چرا مارادونا از پله بهتر است؟
فردا 30 اکتبر، روزتولد پنجاه وشش سالگی مارادونا، اسطوره فوتبال آرژانتین است؛ مردی که در دوران بازی و مربیگری، فراز و نشیبهای زیادی را از سر گذرانده اما بسیاری او را به عنوان بهترین بازیکن تاریخ فوتبال میشناسند.
به گزارش ایلنا، حمیدرضا صدر، کارشناس فوتبال دلایل برتری مارادونا نسبت به پله و اقبال عمومی نسبت به این ستاره آرژانتینی بررسی کرده است.
این مقاله در شماره 71 نشریه تماشاگران در تاریخ 26 آذر 1379 چاپ شد:
جدی گرفتن رقابتهای ژورنالیسیتی از نوع "بهترین بازیکن قرن" نیاز به قریحه طنزآلودی دارد. ولی شاید این گونه بازار گرمیها بهانهای باشد برای طرح مسائلی دیگر و بازنگری قهرمانهای زشت و زیبایی که برای خود ساختهایم...در کشاکش رقابت علنی دو اسطوره فوتبال، پله برزیلی و مارادونای آرژانتینی، مسائل اخلاقی- باز هم- در حد اشارههای گذرا به اخبار خبرگزاریها مورد اشاره قرار گرفت و خیلیها پشت علم آن سینه زدند و پنهان شدند.
اما مجامله و نادانی هم- مثل همیشه- گریبان آنها را که ظاهرا یقهشان را برای اخلاق میدرند، چسبید و فراموش کردند بازی بهترینها، خواه ناخواه، بازی بدترینها یا متوسط ها هم هست و ورزش حرفهای از سوی دیگر درآمیخته به کاسبکاری و رسواییهای کوچک و بزرگ است. آنهایی که مارادونا را بچه بدی خواندند که با اعتیادش استعداد ذاتیاش را مخدوش ساخت و دل هزاران را شکست- و درست هم میگفتند- حوصله نکردند سری به آرشیوها بزنند تا دریابند پله، مروارید سیاه برزیلی، چگونه در نیمه دهه 1970 به رغم داشتن همسر و فرزندان، محبوبه دیگری گرفت و سرانجام مجبور به جدایی از همسرش شد و با چنگ و دندان برای حفظ محبوبیتش جنگید و البته موفق هم شد. او آنقدر حسابگر و مدبر بود تا اجازه ندهد به سرنوشت گارینشا، همبازی سالهای دورش گرفتار آید و در دل رسواییها محو شود.
پله را با همین حساب گریاش، یک تاجر موفق هم شناختیم. معمولا او را با کت و شلوار و کراوات آراسته به یاد آوردیم. بازیکن دیروز و صاحب دهها کمپانی تجاری امروز و دارند هزاران سهام شرکتهای کوچک و بزرگ، نماینده پپسی کولا به مدت یک دهه. همین طور ستاره سینما (با بازی در فیلم فرار به سوی پیروزی جان هیوستن) و البته وزیر ورزش برزیل در سال 1994 هم بوده. در برزیل جمله معروف کنایه آمیزی هست که میگوید:" ...اگر برزیلی هستی و سیاهپوست و پولدار هم هستی، یقینا نامت پله است." (نقل از کتاب سفری به درون فوتبال آمریکای لاتین، نوشته کریس تیلور، انتشارات فانیکس، سال 1999، که خواندن آن را برای حصول به سایه روشنی فوتبال این قاره و تصویر ملموستر فوتبال برزیل توصیه میکنم.)
تفاوت پله و مارادونا، نه در اخلاقشان که فرق ماهوی ندارد، بلکه در همین نکته نهفته در تفکر کاسبکارانه و محافظه کارانه پله به عنوان جریان حاکم و اصلی و آنارشی/ هرج و مرج و ضد جریان بودن ذاتی مارادونا به عنوان وارونهای از آن جریان. به همین دلیل پله همه جا، از مراودات سیاسی تا نمایشهای تلوزیونی هست و مارادونا، به زحمت چهره مطلوبی در رسانهها و مجامع مییابد. جام جهانی 1994 آمریکا با همراهی پله و ویتنی هیوستن، خواننده زن معروف آمریکایی، در مراسم اختتامیه به پایان رسید و مارادونا در نیمه راه همان جام اخراج شد. او بعدها تنها به رفاقتش با فیدل کاسترو و سفرهایش به کوبا میبالید.
این تفاوت در نوع فوتبال آنها مستتر است. پله جوهره فوتبال از رکورد درآمده بعد از جنگ جهانی دوم به شمار میرود. عصری که اعجوبههای برزیلی خون تازهای به رگهای فوتبال دمیدند و با درخشش برابر اروپاییها، استعداد آمریکای جنوبی استعمار زده را برابر استعمارچیهای سابق به نمایش گذاشتند. پله (متولد 1940) با همراهی برزیل طی سالها 70-1958، که برزیل سه جام جهانی را به چنگ آورد و جام ژول ریمه را برای همیشه به خانه برد، نماینده درخشش برزیلیهای جادوگر بود. او در شانزده سالگی وارد تیم ملی برزیل شد و در فینال جام جهانی 1958، دو گل از پنج گل تیمش را وارد دروازه سوئد کرد. اما فراموش کردند واوا، همبازی پله، در این دیدار ذپدو گل به ثمر رساند و درخشش برزیل برتافته از حضور بازیکنانی مثل گیلمار، گارینشا، دی دی و زاگالو بود. سر زدن به آرشیوها- باز هم- کارساز است (محض نمونه رجوع کنید به کتاب حقایق فوتبال و آمار، نوشته کایر ردنج، انتشارات کارلین، سال 1998)
حدیث حضور پله در چهار جام جهانی تکرار شد و قصهها دهان به دهان گشت و کمتر کسی اشاره کرد پله در جام جهانی 1962 به دلیل جراحت زانویش غایب بود و باز هم واوا، گیلمار، گارینشا و زاگالو با درخشش فراوان دومین جام جهانی را به خانه بردند. پله و برزیل در جام جهانی 1966 نیز حضور داشتند اما تنها در کسوت تیم حذف شده دور اول. اوزه بیو، پلنگ موزامبیکی پرتغال و یارانش سه بر یک برزیل را خرد کردند و پله این بار لنگان از میدان خارج شد. پله در 1970 با شایستگی کنار همراهانش جام جهانی را به دست آورد. پیروزی بزرگ، این بار نه به مدد پله بلکه به همت بهترین و کاملترین تیم برزیل- و بهترین تیم جام جهانی همه دورانها به زعم کارشناسان- به دست آمد. نقش پله در پیروزی برزیل 70 هرگز بیشتر از کارلوس آلبرتو، توستائو و جرزینیو نبود.
پله در سال 1970 با تیم ملی برزیل خداحافظی کرد و چهار سال بعد خود را بازنشسته تمام عیار میخواند. فقط پیشنهاد وسوسه انگیز کاسموس بود که او را روانه نیویورک کرد تا باز هم توپ بزند. در حقیقت دوران بازیگری او زمانی به پایان رسید که عصر نوین فوتبال- فوتبالی که امروز میشناسیم- با درخشش آژاکس هلند طی سالهای 73-1971، بایرن مونیخ آلمان در سالهای 76-1974 و سپس تیمهای انگلیسی خصوصا لیورپول طی سالهای 85-1977 آغاز شده بود. ارزش تاریخی فوتبال در رونق فوتبال دو دهه پس از جنگ محفوظ ماند اما او با هر معیار تکنیکی و تاکتیکی- آنچه که ظاهرا باید معیار انتخاب بهترینها باشد- به فوتبالی کهنه و قدیمی تعلق داشت.
انتخاب دیه گو مارادونا از سوی نسل جوانتر به عنوان بازیکن برتر قرن قابل درک بود. او فرزند فوتبال مدرن و امروزی دو دهه پایانی قرن بود. عصری که او قابلیتهای حیرت انگیز فردیاش را با قدرت بدنی در هم آمیخت و در جامهای جهانی این دوران و لیگهای دشوار اسپانیا و ایتالیا حضور یافت. دیه گو مارادونا (متولد 1960) نیز مثل پله در شانزده سالگی پیراهن تیم ملی کشورش را به تن کرد.
رکوردشکنیهای او در بازار نقل و انتقالات – که یکی از ویژگیهای فوتبال این عصر است- سه بار پیاپی تکرار شد. او در 1978 با رقم یک میلیون پوند به بوکا جونیورز پیوست که برای یک بازیکن تین ایجر رکوردی به شمار میرفت. انتقال او با سه میلیون پوند در 1982 به بارسلونا رکوردی جهانی بود و وقتی دو سال بعد با رقم 5 میلیون پوند به ناپل پیوست، رکورد جهانی دیگری به جای گذاشت.
درخشش مارادونا در جام جهانی 1982، مقدمهای بر حضور حیرت انگیزش در جام جهانی 1986 مهیا ساخت. او برخلاف پله که همیشه متکی به یک تیم منسجم و ستارگان پرشمار اطرافش بود، یک تنه جام جهانی را برای آرژانتین به ارمغان آورد. همبازیهای او والدانو و بوروچاگا تا چه حد ستاره به شمار میرفتند؟ گل مارادونا به ایتالیا، در یک چهارم با دو گل تاریخی برابر انگستان ادامه یافت. این دیدار که درست پس از درگیریهای انگلیس و آرژانتین در فالکلند به وقوع پیوست، نه یک مسابقه صرف که یک رویایی سیاسی بود. جایی که آرژانتینیها فرصت یافتند پاسخ لشکرکشی بریتانیاییها به جزایر مالویناس را با دو گل غریب مارادونا بدهند. گل اول مارادونا که با ضربه دست به ثمر رسید، نه تنها حکایت از سرعت خارق العاده او داشت و فقط به مدد تصاویر آهسته تلویزیونی و عکسها قابل تشخیص بود، بلکه به انگلیسیهای متکبری که سربازان شان را از آن سوی دریاها به فالکلند گسیل داشته بودند، دهن کجی میکرد. ضربهای که وارد فرهنگ عامه انگلیس شد و همه از آرژانتینی کوچک اندامی گفتند که توانسته بود بالای سر دروازه بان و کاپیتان شان، پیتر شیلتن، پرواز کند و او را مغلوب سازد.
گل دوم مارادونا که از میانه میدان همه انگلیسیها را دریبل کرد و توپ را به تور دروازه چسباند نه تنها پاسخی به خرده گیران بود، بلکه غریب ترین گل همه ادوار جامهای جهانی باقی ماند. دوگلی که مارادونا- باز هم یک تنه- در نیمه نهایی برابر بلژیک به ثمر رساند، همه داستان نبود. او در دیدار نهایی برابر آلمان که قیصر بکن باوئر رهبریاش را به عهده داشت، در شرایطی که آلمانیها بازی دو بر صفر باخته را با دو گل پیاپی به تساوی کشیدند و قدرت روحی خود را به رخ کشیدند، معجزه کرد. در شرایطی که همه آرژانتین را تمام شده می دانستند، پاس دقیق مارادونا از میانه میدان رو به جلو دفاع آلمان را شکافت و بوروچاگا را در موقعیت گل سوم قرار داد. لحظاتی بعد بازیکنان آلمان میگریستند.
انتقال مارادونا از بارسلون به ناپل فصل متفاوتی در فوتبال ایتالیا و جریان فرهنگی این شهر قرار گرفته در جنوبیترین نقطه ایتالیا گشود. [ رجوع شود به مستند بسیار تماشایی Napoli’s Corner در 1988] باشگاه ناپل در طول حیات خویش هرگز نتوانسته جام قهرمانی ایتالیا را به چنگ آورد و همیشه مقهور میلیونرهای شمالی، از دو باشگاه میلانی گرفته تا یوونتوس، بود. مغلوب کسانی که از بالا به ناپل مینگریستند و آنها را خرافاتی و عقب مانده میخواندند. مارادونا زمانی به ناپل پا گذاشت- 1984- که عصر نوین باشگاه آث میلان به مدد و رهبری آریگو ساکی و حضور بزرگانی مثل مارکو فن باستن،، رود گولیت و فرانک رایکارد، نه فقط در ایتالیا بلکه در اروپا، آغاز شده بود.
وقتی ناپل به رهبری کاپیتان مارادونا و گلهای دیدنی و کلیدیاش طی رقابت فشرده فصل 1987 آث میلان را پشت سر گذاشت، سیسیل همیشه تحقیر شده برای نخستین بار به روی ایتالیا خندید و دامنه گسترده جشن حیرت انگیز شب پیروزی زخم عقدههای چند دههای را گشود. تک گل مارادونا در دیدار معروف آث میلان و ناپل که همه بزرگان میلانی در میدان بودند، یکی از فصول به یادماندنی تاریخ باشگاهی ایتالیا را رقم زد. در این فصل ناپل جام حذفی ایتالیا را نیز به چنگ آورد. ناپل در فصل 1989 به مدد مارادونا جام یوفا را هم به دست آورد و میان قهرمانان اروپا ایستاد.
اگر پله با سانتوس، بهترین باشگاه برزیلی دهه 1960، تعداد گلهایش را از هزار گذراند، مارادونا پس از بوکا جونیورز در بارسلونا و ناپل، دو لیگ دشوار اروپایی را تجربه کرد و با هر دو باشگاه به پیروزی دست یافت. مقام دومی جام جهانی 1990 برای آرژانتین که با شکست مصیبت بازی مقابل کامرون آغاز شده بود، با دو پیروزی حیرت انگیز برابر برزیل که امید تصاحب جام بود و ایتالیا که صاحب خانه بیشکست به شمار میرفت، به دست آمد. آلمانیها برابر همان تیم نصفه ونیمه آرژانتین که ده نفره شده بود، خوش اقبال بودند که با یک پنالتی مشکوک به پیروزی رسیدند.
این پایان راه بود و مارادونا قربانی بیپرواییاش، از قبیل دهن کجی به فیفا و ژائو هاوه لانژ و خواندن او به عنوان یک مافیایی از یک سو و ساده انگاریاش در باب ارزشهای ورزشی میشد. در حالیکه همتایانش از قبیل پله، پلاتینی و بکن باوئر از خود معبودهایی دست نیافتنی میساختند، او نتوانست معبود آسمانی در حر یک ابرقهرمان ورزشی بماند. مشتاقانش بازیهای او و حرکاتش را دوره کردند و افسوس خوردند، برقامت مخدوش شدهای که ای کاش قهرمان اخلاق هم میماند.
تراژدی زندگی مارادونا، تراژدی دنیای فوتبال بود. ولی واقعیت اصلیتر ورزش دورو برمان را که همیشه بر آن چشم میبستیم و میبندیم، عریان ساخت. مارادونا نشان میداد قهرمانها هم سقوط میکنند، در حالی که پله اصرار داشت و دارد تا با ترکیبی خیالی به ما بقبولاند قهرمان همیشه قهرمان است و دور از دسترس همه ما باقی میماند...اگر که هنوز بارقههای خوش بینی در ما به جای مانده باشد.
امروز به حرکات پله در فیلمهای به جا مانده از او نگاه میکنیم و آن را در مقایسه مقایسه با کورسهای ساده مارادونا شبیه حرکات اسلو موشن مییابیم که گاه مضحک هم به نظر میرسند. پله هرگز به قدرت جسمی مارادونا، توانایی شوتهای ناگهانی، پاسهای بینقص و ضربههای آزاد او نرسید و هرگز با تیمهای ناتوانی مثل ناپل، نتایج دیدارهای حساس و کلیدی را تغییر نداد. حقیقت این است که او نه تنها در سطح بسیار پایینتری از مارادونا قرار دارد و یقینا در قواره یوهان کرویف- یکی از بزرگان فوتبال مدرن- هم نیست بلکه در مرتبت پایینتری در مقایسه با رونالدو، ریوالدو و حتی زیکو میایستد. پله نماینده یک عصر طلایی به شمار میرود و اعتبارش نه صرفا برتافته از خود او بلکه ویژگیهای فراوان آن عصر است.
و مارادونا تبلور نبوغی بود که در کشاکش ورزشی لبالب از مادیات و حضور گسترده در رسانهها، سوی گزنده جریان اصلی ورزش حرفهای را نشان مان داد. به راستی کدام یک از این دو نفر نماینده واقعی فوتبال هستند؟