گفتوگو با کولبری که پا ندارد (تصاویر)
یونس فیضی 24 سال است بدون پا کولبری میکند. باورش دشوار است. کولبری در کوه و برف و درههای عمیق مرزهای کردستان و آذربایجان غربی، جایی که جاده نیست. تنها میشود با قاطر و پاهای چابک از خطر جست. چطور کسی میتواند با دو پا که از بالای زانو قطع شدهاند کولبری کند؟
علی کریمی فوتبالیستی که با و بدون توپ همیشه متفاوت بود در صفحه اینستاگرامش عکس یونس فیضی را منتشر کرد و نوشت: «یک عکس یک بغض! همیشه مرغ همسایه غازه».
در زمستان سال گذشته پس از یخ زدن چند کولبر در مرزهای برف آلود کردستان و آذربایجان غربی توجه افکار عمومی به این شغل خطرناک جلب شد و دولت روحانی نیز با تلاش برای بیمه کردن کولبران کوشید در این راه قدم هایی بردارد اما رنج مردم این سامان عمیق تر از این قصه هاست.
در مورد یونس فیضی (شهروندی که بدون دو پا کولبری میکند) جز چند عکس اطلاعات زیادی در دست نیست جز یک گفتوگو به زبان کُردی و ترجمه انگلیسی که در شبکههای اجتماعی وجود دارد. منبع اصلی این فیلم و زمان مشخص نیست اما اینجا میتوانید مهمترین فرازهای آن را بخوانید:
- یونس فیضی هستم. اهل پیرانشهر (یکی از شهر های کردنشین استان آذربایجان غربی در شمال غربی ایران)
این کار را از روی اجبار انتخاب کردم. کاسبی و شغل دیگری ندارم. کار آسانی نیست. من سرپرست و نان آور یک خانواده ام و باید کار کنم.
این کار برای کسی که پا دارد هم سخت است اما باز برایم آسانتر از این است که دست گدایی طرف کسی دراز کنم. خطر دستگیری و حتی کشته شدن و بدبختی را قبول کردهام اما باز برایم از گدایی برای پول آسانتر است. هیچوقت این کار رو نکردم و هیچوقت هم گدایی کسی را نمیکنم.
24 سال است که با این وضعیت کولبری میکنم. معمولاً با چهارقاطر میآیم و با دوستانم از اینجا جنس میبریم. بعضی اوقات هم خودم بار روی کولم میگیرم. دوستانم هم گاهی کمکم میکنند البته.
من برادر و یک خواهرم را در انفجار مین در پیرانشهر از دست دادم و پاهای خودم هم قطع شد. بچه بودیم رفتیم برای چراندن دام و کنگر چینی که با مین برخورد کردیم. پاهای من هر دو قطع شد.
من هیچوقت برای گدایی دستم را پیش کسی دراز نکردم و نمیکنم. هرگز. هرگز. کاری که میکنم خیلی سخت است اما من نان عرق و رنج خودم را میخورم. توی همه این سالها هیچوقت دستم را برای پول دراز نکردهام.
وقتی برمیگردم پیرانشهر به بعضی خانوادههای فقیر کمک میکنم. مثلاً هر مسیر که بار میبرم، 50 هزار تومن میدهم به خانوادههای فقیری که میشناسم.
الان سرپرست یک خانوادهام. مادرم، برادر و خواهرم که یکی از آنها درس میخواند و من هزینهاش را میدهم.
کار کردن بدون پا سخت است. اما اعتقاد دارم که خدا همه درها را نمیبندند. اگر خدا یک در را ببندند، در دیگری باز میکند. من محتاج کسی نیستم. فقط و فقط خدا برایم بس است.
وقتهایی که با کمین مامورها برخورد میکنیم و باید فرار کنیم، اگر اسبها را بکُشند فرار میکنم، اگر نکُشند با اسبها فرار میکنم! فرار سخت است اما راستش را بگویم من با این وضعیت از خیلیها چالاک ترم و گیر نمیافتم.
تا حالا پیش هیچ مسئولی در شهر نرفتهام که به من کمک مالی کند. تقاضایی ندارم. خودم عرق میریزم و نان بازوی خودم را میخورم. ممکن است بگویند طرف دیوانه است اما من دستم را دراز نمیکنم.
منبع: عصر ایران