اظهارات خانیکی درباره چهار سال دولت آینده
من بزرگترین دستاورد این انتخابات را تثبیت و نقشآفرینی فرآیند دموکراتیزاسیون در ایران میدانم. یعنی جامعه ایرانی واقعا آگاهی، زمانهشناسی، هوشمندی و وفاداری خودش را به فرآیند دموکراسی نشان داد.
بعد از سه مناظره، تبلیغهای فراوان و هزاران مطلبی که از سوی کاربران شبکههای اجتماعی با موضوع انتخابات منتشر شد، سرانجام عددها دست به دست هم دادند تا در نهایت حسن روحانی با 5/ 23 میلیون رای به عنوان پیروز رقابت ریاستجمهوری معرفی شود و با کسب تعداد آرای بیشتر نسبت به سال 92، با خیال راحتتری بر صندلی دوازدهمین رییسجمهور ایران بنشیند. روز شنبه 30 اردیبهشت، وزارت کشور در بیانیهای و با اعلام آمار و ارقام و میزان آرا، سهم هر یک از نامزدهای ریاستجمهوری را از صندوقهای رای اعلام کرد. اما برای کسانی که در یکماه اخیر زندگیشان آمیخته با انتخابات بود، برای کسانی که در فضای مجازی و واقعی در مورد انتخابات حرف میزدند، بحث میکردند و فعالیت داشتند، در پس این آمار و اعداد اتفاقات ریز و درشت بسیاری نشسته است. رای قابل توجه روستاییان به حسن روحانی، بیرون آمدن فعالان فضای مجازی از پناه اینترنت و تلاش برای جذب آنهایی که برای شرکت در انتخابات تردید داشتند، حضور چشمگیر ایرانیان خارج از کشور و نوع جبههگیری طرفداران دو نامزد اصلی این رقابت، همه و همه سبب شد تا دوره دوازدهم ریاستجمهوری تبدیل شود به نمادی از تحولات اجتماعی کشور و تغییراتی که از سطح شهرها و روستاها خودش را به صندوق آرا رساند. دکتر هادی خانیکی، استاد دانشگاه علامه طباطبایی و رییس انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات میگوید که شاید اگر به پژوهشهای اجتماعی بهای بیشتری داده شود، برای تحلیل رفتارهای سیاسی جامعه با پیچیدگی کمتری روبهرو شویم. انتخابات ریاستجمهوری، شورای شهر و رفتار رایدهندگان ایرانی و در مقابل اتفاقاتی که ممکن است تا چهار سال آینده باعث امید بیشتر یا دلسردی رایدهندگان سال 96 شود را در گفتوگو با او بررسی کردیم.
حسن روحانی توانست 57 درصد از رای صندوقهای انتخابات 96 را از آن خود کند. رکورد خودش را در انتخابات دوره یازدهم با اختلاف قابل توجهی بشکند و تا سال 1400 ادامه راه اعتدال را تضمین کند. این اعداد و ارقامی که در این انتخابات ثبت شد را شما به لحاظ اجتماعی چگونه تحلیل میکنید؟
انتخابات اخیر به نظرم در هر دو حوزه یعنی هم ریاستجمهوری و هم انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا واجد متغیرهایی است که حاکی از تحولات پرمعنا در بعد اجتماعی جامعه ایرانی است و هم در بعد سیاسی. در وجه سیاسی که زودتر و پررنگتر به چشم میخورد، میشود به بالا بودن سطح مشارکت اشاره کرد و گستردگی و تنوع این مشارکت سیاسی که از یک سو شهرهای بزرگ را دربرمیگیرد و از سوی دیگر روستاها و حتی مناطق محروم. در خیلی از جاها هم همسویی میان جهتگیریهای این مناطق در انتخابات. متغیر دیگر، رای بالای آقای دکتر روحانی است که در واقع رای اعتمادی است به رویکردها و سیاستهای ایشان در دولت اولش. این رای همانگونه که گفتید رشد داشت و از کمتر از 51 درصد دور اول به بیش از 57 درصد رسید آن هم در شرایطی که جریان رقیب به صورت صریح اعلام کرده بود که برای تغییر این دولت آمده است و تغییر مسیری که قوه مجریه در این چهار سال داشته است. حجم و سطح تهمتها و تبلیغات هم کم نبود و در جایی دیگر گفتهام که دولت اگرچه دولت مستقر بود اما انگار روی صندلی متهم نشسته بود؛ به عبارتی دیگر نسبت به رقبا در موضع دفاعی بود. عملا هم مبارزات سیاسی و تبلیغات، در دو رویکرد خلاصه شده بود، همان طور که در یکی از مناظرات هم دکتر جهانگیری و هم روحانی مطرح کردند، جریان رقیب به تدریج آنچنان به شفافیت رسید که تعلق خودش را به دولت آقای احمدینژاد در عمل نشان داد. یعنی اگرچه در ابتدا جریان اصولگرای مطرح سعی کرد خودش را خیلی به دولت گذشته منتسب نکند اما عقبه، حامیان و دستاندرکاران دولت آقای احمدینژاد معلوم شد که در کدام سو هستند. دو برنامه، دو سیاست و دو تفکر در برابر هم قرار گرفتند و در گستردهترین شکل دولت مورد هجوم قرار گرفت اما از این میان اکثریت جامعه انتخاب بالای خودش را به تفکری که بر پایه عقلانیت و سنجیدگی توانسته بود مخاطراتی را از کشور دور کند و زمینههایی را برای بهبود معیشت و زندگی مردم فراهم کند، رای دادند.
در کنار این رای گسترده میتوانیم پدیدههای دیگری را هم بیفزاییم مثلا حضور معنادار ایرانیان خارج از کشور و رای آنها و تلاشهایی که برای شرکت در انتخابات کردند، آنهایی که در کانادا ساکن بودند و امکان رای دادن نداشتند کیلومترها راه را طی کردند تا خودشان را به جایی برسانند که رای بدهند و اکثریت قاطعی که آقای روحانی در آرای آنها داشت. یا حضور گسترده نخبگان، جامعهشناسان، حقوقدانان و برجستگان هنری و فرهنگی و یکپارچه به میدان آمدن آنها و اتخاذ آشکار کنش سیاسی. اغلب این افراد و گروهها کسانی هستند که خیلی نفع شخصی یا گروهی در دولت یازدهم نداشتند اما میتوان به جرات گفت فعالترین افراد در میان طرفداران آقای روحانی کسانی بودند که بدون چشمداشت یا حتی با وجود تنگناها و محدودیتهایی در همین دوران، به میدان آمده بودند.
از طرفی میشود به این دستاوردهای سیاسی برجسته شدن و شفافیت رویکردهای اصلاحطلبانه را هم در این انتخابات دید. اینکه اساسا کانون محرکه این انتخابات در سراسر کشور جریان اصلاحات بود، اینکه حضور بیدریغ و موثر شخصیتهای اصلاحطلب بهویژه آقای خاتمی توانست این همه تاثیرگذار باشد و احزاب و گروههای اصلاحطلب به صورت داوطلبانه و فعال به میدان آمدند، اینکه جریان اصلاحات و اعتدال که در انتخابات دو نماینده مشخص داشت، آقای روحانی به عنوان نماد اعتدال و آقای جهانگیری به عنوان نماینده اصلاحات در کنار هم آمدند، حرف زدند و مکمل هم شدند از جمله دستاوردهای سیاسی مهم انتخابات بود و نتیجهاش این بود که تخریبها و تبلیغات پردامنه جریان رقیب و رسانههای رقیب بر تصمیم و اراده مردم نهایتا چندان تاثیر نگذاشت. اینها از عوامل و مولفههایی است که این انتخابات را نسبت به دیگر انتخابات در دورههای پیش متمایز میکند و هم منجر به مشارکت بالا و هم رای بالا به آقای روحانی شد. تفسیری که در جامعه شکل گرفته بود این بود که هرچه مشارکت در جامعه بالاتر باشد رای آقای روحانی بالاتر خواهد بود و این تفسیر درستی بود. در خلال تبلیغات سیاسی به نظر من ماشین تخریب تبلیغاتی علیه دولت و رییسجمهور خیلی نتوانست سودی ببرد یعنی اعتماد جامعه نسبت به رییسجمهور و دولت را نهایتا باید در رای مردم دید که نشان میدهد آن تقسیمبندی جامعه ایرانی به اکثریت و اقلیت، به متدین و غیرمتدین، انقلابی و غیرانقلابی، فرادست و فرودست تقسیمات غلطی بود که نتوانست تحلیل 4 درصدی و 96 درصدی را حمایت کند.
من بزرگترین دستاورد این انتخابات را تثبیت و نقشآفرینی فرآیند دموکراتیزاسیون در ایران میدانم. یعنی جامعه ایرانی واقعا آگاهی، زمانهشناسی، هوشمندی و وفاداری خودش را به فرآیند دموکراسی نشان داد، معتقدم شهروندان ایرانی در این انتخابات بلوغ و رشد خود را در سطوح مختلف در سه سطح از اعتماد نشان دادند: اعتماد به خودشان، یعنی اعتماد به نقش خودشان در شکلدهی به آینده و عاملی که سبب شد روز جمعه در آن صفهای طولانی بایستند و شبهای قبلش را در کوچه و خیابان بگذرانند. این ویژگی را به خصوص در میان جوانان، زنان، اقوام میشود دید، یعنی هرچه به سمت گروههایی میرفتی که در نظم اجتماعی توجه کمتری به آنها شده است اتفاقا حضور پررنگتری در انتخابات داشتند. اعتماد دوم را مردم به نظام سیاسی نشان دادند. به نظرم در این انتخابات اگرچه رویکرد تحریم وجود داشت (که باید هم آن را جدی گرفت) اما رویکرد مغلوب بود. اینها نشاندهنده این است که ظرفیتی در نظام سیاسی هم به وجود آمده است که میشود از طریق انتخابات حرف زد، مطالباتی را پیش برد و این اعتماد به انتخابات و نظام سیاسی و سازوکارها و نهادهای نظام حاکی از ایجاد سرمایه بزرگی است برای ایران. اینکه رهبری هم مقایسه کردند بین ایران و جوامع دیگر که در میان این همه تنش و آشوب و ناآرامی که وجود دارد یک جامعه آرام چنین انتخابات پردامنهای را بدون حادثه پیش میبرد، ویژگی ممتازی برای جامعه ما است. در مصاحبه اخیر آقای رییسجمهور هم اشاره کردند به سفر ترامپ به منطقه و اینکه ترامپ در سفر به چه جامعهای حمله میکند به جامعه دیگر، مقایسه جامعهای مثل عربستان که اصلا تجربه انتخابات را ندارد و معلوم نیست که بداند انتخابات چیست، با کشوری که بدون واهمه چنین انتخاباتی را اینقدر معنادار برگزار میکند. اعتماد سوم هم به جهتگیری رای است، مردم به جریان اعتدال و اصلاحات رای میدهند و میخواهند که این مسیر ادامه پیدا کند، انتظار خود را هم در همین مابین بیان میکنند نسبت به مسائلی که سخت در حال دستوپنجه نرم کردن با آنها هستند. بالاخره این جامعه مشکل بیکاری و مشکلات معیشتی و آسیبهای اجتماعی دارد، کمبودها و نگرانیهایی دارد اما حس کرده است که این مشکلات را با وعده و شعار نمیشود حل کرد، حس کرده که با داشتن انتظار برای حل مسائل فردی خودش و دریافت پول بدون مبنا و نادیده گرفته شدن منزلتش وضعیتش بهبود پیدا نمیکند. این اعتماد سهگانه محرکهای بود که انتخابات را سامان داد و مهمترین دستاوردش هم این بود که در امتداد انتخابات سال 92 و انتخابات مجلس، روند برنده را تعیین کرد یعنی روند مردمسالاری که به عنوان راهکاری برای حلوفصل مشکلات پذیرفته شده است.
در ذیل این تغییرات سیاسی، باید تغییرات اجتماعی را دید که منجر به این انتخاب شد. این تغییرات شامل فعال شدن گروههایی است که در حال حاضر حاملان تغییر در جامعه هستند: جوانان، زنان، اقوام، گروههای اجتماعی در میان طبقه متوسط و پایین جامعه چه در شهرها و چه در روستاها، نهادهای مدنی، احزاب و تشکلهای سیاسی، گروههای نخبه و مرجع مانند معلمان و دانشجویان و دانشگاهیان. اینها فاعلان و آفرینندگان این تغییر جدید هستند و اینها هستند که بر طرفیت رای در جامعه افزودند. خوشبختانه در این انتخابات نظرسنجیها به اندازه کافی شکل گرفتند و پیاده شدند. شما میتوانید روندهای تحول انتخابات را از ابتدای این پروسه تا انتها بر اساس این نظرسنجیها دنبال کنید. در نظرسنجیهای معتبر مثل کاری که آقایان گودرزی و عبدی انجام دادند یا نظرسنجیهای ملی ایسپا یا نظرسنجی ایپو در خارج از کشور، میبینید که در روزهای آخر بهخصوص پس از مناظره سوم همه انتخابات در ایران را یک مرحلهای، با مشارکت بالا و با برنده شدن دکتر روحانی پیشبینی کرده بودند حتی پس از ائتلافی که آقای قالیباف و رییسی انجام دادند.
شما میگویید که با وجود تلاشهایی که برای تخریب دولت با استفاده از احساسات مذهبی و موضع اقتصادی (به صورت خاص یارانه) صورت گرفت مردم از قشرهای مختلف هم ایشان را انتخاب کردند اما در روزهای آخر انتخابات عقیده عمومی بر این بود که فضا بهشدت دوقطبی شده و شاید اصلا بخشی از این آرا به خاطر این تضاد شدید به صندوق ریخته شد. به نظرتان این دوقطبی شدن وجود داشت یا نه؟
بله، به نظرم در انتخاب نشانههای دو قطبی شدن وجود داشت. اینقدر به این دو نامزد اصلی و دو راه متفاوتشان پرداخته شد و ویژگیها و متغیرهای موثر در این دو راه گفته شد که دیگر ابهامی در جامعه برای انتخاب باقی نماند اما در نظر بگیریم که متغیرهایی که در ارتباطات سیاسی موثر هستند گونهای همبستگی را از خود به نمایش گذاشتند، یک نمونه باارزش فعالان حوزه مجازی بودند که در این انتخابات خودشان را در تلگرام و فیسبوک و توییتر محبوس نکردند، خودشان را به جامعه نزدیک کردند، اینها همان کسانی بودند که به سطح شهر آمدند، به روستاها سر زدند و میدان سیاست و رسانه را به هم نزدیک کردند. اینجا بود که اتفاقاتی را رقم زد که دامنه تاثیرات دوقطبی را کم کرد. متاسفانه با کوتاهیهایی که در نظام اطلاعرسانی دولت وجود داشت شاید آگاهی کافی نسبت به برنامههای دولت بود. اما آن طرحهایی که اتفاقا با بدنه جامعه سروکار داشت مثل اقدامات موثری که در روستاها صورت گرفته بود مانند خودکفایی گندم و خرید تضمینی محصولات کشاورزی یا طرح سلامت و بیمههای مختلف یا اقدامات حمایتی برای بازنشستگان و خانوادههای تحت پوشش انجام شده بود و... سبب شد که دولت برای دفاع از عملکردش در مواجهه با هجمهای که به آن شد فعال شود و نتیجه، دیده شدن کارهای دولت بود. رای بالای روستاها به آقای روحانی محصول این بود که آثار آن را در زندگی خودشان دیده بودند، اینکه چه کارهایی در جامعه انجام شده در گفتوگوهای ایام انتخابات توانست جامعه را از دوقطبی میان طرفداران خارج کند. البته حالا باید در نظر گرفته شود که رایی که داده شد یا داده نشد باید تحلیل و تفسیر شود، دانشگاهیان و محققان باید به تحلیل رای مردم و تفسیر معنای آن بپردازند و از این راه به دولت کمک کنند. ما سه مجموعه از رای داریم که باید از تحلیل کلی خارج شود. باید این سه دسته را کاملا اجتماعی و فرهنگی تحلیل کنیم: اول اینکه چه کسانی به آقای رییسجمهور رای دادند؟ خوشبختانه آنهایی که به روحانی رای دادند با صراحت مطالبات خود را مطرح کردند. باادب و در چارچوبهای قانونی که نشان از بلوغ آنها دارد حرفشان را زدند. حرفهای مردم درخور توجه و اهمیت بود، آنجایی که نقدها را گفتند و بهرغم نقدها گفتند که چرا از دکتر روحانی حمایت میکنند. خود آقای رییسجمهور و آقای جهانگیری هم رویکردها و عملکردهایشان را گفتند. آگاهانه همدیگر را شناختند و به هم نزدیک شدند. رایدهندگان امید و نقد را در این سطح از انتخابات با هم دیدند. حالا مهم است که این خواستهها و مطالبات گونهشناسی شود، طبقهبندی شود و به سیاست تبدیل شود. باید مشخص شود که هرکدام از این خواستهها چه راهی برای تحقق دارند، توسط کدام نهاد باید دنبال شوند، چه بخشی مربوط به دولت است و چه بخشی مربوط به سایر قوا و نهادهای مدنی. این جریان میتواند کمک کند به تثبیت مردمسالاری در ایران.
دوم اینکه چه کسانی به آقای رییسی رای دادند؟ این ترکیب رای هم که 5/38 درصد را در برگرفته حق اقلیت را در خود دارد و وظیفه دموکراسی دفاع از این حق اقلیت است. خوشبختانه آقای رییسجمهور در سخنرانی خود اشاره کرد که: «من خودم را رییسجمهور همه میدانم» ببینید چقدر این دیدگاه با آن دیدگاهی که در سال 88 وجود داشت، تفاوت دارد؛ دیدگاهی که کسانی را که به او رای نداده بودند خسوخاشاک میدانست. قطعا این 5/38 درصد مانند آن 57 درصد از یکپارچگی و یکگونگی برخوردار نیست. بخشی از اینها رای سازمانی اصولگرایی در ایران هستند و بخش دیگری از اینها کسانی هستند که انتظارات یا مطالباتی دارند که باید توسط دولت دیده شود. به نظرم یکی از اولویتهای دولت آینده هم باید همین باشد که وارد گفتوگو و تعاملی با این جریان شود تا هم حرف آنها را بشنود و هم حرف خودش را بزند. هم متقاعد کند و هم نقدها را بشنود.
سوم اینکه چه کسانی در انتخابات شرکت نکردند؟ این را هم نمیتوان به صورت یکپارچه دید. حداقل سه، چهار میلیونی که متاسفانه نتوانستند رایشان را به صندوق بیندازند هم الان در این قالب به شمار میروند، کسانی هم که از موضع اقتصادی ناامید شدهاند و آنهایی که به لحاظ سیاسی دچار یأس شدهاند هم در همین گروه هستند. در پیشبرد فرآیند دموکراسی همانگونه که در شعار «همه برای ایران» یا «ایران برای همه ایرانیان» مطرح میشود، باید آن کسی که رای نداده را دید، آنکه رای مخالف داده را دید و آنکه رای موافق داده را هم دید. هرچه به سمت شناخت انگیزهها و خواستهها و پایگاههای این سه دسته برویم، قدرت دموکراسی بیشتر خواهد شد.
من معتقدم این انتخابات جامعه ایران را قوی کرده، دولت را قوی کرده و نظام سیاسی را هم قوی کرده و حتی برای جریانهای مخالف دولت هم امکان تشکلیافتگی و پیشبرد حرفها و نظراتشان را در چارچوب حزبی فراهم کرده. به نفع جریان اصلاحات است که جریان اصولگرایی شفافتر و قانونمندتر شود. این معنای همان جمله معروف آقای خاتمی است که میگفت: «زنده باد مخالف من!» این راه، فرآیند گفتوگو را هموار میکند و میتواند منجر به همکاری و تعامل شود و معنای دموکراسی هم همین است.
در مورد اقلیت صحبت کردید اما اگر حساب کنیم که 14 میلیون نفر رای دادند و 5/ 15 میلیون نفر به آقای روحانی رای ندادند یعنی داریم در مورد یک اکثریت صحبت میکنیم که البته از طیفهای بسیار متفاوت و حتی متضاد هستند. چگونه دولت میتواند به لحاظ اجتماعی هم کسی را جذب کند که دیگر اعتقادی به رای دادن ندارد و هم کسی که اتفاقا همیشه اهل رای دادن است و اینبار هم به آقای رییسی رای داده بوده؟
ببینید تحلیلهای مکانیکی که منجر میشود به جمع جبری آرا، هم در شناخت وجوه اجتماعی و هم وجوه سیاسی آن تحلیلگر را به اشتباه میاندازد. مثل اینکه بگوییم بیست و چند درصد آقای رییسی رای دارد و بیست و چند درصد آقای قالیباف پس اگر اینها با هم جمع شوند به چهل و چند درصد میرسند. چنین چیزی معمولا رخ نمیدهد چون خود این تغییر معمولا بر کسانی که در معرض تغییر قرار میدهند اثر میگذارد و دیگر معلوم نیست بتوانید آنها را یکی کنید. در همین نظرسنجیهایی که صورت گرفته مشخص است که تا 28 اردیبهشت مواجه هستیم با آرای افشا شده (میگویند به چه کسی رای میدهند)، آرای کتمان شده (کسانی که نمیگویند به چه کسی رای میدهند) و آرای مردد. جالب است که اگر روند را نگاه کنید، میبینید هرچه جلوتر آمدید آرای افشاشده رشد پیدا میکند، آرای کتمان شده هم رشد میکند (که این ناشی از نوعی تصور سیاسی است که برای رایدهندگان وجود دارد که اگر بگویند به چه کسی رای میدهند ممکن است برایشان هزینهای داشته باشد) در مقابل در روزهای آخر مرتب از تعداد جمعیت مرددان کم شد، اتفاقا آنهایی که رایشان را کتمان میکردند آرای آقای روحانی بالا بود. نباید با این آمار به اشتباه بیفتیم. مثلا همانگونه که گفتم بخشی از آنهایی که در گروه آن 14 میلیون راینداده هستند به دلیل ماندن در صف و پایان مهلت قانونی محروم شدند و با عصبانیت و ناراحتی مجبور شدند در این دسته قرار بگیرند. این 15 میلیون و 14 میلیون را نمیتوان کنار هم قرار داد، نمیشود گفت بیش از 24 میلیون رای مخالف دارد. چون اتفاقا اگر این کسانی که رای ندادند را آنالیز کنیم به لحاظ فکری در کنار آرایی قرار میگیرند که به نفع آقای روحانی به صندوق ریخته شد، همانگونه که هرچه از تعداد مرددها کاسته میشد آرای آقای روحانی قوت میگرفت. به همین اعتبار است که میگویم تحلیل آمار این سه گروه خیلی مهم است و نوع مواجهه دولت با هر کدام از اینها میتواند موقعیت اعضای هر یک از این گروهها را در انتخابات بعدی تغییر دهد. اگر نگاه کنید بسیاری از جریانات اصولگرا، بهخصوص در بخشهای افراطیاش ابراز میکردند که آقای روحانی نخستین رییسجمهوری یک دورهای ایران خواهد بود و دست به تبلیغات وسیعی هم در همین راه زدند، تصویر یک دولت اشرافی، کند و فاسد ارایه دادند و بعد جامعه این را نپذیرفت، همین نشان میدهد که پایگاه دولت بیش از آن چیزی هست که به نظر میرسد و به همین اعتبار است که میتوان واژه حماسه را برای 29 اردیبهشت به کار برد چون نتایج آن فراتر از ذهنیتها و تخمینهایی بود که در میان نیروهای سیاسی وجود داشت.
این حرفی که در مورد مرددها زدید بحث داغی در شبکههای اجتماعی بود، اینکه برای موفقیت دولت روحانی باید مرددها را راضی به رای دادن کرد. به نظر میرسد همین واقعیت بود که تبدیل به ایده 1+11 شد که از سوی آقای روحانی بیان شد تا هر کسی اطرافیانش را تشویق به حضور در انتخابات کند. چطور اینقدر اطمینان هست که مرددها در تیم اصلاحطلبها میتوانند وارد شوند. چرا همیشه جریان اعتدالگرا و اصلاحطلب برای برد نیاز به جذب آرای مردد دارند، یعنی بدنه ثابت رایدهنده مثل اصولگرا کمتر هست که بشود به صورت ثابت روی آنها حساب کرد؟
اتفاقا من میگویم که اگر ما نسبت بین روندها و گرایشهای اجتماعی را با روندها و گرایشهای سیاسی یکی کنیم، تحلیل انتخابات برایمان سادهتر میشود، پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان نشان میدهد که حدود 60 درصد از جامعه ایران با تعریف سیاسیاش خواستار اصلاحات هستند، یعنی خواستههایی دارند که با حفظ مبانی و چارچوبها خواستار بهتر شدن اوضاع هستند و نزدیک به 30 درصد خواستار تحولات رادیکال هستند و نسبت به اصلاحات موجود خیلی خوشبین نیستند و حدود 10 درصد از وضع موجود بدون هیچ تغییری راضی هستند. اگر نگاه کنید میبینید که رای اصلاحات هم در انتخابات حدود 60 درصد است و آن رای رادیکال و رای حفظ وضعیت موجود سیالی است که بخش مهمی از آن در رای ندادن قرار میگیرد و بخشی هم در اردوگاه اصولگرایی یا حفظ وضع موجود. به همین دلیل من این تقسیمبندی کلی را واقعبینانه نمیدانم که یک پایگاه رای رو به کاهشی دارند اصلاحطلبان و اصولگرایان پایگاه رای متشکلی دارند. اتفاقا توجه کنید اگر 24 میلیون رای به آقای روحانی دادند بخشی از آنها اصولگرایانی هستند که در گذشته با اصلاحطلبان نبودند. ببینید چقدر از شخصیتهایی که از آقای روحانی حمایت کردند شخصیتهای برجسته اصولگرا بودند، آقای ناطقنوری در سال 76 رقیب آقای خاتمی بود که نماینده جنبش اصلاحات بود و حالا میبینید که در کنار همدیگر قرار میگیرند. اینها جزو تغییرات اجتماعی است که رخ میدهد و خودش را در سیاست هم نشان میدهد. ما هنوز در ایران دو حزب 24 میلیونی و 15 میلیونی نداریم. ما دو جریان داریم که در هر دوی اینها هنوز نوعی ناهمگنی وجود دارد. البته در کنار انتخابات ریاستجمهوری، انتخابات شوراهای شهر و روستا هم نشان داد که گفتمان اصلاحات، گفتمان غالب در عرصه سیاست ایران است. البته غلبه گفتمان اصلاحات به این معنا نیست که تشکیلات اصلاحات هم به همان قوت است، گفتمان اصلاحات آنقدر تسری دارد که میتواند سبب تغییر در گفتمان اصولگرایی هم باشد.
یک نگرانی همین عقب بودن تشکیلات اصلاحطلبی از بدنه اجتماعی اصلاحطلبی است. اتفاقی که در انتخابات امسال افتاد شاید کمابیش شبیه اتفاقات انتخابات 76 باشد که هم ریاستجمهوری و بعد از آن هم شوراهای شهر و روستا هم که شکل گرفت در اختیار نمایندگان اصلاحطلب قرار گرفت اما آن دوران هشت ساله ختم شد به روی کار آمدن دولت احمدینژاد. حالا منتقدان میگویند چه ضمانتی هست که دوباره مردم از جریان اصلاحات ناامید نشوند؟ نشانههایش را هم میشد همین روزها در اعتراضهایی که به لیست شورای شهر تهران صورت گرفت، دید.
ببینید قضاوت تاریخی در مورد خوشبینی یا بدبینی واقعیتها از راه تحلیل مسیرها میگذرد. اگر کاملا به آن دید بدبینانه تن بدهیم که تا الان باید پایان اصلاحطلبی را اعلام میکردیم، چون مثلا شورای اصلاحطلبان موفق نشد و بعد کار را به اصولگرایان سپرد و غیره تا رسید به این مرحله. به همین دلیل ماندن در گذشته و ماندن در تجربههای تلخ گذشته کارساز نیست، واقعیت را نشان نمیدهد. این جمله معروفی است که آینده را کشف نمیکنند، آینده را میسازند. همان اصلاحطلبانی که نتوانسته بودند به خاطر تشتت در شورا موفق شوند، در مرحله دیگری به موفقیت رسیدند. چه تضمینی وجود دارد؟ به نظرم تضمینش درس آموختن از گذشته است و پیدا کردن دیدگاههای جدید و البته آگاهی و شعوری که جامعه برای درک این مساله دارد. بالاخره در این دو سه هفته تبلیغات انتخابات ادعاها و ناهمخوانی آنها با پیشینه جریانها خودش را نشان داد و اینجا سرمایه اجتماعی کمک میکند که یک جریان رو به جلو برود.
قبول دارید که این مدت چهار ساله تا سال 1400 برای جریان اعتدال و اصلاحطلبی حیاتی است؟ چون خیلی از کسانی که رای دادند و بقیه را با هزینه کردن از آبروی شخصیشان پای صندوق آوردند، شاید دلبستگی خاصی به شخص آقای روحانی نداشته باشند بلکه مسیر او را یک مسیر منطقی دیدند و رای دادند تا مسیر منطقی ادامه پیدا کند. ناامید شدن این آدمها ضربه بزرگی به سرمایه اجتماعی این جریان است.
بله، این چهار سال چهار سال حساسی است. من نمیگویم نگران نباشیم اما میگویم در کنار نگرانی امید هم هست. اگر فقط نگران باشیم و با پیشفرض سیاه پیش برویم نمیتوانیم دستاوردی داشته باشیم. همین الان ببینید که در این چهار سال که به تعبیر شما حمایت عقلانی از آقای روحانی شد، او توانست مقبولیت را هم به آن اضافه کند، جریانی که در کنار مشروعیت بتواند محبوبیت هم داشته باشد یعنی سرمایه اجتماعی بیشتری دارد. در دیدگاه بدبینانه افراد را مدام در گذشته میبینیم، تحولشان را نمیبینیم. جامعه ما جامعه متحولی است، سرمایههای جدیدی به آن اضافه شده؛ جوانانش در فضای مجازی کارآفرینی میکنند، شفافیت ایجاد میکنند. دولتی که این زیرساختها را تقویت میکند و خودش را در فضای شفافتری قرار میدهد یعنی امکان فساد را کم میکند. این ظرفیتافزایی و توانمند شدن جامعه دارد الزاماتی را برای دولت و حکومت پیش میآورد که آنها را به سمت کار بهتر سوق میدهد و بنابراین بخشی از مطالبات به هر حال برآورده میشوند. رای مردم نشان داده که جامعه وضع خودش را در سال 96 بهتر از سال 92 دیده که با رای بیشتری دوباره به ریاستجمهوری آقای روحانی جواب مثبت داده است.
از نظر شخص شما پدیده اجتماعی این انتخابات چه بود؟ چیزی که شاید خودتان هم پیشبینی نمیکردید.
به نظرم پدیده این انتخابات ابراز و دیده شدن فهم و رفتارهای دموکراتیک جامعه ما بود. مردم خیلی با فهم و هوشمند وارد انتخابات شدند، یکی از مصداقهای آن این بود که فریب وعدهها و تخریبها را نخوردند. اکثریت جامعه نه گفتند به تخریبها، این نه گفتن به صورت گسترده خودش را نشان داد.
منبع: روزنامه اعتماد