوچک مهمترین مانع توسعه این واحدهاست که باید از میان برداشته شود. قرار گرفتن صنایع کوچک در جایگاه واقعی خود میتواند تاسیس این واحدها را از یک اجبار به یک انتخاب ارتقا دهد. از این مرحله به بعد دولت با باز کردن راه این کارگاهها راه توسعه صنعتی را باز خواهد کرد. دولت میتواند با افزایش جذابیت سرمایهگذاری در این واحدها صنعتگران را به راه اندازی آنها ترغیب کند. بدیهی است که مشوقها باید دو بعد مالی و نوآورانه داشته باشد.
به عنوان مثال دولت میتواند مالیات بسیار کمی از این واحدها بگیرد، تسهیلات ارزان در اختیار آنها قرار دهد و تخفیفهای مناسبی در پرداخت حق بیمه کارکنان و عوارض بدهد.
در بعد نوآوریها و تکنولوژی هم دولت میتواند با تشویق راه اندازی نهادهای صنعتی و صنفی پویا و کارآمد امکان آموزش گروهی مدیران و کارگران این واحدها و همکاریهای فنی بین این واحدها و واحدهای مشابه در کشورهای پیشرفته را فراهم کند. یکی از مهمترین شاخصهای این بعد از کار ارایه بودجههای تحقیق و توسعه به صنایع کوچک و متوسط و تاکید بر استمرار فعالیت این واحدها در این کارگاه هاست تا کوچکی کمی به کوچکی کیفی مبدل نشود.