چند سال دیگر تعداد کودکان و سالمندان جهان برابر میشود؟
افزایش سن امید به زندگی در کشورها یکی از شاخصهای توسعهیافتگی به حساب میآید. اینکه نوزادی که چشم به جهان میگشاید این انتظار را داشته باشد که اگر گرفتار تیر بلا و اتفاق غیرمنتظرهای نشود بتواند هشت دهه زندگی را پشت سر بگذارد معنایش این است که سن امید به زندگی در آن کشور بالای هشتاد سال است.
به گزارش ایلنا، روزنامه اعتماد در گزارشی به قلم رضا جمیلی نوشت: بسامد گزارههایی که در ارتباط با جمعیت جهان و آینده آن میشنویم بیش از هر دوره دیگری در تاریخ بشر، مفاهیم پیری و سالمندی و بحرانها و تغییرات مربوط به این دو واژه است. دنیا در حال پیر شدن است و این واقعیتی است که با روندهای ادامهدار فعلی متوقف کردن آن حداقل تا چند دهه آینده ناممکن به نظر میرسد. سالبهسال نسبت کمیت کودکان به سالمندانی که در خیابانها و شهرها و سکونتگاههای بشری، شمایل انسانی جامعه جهانی را میسازند کمتر میشود. تا آنجا که اگر جمعیت جهان را فارغ از مرزهای جغرافیایی و پرچم ملی کشورها؛ پیکرهای واحد در نظر گیریم با فردی میانسال روبهرو هستیم که چروکهای آغازین بر صورتش نشسته و گرد پیری نرمنرمک بر شقیقههایش مینشیند. پیری جهان در راه است و این خبر خوبی نیست.
حداقل دو قرن از زمانهای که جوامع محلی با یورش بیماریهای همهگیری چون دیفتیری، طاعون و حصبه قلعوقمع میشدند گذشته؛ روزگاری که زنها آنقدر عمر نمیکردند تا مادربزرگ شوند و مردها در دام بیماری یا جنگهای خانمانسوز در میانسالی دستشان از دنیا کوتاه میشد. انقلاب صنعتی و میوههای آن از یک سو و پیشرفت علم پزشکی و ارتقاء شاخصهای سلامت از دیگر سو؛ شکلی از زندگی مدرن و البته سالمتر را رقم زده که طول عمر یکی از رهآوردهای آن است. آدمهای هزاره سوم بیشتر عمر میکنند و از این منظر مفهوم سالمندی واجد شاخصهای پیشرفت بشری است. اما این همه داستان نیست. سویههای زیانبار و البته نگرانکنندهای هم هست که حداقل در دو دهه گذشته بسیاری از کشورها را به تکاپو انداخته که در برابر سالمندی آمادهباش دهند. برنامهریزی و سیاستگذاریهای اجتماعی خود را در جهت کنترل اثرات زیانبار آن هسمو کنند و راهکارهایی را برای در امان ماندن اقتصاد خود از این موج سالخوردگی جمعیت، پیشبینی و اجرایی کنند.
چرا جهان پیر میشود؟
افزایش سن امید به زندگی در کشورها یکی از شاخصهای توسعهیافتگی به حساب میآید. اینکه نوزادی که چشم به جهان میگشاید این انتظار را داشته باشد که اگر گرفتار تیر بلا و اتفاق غیرمنتظرهای نشود بتواند هشت دهه زندگی را پشت سر بگذارد معنایش این است که سن امید به زندگی در آن کشور بالای هشتاد سال است. این شاخص در دهههای گذشته با ارتقاء متغیرهای تاثیرگذار بر سلامت و سبکزندگی و رفاه اجتماعی در بیشتر نقاط دنیا افزایش یافته است. در کشوری مانند موناکو این سن به حدود 90 سال رسیده است و این بدان معناست که یک فرد موناکویی میتواند امیدوار باشد 90 سالگی را به چشم ببنید. از سوی دیگر میل به زادوولد به دلیل تغییر سبک زندگی کمتر شده است. کاهش نرخ باروری کشورها و آمار ازدواج در برابر آمار طلاق موید این نکته است که همانطور که افراد بیشتر عمر میکنند کودکان کمتری هم به دنیا میآیند. این دو عامل، کلیدیترین متغیرهای تاثیرگذار بر روند سالمند شدن جهان هستند؛ افراد بیشتر عمر میکنند و کمتر فرزنددار میشوند. تغذیه مناسب، مراقبتهای بهداشتی مستمر، ریشهکنی یا مهار بیماریهای همهگیر، افزایش سطح خدمات ایمنی و رفاهی در برابر حوادث غیرمترقبه، افزایش درآمد و سطح امنیت روانی و... عواملی است که سن امید به زندگی را در کشورهای مختلف بهویژه کشورهای توسعهیافته افزایش داده است.
آمارهای جهانی چه میگویند؟
اگرچه جمعیت دنیا روبه پیری میرود اما روندها و سرعت این پیر شدن در همه جای آن یکسان و همسان نیست. در آمریکا که بزرگترین اقتصاد جهان را دارد تعداد افراد بالای 65 سال به 83 میلیون نفر رسیده است؛ یعنی چیزی حدود 20 درصد جمعیت این کشور. آمارهای صندوق جمعیت سازمان ملل نشان میدهد در این کشور و در طول بیست سال آینده هر دقیقه 10 هزار نفر وارد 65 سالگی میشوند. برای ژاپن هم که یکی از چشمگیرترین تغییرات سالمندی جهان را در جمعیت خود تجربه میکند روندها به گونهای است که تا سال 2050 بیش از 42 درصد مردم این کشور سالمند بالای 60 سال میشوند. رقمی که در حال حاضر 33 درصد است. سال 2050 اما یکی از نقاط عطف زمانی در تغییرات جمعیتی جهان از نقطهنظر مفهوم سالمندی است. سالی که برای اولین بار تعداد افراد بالای 60 سال با تعداد کودکان برابری خواهد کرد! در این سال 1 میلیارد و 970 میلیون انسان بالای شصت سال روی کره خاکی زندگی خواهند کرد. اگر اشاره شود که در حال حاضر تنها 600 میلیون فرد بالای 60 سال در جهان زندگی میکنند و در سال 2020 به یک میلیارد نفر افزایش مییابند؛ روند و سرعت رشد این بخش از جمعیت جهان بیشتر و بهتر نمایان میشود و راحتتر متوان گفت: جهان بهسرعت در حال پیر شدن است! پیری و سالمندی که وقتی پای متغیرهای اجتماعی و اقتصادی به میان بیاید؛ وضعیت را فراتر از شاخصهای امید به زندگی و رفاه و بهبود سلامت جوامع؛ کمی نگرانکننده میکند. نگرانیهایی که در چارهجویی برای آنها هم باید در تعاریف سنتی و کلاسیک سالمندی تجدیدنظر کرد و هم زیرساختهایی را برای کار و زندگی سالمندان (اکثریت گریزناپذیر آینده نزدیک) و همراستا کردن آنها با سازندگی و پیشرفت جامعه فراهم کرد.
ایران چه نسبتی با سالمندی دارد؟
در چند سال اخیر با پایین آمدن نرخ باروری کشور از یک سو و بالا رفتن سن امید به زندگی از سوی دیگر هشدارهای سالمند شدن جمعیت ایران بیش از هر زمان دیگری در ادبیات برنامهریزی اجتماعی به گوش رسیده و تکرار شده است. در حال حاضر حدود 8 درصد جمعیت 80 میلیونی کشور سالمند هستند؛ یعنی 10 میلیون ایرانی سالمند در کشور زندگی میکنند. دکتر حسین راغفر اقتصاددان و استاد دانشگاه در نشستی که سال گذشته در موسسه عالی پژوهش اجتماعی برگزار شده بود این روند و اهمیت توجه به آن را اینگونه تشریح کرده است: «فرایند سالمندی جمعیت، که به عنوان گذار جمعیتی نیز شناخته میشود، آثار مهمی بر جنبههای مختلف اقتصاد کشورها خواهد داشت. ایران هماینک در دوران پنجره جمعیتی قرار دارد که تا سال 2040 این روند پابرجاست؛ فاصله و فرصتی گرانبها برای اقتصاد کشور که بتواند خود را با این تغییرات هماهنگ و برای آن برنامهریزی کند.» اما راغفر هشدار داده که چنین فرصتی تاکنون موردتوجه قرار نگرفته و این یک تهدید جدی برای اقتصاد کشور خواهد بود. او کاهش نرخ باروری و افزایش امید به زندگی را دو عامل اصلی شکلگیری پدیده سالمندی جمعیت در کشور و بیشزایی دهه 60 را باعث مواجهه با یک موج سالمندی یکباره در کشور عنوان کرده است. «پیشبینیها بر این است که تا 30 سال آینده با بحران جمعیت سالمند روبرو شویم، سالمندی به دامنهای اطلاق میشود که در آن 15 درصد جمعیت کشور 60 تا 65 ساله باشند.» جمعیتی که به عقیده کارشناسانی چون راغفر در نظام کار و تولید کشور جایگاهی برای آنها در نظر گرفته نشده و خروج زودهنگام آنها که نتیجه سیاستهای بازنشستگی زودهنگام و حمایتهای یارانهای سالهای گذشته بوده؛ آنها را تبدیل به یک لایه ضخیم جمعیتی نیازمند حمایت و مراقبت با هزینههای بالا میکند. هزینههایی که بخش اعظم آن در حوزه درمان تعریف میشود. بیماریهای مزمن دوران سالمندی و سبکزندگی بیماریزای دوره جوانی و میانسالی ایرانیان بهگونهای است که هزینههای درمان سالمندان وطنی را دو برابر جوانان کرده است. واقعیتی که وقتی با کسریهای فعلی و فشارهایی که برای تامین منابع درمانی کشور همداستان شوند بخشی از بحران سالمندی آینده کشور را نمایان میکنند.
لزوم بازتعریف سن سالمندی
خروج زودهنگام سالمندان از چرخه کار و تولید اولین ضربه را بر پیکر نهادهایی وارد میکند که از قضا مهمترین پشتیبان زندگی و رفاه سالمندی هستند؛ صندوقهای بازنشستگی و بیمههای اجتماعی که هم نقش حمایتگر درمانی را ایفا میکنند و هم مستمری دوران سالمندی افراد تحت تکفل خود را باید پرداخت کنند. بالا رفتن سن امید به زندگی و خروج زودهنگام از چرخه کار (به دلیل سیاستهای بازنشستگی بهروزنشده و یا تصمیمهای غیرکارشناسی در این زمینه) یک معادله دوسر باخت را برای این نهادها رقم میزند: خروج زودتر افرادی که به این صندوقها پرداختی دارند بهاضافه طولانیتر شدن مدتزمانی که مستمری دریافت میکنند. گزارشهای رسمی سازمان ملل حاکی از آن است که شاخص امید به زندگی در ایران در بازه سالهای 1354 تا 1391 از 56 سال به 71 سال رسیده و بنا به برخی تحلیلهای کارشناسی هماکنون در مرز 74 سال است. اما سن بازنشستگی متناسب با این افزایش عمر؛ نهتنها تغییری نکرده بلکه در سالهای گذشته و براساس تصمیمگیریهای مغایر با اصول سیاستهای اجتماعی، جمعیت زیادی به بازنشستههای کشور، خارج از روند متعارف و معمول آن اضافه شده است. موضوعی که از نظر مجتبی قاسمی، پژوهشگر اجتماعی، در سالهای نهچندان دور کشور را با بحرانی به نام بحران مستمری مواجه خواهد کرد. «تجربه جهانی به ما میگوید که بخشی از بحرانی که در دنیا با عنوان «بحران مستمری» مطرح است ریشه در پیری جمعیت دارد. خوشبختانه در ایران هنوز به این نقطه بحرانی یعنی پیر شدن جمعیت نرسیدهایم. اما فاصله چندانی با آن نداریم. برای مواجه با آن هم باید از اقتصاد سیاسی کمک بگیریم. اصلاح سیستم مستمریها و اصلاحات پارامتریک چون اصلاح سن بازنشستگی متناسب با افزایش سن امید به زندگی میتواند جلوی تبعات اقتصادی و اجتماعی این بحران را بگیرد.» تغییرات و پیشبینیهایی که به اعتقاد او به دلیل ترس از نارضایتیهای موقتی و برخی تبعات سیاسی تاکنون به آن وقعی نهاده نشده است. اصلاحاتی که در بسیاری از کشورهای توسعه یافته جهان در دهههای گذشته انجام شده و در آینده مهمترین بخش از راهحل کنترل بحران سالمندی آنها خواهد بود. برای نمونه چنین تغییراتی باعث شده تا در کره جنوبی و در سال 2075 بیش از 80 درصد افراد شاغل، سالمند باشند. این درصد برای پرتغال 75.6 و برای ژاپن 77.2 درصد خواهد بود. کشورهای توسعهیافته برنامهریزیهای اجتماعی و تغییرات سیستمی مرتبط با حوزههای کار و رفاه اجتماعی خود را بهگونهای تعریف و بازتعزریف کردهاند که با نگه داشتن جمعیت بالای شصت سال خود در بازار کار و تولید، هم بحران مستمری را از سر دور کنند و هم نشاط و طراوت زندگی بخش بزرگی از جمعیت کشورشان را با حفظ تاثیرگذاری اقتصادی-اجتماعی آنها تأمین کنند. موضوعی که اگر در ایران مورتوجه قرار نگیرد میتواند در هیئت یک جمعیت بیست میلیونی پارکنشین و مبتلا به بیماریهای جسمی و روحی به بخشی از بحران جمعیتی آینده تبدیل شود؛ بحرانی که بیشک تبعات اقتصادی و اجتماعی آن فراتر از تأمین هزینههای درمان و مستمری خواهد بود.