من الگویی از دختران افغانستانم
بازیگر نقش اصلی فیلم «رفتن» گفت: خانوادهها رویاهای فرزندانشان را نکشند و بگذارند دختران نیز برای خود آرزو داشته باشند.
به گزارش ایلنا، فیلم سینمایی «رفتن» ساخته برادران محمودی با فیلمنامهای از جمشید محمودی، کارگردانی نوید محمودی و تهیهکنندگی جمشید محمودی کاری مشترک از ایران و افغانستان است که در آن بازیگرانی چون رضا احمدی، فرشته حسینی، بهرنگ علوی، نازنین بیاتی، مسعود میرطاهری، افشین اخلاقی، سیناسهیلی، محفوظ محمودی و شمس لنگرودی ایفای نقش کردند.
«رفتن» که به عنوان نماینده افغانستان به بخش فیلمهای خارجیزبان اسکار معرفی شده بود، بنا به دلایلی که هنوز مشخص نیست از فهرست نهایی فیلمهای راه یافته به اسکار حذف شد.
فرشته حسینی بازیگر نقش اصلی این فیلم در گفتوگویی با خبرنگار حوزه افغانستان باشگاه خبرنگاران، شرکت کرد و در مورد خود و بازیگریش در این فیلم توضیحاتی را ارائه داد که در مشروح آن را در زیر میخوانید.
ابتدا خودتان را معرفی کنید و بگویید با توجه به محدودیتهایی که دختران افغانستانی با آن مواجهند چطور وارد عرصه سینما شدید؟
سال 1376 در ایران متولد شدم و 10 سال است با شرکت در دورههای آزاد آموزش بازیگری زیر نظر اساتیدی چون «اصغر محبی»، «آقای رحمانیان» و «خانم نصیرپور» وارد رشته بازیگری شدم.
فعالیتهای نمایشیم را از همان دوره ابتدایی شروع کردم و اولین کارم را سال چهارم ابتدایی کارگردانی کردم که توانست در سطح استان تهران مقام دوم را به خود اختصاص دهد و بعد از آن بود که کارگردانهای ایرانی توصیه کردند که این رشته را به صورت تخصصی دنبال کنم. من هم علیرغم مخالفتهایی که از سمت خانواده وجود داشت این رشته را ادامه دادم.
به نظر شما دختران مهاجر برای ورود به این رشته چه مشکلاتی را پیش رو دارند؟
بزرگترین مشکل بر سر راه دختران مهاجر برای ورود به عرصه فرهنگی و سینما مخالفتهای خانواده است که به دلیل عدم شناخت و به تبع آن بیاعتمادی به اینگونه فضاها صورت میگیرد که درواقع میتوان به عنوان بزرگترین سد بر سر راه دختران مهاجر از آن یاد کرد. از دیگر سو محدودیتهای کاری سینمای ایران برای فعالیت یک دختر افغانستانی است که از این منظر معتقدم اگر دختران و پسران ما خوب تلاش کنند میتوانند دوستان ایرانی را برای فعالیتشان متقاعد کنند که خود من نمونه بارز این مدعا هستم.
تاکنون در چند اثر نمایشی حضور داشتهاید؟
من به خاطر حساسیتهای خانواده کار خودم را از تئاتر و نمایش شروع کردم و از 9 تا 12 سالگی بیشتر تئاترهای موزیکال و فرم بازی می کردم بعد از آن هم در نمایشهایی مانند «دوسیه»، «شازده کوچولو»، «من ماهی سیاه کوچولو هستم» حضور داشتم و یک نمایش با عنوان «جنبش مبارزه علیه خشونت زنان» هم بود که اولین گروه نمایشی در تهران بودیم که همزمان با 60 کشور دیگر این نمایش را اجرا کردیم. البته من در کنار تئاتر در فیلمهای سینمایی و مستندی هم بازی کردهام که از آن جمله «من یک بازیگر شادم» ساخته بانو سامره رضایی، «رفتن» ساخته نوید محمودی است و همچنین در تعدادی فیلم کوتاه هم ایفای نقش کردم.
در مورد راهیابی فیلم رفتن به اسکار بگویید؟
فیلم رفتن برای شرکت در اسکار معرفی شده و باید ببینیم نظر کارشناسان در این زمینه چه خواهد. راهیابی به اسکار برایم بسیار با اهمیت است به طوری که مجموعه کاملی از ویدئوهای این جشنواره در سالهای پیش را در منزل نگهداری میکنم. حضور در این جشنواره همیشه از آرزوهایم بوده و این را بارها به مادرم گفته بودم. وقتی که آقای محمودی به من خبر دادند که رفتن نامزد اسکار شده از خوشحالی باورم نمیشد؛ بسیار حس خوب و خوشایندی بود خوشحالم که توانستهام کاری برای زنده کردن نام کشورم افغانستان در سطح جهان انجام دهم.
در مراحل تولید رفتن با چه مشکلاتی مواجه بودید؟
حسینی: فضایی که در روزهای تولید بر گروه حاکم بود بسیار دوستانه بود. معمولا در تولید هر کار چه در میان دوستان ایرانی و چه گروههای افغانستانی یک سری مشکلات و اختلاف سلیقهها وجود دارد که کار را سخت میکند اما باید به جرأت بگویم که ما در مراحل ساخت فیلم رفتن با مشکلی مواجه نبودیم و فضا بسیار دوستانه و صمیمی پیش رفت. برای مثال ما همیشه سر صحنه از غذاهای آماده استفاده میکردیم، اما یک روز سر فیلم برداری که لوکیشن آن یک ساختمان نیمه کاره بود، آقای محمودی با یک دیزی آبگوشت سر صحنه آمدند و این حرکتشان باعث شد فضای کار متفاوت شده و یک جو دوستانه حاکم شود و در یک جمع دوستانه آن غذا را خوردیم که جای دوستان خالی بود.
آیا در طول زندگی به بازگشت به افغانستان اندیشیدهاید؟
بله! واقعیتش اوایل میخواستم به افغانستان برگردم و در آنجا فعالیت کنم، اما به دلیل یک سری مسائل که خودم تجربه کردم فعلا تصمیمم عوض شده چرا که هنوز شرایط فعالیت را در داخل افغانستان مهیا نمیبینم. شاید باورتان نشود که دوستان از داخل افغانستان بیشتر از هر جای دیگر برایم مانع تراشی کردهاند.
و کلام آخر؛
زمانی از زندگی بود که دچار افسردگی شدید بودم به طوری که گمان میکردم هرچه تلاش میکنم پیشرفتی برای من وجود ندارد و این حس بسیار بدی را به من القا میکرد. اما حضور دوستانم و دلگرمیهای آنها به من انگیزه دوباره داد. آنها به من گفتند تو باید فرشته نجات دختران افغانستان باشی و همین انگیزهای شد برای ادامه فعالیتم. دوستانم معتقد بودند مردم افغانستان تنها مانده و آرزوهایشان را کشتهاند و تو باید الگویی برای دختران افغانستانی باشی و آرزوهایشان را در دلشان زنده کنی. این حرفها تأثیر شگرفی روی من گذاشت چنانچه دیگر از کار کردن خسته نمیشوم. من از خانوادههای افغانستانی تقاضا دارم رویاهای فرزندانشان را نکشند و بگذارند دخترانشان برای خود رویا و آرزو داشته باشند.