خبرگزاری کار ایران

ناگفته‌هایی از زندگی اسدالله علم

ناگفته‌هایی از زندگی اسدالله علم
کد خبر : ۵۱۳۵۰۰

روز ۲۸ تیر ۱۳۴۱ امیر اسدالله علم فرمان نخست‌وزیری گرفت‌. کابینه وی که در روز ۳۰ تیر تشکیل شد، تا ۱۷ اسفند ۱۳۴۲ برقرار بود.

«تاریخ ایرانی» نوشت: امیر اسدالله علم‌ که یکی از مهم‌ترین چهره‌های سیاسی دوران پهلوی دوم به حساب می‌آمد، در سال ۱۲۹۸ هجری شمسی در بیرجند متولد شد. پدرش محمدابراهیم‌خان علم، امیر قائنات معروف به «شوکت‌الملک» از خوانین قائنات و سیستان، در کودتای ۱۲۹۹ شمسی متحد رضاخان بود.

او در پی این کودتا حکمران قائنات و سیستان و بلوچستان شد و چند دوره نیز وزارتخانه پست و تلگراف و تلفن را برعهده داشت‌. علم تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش گذراند، همزمان نیز به فراگیری زبان‌های انگلیسی و فرانسه پرداخت‌.

زمانی که ابراهیم علم توسط رضاشاه به تهران فراخوانده شد، اسدالله نیز در ۱۵ سالگی به تهران آمد و در مدرسه عالی کشاورزی کرج به تحصیل مشغول شد.

او در پنجم مرداد ۱۳۲۱ لیسانس (مهندسی کشاورزی‌) گرفت و سپس با دختر ابراهیم قوام مشهور به قوام‌الملک شیرازی، از رجال دوره رضاخان ازدواج کرد.

امیر اسدالله با اعمال نفوذ پدرش‌، در سال ۱۳۲۳، پیشکار مخصوص محمدرضا شاه شد و این سمت را تا اواسط ۱۳۲۶ شمسی حفظ کرد.

در این سال از سوی قوام‌السلطنه به فرمانداری کل سیستان و بلوچستان منصوب شد. در سال ۱۳۲۷ شمسی‌ در کابینه دوم ساعد مراغه‌ای سمت وزارت کشاورزی را عهده‌دار شد. او این سمت را در کابینه رجبعلی منصور نیز حفظ کرد و در کابینه رزم‌آرا وزیر کار شد.

در سال ۱۳۲۹ رزم‌آرا ترور شد و پس از آن دکتر مصدق به نخست‌وزیری رسید. در این هنگام حزب توده نیز مجدد سازماندهی شد. شاه از اوضاع و حملات مطبوعات و دسته‌های سیاسی خشمگین بود و بسیاری از کسانی که در روزهای خوبش ادعای همراهی می‌کردند، ر‌هایش کرده بودند. علم در این شرایط وفاداری خود را به شاه نشان داد و این‌چنین بود که در تیرماه ۱۳۳۱ سرپرست اداره املاک و مستغلات پهلوی شد.

علم به فرمان شاه، زمین‌های سلطنتی گرگان را میان کشاورزان تقسیم کرد، در آینده شاه همواره از آن به عنوان پیشاهنگ اصلاحات ارضی یاد کرد.

علم تنها سرپرست املاک پهلوی نبود بلکه در فعالیت‌های سیاسی و ملاقات‌های پشت پرده مورد نظر شاه هم فعال بود.

این گونه فعالیت‌ها چیزی نبود که به گوش مصدق نرسد بنابراین مصدق، علم را به بیرجند تبعید کرد.

جهانگیر تفضلی در یادداشت‌های خود در این باره می‌نویسد: «... دکتر مصدق گفت شایعه‌ای که می‌گویند دولت می‌خواهد علم را به بندرعباس تبعید کند، دروغ است. به علم بگویید که پدرش حق عظیمی به گردن من داشت. وقتی رضاشاه مرا به بیرجند تبعید کرد، امیر شوکت‌الملک از من پذیرایی بسیار گرم و محترمانه‌ای کرد، تا جایی که رضا شاه از او رنجید و رنجش رضا شاه هم در آن دوران دیکتاتوری برای شوکت‌الملک خطرناک بود. رضا شاه به شهربانی بیرجند دستور داد که مرا به زندان ببرند و امیر شوکت‌الملک برای زندان من لوله‌کشی کرد و اگر محبت او نبود من در آن زندان تلف شده بودم. به او بگویید دست از سیاست بازی‌های خود با خارجی‌ها بردارد و لزومی هم ندارد به اروپا برود. از قول من به او بگویید برو سر املاکت و عوض سیاست‌بازی برو شکار ...»

پس از سرنگونی دولت مصدق توسط تیمسار فضل‌الله زاهدی، علم که گفته می‌شود خود نیز در جریان کودتا مشارکت کرده بود، بی‌درنگ با خانواده‌اش به تهران بازگشت و بار دیگر سرپرست املاک پهلوی شد.

در ۱۳۳۴ شاه تصمیم به برکناری زاهدی گرفت و علم را مامور ابلاغ درخواست خود و قانع کردن زاهدی به استعفا کرد.

پس از کناره‌گیری زاهدی در فروردین ۱۳۳۴، علم در کابینه حسین علاء، وزیر کشور شد. او در این سمت که تا فروردین ۱۳۳۶ ادامه داشت‌، استانداران و فرمانداران سراسر کشور را تعویض کرده و عناصر مورد تایید شاه را جایگزین کرد.

وی در همین دوره انتخابات مجلس نوزدهم را برگزار کرد. کنترل و جلوگیری از انتشار مطبوعات مخالف از دیگر اقدامات وی در مقام وزارت کشور بود. لایحه تأسیس ساواک نیز در همین دوره تهیه و تقدیم مجلس شد.

پس از تشکیل کابینه دکتر منوچهر اقبال در فروردین ۱۳۳۶، علم در ۲۷ اردیبهشت‌‌‌ همان سال «حزب مردم» را تشکیل داد. اما ریاست وی بر این حزب تنها تا پایان دوران نخست‌وزیری اقبال یعنی شهریور ۱۳۳۹ دوام یافت و به دنبال رخدادهای انتخابات تابستان ۱۳۳۹ مجبور به استعفا از دبیرکلی حزب مردم شد.

در سال ۴۱ در پی مخالفت شاه با درخواست امینی مبنی بر کاستن بودجه ارتش، شاه او را کنار گذاشت و بدون تعلل علم را که ۴۳ سال بیشتر نداشت به نخست‌وزیری برگزید.

علم در این پست دو وظیفه عمده به عهده داشت؛ نخست، تعقیب برنامه اصلاحات ارضی و دیگر برنامه عدم تمرکز و اعطای استقلال بیشتر به استان‌‌ها.

بسیاری معتقدند علم مهم‌ترین فردی بود که در مسائل داخلی کشور، شاه را هدایت می‌کرد و برای تغییرات مهم به او خط‌ مشی می‌داد.

موضوع تشکیل «انجمن ایالتی و ولایتی» که بیش از پنجاه سال پس از مشروطه مسکوت مانده بود، در دولت علم مطرح شد. از این لایحه چندین مورد، از جمله حذف شرط اسلام از شرایط انتخاب‌شوندگان و نیز دادن حق رأی به زنان مطرح شده بود.

این لایحه با اعتراض جدی امام خمینی مواجه شد. امام طی نامه‌ای به شاه می‌‌گوید: «مع‌الاسف با آنکه به آقای علم در این بدعتی که می‌‌خواهد در اسلام بگذارد، تنبیه دادم و مفاسدش را گوشزد کردم، آقای علم گمان کرده با تبدیل کردن قسم به قرآن به کتاب آسمانی ممکن است، قرآن کریم را از رسمیت انداخته و اوستا و انجیل و بعضی کتب ضاله را قرین قرآن یا به جای آن قرار داد.».

علم وقتی با تلگراف‌های اعتراض‌آمیز دیگر علما نیز مواجه شد، مجبور به عقب‌نشینی شد و دستور لغو لایحه را داد.

بعد از این شکست شاه تصمیم گرفت طرح شش ماده‌ای معروف خود به نام «انقلاب سفید» را با همکاری علم و نزدیکانش به اجرا بگذارد که عبارت بود از لغو رژیم ارباب و رعیتی با تصویب لایحه اصلاحات ارضی، ملی کردن جنگل‌ها، قانون فروش سهام کارخانجات دولتی به عنوان پشتوانه اصلاحات، تصویب قانون سهیم کردن کارگران در صنایع کارگاه‌های تولیدی و ایجاد سپاه دانش و شاه تصمیم داشت برای تصویب این شش طرح اقدام به برگزاری رفراندوم نماید.

این اقدام شاه مورد حملات شدیداللحن امام با عنوان «رفراندوم قلابی» و «شرح جنایاتی که در زیر سرپوش این رفراندوم می‌‌خواهند، مرتکب شوند» و موجب برپایی تظاهرات اعتراض‌آمیز مردم شد.

رفراندوم ۶ بهمن ۴۱ برگزار شد و نتیجه اعلام شدهٔ آن حدود شش میلیون موافق و چهار هزار نفر هم مخالف بود.

بلافاصله کندی، رییس‌جمهور آمریکا، پیام تبریک مفصلی برای شاه فرستاد و تأیید حکومت او از طرف قاطبه مردم را تبریک گفت.

پس از اعلام نتایج رفراندوم، سرکوب حرکت‌های مخالف با شدت و خشونت بیشتری از سر گرفته شد.

علم در یک جلسه فوق‌العاده با هیات وزیران در اسفند ۴۱ رسماً قانون حق رأی به زنان که قبلاً مجبور به انصراف از آن شده بود را تصویب کرد.

اقدام علم این باره با مخالفت شدیدتری از سوی علمای قم مواجه شد، آن‌ها طی اعلامیه‌ای قوانین جاری مملکت و دولت علم و کلیه قرارداد‌ها با دول خارجی را غیرقانونی اعلام کردند.

این اعتراض به نطق توهین‌آمیز شاه منجر شد و به تبع آن امام، نوروز ۴۲ را عزای عمومی اعلام کرد. امام چند پیام نصیحت‌آمیز هم به شاه داد؛ اما او با بی‌اعتنایی به کار خود ادامه داد و حتی به توصیه علم اقدام به دستگیری امام در ۱۵خرداد ۴۲ کرد. مردم بعد از شنیدن این خبر به خیابان‌‌ها ریختند، علم در این روز با وجود مخالفت شاه دستور تیراندازی به مردم را صادر کرد.

در این مورد علم احساس می‌‌کرد که شاه آن چنان که می‌بایست مصمم نیست و به همین دلیل تلاش می‌کرد که خود اختیار هرگونه اقدام لازمی را داشته باشد. شاه درخواست علم را پذیرفت و همه نیروهای انتظامی پایتخت را در اختیار نخست‌وزیر قرار داد.

بعد از سرکوبی قیام ۱۵ خرداد، علم ظاهراً بر اوضاع مسلط شد، با این حال بعد‌ها در خاطرات خود نوشت: «خارجی (آمریکایی‌ها) می‌خواست مرا هم در ۱۵ خرداد ۴۲ از نخست‌وزیری بیندازد؛ اما بعد از طریق دیگری آمدند، حسنعلی منصور را به عنوان لیدر روشنفکران تراشیدند و به شاهنشاه قبولاندند که این شخص و این روشنفکران، ایران را گلستان خواهند کرد.»

انتخابات مجلس بیست و یکم بر خلاف میل باطنی شاه و علم که خواستار حذف اختیارات قوه مقننه بودند، تحت فشار آمریکایی‌ها که می‌‌خواستند ظواهر دموکراسی را در ایران حفظ کنند، برگزار شد و فرصتی به وجود آمد که منصور و گروه مترقی، خود را وارد صحنه سیاست ایران کنند.

مجلس بیست و یکم با ترکیبی متفاوت از مجالس دیگر در مهر ۴۲ گشایش یافت. در این مجلس برای نخستین بار شش زن و همچنین عده‌ای کارگر و کشاورز به مجلس راه یافتند.

در این مجلس چهل نفر از «کانون مترقی» که حزب منتسب به منصور بودند، همراه با منصور به مجلس راه یافتند. بعد از افتتاح مجلس، علم طبق رسوم پارلمانی استعفا داد و دوباره مأمور تشکیل کابینه شد، ولی پیدا بود طبق تحولات تازه‌ای که در جریان بود، منصور همراه یاران حزبی‌اش مقدمات نخست‌وزیری را آماده می‌کردند و معلوم بود که علم رفتنی است.

شاه نیز علم را کاملاً در جریان برنامه‌های خود گذاشت تا ‌‌‌نهایت محبت خود را به او نشان دهد. اگرچه علم با خوش‌رویی این تغییرات را پذیرفت؛ اما از یادداشت‌هایش معلوم است که هرگز شاه را نبخشیده است. در ملاقاتی شاه از علم می‌پرسد که نظر راستین او درباره این تغییر چیست؟ علم در پاسخ شعری که منتسب به لطفعلی‌خان زند هنگامی که در زندان آقا محمدخان قاجار بود را می‌خواند:

شاه ستدی جهانی از همچو منی | دادی به مخنثی نه مرد و نه زنی

از گردش روزگار معلومم شد | پیش تو چه دف زنی چه شمشیر زنی

علم بعد از آن به ریاست دانشگاه پهلوی شیراز انتخاب شد،

او نیز امیر متقی که حسن شهرت خوبی نداشت را به عنوان معاون دانشگاه برگزید. این دو انتخاب باعث تشنجاتی نیز در دانشگاه شیراز شد. د

کتر باستانی پاریزی درباره ریاست علم بر دانشگاه شیراز می‌گوید: رندهای شیراز بعد از آنکه امیر اسدالله علم رییس دانشگاه و امیر متقی معاون او شد، گفته بودند: «باید لقب "دارالتقوی" را بر القاب شیراز افزود که دانشجویان شیراز عِلم را از عَلَم می‌آموزند و تقوی را از متقی.»

علم این سمت را تا سال ۱۳۴۵ حفظ کرد و سپس در ۱۹ آبان این سال وزیر دربار شد.

وی همزمان چندین مقام تشریفاتی دیگر از جمله آجودانی مخصوص محمدرضا شاه‌، نمایندگی ویژه شاه در هیات مدیره بنیاد پهلوی‌، عضویت در هیات مدیره بنگاه ترجمه و نشر کتاب‌، مدیریت عامل کمیته پیکار با بی‌سوادی، عضویت در هیات مدیره سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی و دبیرکلی «حزب مردم‌» را به تدریج برعهده گرفت‌. با این حال وزارت دربار مهم‌ترین شغل سیاسی وی بود.

با انتصاب علم به وزارت دربار، دولت هویدا تا حد زیادی از تصمیم‌گیری‌های مهم و سیاست‌گذاری‌های کلان کشور کنار نهاده شد و نقش آن تنها به امور اجرایی کشور تنزل یافت‌.

علم در دوران وزارت دربار در بسیاری از تصمیم‌گیری‌های کشور دخالت می‌کرد.

او در این سمت محرک شاه در برکناری سرلشکر پاکروان رئیس ساواک و انتصاب سپهبد نصیری به ریاست این سازمان بود. با این انتصاب‌، سازمان اطلاعات و امنیت کشور به مراتب بیشتر از گذشته تحت کنترل و نظارت مستقیم دربار شاه درآمد. در مراحل بعد به تدریج وزارتخانه‌های خارجه‌، دفاع‌، کشور و نفت نیز تحت نفوذ و کنترل مستقیم دربار درآمدند.

در سال ۱۳۵۶ نیز که علم برای معالجه بیماری خود بار‌ها مجبور به ترک کشور کند و بستری شدن در بیمارستان‌های اروپا بود، به عنوان وزیر دربار، مسائل سیاسی ـ اجتماعی کشور را پیگیری می‌کرد.

روند بیماری سرطان خون علم که نهایتاً منجر به مرگ وی شد، از اواخر دهه ۴۰ و اوایل دهه ۱۳۵۰ آغاز شده بود.

اولین باری که علم به یک نوع بیماری ناشناخته در وجود خود اشاره کرد تیرماه ۱۳۴۹ بود که علایم آن کاهش تدریجی وزن بدنش بود.

با توجه به وخامت اوضاع علم‌، بالاخره شاه با پیشنهاد کناره‌گیری وی موافقت کرد و از آبان سال ۱۳۵۶ علایم مرگ‌آور بیماری وی نمایان شد.

۱۹ آبان در حالی که در بیرجند به استراحت مشغول بود دچار خونریزی داخلی شد و جهت ادامه معالجه به تهران انتقال داده شد. روز بعد به پاریس اعزام شد و پس از مسافرتی کوتاه به ایران بازگشت‌.

اما در اواخر دی ۵۶ در بیمارستانی در پاریس بستری شد. پس از آنکه به رغم چند عمل جراحی حال وی همچنان رو به وخامت نهاده بود، جهت مراقبت و معالجه بیشتر در اواخر سال ۱۳۵۶ به امریکا اعزام شد و در بیمارستان شهر نیویورک بستری گردید.

در آن زمان پیش‌بینی پزشکان آمریکایی که معتقد بودند علم زنده نمی‌ماند، صحیح از آب درآمد و سرانجام وی در ساعت ۱۱ روز جمعه ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ در بیمارستانی در نیویورک درگذشت‌.

روز بعد جسدش به تهران انتقال یافت و روز یکشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۵۷ در آرامگاه خانوادگی خاندان علم در حرم امام رضا (ع‌) در مشهد به خاک سپرده شد.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز