الگوپذیری و نقش بسیار مهم آن در زندگی
الگوپذیری به فرآیندی اطلاق میشود که در آن رفتار یک فرد یا گروه به مثابه محرکی برای افکار، نگرشها یا رفتارهای شخص یا اشخاصی دیگر به کار گرفته شود.
جهان اقتصاد نوشت: الگوپذیری به فرآیندی اطلاق میشود که در آن رفتار یک فرد یا گروه به مثابه محرکی برای افکار، نگرشها یا رفتارهای شخص یا اشخاصی دیگر به کار گرفته شود. به عبارت دیگر، الگوپذیری یعنی فرآیند پیروی از یک مدل عینی و راهنمای عمل در رفتار و کردار.
چرا انسان به الگو نیازمند است؟ و چرا جوانان بیش از دیگران، چنین نیازى را احساس مىکنند؟ شاید اولین پاسخى که به نظرتان مىرسد، خصیصه (کمال گرایى) آدمى است، که او را از درون به حرکت وا مىدارد تا خود را به کسانى که مظهر کمالات اخلاقى هستند، نزدیک کند و صفات او را اقتباس کرده و آنها را در شخصیت خود، جذب کند. به این پدیده اصطلاحاً (همانندسازى) گفته مىشود. از سوى دیگر زندگى مشتمل بر قواعدى است که جوانان مایلند، آنها را بیاموزند و بهترین شیوه کار را در تأسى جستن به رفتار و منش افراد مورد قبول خویش مىدانند. تا بر این مبنا بتواند به شخصیت یک مرد یا زن کامل، دست یابند. تغییر هم به عنوان یک اصل ثابت در روابط انسانی، محرک اصلی الگوبرداری در افراد است. رکود، یک احساس ضعف و رخوت را در انسانها پدید میآورد و از اینروست که افراد جامعه همیشه بهدنبال یک فرصت برای ایجاد تغییر در زندگی خود هستند.
تأثیر الگو بر جوانان
معمولاً نسل جوان، به فعالیتها و امور زندگى، از جنبه تأثیر آنها توجه مىکنند و اصطلاحاً (غایتگرا) هستند. در این خصوص نیز آنها مایلند، بدانند که نقش و تأثیر الگوها در شخصیت آنها چیست؟
برخى از آثار ارزنده الگو بر جوانان عبارتند از:
۱ ـ گرایش به الگوهاى برجسته، افکار را منظم کرده و به آنها تمرکز مىبخشد. در حقیقت، همگرایى فکرى زمانى پدید
مى آید که آدمى در صدد همانند سازى با شخصیتى برتر از خود برآید.
۲ ـ الگوگرایى، نسل جوان را به تعالى روح و همتاى والا فرا مىخواند. آشنایى با چنین الگوهایى، جوانان را به نوعى تحسین وا مىدارد و براى دستیابى به منزلت رفیع الگوها، از هدفهاى محدود و زندگى روزمره فراتر رفته و به نوعى به سوى حیات معقول و معنوى، سوق مىدهد.
۳ ـ شناخت الگوهاى رشید و بالنده، موجب به کار افتادن استعدادهاى راکد و ظرفیتهایى پراکنده وجود جوانان مىشود. حالت جذب و انجذابى که در پرتو تماس و آشنایى با الگوها به جوانان دست مىدهد، آنچنان نیرومند است که توانایى به جریان انداختن تواناییهاى مکنون و بلااستفاده نسل جوان را دارد.
برای انتخاب الگو دو روش وجود دارد:
اولین نوع آن استفاده از الگوی زنده است که بهطور واقعی و در حضور مشاهدهکننده رفتارهای مورد نظر را اجرا میکند، مانند والدین که در دوره کودکی و بعد از آن سرمشقهای زنده خوبیاند که فرزندان دوست دارند مثل آنها باشند تا احساس ایمنی کنند و مورد حمایت قرار گیرند و نوع دوم، استفاده از الگوهای نمادین یا سمبلیک است. شخصیتهای دینی و مذهبی، چهرههای تلویزیونی و سینمایی، قهرمانان ورزشی، موجودات کارتونی و شخصیتهای کتابها میتوانند الگو قرار گیرند و طرز لباس پوشیدن، روابط شخصی، علاقهمندیها، رغبتها و بیزاریهای آنان به عنوان راهنما و الگو استفاده شود.
برخی از جامعهشناسان عقیده دارند که الگوپذیری انسان در سه دوره از زندگی شدت بیشتری دارد ؛ دوران کودکی، نوجوانی و جوانی. بر همین اساس به نظر میرسد که در دوره نوجوانی فرد بیشتر از افراد محبوب و معروف جامعه تقلید میکند و آنان را الگوی خود قرار میدهد.
برخى راه کارها در قبال الگوسازی برای این نسل عبارتند از:
۱ ـ در اولین گام، ضرورى است که اعتماد نسل جوان را به قدر کافى جلب نماییم تا بتوانیم امکان ارتباط آنان را با الگوهاى مورد نظرشان فراهم نماییم.
۲ ـ رسانه هاى گروهى با توجه به جذابیت و گستره نفوذشان در شخصیت جوانان، الگوهاى ارزنده و متعالى را به خوبى ترسیم کنند تا نیاز شدید این نسل را اقناع کنند و ساختار اندیشه غنى و اصیل جوانان را به روزمرگى و ابتذال، عادت ندهند.
۳ ـ تبیین عناصر فرهنگ خودى به زبان مورد پسند و اقبال جوانان، ضرورىتر از هر زمان دیگرى، توجه برنامهریزان و مسؤولان فرهنگى جامعه را به خود جلب مىکند. تهىشدن از فرهنگ اسلامى و ملى، راه را براى نفوذ فرهنگ بیگانه هموار مىکند.
۴ ـ اطرافیان جوان همچون والدین، اولیاء و مربیان مدارس و استادان دانشگاهها، نزدیکترین و مؤثرترین افراد براى او محسوب مىشوند، زیرا جوان براى اتخاذ الگوى مطلوب، ابتدا به رفتار نزدیکترین انسانهایى که در پیرامونش هستند، دقیق مىشود و سعى در درونیسازى و جایگزین ساختن آنها در شخصیتش مىنماید. پس لازم است، همه ما آنچنان باشیم که کفایت و صلاحیت لازم را براى الگو بودن نسل جوان، احراز نماییم.
۵ ـ تفکیک و شناسایى حدود و منزلت الگوها از ضد الگوها، امرى ممکن و ضرورى است. چه مانعى دارد در بحبوحه الگوپذیرى نسل جوان، در خصوص ویژگیهاى الگوى مطلوب و موارد افتراق آن از (ضدالگو) برایشان سخن بگوییم و با ایجاد (پل عاطفى) مطلوب ارتباط و همانندسازى این نسل پرشور خروش را با اسوههاى متعالى زندگى، تسهیل نماییم.
ما برای دوره نوجوانی افراد جامعه هیچ متولی و مسئولی نداریم. برای دوره دوازده تا هفده سالگی که اتفاقاً بسیار مهم است هیچ سازمان و نهادی نداریم. در دوره نوجوانی حتی گویش افراد هم تقلیدی است، چه برسد به نوع لباس پوشیدن یا آرایش کردنشان. اگر برای یک نوجوان الگوی مناسب تعریف نکنیم بالطبع از الگوهای وارداتی استقبال میکند. با وجودی که نهادهای فرهنگی زیادی در کشور داریم که از یک ردیف بودجه مشخص هم برخوردار هستند، اما هیچ برنامه مدونی از سوی این سازمانها برای نوجوانان کشور طراحی و ارائه نشده است. آنچه در مدارس اعمال میشود فقط یکسری دستورات الزامآور است و نوجوانان برای رهایی و برونرفت از این فشارها گاه سراغ الگوهای رفتاری اشتباه و نادرست میروند.
نقش خانوادهها پررنگ است، اما…
اگر فرزندان خانواده در جستجوی یافتن شخصیتی خوب و قابل قبول در پدر و مادر ناکام و دچار شکست شوند یا به عبارتی پدر و مادر را دارای این صلاحیت ندانند، برای همانندسازی به دیگران رو میآورند و شخصیت مطلوب و موردنظر خود را از آنها اقتباس میکنند.
بعضیها نقش خانوادهها را در هدایت و نظارت بر الگوپذیری نوجوانان و جوانان را موثر میدانند، اما یادآور میشوم خانواده یک محیط کوچک و محدود است و در یک فضای چند نفره مگر افراد چقدر میتوانند برای هم الگو باشند. ضمن آنکه دیگر امروزه نمیتوان انتظار داشت یک نوجوان از پدر بزرگش الگوبرداری کند. ابزار خانوادهها نیز غالباً تذکر است و بیشتر نهی میکنند تا تشویق که این خود الگوی رفتاری منفی است و به ظرفیت خلاقانه نوجوانان آسیب میرساند. باید در یک نگاه جامعتر، الگوهای مناسب را در سطح جامعه معرفی کنیم که متأسفانه در این زمینه کار خاصی صورت نگرفته است.
باید محیط زندگی را مدیریت کرد نه تکتک افراد را. متأسفانه مدل آموزههای آموزشی تربیتی در جامعه ما شبیه عصر حجر است ؛ فقط امر و نهی میکنیم. باید محیطهای تربیتی، آموزشی و حتی ورزشی را بخصوص برای نوجوانان تغییر دهیم و در یک مسیر درست هدایت کنیم. امیدوارم در رسانهها بحران دوره نوجوانی مورد توجه قرار گیرد.
از سالهای دور تا به امروز افراط و تفریط گهگاه گریبان الگوپذیری و سرمشق قرار دادن را بخصوص در جوانان و نوجوانان گرفته و آن را به بیراهه برده است. کم نیستند جوانانی که یا از بیخ و بن حاضر به پذیرش هیچ الگویی نیستند، از آنجا که اصولاً کسی را غیر از خودشان را قبول ندارند یا آنقدر تحتتأثیر الگو یا الگوهایی قرار میگیرند که از مرز اعتدال عبور کرده و به یک سرسپردگی و از خودباختگی کامل میرسند.
اگر از مردم بخواهیم کاری را انجام دهند، اما از آن کار تعریف درستی به آنها ارائه نکرده باشیم، افرادی که اهل کار هستند ممکن است خود را زیادی درگیر کنند و کسانی هم اصلاً تن به آن کار ندهند. در الگوپذیری نیز همین مساله صدق میکند؛ وقتی تعریف درستی از آن به نوجوانان و جوانان عرضه نکردهایم، افراط و تفریط در آن پدید میآید و عدهای اصلاً به آن ورود نمیکنند و دستهای دیگر زیادهروی کرده و در آن غرق میشوند.
تربیت باید با ذات انسانها منطبق باشد. متأسفانه ما یک مدل مدیریت رفتار را در جامعه تعریف نکردهایم و نوع تربیت موجود در مدارس و خانوادهها هم بیشتر بازدارنده است. نتیجه این اهمالکاری، رویکرد نوجوانان و جوانانمان به الگوهای خارجی عمدتاً غربی شده که جای تأسف دارد.
ارائه الگو و سرمشق و یا به تعبیر قرآن کریم «اسوه» مورد اهتمام خداوند متعال برای هدایت و راهنمایی بشر بوده است، خداوند متعال با معرفی افراد نمونه و الگو از مردان و زنان، هدایت و راهنمایی انسانها را آسانتر فرموده است.
قرآن کریم، که کتاب هدایت و پاسخگو به نیازها و خواستههای فطری انسان ها است، به نیاز مهم بشر نیاز به الگو پاسخ گفته است و پیامبران، پیشوایان معصوم و اولیأ الهی را الگوی خوبی برای انسانها معرفی کرده و تأکید فرموده که در تمام امور فردی و اجتماعی، سیاسی و اقتصادی از آنها تأثیر و سرمشق بگیرند.
گرایش به الگو و تأثیرپذیری از آن در امور مختلف زندگی فردی و اجتماعی، از جمله گرایشهای فطری انسان است و فطرت کمال جوی انسان او را وا میدارد تا برای رسیدن به هدف و کمال از بهترین الگوها استفاده کند.
بنابراین، هر کس از این بزرگواران در امور مختلف و متعدد زندگی فردی و اجتماعی خود پیروی و الگو برداری کند، میتواند با توکل به خدا و استعانت از او در مراحل زندگی در دنیا و آخرت سرافراز باشد.
در روانشناسی به این مسأله توجه شده که انسان احتیاج به الگوی رفتار و نمونه عمل دارد و این مطلب به تجربه نیز ثابت شده است و میبینیم که در کارها هر انسانی به دنبال الگو میگردد و در پی شخصیت برجستهای است که به او دل بندد و ارادت بورزد. در بین بچهها و جوانان معمول است که اگر امتیازاتی در فردی ببینند به او علاقمند شوند در همه کارها و حتی نوع و شکل لباس و آرایش از او تقلید میکنند. وجود الگوهای رفتار و شخصیتهای نمونه و مربی نقش بسیار مهمی در سازندگی انسانها دارد.
روحیات عالی، استقامت و شکیبایی پیامبر، هوشیاری و درایت و اخلاص و توجه به خدا و تسلط او بر حوادث و زانو نزدن در برابر سختیها و مشکلات هر کدام میتواند الگو و سرمشقی برای همه مسلمین باشد.
احسان اسدی-کارشناس مسائل اجتماعی