عشق چریکی
«لیلا زمردیان» یکی از نقشهای حساس «سیانور» است . نقشی که با وجود کوتاه بودنش در طول فیلم، اما کاملا بازیگرش را به چالش میکشد. لیلا یکی از چریکها و مهرههای اصلی سازمان مجاهدین است که در ماجرای انشعاب سازمان در مسیر دوراهی عشق و وظیفه گیر میکند.در فیلم همین برش از زندگی لیلا روایت شده ، یعنی زمانیکه او بین عشق و آرمانش گیر کرده و بازیگر باید این حس دوگانه را در همین لحظات کوتاه به باور مخاطب بنشاند. بهنوش طباطبایی در اولین تجربه همکاریش با بهروز شعیبی عهده دار این نقش شده و البته به خوبی هم از عهده آن برآمده است.
به گزارش ایلنا، به نقل از همشهری جوان؛ او در این گفتوگو از مصافش با کاراکتر « لیلا زمردیان» و چالشهای پیش رویش به تفصیل حرف زده است.
بازی در نقشهای تاریخ معاصر کشورمان علاوه بر سختی توام با حساسیت است. چه فرآیندی طی شد تا شمایلی باورپذیر از کاراکتر شما به عنوان لیلا زمردیان، همسر مجید شریف واقفی شکل بگیرد؟ بهروز شعیبی دقیقا چه می خواست؟
با تاریخ معاصر بیگانه نبودم حتی اگر ساده تر بخواهم بگویم این که در حوزه ی علایق من هم بوده و هست مخصوصا دهه ی چهل و پنجاه که نمی توان منکر تاثیراتش تاکنون هم شد... چه در فرهنگ و هنر و چه در سیاست و شکل گیری زیرساخت های جامعه ی فعلی. با حساسیتی که می گویید کاملا موافقم مخصوصا در مورد این کاراکتر که اطلاعات ضد و نقیضی در هنگام پژوهش و تحقیقات میدانی و بررسی مستندات به دست آوردم. بهروز شعیبی بعد از این که متوجه شناخت و علاقه ی بسیار زیاد من به وقایع آن دوره شه با اعتماد بیشتر بخش تحلیل نقش را به من سپرد.
اطلاعات تان از چریک ها چقدر بود؟ فیلم مستندی چیزی دیده بودید؟ البته چریکی که شما نقشش را بازی می کنید یک ویژگی مهم دارد و آن بارز بودن وجه احساسی اش در برخورد با همسرش هست، مرز بین احساس و وظیفه سازمانی که البته اینجا وجه احساسی پر رنگ تر است.
شاید من از معدود بازیگرانی هستم که بدون هیچ واهمهای اعلام میکنم دوست دارم فیلم پاپکورنی و صرفا سرگرم کننده هم بازی کنم به شرط این که کیفیت فیلم با سهل انگاری زائل نشود که متاسفانه در بسیاری موارد می شود. رابرت دنیرو و مریل استریپ با کارنامه درخشانشان و قابلیتهای منحصر به فردشان بدون هیچ معذوریتی در فیلمهای اینچنینی ظاهر میشوند و از قضا ما وجوه دیگری از تواناییهایشان را می بینیم...
همیشه بررسی مبارزین آن دوره چه در ایران چه هر جای دیگه برایم جذاب بوده و هست. این که خطر میکردهاند. انتخابهای جسورانهای داشتند و نخواستند روزمره باشند. آرمان و اعتقاداتی داشتند و بابتش حرکت کردند. حالا درست یا غلط بماند. بحث ارزشی ندارم. نفس ایستادگی پای انکار برایم مهم بوده. درباره شخصیت لیلا زمردیان مستنداتی که من دیدم و میشنیدم برایم راهگشا نبود تا جایی که دست نوشتههای لیلا را خواندم.احساسات زنانهام در کشف شخصیت او کمکم کرد و مسیر روشن بشه باور کردم که او عاشق مجید شریف واقفی بوده و حالا چرا نباید در ایفای نقش آن را لحاظ نمیکردم.
لیلا زمردیان «سیانور» تا چه میزان به لیلا زمردیان حقیقی نزدیک است؟ شما چقدر در آن دخل و تصرف داشتی و تا چه میزان کارگردان راجع به ریزه کاریهایش نظر داشت؟
کار هنرمند به نظر من تاریخ نگاری صرف نیست. این کار را مورخین می کنند ما حتی اگر بخواهیم هم نمی توانیم عین به عین شخصیت های تاریخی را بازی کنیم. من استنباطم از لیلا را بازی کردم. وقتی پازل های معماگونه این رویداد را کنار هم گذاشتم با همراهی بهروز شعیبی به این ساختمان شخصیتی برای لیلا زمردیان رسیدم.
لیلا عاشق مجید است ولی دل در گرو سازمان و موقعیتش هم دارد. این بخش از بازی تان باید از خارج از کلام و دیالوگ به باور مخاطب بنشیند و زحمت آن به چشم و میمیک صورت تان می افتد! و البته موفق بوده اید. مشخصا درباره ریزه کاری ها نقش چه می کردید؟
پیش ترها راجع به ریزه کاری های رفتاری و گفتاری نقش خیلی وسواس داشتم... با چیدمان خاصی طراحی و اجرا می کردم ولی این تکنیک صرف حالم را خوش نمی کرد. از بازی لذت رضا نجفی نمی بردم... تازگی ها راه پرخطرتری را انتخاب کرده ام. فقط فکر و ذهن و احساسم را به نقش سوق می دهم و آن وقت هر رفتار یا میمیک یا فراز و فرود صدایی که ازم سر می زند را با اعتماد اجرا می کنم. علی صلاحی که بازیگردان این کار بود هم از قضا این شیوه را می پسندید و روتوش هایی که انجام می داد در این راستا بود و البته که طی این سال ها مختصات چهره و توانایی های عضلانی صورتم را شناخته ام آن قدر بیراهه نمی رود حداقل تلاش می کنم نرود. اگر هم رفت که بعدا حرفش را می خورم. ولی لذت بازی را از خودم نمی گیرم.
نقش شما همان طور که اشاره کردیم حساس و ویژه است چرا که بخشی از هویت سازمان مجاهدین بعد از انشعاب همسر لیلا (مجید شریف واقفی) شکل میگیرد. با این حال دغدغه اعضا و به طور مشخص خود شما آن طور که باید باز نمیشود و مخاطبِ کم اطلاع نمیداند چرا یکی از اعضای سازمان حتی زندگی اش را زیر پا بگذارد. به نظرتان آرمان خواهی سازمان محدود به دیالوگ نشده؟ به نوعی در مساله انشعاب کاملا منفعل و بلاتکلیفه.
این آفت همه سازمانها و جنبشهای آزادی بخش در طول تاریخ بوده. همه با نیتی متعالی پا به عرصه میگذارند. ولی در اجرا منویایت آدم ها پا به میان می گذارد و از آن جا که آدم ها با هم متفاوتند و در زمان، متغیر آزادی خواهی در اجرا دستخوش دیکتاتوری می شود... این تناقض ایده تا اجرا شکافی ایجاد می کند که با مرور زمان اعضا دچار تردید شده و انشعاب ایجاد می شود یا روسای سازمان تصمیم به حذف می گیرند... جالب تر این که در این بزنگاه عمده ی این جنبش ها برای رسیدن به هدفشان هر وسیله و ابزاری را توجیه می کنند.استنباط من این است لیلا زمردیان یک عضو بوده که نمی توانسته از دستورات سازمانی عدول کند که اگرهم می کرده سرنوشتی چون همسرش پیدا می کرده شاید این گنگی که شما از آن صحبت می کنید ناشی از تلاش همه ی ما بوده برای عدم قضاوت و صرفا شرح واقعه بدون زاوید.
آن چه «سیانور» را از فیلم های مشابه ساخته شده با تاریخ معاصر منفک می کند، این است که به دام کاریکاتور نیفتاده. غالب فیلم و سریال ها ، کسانی مثل اعضای سازمان مجاهدین را طوری نشان می دهند که انگار از کره ای دیگر آمده اند در حالی که شما طبیعی رفتار می کردید و با دوست و همسرتان عادی بودید. بهروز شعیبی حتما روی این وجه از بازیگری خیلی تاکید داشته، درست است؟
در «سیانور» دو لحظه وسوسه انگیز برای بازی وجود داشت که در همان زمان خوانش مرا تهیج کرد. یکی جایی که تقی شهرام کلت را به لیلا برمیگرداند و او حس میکند که خطری دیگر مجید را تهدید نمیکند. و لحظه دیگر زمانی است که مجید را راهی میکند که برود سر قرار با تقی شهرام.
بله موافقم و صد البته خوشحال که ردپای آنچه فکر می کردیم در کار مشهور است. من کاری به سازمان مجاهدین خلق یا چریک های فدایی و هیچ تفکر خاصی ندارم... وقتی جامع به روند شکل گیری این گونه سازمان ها در طول تاریخ نگاه کنیم می بینیم لزومی به کاریکاتور ساختن نیست. آدم ها مثل خودمان بودند کمی بیشتر یا کمتر... قضاوت ما را به کاریکاتور نهایی سوق می دهد... پیشنهاد می کنم کتاب «شورشیان آرمانخواه» را بخوانید متوجه می شوید همه این جنبش ها به خودشان باختند. سرنوشت محتوم شان این بوده که از نقطه ای باید رسما به فکر تامین مالی سازمان هایشان باشند و این آنها را در ورطه ی مراودات اقتصادی می اندازد و این شروع فساد است. علی الخصوص که پس از مدتی پای ابرسیاستمداران هم به طور نامحسوس در این قیام ها باز می شود و از جایی به بعد می بینیم که سیل آرمانگرایی و آزادی خواهی به سوی کویری خشک هدایت می شود.
سخت بودن نقش لیلا از این جهت است که هم باید وجه زنانگی و احساسی اش عیان باشد و هم چریک بودنش، اتفاقی که البته با چربش وجه زنانه به وجه چریکی در فیلم افتاده، این سنگینی وجه زنانگی در چه مرحلهای اتفاق افتاد، تو فیلمنامه بود، بهروز اضافه کرد یا خودتان به آن رسیدید و در تعامل با کارگردان اجرایش کردید؟
این سینماست. ما فیلم می بینیم تا روابط ببینیم، درام ببینیم، حادثه، سرگرمی صرف چریک نگاه کردن به شخصیت ما را از وجوه انسانی او دور می کند. از آنجایی که من سر آخر از کشف گره های احساسی لیلا زمردیان و دست نوشته هایش به نقش رسیدم تلاش کردیم همان شکل قابل لمس و سمپات را به تصویر بکشیم.
لیلا در جایی از فیلم به هانیه توسلی حرفی با این مضمون میگوید که «ما چریکیم و باید زنانگی را رها کنیم.» اما در فیلم چند جا وجه زنانه از او را میبینیم. مثلا در خانه و مدل برخورد با شوهرش، آماده کردن وسائل ناهار، آماده کردن رختخواب و... کاملا یک زن بیگانه با وجوه چریکی بیگانه است؟
چرا فکر می کنید این اتفاق عمدی نبوده. قصه های زنان مبارز را که می خوانیم می بینیم هر کدام در شروع، شعارهایی می دادند که در عمل با طبیعت شان مغایر بوده و گذشت زمان این را به آن ها ثابت می کرده. اصلا چه بسا راه دادن زن ها به سازمان برای طبیعی جلوه دادن خانه های تیمی بوده. که یعنی زنی هست و شوهری و یک زندگی عادی حال آن که از زنان وظایفی سازمانی و مردان درخواست می شد که البته آن ها هم انجام می دادند. این ور ماندن از جنسیت زیاد به درازا نمی کشید. شما به صحنه ای اشاره می کنید که متعلق به ابتدای داستان و جذب دانشجوی زن به سازمان در فلاش بک است. و اعتقادات پر نور ابتدای راه. جلوتر که می رویم آن تب وتاب از لیلا به نقش هانیه توسلی منتقل می شود.
دو لحظه طلایی دربازی شما وجود دارد که اوج احساس لیلا به مجید را نشان می دهد، یکی جایی که تقی شهرام کلت را به لیلا برمی گرداند و او حس می کند که دیگر با مجید کاری ندارد و لحظه دیگر زمانی است که مجید را راهی می کند که برود سر قرار . در هر دو لحظه حالات درونی در میمیک و چشم های شما دیده می شود.
هیچ گاه در هیچ فیلمی اندازه و متر نقش برایم تعیین کننده نبوده فقط ایجاد لحظه و آن پیش برندگی داستان برایم جدی است. چه بسا نقش های طولانی تر را نپذیرفتم صرفا به خاطر بی خاصیتی نقش. در این کار دو لحظه وسوسه انگیز برای بازی وجود داشت که در همان زمان خوانش مرا تهیج کرد. یکی جایی که تقی شهرام کلت را به لیلا برمی گرداند و او حس می کند که خطری دیگر مجید را تهدید نمی کند. و لحظه ی دیگر زمانی است که مجید را راهی می کند که برود سر قرار با تقی شهرام. لحظاتی بود که دیالوگ، پرحرارت، با تمپویی خاص که همین مرا بس بود.
تعامل با کارگردانی مثل بهروز که سابقه دستیاری دارد و خودش هم بازیگر است با کارگردانان دیگر چطور بود، نحوه تعامل و رسیدن به آنچه مد نظر طرفین است؟
وجه بازیگری آقای شعیبی در کنار بقیه ی محاسن ایشان چه به جهت شخصیتی و چه حرفه ای، بسیار به کمک بازیگرانش می آید. درک درستی از بازی دارند و این بسیار کمک کننده است و البته من فکر می کنم در سال های آینده و با تعداد کارهای بیشتر از کارگردانان صاحب امضا بشود.
میشه گفت«سیانور» ویژه ترین نقش کارنامه شما در سینما است. دل تان چه قدر با آن است؟
دوستش دارم و اما گفتید... ویژه... آخ که می توانم ساعت ها درددل کنم. از این که مگر چند پیشنهاد بسیار ویژه در سینمای ماست. و قرار است من چندتای آن را بازی کنم. در تئاتر از این دست موقعیت ها برایم بیشتر پیش آمد و من نهایت تلاشم را کردم و بهره اش را هم بردم.
فکر می کردید که سیانور اینقدر مورد بی مهری قرار بگیره و تو هیچ جشنواره ای مورد توجه واقع نشه؟
برای همه ما هم عجیب بود این عزمی که احساس می شد برای دیده نشدن این کار جزم شده باشد. اخبار دوران جشنواره را مرور کنید می بینید که به طرز عجیبی گویا قرار بود سیانور را نبینند. ولی خدا رو شکر در اکران عمومی وضع متفاوت است.
اشتباه حرفهای هم داشتهاید که حالا حسرتش را بخورید؟ مثلا نقشی را نباید میپذیرفتید یا نقشی را باید قبول میکردید و نکردید.
به گذشته زیاد فکر نمیکنم. یا لااقل حسرت چیزی را نمیخورم. کارهایم را صرفا مرور میکنم. تلاش کردهام همیشه در همان لحظه باشم و با تمام توان آن زمان حال را درک کنم. هر چه هم تلاش کنی نمی توانی دیکته بی غلطی بنویسی. اشتباه کردن جرم نیست تکرار آن خطرناک است. در ایفای هیچ نقشی کم فروشی یا سهل انگاری نکردم. اگر ایرادی در کارم بوده مطمئن که از تمام توانم و بضاعتم تا آن مقطع از زمان بهره گرفتم. برای همین ملامتی وجود ندارد.
الان اگر به عقب برگردید در کدام یکی از کارهایی که بازی کردید ، را قبول نمی کردید؟
شاید من از معدود بازیگرانی هستم که بدون هیچ واهمه ای اعلام می کنم دوست دارم فیلم پاپکورنی و صرفا سرگرم کننده هم بازی کنم به شرط این که کیفیت فیلم با سهل انگاری زائل نشود که متاسفانه در بسیاری موارد می شود. رابرت دنیرو و مریل استریپ با کارنامه ی درخشانشان و قابلیت های منحصر به فردشان بدون هیچ معذوریتی در فیلم های اینچنینی ظاهر می شوند و از قضا ما وجوه دیگری از توانایی هایشان را می بینیم... بازی های انحراق شده، دوست داشتنی، مفرح و... من در زندگی شخصی خودم هم همیشه دوست دارم بتوانم حال آدم ها را خوش کنم. آنقدرها اهل صفحات مجازی نیستم ولی همین حضور کمرنگم هم موید این است که همیشه شادی و لحظات پر انرژی ام را با مردم به شراکت گذاشتم... اگر سفری رفتم، حال خوشی داشتم، تصویر زیبای دیدم مردم را هم دوست داشتم سهیم کنم. کاری که ابدا در تلخکامی هایم نخواهم کرد. از انصاف به دور می دانم که در لحظات سخت شخصی به هوای استمداد از انرژی دیگران خاطرشان را مکدر کنم.
مروری به کارنامه کاریتان نشان می دهد که در انتخاب های تلویزیونی حساسیت بیشتری دارید تا انتخاب های سینمایی، با این ماجرا موافقید.
بله... چون در تلویزیون دستم برای انتخاب بازتر بوده و پیشنهادهای بیشتری داشتم.
چقدر اهل فیلم دیدن هستین و اصلا معتقد به این هستید که فیلم دیدن کمکی به شما برای مثلا رسیدن به نقش به شما کرده است؟
فیلم نه زیاد می بینم نه کم... بستگی به حوصله ام دارد. از فیلم های روز تا جایی که بتوانم عقب نمی مانم. همه را شاید نبینم ولی بی خبر نمی مانم. تازگی ها سریال های روز دنیا من را بیشتر سر ذوق می آورد.
تا حالا و طی این سال ها نقشی که آرزو داشتید را بازی کردید یا هنوز این اتفاق برایتان نیفتاده؟
چون روانشناسی میخوانم طیف روانی و شخصیتی آدمها برایم گستردهتر است و بسیاری است که دوست دارم بازی شان کنم. تا چه پیش آید.