پوپولیست احمدی نژادی؛ خطری که جدی گرفته نمیشود
اواخر سال گذشته، روزنامه الحیات با انتشار خلاصهای از نامه محمود احمدینژاد به دونالد ترامپ تیتر معناداری را به صورت استنباطی برای انتشار این خبر آورد و نوشت: «احمدینژاد با ابراز دوستی به ترامپ گفت من از پس روحانی برمیآیم»!
شخص محمود احمدینژاد نیز با گوشه و کنایههایی که میزد و میزند، همین را القا کرده است و به اشکال گوناگون به جناح راست هم اشاره دارد که تنها اوست که از پس روحانی برمیآید.
با کنارهگیری اجباری احمدینژاد تا حدودی این تصورات رنگ باخت و دغدغهها از اینکه یک بار دیگر انتخابات «دوقطبی» یا سرنوشت سال ٨٨ تکرار شود، برطرف شد. اما ورود حمید بقایی به کارزار انتخابات و حمایت همهجانبه احمدینژاد و رحیممشایی از او و برگزاری مراسم درختکاری و پخش آن ویدئو، طرح شعار «یک نفر باید فدا شود» و سپس پیام نوروزی و... همه و همه بیانگر این واقعیت است که قدرت برای گروه احمدینژاد شیرینتر از آنی است که بتواند از آن دور باشد تا چه رسد که از آن برای همیشه محروم شود؛ بنابراین آنها سعی خواهند کرد به هر لطایفالحیلی که شده – حتی در صورت رد صلاحیت بقایی – فرد دیگری را به میدان آورند تا شانس خود را بیازمایند و به هر طریقی راه خود را به رأس هرم قدرت جمهوری اسلامی ایران باز کنند.
جالب اینکه احمدینژاد و طرفدارانش در این عرصه همان استراتژی ترامپ را دنبال میکنند که عبارت است از «تحمیل نامزد خود» بر کل جامعه و حاکمیت. در این میان برخی عوامل دیگر هم هست که به تحقق این استراتژی کمک میکند که یکی از بارزترین آنها آشفتگی در جناح راست است. در آمریکا نیز شاهد بودیم آشفتگی در جبهه محافظهکاران راه را برای قدرتگرفتن ترامپ چگونه هموار کرد. حزب جمهوریخواه آمریکا که میدید شانسی برای برندهشدن در برابر هیلاری کلینتون نامزد دموکراتها ندارد، از یک سو تلاش کرد هر طور شده به حزب رقیب و نامزدش ضربه بزند و از سوی دیگر به دلیل آشفتگی خود در نهایت تمام آرای طرفدارانش را دودستی تقدیم دونالد ترامپ کرد. احتمال تکرار این تجربه در انتخابات پیشروی ایران نیز وجود دارد.
جناح راست ایران هنوز نتوانسته است بر سر یک نامزد به اجماع برسد و از طرف دیگر با مخالفتهایی که با نامزد اصلاحطلبان میکند و به خصوص تخریبهای گستردهای که هواداران جناح اصولگرا بر علیه دولت روحانی انجام میدهند، در مجموع رأیها را به طور خودآگاه یا ناخودآگاه به سمت افرادی نظیر بقایی سوق خواهند داد. از جمله عوامل مهم دیگری که میتواند قدرتگرفتن دوباره گروهی مانند طرفداران احمدینژاد را تسریع کند، مسئله شکافهای طبقاتی، نگرش تودههای فرودست شهری و ضعفهای فرهنگی جامعه و یک نوع انتقاد فراگیر یا فراتر از آن نگاه منفی عمومی نسبت به فساد سالهای گذشته است که روی هم انباشته شده و هرازگاهی به دنبال مفری برای ابراز وجود است. فراموش نکنیم در آمریکا نیز همین طبقات فرودست شهری و ناراضیان اقتصادی مخالف جهانگرایی بودند که ترامپ را نماینده خود میدانستند. در این میان شعارهای ضدسیستمی ترامپ نیز بسیار یاریرسان بود و به این خواستهها دامن میزد. در ایران نیز ما از این نمونهها کم نداریم که یک مجموعه زیر سایه برخی شعارهای ضدسیستمی میتواند رأیهای بسیاری را به سبد نامزدی بریزد که گویی از خارج از گود آمده است و بعضی حرفهای ساختارشکنانه میزند.
همچنین رویکرد برخی گروههای تندرو در میان برخی گروههای چپ روشنفکری ایران را نیز نباید نادیده گرفت که در سالهای گذشته بدون بررسی عمیق و همهجانبه انتقادات خود سراپا دولت روحانی را با انگهایی نظیر «لیبرالیسم» و «سرمایهداری افسارگسیخته» و نماینده «طبقه مرفه» و... مورد انتقاد قرار داده و حتی کمکاریها و شکستهای دولتهای پیشین و گاه نواقص اساسی نهادینهشده را به حساب دولت روحانی واریز کردند. مجموع این عوامل و فشارها میتواند زمینه را از یک سو برای گسترش نارضایتیهای عمومی و بیمیلی اقشار زیادی از جامعه به انتخابات و از سوی دیگر حمایت از نامزدی «پوپولیست» و «ساختارشکن» فراهم کند. پوپولیستهایی که هیچ تمایلی به روحانی ندارند و او را اساسا با «ادا و اطوار شمالشهری» میبینند و حاضرند هرکسی جز او پیروز انتخابات شود. طبقات فرودست شهری – که تعدادشان در سالهای دولت احمدینژاد چندبرابر شد - هنوز در قدوقامت امثال فردی مانند او شخصیتی سادهزیست را میبینند که طرفدار محرومان و مستضعفان است. مسئله یارانههای نقدی سالهای گذشته نیز به این باور کمک میکند. عجیب اینکه هرچند روحانی مسئله یارانهها را با همه خوندلخوردنیهایی که داشت، حفظ کرد اما آنها میگویند دولت روحانی یارانهها را طبق «نرخ روز» - یعنی فراتر از ١٨٠ هزار تومان – نپرداخته و بنابراین با لحنی طلبکارانه میگویند در چند سال گذشته او بخشی از یارانههایشان را بیصدا «بالا کشیده است»!
وقتی این واقعیتهای جسته و گریخته را کنار هم میگذاریم، معنای حرف امثال مشایی روشن میشود که میگوید «من فریاد میزنم بقایی همان احمدینژاد است» و به دنبالش حرف بقایی که میگوید «یک نفر باید خود را فدا کند». باید از آقای مشایی- تئوریسین حلقه احمدینژادها - پرسید مگر چه خبر است که حرف از «فداشدن» و «شهادت» میزند؟ آیا به جای یک انتخابات دموکراتیک، رفتارهای ساختارشکنانه آنان در پیش است؟ شاید کسانی توصیه کنند که باید به این حرفها و ادعاها بیتوجه بود اما به نظر میرسد اگر به این مسئله بهموقع توجه نشود، خطری که هماکنون جدی گرفته نمیشود، در آینده، دردسرساز خواهد شد.
منبع: شرق