ماه عسل ترامپ و پوتین دوام نخواهد داشت
پس از مشخص شدن چهل و پنجمین میهمان کاخ سفید همه تحلیلها به سمت و سوی عملکرد دونالد ترامپ در حوزههای مختلف به ویژه ساختار داخلی ایالات متحده و حوزه سیاست خارجی این کشور معطوف شد اما نکتهای که تقریبا همه به آن معترف هستند ناشناخته بودن رئیسجمهور جدید آمریکاست.
دونالد ترامپ مرد شگفتیساز۲۰۱۶ سرمایهداری آلمانیالاصل است که هیچ گونه سابقه سیاسی ندارد، اما دست تقدیر وی را کرسی نشین کاخ سفید کرده است. ترامپ گرچه به لحاظ علمی و آکادمیک یک رئیسجمهور روشن فکر و با درایت سیاسی نیست اما هوش هیجانی بالایی دارد و همین امر باعث شد تا با شعارهای ساختارشکنانه و پوپولیستی قدم به کاخ سفید بگذارد. باید به انتظار بنشینیم و ببینیم که ترامپ ۷۰ساله که از ژانویه جایگزین اوباما خواهد شد چگونه عملکردی خواهد داشت و تصویر کدام رئیسجمهور آمریکا را در او خواهیم دید.
به گزارش گروه سایر رسانه های ایلنا، روزنامه آرمان با این مقدمه با مهدی مطهرنیا آیندهپژوه سیاسی و تحلیلگر مسائل بینالملل به گفتوگو پرداخته است که در ادامه میخوانید.
بیشتر سیاستمداران اروپایی، آسیایی و حتی برجستهترین سیاستمداران آمریکایی پیش بینی میکردند که هیلاری کلینتون بتواند رئیسجمهور چهل و پنجم کاخ سفید باشد، اما در یک شگفتی ترامپ به عنوان رئیسجمهور برگزیده شد. انتخاب ترامپ ناشی از چه عناصر و نشانههایی است؟
در مرحله نخست باید به متن وقایع، نه تنها در گستره آمریکا بلکه در گستره سپهر سیاست اشاره کنم. بر این باورم که دانایی ملتها در برابر قدرت دولتها صفآرایی کرده است و نخستین گامهای این صف آرایی در چارچوب لجبازیهای پوپولیستی خود را نشان میدهد. سالهاست که میگویم دانایی ملتها در برابر قدرت دولتها قرار خواهد گرفت و امروز رشحاتی از آن خود را مشخص میکند. از این جهت است که شکاف ملت - دولتها به یک شکاف گستردهتر در سپهر سیاست تبدیل شده و آن هم شکاف مردم- حکومتهاست. هرکاندیدایی که در عرصه انتخابات شعارهای توده پسند بدهد، میتواند بر یالهای اسب سفید تغییر نشسته و آرای بیشتر تودههای مردم را به دست آورد. اگرچه در ایالات متحده آمریکا رای هیلاری کلینتون از منظر عددی بیشتر بود اما در ساختار قدرت ایالات متحده آمریکا همین میزان رای آوردن برای ترامپ و فتح کارتهای الکترال از منظر نظام انتخاباتی ایالات متحده آمریکا اشاره به همین معناست. در کنار این مساله باید به داخل ایالات متحده آمریکا، صحنه سیاست داخلی و به ویژه کمپینهای انتخاباتی دو نامزد اشارهای داشته باشیم. در وهله نخست بر این باور هستم که ترامپ یک شخصیت ناشناخته نسبت به هیلاری کلینتون بود. او در حوزه سیاست در ایالات متحده آمریکا هیچ فعالیتی را انجام نداده بود و این مساله در عین حالی که برای وی یک نقطه منفی بود با توجه به سمتگیری ساختارشکنانه و شعارهای عوام فریبانهای که در باب نقد ساختار قدرت در ایالات متحده آمریکا منتهی به نفی این ساختار به انجام رساند، زمینههایی را به وجود آورد که در قالب نفی ساختار ایالات متحده آمریکا توانست تودههای مردم را به خود جذب کند. از طرف دیگر تیم انتخاباتی هیلاری کلینتون در دام این حرکت افتاد، چراکه به جای اینکه شعار تغییر اوباما را شدیدتر بیان کرده و در ضمنِ فربهسازی بخشهای مثبت حکومت اوباما به تغییر بیشتر قسمتهایی که مورد توجه مردم بوده و نقاط ضعف محسوب میشد، حرکت کند، به نفی شخص ترامپ روی آورد و به جای اینکه سیاستهای خود را در قالب تغییر بیان کرده و شعار تغییر را از خود کند درگیر نفی ترامپ شد. این مساله از دو جهت به نفع ترامپ تمام شد: ۱- شعار «تغییرِ تغییر» ترامپ را تثبیت کرد. ۲- شخص ناشناخته ترامپ را از منظر سیاسی به شخصی شناخته شده بدل کرد. به گونهای که ترامپ توانست در فاصله کوتاهی نه به واسطه اینکه فردی میلیاردر و دارای ثروت است بلکه به عنوان یک نفیکننده نظام قدرت ایالات متحده آمریکا مطرح شود. این مساله توانست تعداد آرای ترامپ را افزایش دهد. درضمن باید بپذیریم در کنار اینها جهتگیریای که او در ارتباط با نقد عملکرد اوباما در چارچوب بیمههای درمانی به انجام رساند و در باب برجام با شدت کامل سخن گفت ناسیونال شوونیسم آمریکایی را احیا کرد. شعارهای شوونیستی که ناشی از به هم پیوستگی ناسیونالیسم و پوپولیسم است زمینههای بازگشت به آمریکای رویایی را در اذهان زنده کرد و در کنار اینها ترامپ تلاش کرد با جذب آرای تودههای مردم به آرای شوونیستی نیز دست پیدا کند. اعوجاج در موضعگیریهای او در مقابل اقلیتهای مذهبی و همچنین اقلیتهای نژادی، تردید در اقلیتها را نیز به دنبال داشت چراکه او با اینگونه سخن گفتن این پیام را ارسال میکرد که در پی گرفتن آرای بخش مهمی از مردم است که از سیاستهای چندفرهنگی اوباما ناراضی هستند. او بیش از آنکه به آنچه که میگوید وفادارباشد، به مطرح کردن این شعارها برای گرفتن رای بیشتر وفادار است. لذا بسیج رنگین پوستان و اقلیتهای مذهبی توسط هیلاری کلینتون را سخت کرد. اینها عواملی است که میتوانیم بگوییم در لایههای گوناگون دست به دست هم داد تا ترامپ بر شگفتی سوار شود چراکه اساسا انتخاب یک رئیسجمهور از حزبی که دو دوره در کاخ سفید حاکم بوده است برای بار سوم هم مشکل بود. لذا در این فضا ترامپ توانست از همه این ویژگیها استفاده کند. باید بگوییم هیلاری کلینتون اگر در دام گفتمان تبلیغات منفی و نفی ترامپ نمیافتاد و جهتگیریهای ایجابی را بیشتر دنبال میکرد شاید اکنون رئیسجمهور آمریکا بود.
به نظر شما ترامپ اولویت خود را بازسازی ساختار داخلی ایالات متحده قرار خواهد داد یا اینکه به دنبال حضور یک آمریکای پرقدرتتر در عرصه بینالمللی است؟
آنچه که ترامپ مطرح کرده است بازگشت آمریکا به دوران طلایی قدرت در دهههای ۸۰ و ۹۰ میلادی است. ایالات متحدهای که او وعده میدهد کشوری قدرتمند است که حتی به هم پیمانان خود باج نخواهد داد. او در عرصه سیاست داخلی به مردم پایینآوردن مالیاتها، اشتغال بیشتر و در همان حال ثروت فزونتر را وعده داده است، لذا اینهاست که بر سیاست خارجی و افکار عمومی در آمریکا تفوق دارد. من فکر میکنم که ترامپ در صورتی که نتواند این شعارهای استعلایی را در عرصه سیاست داخلی پاسخ گوید به یک عنصر خطرناک در عرصه سیاست خارجی تبدیل خواهد شد. چرا که با عدم پاسخ گویی به نیازهای داخلی مولفه آمریکا به ویژه وعدههای استعلایی که او داده است باید افکار عمومی را به سوی یک جنگ خارجی برای ایالات متحده آمریکا برای گریز از شعارهای استعلایی که داده است فرا خواند. این برای آمریکا و جهان خطرناک است و همین مساله بسیاری از رهبران جهان را در ارتباط با انتخاب ترامپ با چالش و نگرانی روبهرو کرده است.
در دوران ریاستجمهوری اوباما شاهد یک نوع هوشمندی در سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا در تعامل با کشورهای دیگر از جمله پرونده هستهای ایران و توافق برجام بودیم. آیا این انتظار میرود که ترامپ نیز همین رویه دیپلماسی و گفتوگوی اوباما - کری را ادامه دهد یا سیاست دیگری در قبال ایران و برجام اتخاذ خواهد کرد؟
ترامپ به هیچوجه هوشمندی اوباما را ندارد، اگرچه هوش هیجانی او بسیار بالاست. او دارای یک هوش بالای علمی و درایت عمیق سیاسی یا بلندای حکمت فلسفی نیست. ترامپ را نمیتوان یک رئیسجمهور روشنفکر و دارای خلاقیت در وجوه آکادمیک سیاست دانست اما او از هوش هیجانی بسیار بالایی برخوردار است که این هوش هیجانی هم میتواند به یک فرصت هم به یک تهدید تبدیل شود. لذا ترامپ ادامهدهنده آنچه که اوباما انجام داده است نخواهد بود، چراکه واجد مختصات اوبامایی نیست. اما از طرف دیگر مختصاتی دیگر دارد. در ارتباط با ایران به باور من چه هیلاری کلینتون به قدرت میرسید، چه اکنون که ترامپ به قدرت رسیده دکترین ایالات متحده آمریکا علیه ایران با دکترین همکاری بینالمللی با ایران و محاصره منطقهای تهران دنبال میشود. با روی کار آمدن هیلاری کلینتون بخش نخست یعنی همکاری بینالمللی با ایران تفوق پیدا میکرد و بخش دوم با مرکزیت عربستان و کنترل ایالات متحده آمریکا جهت اجماع منطقهای علیه ایران پیش میرفت، اما اکنون که ترامپ سر کار آمده است محاصره منطقهای تهران با مرکزیت رژیم صهیونیستی در تلآویو و همگرایی با رژیمهای عربی ضد تهران بر مبنای ایران هراسی تقویت خواهد شد. ترامپ سعی خواهد کرد با همگرایی با مسکو بیشترین میزان امتیاز را میان دو قدرت بزرگ دخیل در ماجرای سوریه مدیریت کند و در این جا تلاش خواهد داشت که از طریق نزدیکی با پوتین تهران را در انزوای بیشتر قرار دهد. باید بگویم که روی کار آمدن ترامپ دکترین همکاری بینالمللی با تهران و محاصره منطقهای با تهران را در بعد دوم شدیدتر خواهد کرد. این در حالی است که فرصت اوباما از دست رفته است و آمدن هیلاری کلینتون، اگر چه مانند اوباما دارای سیاستهای منطقی نبود، اما کمتر از ترامپ جهتگیریهای سختگیرانه را علیه ایران دنبال میکرد. از این رو باید گفت که روی کار آمدن ترامپ چندان به نفع تهران نیست اگرچه برخی از احزاب دارای شناسنامه در ایران ترامپ را طبلی توخالی میدانند اما باید منتظر شد و دید که ترامپ چگونه عمل میکند.
نظر به اینکه بسیاری از تحلیلگران رویکرد ترامپ را به پوتین و روسیه نزدیکتر میدانند، این مساله چقدر میتواند به گسترش نفوذ روسیه در ایالات متحده آمریکا بینجامد و تاثیرات آن بر ایران چه خواهد بود؟
این ماه عسل میان ترامپ و پوتین چندان دوام نخواهد داشت، ترامپ مانند پوتین یک ناسیونالشوونیست است. اگر چه این ناسیونالشوونیستها در عرصه بینالمللی با یکدیگر میتوانند همگرا باشند اما در عرصه قدرت و اقتدارخواهی ملی آرام آرام رودرروی هم قرار میگیرند و اگر بخواهد نفوذی از سوی پوتین در ایالات متحده آمریکا بدون در نظر گرفتن جایگاه ترامپ و جهتگیریهای شوونیستی او روی دهد همکاریهای بینالمللی آنها را نیز آرام آرام تحت تاثیر قرارخواهد داد و این ماه عسل چندان طولانی نخواهد بود.
به نظر شما سیاست ترامپ در خاورمیانه به ویژه بحران سوریه چه خواهد بود و رویایی آمریکا با ایران را چطور ارزیابی میکنید؟
اساسا نزدیکی ترامپ به پوتین در نحله تفکرات پشتیبان ترامپ متوجه حل و فصل ماجرای سوریه با همکاری روسیه است. جمهوریخواهان نئوکان معتقدند که باید جلوی نفوذ تهران در پایتختهای منطقه گرفته شود. روسیه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی قابل کنترل است ولی از دید آنها تهرانی که هماکنون در حال قدرت گرفتن در منطقه است اگر در سوریه موفق شود میتواند در کلیت منطقه به عنوان چالشی عظیم در برابر واشنگتن چهره نشان دهد، بنابراین آمریکا کنترل ایران را بر کنترل روسیه مقدم میداند چرا که کنترل نسبی روسیه را حاصل میبیند. نزدیکی با مسکو راهحلی برای بحران سوریه و دیگر بحرانهای منطقه با به حاشیه راندن تهران در لوای همگرایی بیشتر با مسکو خواهد بود.
در دوران اوباما شاهد اختلافاتی میان میان واشنگتن با تلآویو و ریاض بودیم. آیا با تغییر اوباما و روی کار آمدن ترامپ شاهد تقویت این روابط خواهیم بود یا خیر؟ تاثیر افزایش روابط آمریکا با رژیم صهیونیستی و عربستان را بر ایران چگونه تحلیل میکنید؟
بخشهایی از رژیم صهیونیستی شامل نخست وزیر فعلی و حزب متبوعش، «حزب لیکود»، گرایش بسیار شدیدی به ترامپ و شوونیسم آمریکایی، بنیادگرایی مذهبی یهودی- مسیحی و همچنین رادیکالیسم نظامی دارند که تقویتکننده ترامپ هستند. ترامپ ادامه نئوکانها و نقطه سوم از روسای جمهور موثر نئوکانها در ۳ دهه اخیر از رونالد ریگان به بوش پدر و از بوش پدر به خود دونالد ترامپ هستند. اگر چه بوش دوم نیز میتواند در این زمینه جایگاهی داشته باشد اما جایگاهش به مانند رونالد ریگان، بوش پدر و ترامپ نیست. لذا ترامپ تلاش خواهد کرد جایگاه حیاتی رژیم حاکم بر تلآویو را در منظومه شرکای استراتژیک ایالات متحده آمریکا احیا کند، اما این احیاگری نیز در دور نخست حکومت ترامپ بیشتر شکل و محتوا خواهد یافت که عبارت است از دو سال نخست قدرت گرفتن وی در دور اول و احیانا در صورت امکان در دور دوم ریاستجمهوری. این روابط بازهم به دوران اوباما بازخواهد گشت چراکه در چارچوبهای فکرشده و تعریفشده در اتاقهای فکر فراحزبی در آمریکا آنچه برای ایالات متحده مهم است بازتعریف شرکای استراتژیک آمریکا در قرن ۲۱ میلادی بر اساس هدف قرار دادن آسیای خاوری است.
دونالد ترامپ در مبارزات انتخاباتی خود وعدههای بسیاری از جمله پاره کردن توافق برجام یا دیوارکشیدن دور ایالات متحده داده بود. آیا وی میتواند به وعدههای خود عمل کند یا ساختار سیاسی ایالات متحده آمریکا این اجازه را به وی نخواهد داد؟
ترامپ در حد نهایی خواهد توانست همان سقف تقریبی اوباما را پیش ببرد. اوباما توانست به۳۰ درصد از وعدههای خود خلاف آنچه که ساختار قدرت در آمریکا میخواست عمل کند. شاید ترامپ نیز کمی بالا و پایین را به دست آورد، اما همانقدر که کنترل ترامپ به خاطر سرکشیهای وی برای ساختارهای قدرت در ایالات متحده آمریکا سخت است به همان اندازه این کنترل که به واسطه ابزارهای نفوذی بر این میلیاردر صورت میگیرد، میتواند آسان باشد.
با توجه به این اینکه هنوز چیزی از پیروزی ترامپ در انتخابات ۸ نوامبر ۲۰۱۶ نگذشته است، اما زمزمههایی در کنگره و مجلس سنای آمریکا مبنی بر تعلیق توافقاتی که ایالات متحده در زمان اوباما با ایران منقعد ساخته است مثل توافق برجام یا قرارداد فروش بوئینگ و ایرباس به ایران شنیده میشود. این موضوع را چقدر محتمل میدانید و ارزیابی شما چیست؟
حتما این تعلیق وجود خواهد داشت و یک نوع سردرگمی رسمی یا غیررسمی مربوط به ایران و آمریکا به وجود خواهد آمد اما در یک بازه زمانی معین به سر خانه اول بازخواهدگشت با این تفاوت که ترامپ تعریف مضیق از برجام را محدودتر خواهد کرد، تلاش خواهد کرد ایران را در محاصره بیشتر قرار دهد و در چارچوب همگرایی بیشتر با روسیه، فعل و انفعالات منطقهای ایران را بیش از گذشته کنترل کند.
آینده کابینه دونالد ترامپ را چگونه میبینید؟ بدین معنی که در نوع چینش کابینه دولت ترامپ باید منتظر شگفتی بود؟
ترامپ از جناح افراطی جمهوریخواهان است. او در منتهاالیه راستگرایی افراطی ایستاده و یک شوونیست آمریکایی است و حتی از نومحافظهکاران آمریکایی عبور کرده و با ساختار قدرت در ایالات متحد آمریکا برخورد کرده است. او لیبرال دموکراسی غرب را به عنوان نماد ایالات متحده آمریکا با پرسشهای جدی روبهرو کرده است و در پرتو این پرسشهای جدی که محصول چسبندگی ترامپی به علاوه ناسیونالیسم افراطی و در کنار آن رادیکالیسم نظامی با جهتگیری تجاری و مرکانتیلیستی است، ما شاهد روی کار آمدن گروهی از راستهای افراطی در ایالات متحده خواهیم بود که در منتهاالیه این بردار به چپ در ایالات متحده آمریکا نزدیک میشوند و در حالی که لباس راستگرایی افراطی پوشیدهاند و در قامت جمهوریخواهان رادیکال و راستگرایان افراطی خود را نشان میدهند، در مرزهای نقد وضع موجود حرکت میکنند. آنچه در باب آینده دولت ترامپ باید مدنظر قرار گیرد جهتگیری او است. باید گفت او از جمهوریخواهان کلاسیک در کمپین انتخاباتی عبور کرده، اکنون «جنبش تی پارتی» را نیز پشت سر گذاشته و گامی آنسوتر نوعی شوونیسم رادیکالیستی نژادپرست را از خود نشان میدهد. از سوی دیگر آنچه که او درباره مسائل بینالمللی مطرح کرده است و در باب بحران سوریه و نزدیکی به روسیه، در باب ناتو و همکاری مشروط دولت واشنگتن با متحدان ایالات متحده آمریکا مطرح میکند در واقع فشارآوردن بیشتر به این متحدان جهت هماهنگی فزونتر با واشنگتن است، اگرچه محتوای آن بسیار رادیکالیستی و تندروانه است و میتواند به ضد خود تبدیل شود اما در نهایت یک نوع مرکزیت فرماندهی برای واشنگتن و تبعیت از این فرماندهی در راستای تامین امنیت بینالمللی برای متحدان ایالات متحده آمریکا محسوب میشود. از سوی دیگر تلاش دارد به روسیه نزدیک شود و بر اساس یک رابطه حسنه با روسیه بحرانهای موجود در خاورمیانه را حل کند. در واقع هدف اصلی عملیاتی ترامپ هنوز نامشخص است اما به نظر میرسد با جهتگیریهای او که در ارتباط با تهران، برجام و... مطرح شود و کسانی که اطراف او را گرفتهاند بر این محوریت حرکت قبلی خود را ساماندهی کردهاند، باید بگویم تیم ترامپ تا حدود زیادی ضدایرانی خواهد بود. او احیاکننده سنت جمهوریخواهان در دهه ۱۹۸۰ و در هیبت رونالد ریگان است. به نظر میرسد او تلاش خواهد کرد تا با ایجاد یک فضای گفتمانی منفی و انتخاب کنشگران متناسب با این معنا تهران را بیشتر تحت فشار قرار دهد.