ناگفتههایی از محمود احمدی نژاد
من آقای مشایی را در حد شورای شهر تهران میشناختم که رئیس فرهنگی هنری بود و در آن دوسالی که با ایشان مراوده داشتیم، چیز خاصی از مشایی نمیدیدم. چون به هر جهت در شورا و کمیسیون فرهنگی رفت و آمد داشت. یا مثلا اینکه مدام در دفتر آقای احمدی نژاد باشد را نشنیدم. حالا آقای مشایی چه فرمولی احیانا به کار برده و چه اتفاقاتی افتاده که توانسته آقای احمدی نژاد را سحر و جادو کند نمیدانم.
انتخاب نوشت: امیررضا واعظآشتیانی از جمله افرادی است که به واسطه آشنایی و رفاقتش با رئیس دولت نهم و دهم، ناگفتههای زیادی در مورد ورود احمدی نژاد به حوزه قدرت دارد.
بخشی از گفتگو با واعظ آشتیانی را در ادامه بخوانید؛
چهرههایی مثل دکتر افروغ و دکتر خوشچهره از جمله کسانی بودند که باعث شدند خیلی افراد که احمدی نژاد را نمیشناختند به خاطر اعتماد به آنها به او رای دادند. آقای افروغ جمله معروفی دارد: «من از رایم به احمدی نژاد پشیمانم». بعد از آن هم گفت «هرکس دیگری هم جای احمدی نژاد بود حتی اگر چوب خشک هم بود چون در مقابل هاشمی بود، کمک میکردم که آن چوب خشک رای بیاورد!».
من فکر می کنم برخی از دوستان به احمدی نژاد عناد پیدا کردند. شاید ناشی از سهم خواهی یا اینکه به خرده فرمایشاتشان توجهی نمی کرده بوده. شاید مسائل مختلف بوده ولی من قصد ندارم حرفی بزنم که احمدی نژاد را مبرا کنم. من نمیخواهم تبرئه کنم ولی میخواهم بگویم که آقای احمدی نژاد هم اشکال داشته ولی شریک جرم داشته است. همه شریک جرم، همدیگر هستند.
من فکر میکنم نه فقط امثال آقای دکتر توکلی و خوش چهره و افروغ بلکه حتی افرادی مثل همسر دکتر الهام که وقتی میگوید تو معجزه هزاره سومی! یا فردی دیگر، وقتی میگوید که امام زمان(عج) به خواب فلانی رفت و حرفهایی از این دست که شما هم مثل من شنیدهاید، نقش داشتند. کسانی که این توهم را به آقای احمدی نژاد دادند هم به ایشان ظلم کردهاند.
همه به نوعی نقش داشتهاند از کسانی که تملق و چاپلوسی کردند تا آنها که علنا در القای ایفای حق مردم با ایشان جنگیدند و ایشان هم متقابلا در جهت استیفای حقوق رئیس جمهور و حق مردم عکس العمل نشان داد.
نمیدانم شما چه نظری در مورد آقایان مشایی و بقایی دارید ولی میگویند که اینها احمدی نژاد را اداره میکردند. با توجه به شناختی که شما از احمدی نژاد دارید آیا اینگونه بود که کسی او را اداره کند؟
فکر میکنم که آقای احمدی نژاد این پتانسیل را داشته که هم خودش لیدر باشد و هم این فاز را به سمت این ببرد که دیگران هم فکر کنند ایشان میتواند از دیگران هم خط و ربطی را بگیرد.
آیا شما قبول دارید که ممکن است ایشان را اداره میکردند؟
به آن معنا که ایشان را اداره میکردند، نه. اتفاقا یک برداشت من این است که اتفاقا آقای احمدی نژاد آنها را ابزار میکرده است.
ولی آقای مصباح میفرمایند که آقای مشایی ایشان را سحر کرده! شما چه میگویید؟ آیا احمدی نژاد سحر شده است؟!
من آقای مشایی را در حد شورای شهر تهران میشناختم که رئیس فرهنگی هنری بود و در آن دوسالی که با ایشان مراوده داشتیم، چیز خاصی از مشایی نمیدیدم. چون به هر جهت در شورا و کمیسیون فرهنگی رفت و آمد داشت. یا مثلا اینکه مدام در دفتر آقای احمدی نژاد باشد را نشنیدم. حالا آقای مشایی چه فرمولی احیانا به کار برده و چه اتفاقاتی افتاده که توانسته آقای احمدی نژاد را سحر و جادو کند نمیدانم. من نمیتوانم راجع به چیزی که خبر ندارم، اظهارنظر کنم. چون من با آقای مشایی و آقای بقایی حشر و نشر نداشتم ولی واقعا موقعی که آقای بقایی، معاون رئیس جمهور در زمینه گردشگری شد، برای خود من جای تعجب بود که چه اتفاقی افتاده که یک فردی تا این سطح میرسد؟! حالا شاید آقای بقایی پتانسیل خیلی خوبی هم داشته اما من از نگاه برداشتی خودم میگویم. شاید ایشان لیاقت رئیس جمهور شدن هم به قول آقای احمدی نژاد داشته باشد! ولی در هر صورت شنیدهها و حکایتها این واقعیت را نشان میدهد که آقای مشایی تاثیرگذار بوده است. ولی من خودم آقای احمدی نژاد را خیلی باهوش میبینم. یعنی این که همه چیز را به گردن کسی دیگر بیندازیم، منصفانه نمیتواند باشد.
چرا احمدی نژاد در انتخابات 96 ثبت نام کرد؟ در اینجا دو تحلیل وجود دارد؛ یکی اینکه واقعا فکر نمیکرد که رد صلاحیت شود و تحلیل دوم که من به آن عقیده دارم این است که خیلی باهوشتر از آن است که فکر کند رد صلاحیتش نمیکنند. احمدی نژاد دوست داشت همچنان خودش را یک فرد مردمی نشان دهد. دیگر اینکه دوست نداشت آنچه مال خودش بوده را به سمت دیگری شیفت دهد. شاید این را از ویدئوها و فیلمهایی که در روزهای آخر بیرون میداد، بتوان فهمید.
حضرت آقا به او توصیه کرده بود که صلاح شما نیست. اگر حضرت آقا چنین فرمایشی را به من میکردند، من سرمه چشم میکردم. فقط در همین حد که بگوید صلاح شما نیست چه برسد به اینکه تکلیف کند. بعد جالب اینکه ایشان نامه مینویسد و میپذیرد که ای کاش آن نامه را نمینوشت. وقتی آقا این فرمایش را میکنند، ایشان نامهای به حضرت آقا مینویسد که بله، چشم. تا اینجا خیلی خوب بوده ولی وقتی که زمزمه این شد که احمدی نژاد میخواهد ورود کند من در مصاحبهای گفتم که اگر ورود کند، خودکشی سیاسی میکند. حتی به این استناد کردم که ایشان باهوشتر از این حرفهاست که چنین ورودی کند. حتی زمزمه بقایی بود که گفتم باز باهوشتر از این است که روی بقایی سرمایهگذاری کند. حالا چه اتفاقی افتاد که ایشان هم آقای بقایی را سرمایهگذاری کرد و هم خودش آمد و بعد هم در میان خبرنگاران حاضر در وزارت کشور سه نفری دست هم را گرفته و شعار میدهند به طوری که خبرنگاران بارها بگویند «یک بار دیگه، یک بار دیگه»! که بتوانند عکس بیندازند و ضبط کنند. این کارها را از آقای احمدی نژاد بعید میدانستم. در عین حال باید مراقب باشیم که احمدینژاد را تبدیل به اپوزیسیون نکنیم. ما باید به گونهای رفتار کنیم که اگر طرف اشتباه کرده، به اشتباه خودش پی ببرد. شاید هم نبرد ولی ما وسیله نشویم یا بهانه به دست او ندهیم که او تبدیل به اپوزیسیون شود. ما اجازه ندهیم روسای جمهور در این مملکت تبدیل به اپوزیسیون شوند بلکه باید کاری کنیم که روسای جمهور بعد از پایان ریاست جمهوریاشان در کنار همدیگر قرار بگیرند و به دولت وقت کمک کنند. حتی وزرای مختلف در دولتهای مختلف با هم جلسات بگذارند و همفکرانی کنند و به وزرای امروز کمک کنند.
به نظر شما جناح راست چه زمانی می خواهد به فکر بیفتد که آقای ناطق را جذب کند؟
جناح مقابل اصلاح طلبان تکلیف و فضای فکریاشان روشن است. ولی جناح اصولگرا، نگاه متنوع دارند و این نگاه متنوع باعث شده که این اتفاقات پیش بیاید.
الان جناح اصولگرا وضعیت منحصر به فردی پیدا کرده است . حتی آقای باهنر هم در زمان انتخابات ترجیح میدهد سکوت پیشه کند. این معنا دارد ، یعنی اینکه دقیقا الان جناح سه بخش دارد؟
من فکر میکنم که به هر جهت یکی از مشکلات این است که در بخش اصولگرایی، بخشی، بخش دیگر را قبول ندارد و جمع شدن بخشی که بخش دیگر را قبول ندارد، خیلی سخت است. به نظرم در آخر سه پاره و سه تفکر میشود.
یعنی دیگر جناح اصولگرایی نداریم.
حالا هر نامی میتواند داشته باشد. شاید برخی میخواهند تغییر ادبیات دهند. مثلا آقای لاریجانی و امثال آقای ناطق تغییر ادبیات دادهاند. یعنی به شکل دیگری نگاه را مطرح میکنند. حالا چقدر این گفتمان یا ادبیات درست یا غلط است به رفلکسهای جامعه بستگی دارد که جامعه چه برداشتی نسبت به موضوع دارد. ولی من فکر میکنم که اصولگرایی باید یک جایی فصل الخطاب داشته باشد. به دست آوردن این فصل الخطاب خیلی مهم است. به قول شما ما آیت الله موحدی کرمانی و آیت الله یزدی و دیگران عزیزانی که هستند را داریم ولی بلد نیستیم از وجود اینها چطور استفاده کنیم. یا آنها را کنار میگذاریم یا حرفهایشان را گوش نمیدهیم. وقتی حرفهایشان را گوش ندهیم، طبیعی است که وقتی این فضا را میبینند، احتیاط میکنند.