چهار آفت دین از نگاه یک پژوهشگر نهجالبلاغه
طبیعی است که هر پدیدهای در طول زمان دچار تغییر میشود و مقوله دین هم از این اصل مستثنی نیست اما چگونه میتوان سلامت دین را حفظ کرد و لوازم حفظ آن از نظر قرآن و نهج البلاغه چیست؟
حمید خویی، محقق و پژوهشگر نهج البلاغه یکی از مهمترین وجوه سلامت انسان را سلامت دین میداند و میگوید: جوانی که خودش را در میان زوار امام حسین(ع) در کربلا منفجر میکند و آرزو میکند که بتواند تعداد بیشتری از این زوار را اعم از زن، مرد و پیر و جوان بکشد، آدمِ بیدینی نیست بلکه آدم کج دین است و آفت کج دینی هزاران بار خطرناک و آسیب رسانتر از آفت بیدینی است.
به عقیده دکتر خویی ما با دو آفت متفاوت در جوامع اسلامی روبرو هستیم، اول متدینانی که دین آنها فاسد است و این وضعیتی است که در بسیاری از کشورهای عربی شاهد آن هستیم که دین آنها دین اصیل نبوی نیست و از آن، تفکر داعشی بیرون میآید اما آفت دوم آفتِ عدم التزام به مفاهیم و مبانی دینی است. این آفتی است که شاید بیشتر در میان جوامع شیعی شاهد آن هستیم که دین در بطن زندگی ما ساری و جاری نیست. در واقع ساختار، ساختارِ درستی است، چارچوب مبتنی بر معارف قرآن و اهل بیت(ع) است اما مشکل اصلی، عدم جریان این مفاهیم در سلوک فردی و جمعی زندگی ماست.
متن گفتوگوی شفقنا با دکتر خویی را میخوانید:
یکی از مفاهیمی که امام علی(ع) در نهج البلاغه به آن پرداخته است مباحث دینداری و آسیب شناسی دین است. دیدگاه امام علی(ع) در نهج البلاغه از منظر آسیب شناسی دینداری چگونه است؟
در بحث آسیب شناسی دینداری از منظر امیرالمومنین (ع) باید نخست به این مقدمه اشاره شود که دین یک ملاک و معیار برای شیوه زیست انسان و ارزشگذاری بر رفتارها، گفتارها و کردارهای اوست. دین قالبی برای شیوه حیات انسانی از منظر خالق انسان ارایه میکند؛ مثلا شما بعد از خرید یک دستگاه ضبط صوت، یخچال، تلویزیون و هر وسیله دیگری دنبال دفترچهای به نام کاتالوگ میگردید، کاتالوگ دستورالعمل مصرف صحیح دستگاه از منظر سازنده آن دستگاه است، دین هم همینطور است. در حقیقت نحوه زندگی به طوری که انسان بهترین کارکردها و بهره برداریها را از پتانسیلهایی که خدا به او داده است را داشته باشد. بنابراین دین اگر سلامت خود را از دست دهد مثل خط کشی میماند که اعداد آن جابه جا شده است و ما با آن خط کش قرار است مقیاسها را بسنجیم و طبیعتاً همه سنجشهای ما اشتباه خواهد بود، چه بسا به همین دلیل از هدف خود دور میشویم درحالی که تصور میکنیم درحال نزدیک شدن به هدف خود هستیم. قرآن کریم تعبیری دارد که میفرماید «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالاخْسَرِینَ أَعْمَـلاً» «پیامبر به مردم بگو میخواهند بگویم زیانکارترین شما چه کسانی هستند؟» «الذین ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَو’هِ الدُّنْیَا» کسانی که سعی و تلاش میکنند و روزه میگیرند و نماز میخوانند اما همه سعی و تلاش آنها به باد فنا میرود» «وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً » و بیچارهها فکر میکنند که دارند کار خوبی میکنند». تمام آن سی هزار نفری که روز عاشورا فاجعه بیمانند تاریخ را در کربلا رقم زنند و در روز روشن امام زمان خود را به آن طرز فجیع به قتل رساندند همه نماز میخواندند، حتی یک نفر آنها هم ادعا نداشت که من بیدین هستم. به تعبیر امام سجاد)ع) «یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ هذه أُمَّهِ» سی هزار نفر آمدند و همه آنها دعوی مسلمانی داشتند، آنها کسانی بودند که وقتی سر حسین ابن علی(ع) را بر نیزه دیدند بر جد حسین صلوات فرستادند و بر زمین افتادند و سجده به جا آوردند. آن شمشیری هم که در سحرگاه نوزدهم ماه رمضان فرق علی ابن ابی طالب را شکافت آن هم در دست انسان بیدین نبود. کسی بود که لا حکم الی الله گفت و به نام خدا فرق علی را شکافت. لذا یکی از مهمترین وجوه سلامت انسان، سلامت دین است.
دین فروشی اولین آفت در مقوله دین است
امام علی(ع) در خصوص آفات دینداری و دینورزی چه مواردی را بیان میکنند؟
اولین آفت، دین فروشی است که انسان به خاطر منافع یا مال دنیوی، دین خود را میفروشد. دینفروشی تعبیری است که امیرالمومنین(ع) آن را در خطبه ۲۲۴ نهج البلاغه به کار برده است زمانی که داستان برادرش عقیل را نقل میکند که عقیل آمد و بچههایش هم آمده بودند، موهای ژولیده و رنگهای تیره، آمده بود که یک کاسه گندم اضافی از من طلب کند، به خاطر فقری که داشت”. در واقع چون برادرش شخص اول حکومت است چنین پیشنهادی را مطرح کرده بود، اما امیرالمومنین عین این تعبیر را دارد و میفرماید “به سخنان او نیک گوش دادم، «فَظَنَّ أَنِّی أَبِیعُهُ دِینِی» گمان کرد که من دینم را به او میفروشم به این معنی که حاضرم به قیمت زیرپا گذاشتن دین خودم خواسته او را اجابت کنم و یک کاری که شرعاً اجازه ندارم را انجام دهم”. امیرالمومنین(ع) بعد از آن که ماجرای برادرش عقیل را نقل میکند نمونه دیگری را مطرح میکند و میفرمایند «شگفت آور اینکه شب هنگام کسی به دیدار ما آمد و ظرفی سرپوشیده پر از حلوا داشت، معجونی در آن ظرف بود چنان از آن متنفر شدم که گویا آن را با آب دهان مار سمی مخلوط کرده بودند. به او گفتم هدیه است یا زکات یا صدقه که این دو بر ما اهل بیت پیامبر حرام است، گفت نه زکات است، نه صدقه، بلکه هدیه است. گفتم زنان بچه مرده بر تو بگریند آیا از راه دین وارد شدی که مرا بفریبی؟ «عَنْ دِینِ اَللَّهِ أَتَیْتَنِی لِتَخْدَعَنِی ». میگوید بعضی وقتها به نام دین بندگان خدا را از دین خارج میکنید، به نام دین بندگان خدا را دچار دین گریزی میکنید که این نمونهای است که امیرالمومنین (ع) به دو برادر دینی و دو برادر مومن که آمدند به او هدیه دهند میفرماید که از راه دین خدا وارد شدی که من را فریب دهی! حمید بن قهقهه از وزاری دربار عباسی است، شخصی نقل میکند که یک ماه رمضانی با او کاری داشتم، به خانهی او رفتم، دیدم نشسته است و مشغول غذا خوردن است، سفره مفصلی هم پیش روی او گسترده شده است. به من هم تعارف کرد که تو هم بیا غذا بخور. گفتم من روزه هستم، گمان نمیکنم که تو هم بیماری داشته باشی، برای چه روزه خواری میکنی. تا این را گفتم دست از غذا خوردن کشید و به بالشتی که پشتش بود تکیه داد و گریه کرد. گفت که من چنان وضعیتی دارم که دیگر روزه گرفتن برای من هیچ معنایی ندارد. روزی خلیفه عباسی من را احضار کرد، گفت که من را چقدر دوست داری؟ گفتم خیلی. این قدر که حاضر هستم جانم را فدایت کنم. گفت خب برو. رفتم به سوی خانه، به خانه نرسیده بودم که پیک خلیفه من را صدا کرد که خلیفه دوباره مرا کار دارد. دوباره رفتم خدمت خلیفه. سوالش را تکرار کرد که من را چقدر دوست داری؟ گفتم خیلی. این قدر که حاضر هستم جان خودم و خانواده ام را فدا کنم. گفت خب برو. بار سوم داستان تکرار شد. گفتم این قدر که حاضر هستم جانم را و مالم را فدا کنم. بازهم گفت برو. بار چهارم گفتم این خلیفه مثل اینکه امشب قصد جان من را کرده است. دوباره من را احضار کرد که من را چقدر دوست داری. گفتم که اینقدر که حاضرم جانم، مالم را و دینم را فدایت کنم. گفت حالا درست شد. حال برای این که نشان دهی راست میگویی همراه با این مامور برو و هرکاری که گفت انجام بده. شب همراه با مامور از این کوچه به آن کوچه به در خانهای رسیدیم، مامور در خانه را باز کرد، داخل خانه شدیم، حیاطی بود، سه طرفش اتاقهایی بود که با قفل بسته شده بود. قفل در اتاق اول را باز کرد، بیست نفر علوی، بیست مرد از ذریه امام علی(ع) آنجا بودند، گفت خلیفه دستور داده است اینها را یکی یکی سر ببر و سرشان را به چاه بیانداز. با او شروع کردم، گفتم خب تمام شد. در اتاق دیگری را باز کرد، بیست نفر هم آنجا بودند، بعد در اتاق سوم را باز کرد، بیست نفر دیگر نیز آنجا بودند. آخرین نفری که میخواستم فرمان خلیفه را در مورد او اجرا کنم پیرمردی بود با محاسن سفید و صورت نورانی. به من گفت که ای بدبخت اگر جدم روز قیامت از تو بپرسد که به چه گناهی این فرزندان مرا این چنین کشتی چه جوابی به او خواهی داد؟ گفتم که هیچ جوابی جز این ندارم که بگویم دینم را به خلیفه فروختم و الان دارم بهایش را میدهم. حالا دیگر روزه گرفتن و نگرفتن من دیگر چه فایدهای دارد! بنابراین اولین آفت، آفتِ دین فروشی است، آنجایی که انسان باید میان همسر و خدا، خدا و فرزند، خدا و مقام و مال دنیا انتخاب کند.
دومین آفت دورویی در دین خدا
دومین آفت، دورویی در دین خداست یعنی نفاق در دین خدا که بدترین شکل نفاق است به این معنا که هرجا مصلحت ما باشد دین خدا را رعایت کنیم و هرجا که مصلحت ما اقتضا نمیکند از آن چشم پوشی کنیم. باز این تعبیر دو رویه در دین خدا عین تعبیری است که امیرالمومنین آن را در نهجالبلاغه به کار بردند که آخر خطبه میفرمایند «فایاکم والتلون فی دین الله» «بپرهیزید از دورویی دین خدا». دورویی به این معناست که دین خدا را بر اساس مصالح خودمان آنطور که میخواهیم تفسیر کنیم نه بر اساس آنچه که حقیقت پیام خدا و رسول الله است. پس دومین آفت از آفتهای دینداری و دین ورزی استفاده ابزاری از دین است یعنی استفاده از دین نه برای رسیدن به آخرت و برای رسیدن به رضوان الهی، بلکه برای رسیدن به موقعیتهای دنیایی، یعنی دین را تبدیل به دکان کردن. همانند شعر معروفی که حافظ دارد «حافظا میخور و مستی کن و خوش باش، اما دام تزویر نکن، چون دگران قرآن را». دین ابزار رسیدن انسان به رضوان الهی و رسیدن به بهشت و نعیم خداوندی است، دین وسیله کاسبی دنیوی نیست و هربار که برای دنیا و منافع دنیوی استفاده شود به نوعی پایین آوردن و فرونهادن شأن و مقام دین هست. اما این متاسفانه آفتی است که در طول تاریخ زیاد به چشم خورده و میخورد و در ادبیات ما هم تحت عنوان زهد و ریا از آن یاد میشود.
سومین آفت دین، تجزیه و تفکیک دین است
سومین آفت، تجزیه و تفکیک دین است یعنی هر قسمت دین که به نفع ماست بپذیریم و هر بخش دین که ممکن است به ضرر ما و منافع ما باشد چشم بر آن فرو ببندیم. درحالی که دین یک کلیت است، یک نظام جامعی است که همه ابعاد حیات فردی و جمعی انسان را مدیریت میکند. برای وجه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و برای همه وجوه فردی و جمعی انسان راهکار دارد.من گاهی این مثال را بکار میبرم که بیماری به پزشکی مراجعه کرده و پزشک برایش ۸ قلم دارو تجویز کرده است. عقل و منطق اقتضا میکند که اگر تمام این داروها عیناً همانطوری که پزشک دستور داده است مصرف شود انتظار شفا و بهبودی وجود خواهد داشت. حالا اگر مریض بگوید قلم اول چون شربت تلخ است مصرف نمیکنم، قلم سوم چون آمپول است نمیزنم، خب هیچ آدم عاقلی انتظار ندارد که انتظار بهبود و شفای این بیمار را با این نوع مداخله داشته باشیم. نگاه عدهای به مقوله دینداری همین است که میگویند نماز را قبول دارم، خمس را قبول ندارم، روزه را قبول دارم، زکات را قبول ندارم. این نگرش دین را از پتانسیلهای تاثیرگذاری در زندگی انسان تهی میکند، چه بسا نتایج برعکسی هم داشته باشد.
چهارمین آفت، تحریف در دین است
چهارمین آفت، آفت تحریف دین است. این آفت در تعابیر ما به نوعی به بازی کردن با دین خدا در متون دینی اشاره شده است که از دین چیزی را کم کنیم یا چیزی را به آن اضافه کنیم. بدون پشتوانههای مبتنی بر قرآن و روایات، کلام خدا و رسول الله را بر غیر معنای واقعی و اصیل آن حمل کنیم و برداشتهای شخصی خود را به خدا و پیامبر نسبت دهیم، این همان چیزی است که تحت عنوان تفسیر به رأی گاهی به آن اشاره میشود و در روایات داریم که هرکس قرآن را به رأی خودش تفسیر کند باید منتظر عذاب الهی باشد، «مَنْ فَسَّرَ القرآن بِرَأیه فَلْیتَبوَّأ مقعَده مِنَ النار».
چه چیزی باعث میشود که مردم به این سمت بروند که دین را به رأی خودشان تفسیر کنند، دورویی در دین داشته باشند و دین فروشی انجام دهند؟
شاید پاسخ اینکه چرا مردم به سمت و سوی استفاده ابزاری از دین میروند، دنیاطلبی باشد. به هر حال وقتی اصالت به وجه مادی انسان داده شود این اتفاقات رخ میدهد. هر انسانی دو وجه مادی و معنوی دارد آنهایی که قایل به اصالت وجه معنوی خود هستند برای آنها دین محوریت پیدا میکند اما آنهایی که قایل به اصالت وجه مادی هستند خیلی نمیتوانند قائل به اصالت دین شوند. چون کارکرد اصلی دین آباد کردن دنیای ما نیست، بلکه کارکرد اصلی دین نگاه به آخرت و آبادانی آخرت با اصلاح امر دنیاست “مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک”. کارکرد اصلی دین پرورش روح انسان است نه پرورش جسم انسان. روح که بزرگ شد دیگر وجوه انسان هم با آن بزرگ میشود. پس انسانهایی که برای وجه مادی خود اصالت قائل هستند طبیعتاً نمیتوانند با روح دین ارتباط برقرار کنند. در عین حال چون انسان فطرتاً خداجو، خداطلب و خداپرست است نمیتواند چشمش را بر دینداری ببندد یعنی بسیاری از مردم تا یک جایی با مردم ارتباط برقرار میکنند که خیلی به دنیای خود آسیب نرسانند. اتفاقاً این وضع نشان از فطری بودن دین دارد، یعنی بهترین دلیل برای فطری بودن دین است که عرض میکنم که حتی انسانهایی که برای وجه مادی خود اصالت قائل هستند نمیتوانند یکسره چشم خود را بر دین و دینداری ببندند. امام حسین (ع) تعبیری دارد که میفرماید «الناس عبید الدنیا» «مردم بندگان دنیا هستند» « الدین لعق علی السنتهم »«دین هم لقلقه زبانشان است». تا جایی دین را قبول دارند که به دنیایشان آسیب نرسد اما دینداران واقعی دنیایشان را بر اساس دین مدیریت و تنظیم می کنند نه اینکه دین را بر اساس رنگ و عالم دنیای خود درآورند. این تفاوت اصلی است.
رسیدن به هر امر مهمی لوازمی میخواهد. از نظر امام علی(ع) لوازم حفظ سلامت دین کدام است؟
در عرصه سلوک دینی دو مقوله را باید از هم جدا کرد، یکی سلامت معارف دینی و دیگری میزان عمل به آن معارف است. یعنی ممکن است متدینی کاملاً به آموزههای دینی خود عمل کند اما خود آن آموزهها، آموزههای فاسدی است و در مقابل انسانی را درنظر بگیریم که اعتقاداتش اعتقادات سالمی است اما آن اعتقاداتش در زندگی جریان قابل ملاحظه و مشهودی ندارد.
پس مشکل اصلی ما در شرایط فعلی میزان التزام به شریعت است یا اعتقادات؟ درحال حاضر بیشتر گرفتار کدام از این دو مساله هستیم؟
پیشتر عرض کردم که دین یک نظام کلی است که خدا برای شیوه زیست بشر تعریف میکند و پیامبر خدا این شریعت و مجموعه اعتقادات را به انسان منتقل میکند. اگر این دین همانی باشد که خدا خواسته است و پیامبر خدا به مردم عرضه کرده است اسم این دین، دین سالم است. آن دینی که خدا در سوره مبارکه ماعده میفرماید «دینی که با ابلاغ ولایت امیرالمومنین(ع) کامل میشود» «اأکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» و اگر انسان مسلمان به این دین متدین شود خدا از آن انسان خواهد پذیرفت و راضی خواهد بود. اما این دین در گذر زمان گرفتار تحریف و انحراف شد و بزرگترین تحریف تاریخی اسلام در سقیفه بنی ساعده رخ داد، اتفاق مهمی که در سقیفه بنی ساعده رخ داد این بود که گروهی در شرایطی که هنوز پیکر مطهر رسول الله به خاک سپرده نشده بود و بنی هاشم مشغول کفن و دفن پیامبر اکرم بودند گروهی در سقیفه بنی ساعده جمع شدند و تصمیم گرفتند که به جای علی بن ابی طالب ابوبکر خلیفه شود. این بخش کوچک ماجرای سقیفه بود، مصیبت بزرگتر این بود که در سقیفه بنی ساعده از یک اسلام تحریف شده انحرافی، از یک ورژن یا به تعبیر عدهای از قرائت اسلام انحرافی رونمایی شد که قرار بود این اسلام جایگزین اسلام اصیل نبوی شود و این اتفاق میافتاد اگر جهاد حضرت زهرا (س) و ائمه اطهار نبود یعنی قرار بود اسلامی جایگزین اسلامی دیگر شود بنابراین ما از سقیفه به بعد با دو قرائت از اسلام روبرو هستیم یکی اسلام علوی و دیگری اسلام اموی، یکی اسلام قدیر و دیگری هم اسلام سقیفه. ارکان و معالم اسلام اموی با اسلام نبوی متفاوت است. حاصل این زاویه ای که در سقیفه بنی ساعده شکل گرفت این بود که از این فضا قرائتها و مذهبهایی شکل گرفت که امروز نمونههای آن را در وهابیت، در مفاهیم پلیدی مثل داعش، القاعده، طالبان و جبهه النصره میبینیم. جوانی که خودش را در میان زوار امام حسین(ع) در کربلا منفجر و آرزو میکند که بتواند تعداد بیشتری از این زوار را اعم از زن، مرد و پیر و جوان بکشد، آدمِ بی دینی نیست بلکه آدم کج دین است و آفت کج دینی هزاران بار خطرناک و آسیب رسان تر از آفت بیدینی است. این آدم خیلی متدینتر از من و امثال من است. چون معلوم نیست که من حاضر باشم به راحتی خودم را به خاطر دینم به کشتن دهم اما او این کار را انجام میدهد، اما دین او یک دین منحرف است و زاویه این انحراف از سقیفه بنی ساعده شروع شد. اولین وجه شاخص دینی که در سقیفه بنی ساعده تولید شد حذف کامل همه عناوین مرتبط با امام و امامت بود، حذف کامل همه عناوین مرتبط با ولایت اعم از ولایت خدا، ولایت رسول و ولایت ائمه اطهار(ع) بود. اگر مفهوم امامت را از دین بگیریم تبدیل به ضد دین میشود. اگر از دین ولایت ائمه اطهار(ع) را بگیرید تبدیل به چیزی میشود که امروز داعش به نام اسلام نشان میدهد، آدم کشی و سربریدن و زشت ترین اشکال جنایتهای بشری به نام دین، اما دین فاسد، دین جعلی، بدلی، خراب و منحرف شده. بنابراین در روایات معصومین(ع) بسیار بر روی سلامت دین تکیه شده است. چون به نظر من سلامت دین از سلامت جسم، روان، فکر و سلامت عاطفی مهمتر است. چون دین قرار است راجع به همه اینها قضاوت و به نوعی تمام عرصههای سلامت را مدیریت کند. دعای ابوحمزه ثمالی که از امام سجاد(ع) نقل شده است مضامین بسیار زیبایی دارد. امام سجاد(ع) در این دعا به ما یاد داده است که در شبهای قدر که از هزار شب برتر است از خدا بخواهیم دینمان را سالم نگه دارد «والسلامته فی الدین». امیرالمومنین(ع) جملهای دارد که میفرماید «نَسأَلُ اللهَ المُعافاتَ فِی الأدیانْ کَمَا نَسأَلُهُ المُعافاتَ فِی الأبدان» «همانطور که برای سلامت تن خود دعا میکنید برای سلامت دین خود هم دعا کنید». امام سجاد(ع) به پهنای صورت میگریست و از خدا میخواست «ربنا لا تَجْعَلْ مُصِیبَتَنَا فِی دِینِنَا » «خدایا دین ما را گرفتار آفت نکن».
از نظر قران و احکام نهج البلاغه ملاک سلامت دین ما چیست و در زمانهای که انواع و اقسام دین در میان مردم رواج یافته است چطور میتوان دین درست را از دین انحرافی تشخیص داد؟
اولین شاخص سلامت دین، قرآن است. چون متن، محور و جوهر دین و گوهر دین، قرآن است. خود ائمه به ما سفارش کردند روایاتی که از ما به شما می رسد اگر با قرآن سازگار بود بپذیرید درغیر اینصورت آن را به دیوار بکوبید. دومین شاخص، معارف اهل بیت(ع) است. در حقیقت مکانیسم اصیل منحصر به فردی که خداوند برای تضمین سلامت دین در طول تاریخ برای دین اسلام گذاشته است امامت و امام است. چون همه ادیان قبل از اسلام در گذر زمان دچار تحریف و انحراف شدند و خداوند دوباره پیامبر و دین جدیدی را می فرستاد تا مسیر را تصحیح کند. اما اسلام دین خاتم الادیان بود و لذا باید یک مکانیسمی گذاشته می شد که اصالت و سلامت دین حفظ شود. اسم این مکانیسم در اسلام، امامت است. حالا می شود گفت چرا خداوند به پیامبرش می فرماید « اگر ولایت علی ابن ابی طالب و ائمه را ابلاغ نکنی « فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ » از سلامت این دین هیچ چیز نمی ماند و عملاً بیست و سه سال زحمت تو نقش برآب می شود و آن چیزی که تضمین می کند این ۲۳ سال زحمت بماند ابلاغ ولایت امیرالمومنین علی(ع) است. یکی از زیارت های معروفی که در حرم ائمه اطهار(ع) می خوانیم زیارت امین الله است. جمله اول زیارت امین الله این است «السلام علیک یا امین الله»، سلام بر تو ای امانتدار خدا در زمینش. این امانت خدا همان دین است.دین، دینِ خدا است اما امام در هر زمانی وظیفه دارد که اصالت و سلامت دین را حفظ کند و چون در سقیفه این امامت حذف شد نتیجه این شد که به اسم اسلام آدم کشی، به اسم اسلام شکنجه گری، به اسم اسلام، زنده زنده آدم سوزاندن باب شد.
* در مقابل این اسلام داعشی و برداشت های غلط از دین چه کارهایی برای حفظ سلامت دین انجام شده است؟
خویی: ما با دو آفت متفاوت در جوامع اسلامی روبرو هستیم، اول متدینانی که دین آنها فاسد است. این وضعیتی است که در بسیاری از کشورهای عربی شاهد آن هستیم که دین آنها دین اصیل نبوی نیست و از آن، تفکر داعشی بیرون می آید و درحال حاضر عنوان شاخص فراگیری که همه این فرقه ها و نحله های مختلف را تحت پوشش خود قرار می دهد، وهابیت است و تمام این گروه های تکفیری همه از زیر قبای تفکر وهابیت بیرون می آیند. اما آفت دوم آفتِ عدم التزام به مفاهیم و مبانی دینی است. این آفتی است که شاید بیشتر در میان جوامع شیعی شاهد آن هستیم که دین در بطن زندگی ما ساری و جاری نیست. در واقع ساختار ساختارِ درستی است، چارچوب مبتنی بر معارف قرآن و اهل بیت(ع) است اما مشکل اصلی، عدم جریان این مفاهیم در سلوک فردی و جمعی زندگی ما است. به عنوان نمونه اقتصاد، سیاست و اخلاق ما چقدر اخلاق اسلامی است؟ در انتخابات اخیر چقدر آموزههای اخلاقی اسلام رعایت شد؟ یکی از مبانی تفکر شیعی و شاخصهای سیاست در آموزههای امام علی(ع) که به آن افتخار می کنیم این است که هدف وسیله را توجیه نمیکند، اما در مکتب معاویه هدف وسیله را توجیه میکرد. امیرالمومنین علی(ع) اگر کمی التزامات اخلاقی خود را کنار گذاشته بود اصلاً سرنوشت جنگها و حکومت ایشان عوض میشد. در بعضی از جنگها به ایشان میگفتند معاویه زرنگ است و شما آدم سادهای هستید با دیگران صحبت و رایزنی کنید اما امام در جواب میفرمود «من حاضر نیستم به هر قیمتی پیروز شوم، من هیچ وقت از ظلم و ظالم برای استحکام موقعیت خودم استفاده نمیکنم». اما اخلاق ما چقدر قرآنی است؟ مثلا موقع رانندگی از مسیر خلاف برای زودتر رسیدن استفاده میکنیم درحالی که خیلی از این افراد خودشان را مسلمان میدانند. پس مشکل این نیست که آن چارچوب اخلاقی نقص و خللی دارد بلکه ما چشم خود را بر آن چارچوب اخلاقی بستیم. افرادی هستند که وقتی قطره آبی روی لباسشان میچکد باید آن را آب بکشند اما همین افراد به راحتی دروغ میگویند. چه کسی گفته است اهمیت آموزههای اخلاقی دین از احکام شرعی کمتر است؟ از پاکی و نجسی کمتر است؟ پیامبر نفرمود که من آمدهام پاکی و نجسی را به شما آموزش دهم بلکه فرمود «انَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ» اینکه ما دین سالمی داشته باشیم اما به آن عمل نکنیم و در مقابل کسانی که دین سالمی ندارند اما به همان عمل میکنند نتیجه این میشود که ما از وعدهای که خداوند در قرآن به مومنان داده است فاصله داریم.
لوازم رسیدن به این وعدهها چیست؟
جواب در یک کلمه تشرع است، یعنی التزام به آموزههای دینی یعنی هرکس در محیط خود و در حد وسع خود به آنها ملتزم باشد. من اگر در جامعه الزامات دینی را رعایت کنم، شما رعایت کنید، دیگری رعایت کند این جامعه تبدیل به جامعه دینی میشود.
اما اغلب به طور کامل رعایت نمیشود، التزام هم که به زور شکل نمیگیرد؟
بله، التزام نه با تبلیغ بدون عمل میشود و نه با زور و شمشیر میشود. البته این که التزام با زور و شمشیر نمیشود به این معنا نیست که ما تمام چارچوبها و هنجارهای اجتماعی را زیرپا بگذاریم. بالاخره هر جامعهای برای خود چارچوبی تعریف میکند اما این چارچوبها، تفکر ما را تغییر نمیدهد. مثلا اگر به این نتیجه نرسیم که کمربند ایمنی برای سلامتی ما نقش مهمی دارد، هرجا پلیس را ببینیم فوراً کمربند را میبندیم اما هرجا که ببینیم پلیسی نیست اصراری به این کار نداریم. اما وقتی به این عقیده برسیم که این کار میتواند برای سلامتی من کار مفید و خوبی باشد این کار را انجام میدهیم. رفتار و عمل انسان عاقل یا برگرفته از فکرش است یا برگرفته از عواطف، حالت سومی ندارد. مبنای قضاوت انسان در دنیا و آخرت، عمل انسان است. مثلا من اگر نیت کنم که یک مسیر را خلاف بروم پلیس حق ندارد جریمهام کند اما هر وقت به این نیت خودم عمل کردم و عمل مجرمانهای انجام دادم پلیس من را جریمه میکند. آخرت هم همینطور است. «وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ» خدا به عمل شما نمره میدهد. دل و فکر اگر سالم باشد قطعا عمل هم سالم خواهد بود. ما در دورهای خواستیم عمل را اصلاح کنیم بدون اینکه پس زمینههای فکری و عاطفی را اصلاح کرده باشیم پس نتیجهای در پی نداشت. درواقع فرق بین اخلاق و قانون همین است که قانون میخواهد با زور شما را وادار به انجام دادن یا انجام ندادن کاری کند. ما روی اصلاح فکری جامعه خیلی کم کار کردیم و مخصوصاً وقتی آن چیزی که مردم را به آن دعوت میکنیم در عمل خود ما ساری و جاری نیست و حتی گاهی اوقات عمل ما با آنچه که میگوییم تناقض و تضاد دارد زمینه دین گریزی را در مخاطبان فراهم میکنیم.
نهج البلاغه میتواند یک بسته آموزشی و کتاب راهنمایی برای جامعه باشد اما شاید مشکل اصلی عدم آگاهی و شناخت نسبت به آموزههای این کتاب است. برای آشنایی جامعه خصوصا نسل جوان با آموزههای نهجالبلاغه چه باید کرد؟
در اینکه نهج البلاغه غریب است شکی نیست، در اینکه حق نهج البلاغه و به تبع آن حق امیرالمومنین(ع) در جامعهی ما ادا نشده است در این هم شکی نیست. من گاهی با دوستانم این سوال را مطرح میکنم که همین الان که من نشستم با شما صحبت میکنم اگر به ما خبر دهند که امام عصر(ع) ظهور کرده است و قرار است در مصلی سخنرانی کند کدام یک از شما حاضر هستید همینجا بنشینید و همچنان با من گفتگو کنید و حرفهای من را گوش دهید! تلاش میکنید به هر قیمتی شده خود را به امام عصر برسانید و به صحبتهای او گوش دهید اما آیا امام عصر(ع) چیزی جز سخنان جد خود که الان در اختیار ماست خواهد گفت! مثل جد خود امیرالمومنین ما را به تقوا و رعایت فضایل اخلاقی دعوت خواهد کرد. ما در یک کشور شیعه زندگی میکنیم اما اگر در خیابان از صد شهروند بپرسید که کدام از آنها یک بار این نهج البلاغه را در زندگی خوانده است شاید بسیار کم باشند. میخواهم بگویم مصیبت بزرگتر از جفای مردم به نهج البلاغه هم هست و خیلی مهمتر از نهج البلاغه، قرآن است اما قرآن کجای زندگی ما قرار دارد؟ قرآن کجای زندگی روزمره ما قرار دارد. نمایشگاه قرآن شروع شده و انواع اقسام قرآن در آن عرضه میشود. ترجمهها و تفسیرهای جدیدی در آن عرضه میشود اما آن چیزی که جای آن خالی است سلوک قرآن است. بسیاری در ماه رمضان ختم قرآن را شروع میکنند. خیلی خرسند هستند از اینکه توانستند در این ماه رمضان سه بار قرآن را ختم کنند، اما تا وقتی که به این نسخه عمل نکنیم هیچ تغییری در ما ایجاد نمیشود. آن نسخه برای خواندن نوشته نشده بلکه برای عمل کردن و اجرا نوشته شده است من منکر فضیلت ختم قرآن نیستم اما اعتقاد دارم که اگر به جای ختم قرآن روزی ۵ آیه ی قرآن را بخوانیم و در آن تدبر و پیام آن را در زندگی اعمال کنیم قطعاً ثوابش از ختم قرآن بالاتر است مثلا وقتی به ین آیه میرسیم که «ان الله لا یحب کل کذاب» خدا آدم دروغگو را دوست ندارد، خودم را در آینه ضمیرم ببینم اگر گرفتار این آفت هستم بگویم از امروز عهد میکنم که دیگر دروغ نگویم چون فهمیدم که خدا دروغگو را دوست ندارد. پس اگر روزی به یک آیه عمل کنیم در سال ۳۶۵ گام به آن شخصیت و کاراکتر قرآنی نزدیک میشویم که خود به خود کلی از مشکلات حل میشود.