«جام جم » از جامعه جاماند
حوالی ساعت 11 ظهر، اولین برج تهران که فروریخت و شبکه خبر تازه یادش آمد که خبری در راه است. صداوسیما با تاخیر غیرقابل قبولی شروع کرد به اطلاعرسانی و خبر دادن از رویدادی که مردم تا آن موقع دیگر به خوبی از چندوچونش مطلع شده بودند.
به گزارش ایلنا، مینا مهری، درباره عملکرد صدا و سیما در حادثه ساختمان پلاسکو در روزنامه قانون نوشت. دود... شلوغی... و رهگذرانی که متعجب به ساختمان 54 سالهی چهارراه استانبول نگاه میکردند که آتش از پنجرههایش زبانه میکشید.
بوق،صدای همهمه،ازدحام و کاسبانی که دستپاچه نمیدانستند چه حجم از بدبختی آوار خواهد شد برسر زندگی شان. زنگ عملیات،صدای آژیر و مامورانی که میدانستند هر ثانیه دیر رسیدنشان نتیجهاش میشود نابودی یک جان،یک عمر تلاش،یک عمر کار. ازدحام بیشتر،خیابانهای اطراف شلوغتر،اخبار وعکسهایی که بیوقفه از سوختن «پلاسکو» فرستاده میشد به شبکههای مجازی. مردمی که گوشی موبایل به دست، پیچ رادیو را می پیچاندند و شبکههای تلویزیون را بالا و پایین میکردند تا بفهمند واقعا اولین برج تجاری پایتخت در حال سوختن است؟ یکیمیگفت تلویزیون چیزی اعلام نکرده پس حتما شایعهاست و دیگری اما حجم فاجعه را از عکسهای منتشر شدهی شبکههای مجازی باور کرده. صداو سیما به روال عادی، برنامه هایش را پخش میکرد، شبکهای کنداکتور معمولیاش را در پیش گرفته بود و شبکه دیگر به پخش مستند ادامه میداد... چندصدمتر آنطرفتر از «جامجم»، جان و مال مردم در حال سوختن و دود شدن بود. آتشنشانها رسیدند، در کمترین زمان ممکن و به دل حادثه زدند با بیشترین توان ممکن. مردم،صاحبان 560واحد تجاری هجوم بردند که اموالشان را نجات دهند،یکی پول،یکی سفته،یکی شاید نجات رفیق و همکار و دیگری هم شاید تنها به نظاره پارچه و مالهایی که آتش میبلعید.
صداوسیما برنامههایش ادامه داشت و فقط زیر نویس میرفت:« ساختمان پلاسکو دچار حریق شد». پنجشنبه،30 دیماه اولین برج تجاری پایتخت و نماد مدرنیته تهران، میان شعلههای آتش سوخت و فقط دوساعت طول کشید تا با تمام وجود ویرانههایش آوار شود بر سر مردم و آتشنشانان قهرمان. صداوسیما اما با بیشترین میزان تاخیر ممکن، مانند تمامی رویدادهای گذشته از مردم و رسانههای مجازی جا ماند و رقابت در اولین اصل بنیادیاش،یعنی اطلاعرسانی صحیح،دقیق و به موقع را باخت.
حوالی ساعت 11 ظهر، اولین برج تهران که فروریخت و شبکه خبر تازه یادش آمد که خبری در راه است. صداوسیما با تاخیر غیرقابل قبولی شروع کرد به اطلاعرسانی و خبر دادن از رویدادی که مردم تا آن موقع دیگر به خوبی از چندوچونش مطلع شده بودند.
حادثه کوچک نبود،تمام نیروهای امدادی به ساختمان پلاسکو اعزام شده بودند. ساختمان فروریخته بود و عدهای نفسشان گیر افتا ه بود میان حجم دود و بخار شعلههای بیرحم آتش. چند نفس؟ چند نفر؟ کسی چه میدانست. شبکه خبر شروع کرده بود به اطلاعرسانی از ماجرا. سهم مردم از این اطلاعرسانی چه بود؟ باکس کوچک سخت قابل رویتی در گوشه تصویر. باکسی بیصدا که حتی آنقدر رمق نداشت که بتواند صدای جیغ و فریاد مردم و کسبهها را مخابره کند،صدای ضجه آتشنشانان را که رفقایشان اسیر سرکشی شعلهها شده بودند.
این رویه صداوسیماست در مخابره اخبار فوری و مهم کشور؛ اخباری که دربرگیری آنان چنان زیاد و وسیع است که جمع کثیری از شهروندان،همین مردم کوچه و خیابان درباره آن صحبت میکنند و همه به نوعی خود را متصل به آن می دانند اما به نظر میرسد این موضوع برای سیمای ملی آنقدر اهمیت ندارد که به مخاطبشان اخبار صحیح و به موقع برساند و از رونق بازار شایعات جلوگیری کند،درست مانند آنچه که در رحلت آیت ا... رفسنجانی، رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام رخ داد.
آن موقع هم فضا اینگونه شده بود که مردم کوچه و خیابان با بهت از یکدیگر میپرسیدند که واقعا رییس مجمع تشخیص مصلحت از دنیا رفته است؟ اگر شبکههای مجازی این را میگویند، پس چرا صداوسیما خبری به این مهمی را اعلام نمیکند؟ رسانه جامده از شایعه این روال مکرر صداوسیماست؛ روالی که به شدت مقبولیت این نهاد را مورد هدف قرار میگیرد و سبب میشود که مردم برای مطلع شدن از آخرین اخبار به سمت رسانههای دیگری به غیر از مراجع رسمی خبر کشور که همان رسانه ملی است رجوع کنند.
علاوه بر این، مردم از اخبار جا مانده باید شاهد سرزنش و نکوهش مقامات و مسئولان هم باشند که چرا هر شایعه مجازیای را باور میکنند؟
در حالی که کسی برای پاسخ به عطش خبر آنها که در دنیای امروز دیگر یک«حق» محسوب میشود، نسخه کارآمدی ارائه نمیدهد و تنها از آنان خواسته میشود که به منابع غیر رسمی اکتفا نکنند. رسانه ملی حجم غم را ندید؟
تاخیر اطلاع رسانی و چندوچون کیفیت آن را که بگذاریم کنار، با حجم غم از دست رفتن، زنده سوختن و صدا به جایی نرسیدن چه کنیم؟ اگر گله از نشان ندادن رشادت آتشنشانان و قهرمانان بیمزد و منت وطن را در همان دقایق اولیه از صدا و سیما نکنیم، با تصویر دلخراش حجم غمشان که از تک فریمهای منتشر شده در فضای مجازی بر دلمان نشست، چگونه کنار آییم؟
جدا ازآن تصاویر، جدا از آن نالهها و تصویرها،جدا از آن حجم غمانگیز استیصال و گرفتار شدنها،جدا از درد بیانتهای رفیقجاگذاشتنها،جدا از التماس مادرانی که پی نشانی از فرزندشان بودند،جدا از ضجه همسرها،فرزندان،خواهرها و برادرها و جدا از رسالت حرفهایمان، حس عاطفه ما در قبال چنین حادثهای کجاست؟
روزی که چشمان مادران این سرزمین همراه چشم مادران آتشنشانان محبوس، سرختر از آهنهای گداخته ی برج فروریخته شد،عملکرد صداوسیما در پخش سریال طنز با چه متر و معیاری قابل توجیه خواهد بود؟ درست در لحظات طلایی نجات،آن زمان که ماشینهای آمبولانس و امداد برای باز شدن راه به مردم التماس میکردند تا ثانیهای از این زمان طلایی به علت ازدحام بیش از حد مردم هدر نرود،در جایی که تمامی فرماندهان عملیات و هر آنکه با رشادت تمام سعی داشت از بیشتر شدن ابعاد این فاجعه جلوگیری کند،ورد زبانش خواهش از مردم برای حضور نیافتن در سرصحنهی فاجعه پلاسکو بود،در خواست صداوسیما از شهروندان برای فرستادن عکس وفیلم از این فاجعه حتی قابل باور هم نیست چه برسد به اینکه با وعدهی پخش شدن به اسم خود فرستنده جهت ترغیب اوهم باشد! رسانه ملی باید بپذیرد که از مردم جا مانده، از اطلاعاتشان از سرعت عملشان وحتی از عواطف و احساساتشان.
خفگی و سکوت
24 ساعت از فروریختن ساختمان پلاسکو گذشته و از آتشنشانان محبوس هنوز خبری نرسیده بود.چند نفر آنجا بودند؟ زنده بودند یا نفسشان گره خورده بود به دود و بخار و چشمهایشان بسته شده بود؟ کسی جوابی برای مادران منتظر نداشت و چشمان رفقا،سرختر از روز قبل بود. چهارراه استانبول،حرارت،جیغ،گریه،بهت، صدای آژیر،گریه،تلاش و رشادت و از خودگذشتگی را نظارهگر شد وسهم مردم از ماجرا هنوز هم همان قاب کوچک بیصدای شبکه خبر بود.