او دوست دارد دیده شود
ما ایرانیها انسانهای احساسی و هیجانی هستیم. همیشه در رفتار ما حسی آنی به وجود میآید که موقتی و زودگذر است اما خطرناک که میتواند بر تصمیمگیریهای ما تاثیر بد داشته باشد.
اوج احساسات یک ایرانی پس از یک رویداد، بیش از پیش خود را نشان میدهد و مثل آب خوردن به جمع منتقل میشود چنانکه میتواند اتفاق بزرگتری را رقم بزند. رفتار احساسی ما گاهی به سیل میماند که در ابتدا از یک جوی کوچک شروع میشود و آنقدر بزرگ میشود که حتی آنان که خلاف مسیر و با منطق و عقلانیت حرکت میکردند را هم با خود میبرد. این احساسات و هیجان، ما را از آنچه حقیقت است دور میکند و آنجاست که فرد یا گروهی میآیند و چیزی غیر واقع و دروغ را به جای آنچه حقیقت است به جامعه قالب می کنند.
این روزها و با توجه به نزدیکشدن به انتخابات ریاست جمهوری، این رفتارها بیش از هر زمانی دیده میشوند. افراد و گروههای مختلف بین مردم ظاهر میشوند و سعی میکنند خدمات دولت را خلاف آنچه که هست عنوان کنند.
اما در میان این جماعت که خود سابقهای مشخص دارند، محمود احمدینژاد رئیسجمهور سابق کشورمان بیش از هر کسی جلوه میکند و نامش به همراه مشایی و بقایی بیش از پیش بر سر زبانها و سوژه رسانههاست.
احمدینژاد در زمان ریاست جمهوری خود، رفتاری متفاوت از دیگر سیاستمداران داشت. لحن و رفتار او و حتی نوع لباس پوشیدن و دست تکان دادن و نگاهش، دقیقا متفاوت و برنامهریزیشده بود و این موضوع باعث شده بود که اگر حتی آماری را وارونه اعلام کند، مردم بپذیرند! احمدینژاد به پشتوانه مشاورین روانشناس و جامعهشناس خود توانست ۸ سال سکان دولت را در دست بگیرد؛ حتی بد، حتی مضر.
او پس از انتخابات سال ۹۲ و بعد از مشخصشدن فسادهای گسترده در دولتش، سکوت پیشه کرد. او و مشاورینش به خوبی میدانستند که با وجود حبس معاون اول، فسادهای تامین اجتماعی، اختلاسها و فرار خاوری، بابک زنجانی و پدیده شاندیز، بازداشت معاون اجرایی و دکل نفتی و ... تنها راهی که میشود در دل مردم ماند و اعتماد مردم را داشت، سکوت است.
حال مسئله سکوت را در ابعاد کوچکتر بررسی کنیم. در جمع ما ایرانیها وقتی یک نفر به خاطر رفتار بد و منفی مورد هجمه دیگران قرار میگیرد، با سکوت و گوشهگیری، به مظلومنمایی روی میآورد. این مظلومنماییها آثار رفتار منفی را تا حدی از بین میبرد و باعث فراموشی میشود. دقیقا احمدینژاد با علم بر احساسات مردم در بهترین زمان ممکن ساکت شد.
از طرفی نیز این سکوت رسانهها را حساس کرد که چرا سکوت کرده و چه زمانی سکوتش را میشکند؟ دقیقا احمدینژاد همین را میخواست. احمدینژاد کی سکوتش را میشکند؟
او دقیقا چند ماه مانده به انتخابات و زمانی که روحانی مورد حمله مخالفان قرار گرفته بود، سکوتش را شکست. زمان مناسبی بود که رسانهها به او بپردازند. او با شناخت دقیقی که از فضای مجازی داشت، با کانالها و صفحههای مختلف اخبار مربوط به خود را بین مردم منتشر میکرد. ژستهای جدید و واژههای نو باز هم احمدینژاد را متفاوت کرد. او مردی است که «دوست دارد دیده شود». پس تفاوت او دقیقا برای این است که «دیده شود» و در ذهنها بماند چون به خوبی میداند با توجه به عملکرد ۸ سالهاش و توصیه رهبری و پرونده قضایی بقایی، انتخابات برایش سخت شده اما دلش هم نمیخواهد برای همیشه از ذهن مردم و عرصه سیاست حذف شود.
احمدینژاد و مشایی این روزها چنان رفتار میکنند که گویی چیزی در ذهن دارند که هیچ کس نمیداند. آنها با شناخت دقیق از احساسات و رفتار مردم، کاری میکنند که بر سر زبانها باشند. مثلا مشایی میآید و جای درخت میایستد و میگوید من درختم! سبز سبزم ریشه دارم! شاید این حرف از زبان مشایی خیلی مضحک باشد اما مهم این است که در فضای مجازی دست به دست میشود. یا در جلسهای آرام آرام زیر لب چیزی میگوید و در فضای مجازی چنین پخش میشود که مشایی دارد وِرد میگوید! یا بقایی میگوید مردم کارت سوخت خود را نگه دارند باز هم بنزین میدهیم و یارانه را بیشتر میکنیم! حال مهم نیست مردم چه تصور میکنند. مهم این است که احمدینژادیها دیده شوند و در ذهن بمانند.
ما ایرانیها گاهی در دورههای مختلف اسیر سیاستهای عوامفریبانه برخی شدهایم که کشورمان را سالها عقب راندهاند. این روزها احمدینژادیها در قالبهای مختلف، دولت روحانی را به بدترین شکل تخریب میکنند در حالی که آنها ۸ سال مدیریت کشور را در دست داشتند اما خروجی ۸ سال چیزی جز تحریم، اختلاس، تورم و ... نبود.
پروژه احمدینژاد، مشغولنگهداشتن روحانی است و خوب میتواند با تسلط بر پوشش تناقضگوییها چنان وانمود کند که حق با اوست و این توانایی را دارد که بگوید دولتم حتی یک فساد مالی نداشت و ما سوت و کف بزنیم و باورمان بشود.
بودن احمدینژاد نه مستقیم بلکه روشش کمک میکند که از دو قطبی بودن فاصله بگیریم و با الفاظ همزیست عوام بتواند پروژه کوچکشدن و نا کار آمد بودن روحانی را رقم بزند.
منبع: عصر ایران