گپ و گفت صمیمی با صنم حقیقی/ زنگنه با حضورم در اوپک موافقت کرده بود
میشود او را این طور توصیف کرد، «نوه ابراهیم گلستان، دختر نعمت حقیقی و لیلی گلستان، خواهرزاده کاوه گلستان، خواهر مانی حقیقی و..» اما بهترین توصیف از او این است «صنم حقیقی، دانش آموخته حقوق و از معدود متخصصین حوزه حقوق نفت وگاز در ایران». او البته مبدع یک بازی هم هست و تلاشهایی هم برای ساخت یک مستند حقوقی انجام داده است. به قول خودش «هنر» در خون گلستانهاست. تخصص حقوقیاش در درجه اول و پیشینه خانوادگی او در درجه دوم بهانهای شد برای گپ و گفتی صمیمی با صنم حقیقی.
صنم حقیقی خودش را بیشتر گلستان میداند یا حقیقی؟ یعنی فکر میکنید، خصائص و ویژگیهای پدری بیشتر در شما وجود دارد یا مادری؟
بیشتر گلستان هستم. من چون با مادرم زندگی میکردم، با خانواده گلستان ارتباط بیشتری پیدا کردم. با این حال آنطور که مادرم میگوید شخصیت من تلفیقی از خانواده حقیقی و گلستان است. فکر میکنم خانواده گلستان تأثیر بیشتری در زندگی من داشته است.
پدربزرگ شما نویسنده و فیلمساز بود. مادربزرگ شما سفالگر بود، مادر هم مترجم است و هم گالری دار، خودتان هم مبدع بازی معلومات عمومی سین جیم هستید. بنابراین میتوان تصور کرد که رگههایی از خلاقیت و هنر در شما وجود دارد!
به نظر خودم هم خیلی جالب است. من یک برادر دوقلو به نام محمود دارم که ما دو نفر از دنیای هنر دور شدیم. اینکه چرا ما دو نفر به صورت حرفهای دنبال هنر نرفتیم دلیلش را نمیدانم. محمود در شمال ایران مشغول تولید روغن زیتون است. یکی از دوستان دوران کودکیم به من گفت تو از ۱۲ سالگی به حقوق علاقهمند، بودی. با این حال هم من و هم محمود اگرچه حرفهای به دنبال هنر نرفتیم اما به هنر علاقه مندیم. محمود موسیقی زیاد گوش میدهد و اطلاعات خوبی در این زمینه دارد، چند وقت قبل هم نقش کوتاهی در یک فیلم داشت. من هم به دنبال ساخت یک مستند درباره گذشت اولیای دم از قصاص بودم که برادر بزرگترم، مانی حقیقی، روزی به شوخی گفت که مگر من میآیم وکالت بخوانم یا روغن زیتون درست کنم؟ شما هم بهتر است در حرفه خودتان مشغول باشید! ما هم به شوخی در جواب گفتیم که چه بخواهی و چه نخواهی، هنر در خون ما وجود دارد.
چه شد که ساخت مستند را رها کردید؟
ساخت مستند حقوقی برایم بسیار جذاب است و در این زمینه تحقیقات زیادی کردهام. دو سال پیش تصمیم گرفتم یک مستند رادیویی درست کنم که روایتی از تعداد بخصوصی قتلهای عمدی بود که منجر به رضایت اولیای دم شده بود و با اولیای دم هم مصاحبه کنم. درضمن برایم جالب بود که بدانم دادگاهها به چه میزان در فرایندگذشت اولیای دم دخیل هستند. آماری گرفتم و متوجه شدم عده افرادی که رادیو گوش میدهند زیاد نیست و فکر کردم یک مستند تصویری بسازم. ولی برای رفتن به دادسرا و مصاحبه گرفتن نیاز به مجوز داشتم که این مجوز صادر نشد. بعد از قتل بنیتای هشت ماهه، کاملا حدس میزدم که بحث قصاص پیش خواهد آمد. متوجه شدم که مردم اطلاعات بسیار کمی در خصوص بحث قصاص دارند. با توجه به اتفاقات تلخی که در این مدت پیش آمده، مردم هم عصبانی هستند و توقع دارند خانواده اولیای دم رضایت ندهد و قصاص برای قاتلین آتنا و بنیتا انجام شود. از این رو به نظر میرسد مردم نسبت به نحوه گذشت از قصاص و تبعات آنکه تا بهحال اتفاق افتاده آگاهی درستی ندارند. با این حال هنوز این پروژه را در ذهنم دارم. اگرچه مقداری بهواسطه عدم صدور مجوز ساخت سرخورده شدم ولی پس از مدتی قطعا برای گرفتن مجوز اقدام خواهم کرد.
بنابراین شما به دنبال گره زدن حقوق و هنر هستید؟
علی رغم میل برادرم، به دنبال گره زدن این دو موضوع باهم هستم. (با خنده)
شاید بسیاری از مردم ندانند که در خانواده حقیقی و گلستان شخصی وجود داشته باشد که حقوق خوانده است. زمانی که زندگی ابراهیم گلستان (پدربزرگ شما) را مطالعه میکنیم متوجه میشویم که او هم در ابتدا در دانشگاه تهران حقوق میخوانده که نیمهکاره رهایش کرده است. چرا رفتید سراغ حقوق و اینکه گرایش اولیه پدربزرگ به حقوق در انگیزه شما هم اثر داشت؟
من تا مدتها نمیدانستم که پدربزرگم هم اول سراغ حقوق رفته است. وقتی که در رشته حقوق قبول شدم تازه متوجه شدم که پدربزرگم در ابتدا حقوق میخوانده و برای همین از شیراز به تهران آمده و در خانه عمویش چند وقتی زندگی کرده است. واقعا یادم نمیآید چرا سن خیلی پایین میخواستم حقوق، بخوانم. من در دوران دبیرستان ریاضی میخواندم. همان زمان به مادرم گفتم که میخواهم حقوق بخونم ولی مادرم معتقد بود مدرسهای که علوم انسانی در آن تدریس میشود خیلی مدرسه خوبی نیست و به همین دلیل من دیپلم ریاضی را گرفتم و بعد از آن به سراغ حقوق رفتم.
دلیل اینکه سراغ حقوق رفتم شاید به خاطر شرایط زندگی آن دوران مادرم بود. در آن دوران مادرم برای گرفتن مجوز کتابخانه و گالری مدام در حال رفت و آمد به سازمانهای مختلف بود. او برای هر نمایشگاه باید از وزارت ارشاد مجوز میگرفت و یا مثلا برای کتابش مجوز میگرفت و اصلاحیه میخورد و بسیاری از وقتش را در وزارت ارشاد سپری کرد. در این فرآیند من متوجه میشدم که خیلی قانون نوشته درستی نداریم که مادرم بداند این نمایشگاه را میتواند برگزار کند یا خیر! این کتاب را میتواند ترجمه کند یا خیر و خط قرمزها کجاست. از طرفی نیز مادربزرگم به شدت یک فعال اجتماعی بود و مسائل حقوقی و اجتماعی برایش مهم بودند. اینها شاید باعث شد که به سراغ حقوق بروم.
به نظر میرسد که حوزه سیاست را هم دوست دارید
مسایل سیاسی را دنبال میکنم. دوست ندارم کار سیاسی بکنم ولی دغدغه مسائل سیاسی و اجتماعی ایران را دارم. به هر حال حقوق با این مسائل درگیر است. مثلا همین قتلهایی که این مدت پیش آمده است، هم از منظر قانونی و هم از منظر اجتماعی قابل تامل است. اگرچه تخصص من نفت و گاز است و این حوزه را بسیار دوست دارم ولی به شدت به حقوق جزا نیز علاقهمند هستم. پیگیری مسائل اجتماعی و سیاسیام هم تا حدی شاید بدلیل تاثیر داییام، کاوه گلستان بوده است.
زمانی که در دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی درس میخواندم میبایستی یک کار تحقیقی برای واحد حقوق جزا با استاد مرحوم دکتر نوربها انجام میدادم. من مجازات اعدام را انتخاب کردم. در این تحقیق باید منافع و مضرات اعدام را بررسی میکردم. تصمیم گرفتم برای جذابتر شدن کار، از عکس هم استفاده کنم. با کاوه تماس گرفتم و گفتم به دنبال عکسهایی با موضوع اعدام هستم. او میخواست من را منصرف کند که من با جدیت بیشتری پیگیر شدم. یک روز من را صدا کرد. رفتم خانهاش. شخصی آنجا بود با یک چمدان پر از عکسهای اعدام و به دار آویخته شدن قاتلین. عکسها از زمان دستگیری قاتلین بود تا دادگاه و زمانی که به دار آویخته شدند. کاوه این عکسها را به من داد و هشدار داد به کسی نگویم که این عکسها را از چه کسی گرفتهام. دکتر نوربها وقتی این کارتحقیقی را دید خیلی خوشش آمد ولی وقتی عکسها را دید گفت: «دیگر از این کارهای خبری نکن، برای خودت دردسر درست نکن!» دنبال دردسر نرفتم ولی این مسایل را دنبال میکنم. همین اواخر هم با کنجکاوی زیاد بحث کاهش مجازات اعدام برای قاچاقچیان مواد مخدر را دنبال کردم و همچنان معتقدم اگر مجازات حبس ابد جایگزین اعدام شود مجازاتی بهمراتب سنگینتر با تبعات موثرتری برای جامعه خواهد بود.
از نگاه خواهرزاده، عکسهای کاوه گلستان حاوی چه چیزی است؟
خودش همیشه میگفت که عکسهای من ثبت واقعیت است. کاوه عاشق حادثه بود، همیشه دوست داشت در جایی باشد که حادثه آنجا بود. همیشه دوست داشت جایی برود که چیز جدیدی برای ارائه داشته باشد. زمانی که در افغانستان مشغول عکاسی بود، چند وقتی هیچ خبری از او نبود و ناپدید شده بود که بعدا متوجه شدیم از سوی طالبان دستگیر شده است. هرچند زمان این دستگیری کوتاه بود ولی همیشه با ذوق و شوق زیادی راجع به این زندانی شدن حرف میزد چون از ازدیک چیزهایی را دیده بود که در اختیار بقیه نبود. کاوه با زیرکی توانسته بود خودش را از دست طالبان نجات دهد. زمانی هم که جنگ شد با اشتیاق به سمت جنگ رفت تا بتواند اتفاقات آنجا را ثبت کند. حضور کاوه ر زندگی من از این جهت بسیار مهم بود که علاقه و عشق را نسبت به کاری که در آن تخصص پیدا کرده بود میدیدم و این براین خیلی جذاب بود.
الان مادرتان به جز گالری داری کار دیگری هم انجام میدهند؟
واقعیت این است که باید بپرسید لیلی گلستان چه کاری را انجام نمیدهد! یک ماهی هست مشغول نمایشگاه «صد اثر صد هنرمند است و خیلی در آنجا درگیر است. هم زمان هم مشغول نوشتن مقالات است و ترجمه. ولی هر زمانی که کتابی ترجمه میکند، میگوید این آخرین ترجمه من است ولی دوباره میبینیم که در حال ترجمه یک کتاب دیگر است. لیلی گلستان خستگی ناپذیر است و مدام در حال کار است.
آخرین بار پدربزرگتان را چه زمانی دیدید؟
من پدربزرگم را آخرین بار شش سال پیش در انگلستان ملاقات کردم
شما گفتید که در زمان دانشجویی مدتی پیش پدربزرگتان بودید.
سال اول دانشجویی که لندن بودم پیش ابراهیم گلستان زندگی کردم
تخصص شما چیست و در کدام دانشگاه تحصیل کردید؟
کنکور علوم انسانی که دادم در رشته حقوق دانشگاه شیراز قبول شدم. یک ترم آنجا درس خواندم و بعد به دانشگاه شهید بهشتی آمدم و لیسانسم را در این دانشگاه گرفتم. بلافاصله بعد از آخرین امتحان مقطع کارشناسی، در آزمون آکادمی حقوق بین الملل عمومی لاهه قبول شدم، که یکسری سخنرانی بزرگان حقوق بین الملل عمومی بود که به مدت سه هفته درلاهه برگزار میشد. به لاهه رفتم و در آنجا تصمیم گرفتم که خارج از کشور ادامه تحصیل بدهم. با توجه به اینکه پدربزرگم (ابراهیم گلستان) در انگلستان زندگی میکرد، رفتم آنجا و در دانشکده حقوق دانشگاه لندن ثبت نام کردم ولی درسم در آنجا تمام نشد چون ویزای دانشجوییام آماده نشده بود و رسما من را از انگلستان مدتی بیرون کردند تا ویزایم آماده شود. در این فاصله به کمک برادر بزرگترم که خودش نیز در دانشگاه مگ گیل کانادا درس خوانده بود، توانستم از دانشگاه مک گیل در مقطع فوق لیسانس حقوق تجارت بین الملل پذیرش بگیرم. بعد از اتمام درسم و گرفتن مدرک، تصمیم گرفتم که برای کار وکالت به آمریکا بروم ولی لازمه وکالت در آمریکا این بود که از یکی از دانشگاههای آمریکا فوق لیسانس داشته باشم. در آن زمان دیگر پولی برای ادامه تحصیل نداشتم ولی توانستم از دانشگاه نیویورک بورس کامل بگیرم و از آنجا مدرک فوق لیسانس حقوق تطبیقی گرفتم
استادانم در دانشگاه نیویورک و مگگیل نظرم را نسبت به وکالت تغییر دادند و گفتند که بواسطه ایدههای متعدد حقوق تطبیقی که به آنها ارائه کرده بودم، برای تدریس در دانشگاه مناسبتر هستم. برای همین به دنبال گرفتن مدرک دکترای حقوق رفتم. در ایتالیا دانشگاهی بود به نام مرکز تحقیقات اروپایی که وابسته به اتحادیه اروپا بود و تنها در ۵ رشته دکتری داشت. البته این دانشگاه برای دانشجویان اروپایی بود که با هزینه کشورهای خود به این دانشگاه میآمدند تا راجع به مسائل اروپای متحد تحقیق کنند و دکتری بگیرند. طبیعتا من نه اروپایی بودم و نه تابعیت اروپا داشتم. ولی یک فرصت جانبی هم باز کرده بودند برای کشورهای مدیترانه و از قضا همان سالی که من توانستم در آنجا پذیرش بگیرم، ایران را جزء کشورهای مدیترانه گنجانده بودند. خودم تمایل داشتم دکترایم را در یکی از مباحث فلسفه حقوق شروع کنم ولی یکی از استادان آنجا به من توصیه کرد که بواسطه واحدهایی که در گذشته خوانده بودم و به این دلیل که ایرانی هستم، دکترایم را در حیطه مسائل حقوق نفت و گاز بگیرم. من در آنجا مفصلا درباره سیاستهای نفتی و گازی کشورهای اروپای متحد تحقیق کردم. و به این دلیل که در این رشته هم اقتصاد دخیل بود، هم سیاست و هم حقوق، برایم بسیار جذاب بود و هست!
بعد از تحصیل در چه زمینهای فعالیت کردید؟
آن زمان آرزویم این بود که در اوپک مشغول به کار شوم که با تلاش زیاد نهایتا به عنوان کارآموز در سال ۱۳۸۳ وارد مقر اوپک در وین شدم که بعد از سه ماه سمتم به مشاوره حقوقی تبدیل شد. بعد از سه سال خدمت در اوپک که همزمان مدرک دکتری را هم گرفتم، به مدت پنچ سال در شرکت گاز اتریشی کار کردم. این شرکت در آن زمان تمایل داشت برای خرید گاز مایع با ایران قرارداد ببندد و به همین دلیل رفت و آمد مدام من به ایران شروع شد و برای عقد قرارداد خرید گاز مایع چند سال به عنوان نماینده این شرکت اتریشی با شرکت صادرات گاز ایران مذاکره میکردم. نهایتا بدلیل تحریمها مذاکرات ادامه پیدا نکرد و من که در این مدت به برگشتن به ایران و کار در ایران علاقمند شده بودم، تصمیم گرفتم بعد از حدود ۱۵ سال تحصیل و کار در خارج از کشور به ایران بازگردم. در حال حاضر حدود شش سال است که مدیر امور حقوقی و قراردادهای شرکت نارگان هستم.
تا الان پیشنهاد همکاری با وزارت نفت به شما نشده؟
در ابتدای خدمتم در اوپک آقای زنگنه وزیر نفت بودند. همان وقت برای سمتی جدید در اوپک اعلامیهای داده شد و این سمت کاملا با مطالعات من هم همسو بود. من در جلسهای به نماینده دولت ایران اعلام کردم که به این دلیل که این شغل جدید عینا با مطالعات من همخوانی دارد میخواهم از طرف ایران رزومه کاریم را به وزارت نفت ارسال کنم. (هر کشور عضو اوپک میتوانست یک نماینده برای این سمت بخصوص برای تصمیم گیری نهایی و انتخاب یک نفر از کل افراد عنوان شده به اوپک، اعلام نماید). همکاران ایرانی من در اوپک به من میگفتند که دست از این پافشاری بردارم چون نه سمت دولتی در ایران داشتهام، نه در ایران کار کردهام، و نه سنم برای این سمت کافی ست. میگفتند اشخاص دیگری برای این سمت بخصوص پیدا خواهند کرد. در گفتگوی طولانیای که با آنها داشتم خواستند که رای من را بزنند ولی من اصرار میکردم که کسی با دانش و آگاهی من در این سمت بخصوص در ایران پیدا نمیکنند! جوان بودم و گستاخ! از من اصرار و از آنها انکار تا اینکه سرانجام من خودم، علیرغم صحبتهای دوستان، فرم مربوطه را پر کردم و برای تأیید به وزارت نفت فرستادم! چند وقت بعد خبردار شدم که نماینده آن زمان ایران در اوپک از این پافشاری من استقبال کرده و رزومه من را برای آقای زنگنه برده است. ایشان هم با مطالعه آن، من را به عنوان سهمیه ایران در اوپک معرفی کردند. این مسأله خیلی برای من و همکاران ایرانیم در اوپک جالب بود که آقای زنگنه حاضر شدند زنی با سن وسال من بعنوان نماینده ایران معرفی کنند. من از اینکه آقای زنگنه با مشاهده رزومهام، و پرس و جو از سابقه کارم در اوپک، من را تایید کرده بودند خیلی لذت بردم. آن سمت نهایتا از سیستم اوپک حذف شد ولی این حرکت تیم آقای زنگنه مشوق خوبی برایم بود که پافشاری زیاد، همیشه جواب میدهد!. تجربه خوبی بود! هنوز هم با چندی از همکاران آن زمان که الان در وزارت نفت مشغول به کار هستند در تماس هستم.
شما الان به عنوان متخصص حقوق نفت و گاز، اتفاقات اخیر در حوزه نفت و گاز را چطور ارزیابی میکنید؟
من از اتفاقات اخیر خوشحالم. از اینکه نهایتا قرارداد IPC با شرکت توتال بسته شده خوشحالم چون معتقدم همکاری ما با صاحبان تکنولوژی قدم مثبتی برای پیشرفت ما در این صنعت است. امیدوارم این قرارداد چفت و بستهای محکم و لازم را داشته باشد که درصورت فشارهای کشورهای دیگر مبنی بر تحریم ایران، شرکت توتال براحتی از مسوولیتهای خودش در این زمینه سربار نزند. هرچند که دسترسی به این قرارداد طبعا ندارم، ولی به تیم مذاکره کننده آقای زنگنه اعتماد دارم و مطمئنم که این قرارداد این نکات را لحاظ کرده است. برای این پروژه و تمامی پروژههای مشابه آن در ایران آرزوی موفقیت میکنم.
منبع: داتیکان