شواهدی از «شهادت» آیتالله مصطفی خمینی
مرحوم سیداحمد خمینی معتقد بود که برادرش به مرگ غیرعادی از دنیا رفته و به احتمال قوی در اثر مسمومیت به وسیله مأموران رژیم پهلوی شهید شده است. وی در این رابطه میگوید: «همین قدر میتوانم بگویم که وی چند ساعت قبل از شهادت، در مجلس فاتحهای شرکت میکند که در آنجا بعضی از ایادی رژیم پهلوی دست اندرکار دادن چای و قهوه در مجلس بودهاند.»
به گزارش ایلنا به نقل از پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ رحلت اسرارآمیز آیتالله سید مصطفی خمینی، فرزند ارشد رهبر کبیر انقلاب اسلامی، در شرایطی در اول آبان ۵۶ رخ داد که درگذشت مشکوک دکتر علی شریعتی در خرداد همان سال اذهان را برای پذیرش هرگونه اقدام و توطئه ساواک آماده کرده بود. علاوه بر آن، حاج آقا سید مصطفی نسبت مستقیم و نزدیکی نیز با رهبر نهضت اسلامی داشت که از مدتها قبل علیه رژیم پهلوی فعالیت میکرد و این موضوع نیز نقش ساواک را پذیرفتنی مینمود.
در هر صورت آیتالله سید مصطفی خمینی در سحرگاه یکشنبه اول آبان ۱۳۵۶ برابر با نهم ذیقعده ۱۳۹۷ قمری در سن ۴۷ سالگی در منزل خود در نجف اشرف به صورت ناگهانی و مرموز رحلت نمود. با توجه به اینکه امام خمینی (ره) اجازه کالبدشکافی پیکر وی را ندادند، لذا جریان درگذشت وی به صورت رازآلود باقی ماند. با توجه به رازناک ماندن رحلت یا شهادت آیت الله سیدمصطفی خمینی، روایتها، مستندات و نظرهای نزدیکان وی را به ترتیب تاریخ و اهمیت نظرشان ذکر میکنیم.
اولین کسی که از رحلت سید مصطفی اطلاع پیدا کرد، خادم منزل وی به نام «صغرا خانم» بود. وی مشاهدات خود را چنین بازگو میکند: «شب آخر قرار بود برای آقا مصطفی مهمان بیاید. چون دیروقت بود، ایشان آمدند و به من گفتند: صغرا برو بخواب، من خودم در را باز میکنم. من هم اول به حرم رفتم، نماز خواندم، زیارت کردم، بعد به خانه آمدم و خوابیدم. صبح که طبق معمول، صبحانه آقا را بالا بردم، دیدم آقا روی کتاب دعایشان خم شدهاند، فکر کردم که خوابشان برده است، صدایشان کردم و گفتم: آقا... آقا خوابتان برده... که دیدم جواب نمیدهند و زیر چشمشان هم به رنگ خرما شده است. پایین رفتم و خانم ایشان را که مریض بود، صدا کردم و خودم هم به کوچه رفتم و فریاد زدم که آقا مصطفی مریض شده است که در این هنگام آقای دعایی مرا دید و با یکی دو نفر دیگر به بالا آمد و آقا را به بیمارستان بردند.»
«معصومه حائری»، همسر سید مصطفی، دومین فردی بود که از ماوقع اطلاع یافت. وی حوادث آن روز را چنین بازگو میکند: «او [حاج آقا مصطفی] مردی بسیار قوی و از سلامت کامل برخوردار بود؛ هیچ گونه ناراحتی و بیماری نداشت، به همین دلیل برخلاف آنچه شایع کردند سکته قلبی خیلی بعید به نظر میرسید. همان شب که حاج آقا مصطفی شهید شد زودتر از معمول به خانه آمده بود، چون قرار بود که ساعت دوازده، مهمان بیاید و من سخت مریض بودم. آقای دعایی که همسایه ما بود، برای معاینه من دکتر آورد. از طرف دیگر، آقا مصطفی شبها مطالعه داشت و ما یک ننه داشتیم که اسمش «صغرا» بود، آقا مصطفی به او گفت: برو بخواب، اگر مهمان آمد، من در را باز میکنم. و ما دیگر نفهمیدیم که مهمانها چه وقت آمدند و کی رفتند و چه شد؟... پس از اطلاع از شهادت حاج آقا مصطفی خود را بالای سر او رساندم و دیدم دستهای آقا مصطفی بنفش شده است و لکههای بنفش نیز روی سینه و سرشانههایش دیدم. وی را بلافاصله با کمک آقای دعایی به بیمارستان انتقال دادیم. در آنجا به ما گفتند که حاج آقا مصطفی مسموم شده و دو ساعت است که از دنیا رفته است.»
«سید محمود دعایی» سومین نفری بود که از درگذشت سید مصطفی باخبر شد. وی نیز ضمن بیان مطالب ذکر شده و تأیید آن، معتقد است که فوت مشارالیه طبیعی نبوده و بر روی جسد وی علائم مسمومیت وجود داشته است. در ضمن او به موضوع دیگری هم اشاره دارد که از این قرار است: «در خارج از بیمارستانی که حاج آقا مصطفی را به آنجا انتقال دادیم، یک ماشین نمره تهران بود که پس از شنیدن خبر درگذشت وی به طرف بغداد حرکت کرد.» شایان ذکر است که حجتالاسلام سید رضا برقعی که از یاران نزدیک حضرت امام (ره) و آقا مصطفی بود روایت مشابهی را در خاطرات خود ذکر کرده است.
«سید حسین خمینی»، فرزند حاج آقا مصطفی نیز در رابطه با شهادت پدرش به نکته دیگری اشاره کرده و میگوید: «در بیمارستان، دکتر «ایاد علی البیر» برای معاینه پدرم آمد و گفت: مع الاسف، وی فوت کرده و مرگش هم عادی نیست. اگر اجازه بدهید بنده جسد را کالبدشکافی کنم و این مسئله را ثابت کنم. دکتر ایادعلی البیر جراح و فارغ التحصیل از دانشگاه سلطنتی لندن بود. پیکر مرحوم والد کالبدشکافی نشد؛ چون آن موقع کالبدشکافی از نظر عرفی، کار منکری به حساب میآمد، شرع هم جوازی برای آن قائل نبود؛ به خصوص که در مورد شخصی مثل مرحوم والد قبح این مسئله بیشتر بود و نوعی بیاحترامی محسوب میشد. طبیعی بود که امام (ره) هم، چنین اجازهای ندهند.»
«مرحوم سیداحمد خمینی» نیز معتقد بود که برادرش به مرگ غیرعادی از دنیا رفته و به احتمال قوی در اثر مسمومیت به وسیله مأموران رژیم پهلوی شهید شده است. وی در این رابطه میگوید: «همین قدر میتوانم بگویم که وی چند ساعت قبل از شهادت، در مجلس فاتحهای شرکت میکند که در آنجا بعضی از ایادی رژیم پهلوی دست اندرکار دادن چای و قهوه در مجلس بودهاند.»
زمانی که صحبت از کالبدشکافی جسد مطهر حاج آقا مصطفی شد، امام خمینی (ره) با کالبدشکافی موافقت نکردند و فرمودند: «با این کارها دیگر مصطفی به ما بازنمی گردد» «معصومه حائری» در این زمینه میگوید: «وقتی خواستند از جسد حاج آقا مصطفی کالبدشکافی به عملی آورند، حضرت امام (ره) اجازه این کار را ندادند و فرمودند: «عدهای بیگناه دستگیر میشوند و دستگیری اینها، دیگر برای ما آقا مصطفی نمیشود. از طرف دولت بعث عراق نیز از اعلام نظر پزشکان جلوگیری شد و اجازه ندادند پزشکان نظر خود را اعلام کنند و حتی آنان را نیز تهدید کردند؛ چون صددرصد عارضه ایشان مسمومیت بود.» در این میان واکنش ساواک این بود که در همه گزارشها، از درگذشت حاج آقا مصطفی با عنوان «فوت» یاد کرده و آن را ناشی از عارضه قلبی اعلام میکرد.
به هرحال پس از مخالفت امام خمینی (ره) با کالبدشکافی، ایشان دستور تشییع و تدفین را صادر کردند. پیکر حاج آقا سیدمصطفی را پس از غسل در رود فرات و طواف حرم امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) به نجف بازگرداندند و در روز دوم آبان ۱۳۵۶ در ایوان علوی حرم حضرت علی (ع)، مجاور مقبره علامه حلی به خاک سپردند.
*** برگرفته از کتاب «بازتابها و پیامدهای رحلت اسرارآمیز آیت الله مصطفی خمینی به روایت اسناد»